سه کتاب سوزی بزرگ و اثرات تاریخی آن بر میراث و فرهنگ ایرانی
چگونه می توان به حجم عظیم دانشی که در تاریخ ایران در سه کتاب سوزی بزرگ از میان رفته اندیشید و غرق در حسرت و اندوه نشد.
کتاب سوزی نخست:
در نخستین فاجعه کتاب سوزی به گزارش دینکرد که به زبان پهلوی میانه نگاشته شده است اسکندر تمامی نسک ها و کتابهای مغان را به جز آنان که در رابطه با پزشکی و ستاره شناسی بود سوزاند و باقی مانده را به زبان یونانی برگرداند و به کتابخانه اسکندریه منتقل ساخت.
کتاب بندهشن که باقی مانده به زبان پهلوی است و به تبیین نگرش متافیزیک آیین زرتشت اختصاص دارد همچنین به این کتاب سوزی بزرگ توسط اسکند اشاره دارد.
در کتاب ارداویراف نامه که در قرن سوم میلادی به پهلوی نگاشته شده به نابودی تمام نسخ خطی که در کتابخانه پادشاهی نگاهداری می شدند و همچنین اوستا و زند که تمامی با جوهر طلا بر پوست گاو نگاشته شده بودند به دست اسکندراشاره شده است.
در قرن دهم میلادی باز در نوشته های ابوریحان بیرونی در بیان تاریخ ملل این واقعه و تاثر بیرونی به دلیل از میان رفتن چنین گنجینه ارزشمندی ضبط شده است.
هر وقت که به واژه کبیر در مقابل نام اسکندر می رسم به این فکر می کنم که اگر تاریخ معکوس میشد و پادشاهی ایرانی سه قرن قبل از میلاد تمام کتب به جا مانده از تالس تا افلاطون را از میان می برد و تنها گزیده ای را به پاسارگاد منتقل می ساخت جهان غرب از آن فاتح به چه نامی یاد می کرد؟
کتاب سوزی دوم:
گزارشات تاریخی موجود موید آن است که حتی پس از آتش سوزی نخست آن گزیده ای که اسکندر ان را به اسکندریه منتقل ساخت گنجینه ای ارزشمند بوده است.
هرمیپوس Hermippus فیلسوف یونانی اهل اسمیرنا Smyrna در قرن ۳ پیش از میلاد به گفته پلینی (تاریخ نگار شهیر رومی در قرن اول میلادی) بررسی بسیار دقیقی بر روی متنهای زرتشتی انجام داده بود که به گفته او بیش از ۲ میلیون سطر و یا معادل ۸۰۰ رول بوده اند که نوشته هایی منتسب به مغان و همچنین خود زرتشت بودند و در بخش مجزایی در کتابخانه اسکندریه نگاهداری می شده اند. او معتقد بود که فلسفه و اندیشه های یونانیان ریشه در دانش و آیینهای مغان دارد.
پلینی همچنین از یکی از شاگردان هرمیپوس به نام کالیماخوس Callimachus نام می برد که لیستی دقیق از تمام این کتابها را در کتابی گرد آورده است و آن را در کتابخانه اسکندریه قرار داده است که آن نسخه و همچنین کتاب هرمیپوس از کتابهای گمشده تاریخی هستند که در نابودی کتابخانه اسکندریه از میان رفته اند.
دیوژن لورتیوس (Diogenes Laertius (3rd cent. CE) در قرن سوم میلادی در کتاب خود زندگی فیلسوفان بزرگ Lives of the Eminent Philosophes در رابطه با هرمیپوس نوشته است که او همچنین کتابی با نام در رابطه با مغان Peri Magon, On the Magi در چندین فصل تالیف کرده است که این کتاب نیز امروز از کتب گمشده تاریخی است.
در نهایت فاجعه بزرگ آتش سوزی کتابخانه اسکندریه توسط جولیوس سزار در سال ۴۸ قبل از میلاد، آن باقی مانده متون باقی مانده از ایران پیش از هجوم اسکندر را نیز نابود ساخت.
در سال ۲۰۰۴ یک گروه از باستان شناسان لهستانی- مصری اعلام کردند که موفق شده اند باقی مانده ای از کتابخانه افسانه ای اسکندریه را کشف کنند خبری که باید برای ایرانیان دنبال کردن آن مهم می بود ولی حتی به زحمت می شد اشاره ای به ان در میان لابلای خطوط خبری یافت زیرا کمتر کسی حتی از ارتباط تاریخی این کتابخانه با میراث تاریخی ایران زمین آگاهی داشت.
کتاب سوزی سوم:
بنابر گزارش ابن خلدون در مقدمه ابن خلدون پس از فتح ایران توسط مسلمانان سعدبن ابی وقاص به عمر نامه می نویسد که مجموعه های عظیمی از کتب خطی یافت شده اند و از او می خواهد تا به او بگوید با آنها چه باید کرد. عمر بن خطاب در پاسخ برای او می نویسد همه را در آب بریزید زیرا اگر حقیقتی در آنهاست ما بهتر از آن را داریم و اگر کفر و گمراهی در انهاست همان بهتر که همگی نابود شوند. و چنین شد که همه ان کتابها یا در آب ریخته شد و یا طعمه آتش گردید.
در مورد کتابسوزی عربها تنها در خوارزم، ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه صفحه ۳۵٬۳۶٬۴۸چنین مینویسد:«وقتی قتیبه ابن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود هرکس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسره هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد»
و حال ما به شبح تاریخ خود می نگریم با این تصور که خرابه های تمدن تنها میراث گذشته ماست که در آتش مهاجمان بارها سوخت حال انکه آنچه بر میراث اندیشه و فرهنگ ایران زمین رفته است را هیچ سرزمینی، تمدنی و فرهنگی در طول تاریخ تجربه نکرده است و پس از تمام اینها مورخ غربی تاریخ از ایرانیان می پرسد کجاست سند مکتوب تمدن شما؟ اگر تمدنی بوده است چرا تنها اندک کتابی از آن به جا مانده است؟
آنچه اغلب ما ایرانیان نمی دانیم این است که به دلیل جنگهای تاریخی ایران نخست با یونان و سپس با روم، دنیای غرب که تمدن خود را یونانی رومی می داند، ایران را همیشه غریبه ای شرقی و حتی دشمن خود دانسته است که چهل سال گذشته و رابطه ایران و غرب نیز انگیزه ی مضاعف به این نگاه در میان محققان تاریخ و فلسفه در غرب بخشیده است.
تجربه شخصی من در دانشگاههای استرالیا که خود شاهد آن بوده ام این است که از هر صد پروژه دانشجویان دکترا در رشته تاریخ ۹۰ پروژه مربوط به یونان و روم و ده پروژه دیگر به شرق دور اختصاص دارد. تحقیق در تاریخ ایران کمترین علاقه ای را به خود جذب نمی کند زیرا استادان بسیار محدودی دارد که هر سال هم از تعدادشان کاسته می شود.
تلاش من در این سالها یافتن خطوط گمشده و تبیین سنت فلسفی است که از اندیشه مزدیسنایی آغاز شد و پس از اسلام در فلسفه اشراق و عرفان ایرانی تولدی دوباره یافت. سهروردی بر این باور بود و در مقدمه حکمت الاشراق و همینطور تلویحات خود به آن اشاره کرده است که خرد جاودانی وجود دارد که او آن را حکمت خسروانی می نامد که از زرتشت آغاز شده، توسط فیثاغورث به یونان و توسط هرمس به مصر رفته است و سرانجام در افلاطون و افلاطونیان تاریخ تداوم یافته است. سهروردی خود در راه یافتن سرنخهای تاریخی این خرد به شام رفت و در حلب به جرم ارتداد به قتل رسید.
در نابودی دردناک میراث تاریخی ما من در جستجوی خطوط گمشده این فرزانش جاودان کتابها را می کاوم هم در تاریخ برای یافتن مسیر گمشده این خرد و شواهد تاریخی آن و هم در دنیای اندیشه و هم این است که من را از زرتشت به افلاطون و نوافلاطونیان و همه فلاسفه افلاطونی تاریخ که تا سنت ایده آلیسم آلمانی و سرانجام اگزیستنسیالیسم تداوم می یابد.
هدف من نه تنها تبیین شواهد تاریخی این فرزانش جاودان بلکه بیان مفهوم آن برای باززایش فلسفه ای ایرانی است که می تواند درونمایه تولد و ساخت تمدن فردای ما باشد. چه من در این کار موفق شوم و یا نه، مطمئنم که قطره ای از حقیقت که در اقیانوس دروغ می افکنم روزی دروغ را ویران خواهد کرد و این مشعل که از دست سهروردی به من رسیده است در دست فرزندان آینده ایران به آینده خواهد رفت.