تاثیر موسیقی ایران در موسیقی اسلامی

گسترش دین مبین اسلام و تسخیر کشورهای وسیع متمدنی، مانند ایران و روم و مصر و تشکیل یک حکومت و گنجینه‌های هنری و علمی کشورهای گشوده شده از آن جمله ایران دستخوش بهم خوردگی و دگرگونی و احیاناً نابودی‌ها کرده.

اما گاهی بر قسمتهایی که آثار پیشینش از بین رفته، اغلب از تمدن اسلامی یعنی تمدنی که از کشورهای متمدن پیش از خود بوجود آمده می‌توان پی برد. زیرا تازیان که دارای فرهنگ و تمدن چشمگیر و پراهمیتی نبودند، در اثر تسلط براقوام متمدن، تحت تأثیر آن فرهنگ‌ها قرار گرفتند و پایه تمدن عظیم اسلامی گذارده شد.

یکی از مواردی که کاملاً تحت تأثیر و نفوذ ایران قرار گرفت، موسیقی عرب می‌باشد، که تا پس از برچیده شدن دستگاه خلافت عباسی(۶۵۶ ه.ق برابر ۱۲۵۸ میلادی) این نفوذ و تأثیر برقرار ماند. بطوری که پس از این تاریخ سخ چیز در اثر تحول عظیم ششصد ساله اسلام بجا ماند: دین مبین اسلام، تأثیر زبان عرب در زبان فارسی و برعکس و اختلاط و تأثیر موسیقی ایران در موسیقی عرب.

لیکن در همان اوقات در روستاها و بیرون از شهرها، بویژه مردمانی که در پناه کوهستانها و کرانه‌های دریای مازندران بسر می‌برند، موسیقی اصیل و خاص خود را تا حدی دست نخورده و دور از این درهم آمیختن نگاه داشتند که بعضی از آنها بهمان وضع بما رسیده است و ما امروز با داشتن آنها مانند گنجینه‌ادبیات و هنری که از گذشته بیاد بود داریم، در خود احساس خوشوقتی و سربلندی می‌نماییم و برماست که اساس این موسیقی اصیل ایرانی را نگاهداشته و با کمال حزم و استادی آنها را هم آهنگ با تکنیکهای موسیقی امروزی نماییم. زیرا با وجود ارتباطی که بین موسیقی ایران و موسیقی مغرب زمین قائلند، باز موسیقی ایران نمی‌تواند از تئوریها و تکنیک‌های موسیقی غرب پیروی کند.

تازیان بادیه نشین که به پهنه شاهنشاهی ساسانی آمد و شد داشتند، هنر نوازندگی را از این کانون ذوق و نشاط با خود همراه می‌بردند، و می‌نویسند که«اعثی قیس» شاعر معروف عرب در دوره جاهلیت و سراینده یکی از قصائد معروف و غرای سبعه معلقه، درک دربار خسرو انوشیروان را نموده و نام سازهای ایرانی مانند: نای، سرنای، بربط، عود، چنگ، چغانه، ربات، تنبور، کمانچه و غژک، را به سرزمین عربستان برد.

آلت موسیقی عرب در آن زمان دف(دایره) بیش نبوده، ترانه و سرود و آواز و سرودشان هم آوازی بود که شتربانان برای اشتران می‌خواندند که همان آواز(حدی) باشد.

در حوالی رود فرات و نزدیکی مدائن دو شهر کوچک عرب نشین بنام «حیره» و «انبار» وجود داشت که امراء آن را از طایفه «لخمی» و تحت نفوذ دولت ساسانی بودند و بهرام پنجم(بهرام گور) شاهنشاه ساسانی از کودکی نزد نغمان بن مندز امیر حیره سپرده شد و پس از مرگ پدرش به کمک او و مندزین نعمان تاج و تخت شاهی را بدست آورد. حیره در طول سیصد سالی که مرکز این دولت و تحت نفوذ شاهنشاهی ساسانی بود، ترقی و پیشرفت زیادی پیدا کرد و مرکز شاعران بزرگ عرب و موسیقی‌دانان شد و همانطور که نفوذ این شهر در فرهنگ و ادب عربستان مؤثر بوده است، موسیقی و ادب و فرهنگ ایران نیز در این شهر کاملاً نفوذ کرد و از همین جا بسایر شهرهای عرب منتقل گردید.

حجاز آواز حزین و بزمی بود که آن را نصب العرب می‌نامیدند و موسیقی‌دانان حیره شیوه‌های هنرمندانه‌تر این آواز را می‌دانستند و عود کاسه چوبی را نیز عربها از مردم حیره اقتباس کردند و بجای عود با کاسه پوست دار مزمر نامیده می‌شد و در حجاز معمول بوده بکار می‌بردند و همچنین

در حیره چنگ و تنبور رواج داشت.

کلمان هوارت می‌نویسد(۱): «پیش از ظهور اسلام عربهای بادیه نشین شعر و داشته‌اند ولی تشکیل و بسط آن برما مجهول است. شاید طرز حرکت شتر هنگام راه رفتن و گذاردن پاهایش با آن همه نظم برروی زمین، موجد آهنگ «حدی» گشته است. آهنگی که شتربانان قافله، برای راندن و سرگرمی شترها می‌خواندند.

بطور کلی باید گفته شود که امرا و حکام عرب در حالکیه اغلب از خوانندگان و نوازندگان تجلیل و تشویق می‌کردند، معهذا اشتغال به موسیقی را دون‌شان خود می‌دانستند و از این جهت بسیاری از خوانندگان و نوازندگان معروف عرب که شالوده گذاردن این هنر در آغاز اسلام می‌باشند، ایرانیان اسیری بوده‌اند که در جنگها به اسارت درآمده و بنام موالی در شهرهای عرب به کارهای سنگین واداشته شده بودند.موسیقی‌دانان معروف اعراب هم آنانی بوده‌اند که زیر دست موسیقی‌دانهای ایرانی و همین موالی تربیت گردیده بودند.

مخصوصاً در سده اول اسلامی، بیشتر از موسیقی‌دانها، با ایرانی اسیر و یا اولادان آنها، یا مردمان کشورهایی بودند که تحت نفوذ و هنر موسیقی و تمدن و فرهنگ ایران قرار گرفته بودند.

ابولفرج اصفهانی در کتاب«الاغانی»(۲) نوشته است: «سعید ابن مسجع غلام بنی جمح از اهل مکه و مغنی بود. او یکی از بزرگترین استادان فن موسیقی بشمار می‌رود و بر سایرین تقدم داشت و نخستین کسی بود که نغمه‌های موسیقی ایران را با الحان و نغمات عربی تطبیق داد و بسیاری از نغمات موسیقی را از ایرانیان اقتباس و به عربی نقل و شایع کرد. به شام هم سفر نمود و الحان روم و نواختن بربط را آموخته بود. به ایران نیز آمده و موسیقی و آواز را تکمیل و نغمه‌های بسیاری آموخت و به حجاز برگشت و فن خود را اشاعه داد……»

«ابن مسجح بر گروه ایرانی که مشغول ساختمان کعبه بودند، می‌گذشت، نغمه آنها را که به هنگام کار با آن ترنم می‌کردند، شنید و آن را به عربی نقل کرد. گویند خواجه ابن مسجح آواز تازه‌ای از او شنید، پرسید این آواز را از که آموختی؟ پاسخ داد از ایرانیان نغمه پارسی را شنیده، آن را به عربی نقل نمودم. خواجه گفت: تو در راه خدا آزاد هستی ولی او از خواجه خود جدا نشد، و فن خویش را ترقی داد و در شهر مکه شهرت بسزایی یافت.»

درباره این هنرمند می‌نویسند: او بقدری در حجاز و جزیره العرب معروف شد که بر او رشک بردند و تقریباً او نخستین مدرسه موسیقی را عملاً در مدینه دایر ساخت و علمای منصب او را متهم ساختند که مسلمانان را منحرف می‌سازد و از مکه به دمشق اعزام شد. عموزاگان خلیفه مقدم او را گرامی داشتند و به دربار خلیفه معرفیش کردند. صدای ساز او خلیفه را خوش آمد و انعام فراوانی بدو بخشید. شاگرد او ابن محرز نیز مانند استادش برای فرا گرفتن موسیقی و نغمات ایرانی به ایران سفر کرده و بنا به گفته ابوالفرج اصفهانی این موسیقی‌دان عرب، کلمات و اشعار عربی را در الحان ایرانی می‌خوانده است.

صفوان جمحی از پدر خود نقل می‌کند: که چون معاویه ابن ابی سفیان کاخ خود را برپا کرد بناها و هنرمندان ایرانی را به کار وادار کرد. آنها نیز قصر او را با گچ و آجر ساختند و هنگام کار نغمه پارسی و ایرانی ترنم می‌کردند. سعید ابن مسجح همه روزه برای آموختن نغمات ایرانی نزد ابن بنایان و کارگران رفته و لحن تازه‌ای‌می‌آموخت و هر آوازی را که می‌پسندید بعربی نقل کرده موافق آن شعر می‌سرود.

در جای دیگر می‌گوید: «این محرز فرزند یکی از کلیدداران، زمانی که در مدینه زندگی می‌کرد یعنی در هرسال که سه ماه به مدینه می‌آمد، آلات موسیقی را از «عزه المیلاد» می‌آموخت و سپس سه ماه در مکه بوده و بعد به ایران مسافرت می‌کرد و لغات فارسی و ایرانی را می‌آموخت و به عربی نقل می‌کرد. به شام هم رفت و لحن رومی را هم فرا گرفت و از تمام نغماتی که بدست آورده بود الحان و موسیقی عرب را ایجاد کرد. نغماتی که او پدید آورده بود بی‌مانند است و نظیر آنها شنیده نشده بود. بدین جهت ملقب به «صناج العرب» گردید. او نخستین کسی بود که هریک از آوازها را بدو بیت خوانده، زیرا به عقیده او یک بیت برای ادای اصوات کافی و کامل نمی‌باشد. موسیقی‌دانها و آوازخانان عرب همه به او اقتدا کردند و از او تقلید نمودند زیرا ابن مسجح سرسلسله مغنیان عرب بود.»

ابن خرذابه نوشته است که:«عبدالله ابن عامر کنیزی چند خریده، و از شهر مدینه نزد عبد الله ابن جعفر رفت و نغمه خود را ادا کرد. «سائب خائر» غلام عبدالله که او نیز ایرانی و اهل بلوک خسرو بود، به خواجه گفت: من مانند این شخص ایرانی نغمه‌های دلپذیر دارم. سپس آغاز به آوازه نموده این شعر را سرود: «لمن الدیار رسومها قفر…..» ابن الکلبی می‌گوید: او نخستین کسی بود که در عالم اسلام موسیقی آواز را منتشر ساخت.»

یکی دیگر از موسیقی‌دانان معروف اسلامی که اصلاً ایرانی بوده«ابوعبدالمنعم عیسی بن عبدالله الذائب»(۸۸-۱۰ ه) مشهور به طویس (طاووس کوچک) از موالیان و بندگان آزاد شده طایفه «بنو مخزوم» و ساکن مدینه است. وی در خاندان مادر عثمان بن عفان تربیت یافته و از همان اوان کودکی تحت تأثیر آهنگهای ایرانیانی که اسیر بودند و در مدینه کار اجباری می‌کردند قرار گرفت».

طویس در سالهای آخر خلافت عثمان بقدری شهرت پیدا کرد که مورخان عرب او را یکی از پایه گذاران موسیقی عرب دانسته‌اند. «غناء الرقیق» در برابر «غناء المتقن» و «ایقاع» از ابتکارات اوست و شاگردش «ابن سریج» او را از خوش الحان‌ترین و تواناترین خوانندگان زمان معرفی کرده است. وی دف را هم خوب می‌نواخت.

در زمان معاویه،‌مروان بن حکم حاکم مدینه شد. او سخت مخالف با موسیقی بوده و برای تسلیم خوانندگان و نوازندگان جوائزی تعیین کرده بود، طویس از ترس اذیت و ایذاء حکم به شهر «سویدله» واقع بین مدینه و دمشق رفت و در آنجا پنهان شد تا بمرد.

پیشرفت موسیقی در زمان خلفای اموی

خلفای اموری چون امپراطوری بزرگ اسلامی را شالوده گذاشتند، اسلام از سند تا اقیانوس اطلس و جبال پیرنه و ارس تا دریای پارس و عمان و مرکز افریقا کشیده شد. انتقال مقر خلافت از مدینه به دمشق سبب شد که از اندیشه و ذوق و استعداد حکما و هنرمندان ایرانی و روم بهره گرفته شود و اندوخته‌های علمی و هنری کشورهای تابعه اسلام تقویت و گسترش پیدا کرده و در حقیقت پایه و اصول هنری و فرهنگی «رنسانس» عهد نوزایی در اروپا گردد.

در دوره خلافت این دودمان، عده‌ای از اسیران جنگی که صاحب ذوق و استعداد هنری و موسیقی بودند در بین اعراب که از این لحاظ فقیر بودند، نفوذ کرده و اعراب از آنها استفاده کردند. منتها چون حکومت خلفای اموی رنگ کامل عربی داشت، موسیقی دانهای ایرانی ناگزیر بودند کلمات و اشعار عربی را در آهنگهای ملی خود بخوانند.

با وجود آنکه موسیقی در اسلام منع شده بود، امویان برای مجالس خوشگذرانی و عیش و نوش خود نوازندگان و خوانندگان متعددی داشتند که گاهی از زیباترین کنیزان و زنان خود بودند. نشیط فارسی، سائب خاثر، یونس کاتب از موسیقی‌دانهای معروف این عهد بودند که هم اشعار پارسی و هم عربی می‌خواندند و از خوانندگان معروف زن، جمیله را نوشته‌اند که بسیار خوش آواز و زیباچهره بوده است.

سائب خاثر(یسَار) از خوانندگان معروف ایرانی و پسر یکی از اسیران ایرانی بوده است. او نخستین کسی است که آواز خود را با عود که خود می‌نواخته، می‌خوانده و بیش از او عود به تنهایی نواخته می‌شده است. نام او «ابوجعفر سائب یسار» و در خاندان لیث در مدینه می‌زیسته و پس از آزاد شدن به شغل بازرگانی و ساعت بیکاری را در مجلس تغزیه‌داری زنان بکار نوحه خوانی می‌پرداخته است. «ثقیل» یکی از وزنهای موسیقی عرب را بدو نسبت می‌دهند.

هنگامی که عبدالله ابن جعفر برای ملاقات معاویه به دمشق رفت، سائب نیز همراه او بود و چون از خواندن و نواختن موسیقی در این زمان به شدت جلوگیری می‌شد، عبدالله سائب را بنام شاعری معرفی می‌نماید که اشعار خود را به لحن خوش می‌خواند، شاد می‌شود و مورد محبتش قرار می‌دهد، ولی در زمان یزید که مردم مدینه شورش کردند سائب بین لشگریان مأمور خوابانیدن شورش مدینه شد و در این جنگ کشته گردید.(۶۱ه ق).

سائب شاگردان زیادی داشته که بین آنها چهارتن «عزً المیلاد، ابن سریج، جمیله، معبد» از همه معروفتر بوده‌اند.

در دوران خلافت یزید اول(۶۰ ه تا ۶۴ برابر ۶۷۹ تا ۶۸۳ میلادی) که استعمال شراب در دربار خلافت معمول گردید، و آن خلیفه شراب زیاده از حد می‌خورد، مجالس خصوصی ترتیب می‌یافت و در آن مجالس بجای خواندن تاریخ و اشعار و داستانهای جنگی و وقایع که سرگرمی خلیفه اول این خاندان بود، ساز و آواز معمول شد و خوانندگان و نوازندگان از مدینه و مکه و سایر نواحی که در آن زمان مرکز فن موسیقی بود، به شام جلب شدند.

زمان ولی اول(۸۶ تا ۹۶ ه ق برابر با ۷۰۵ تا ۷۱۵ میلادی) قلمرو حکومت اسلامی از چین تا اسپانیا گسترش یافت و ادب و فرهنگ ترقی نمود و موسیقی پیشرفت کرد. موسیقی‌دانان حتی از شعرا هم برتر قرار گرفتند و پسر او سلیمان خوانندگان و نوازندگان زیادی در دربار داشت و بدانها هدایای زیادی می‌پرداخت. از آن جمله مبلغ ده هزار سکه نقره به ابن سریج جایزه داد ولی بعد از او عمر دوم، چون متظاهر بود، شعرا و موسیقی‌دانان را از دربار پراکنده شدند، او موسیقی‌را تحریم کرد، در حالیکه تا پیش از خلافتش از طرفداران جدی این هنر بود.

معروف است که به وی اطلاع دادند قاضی مدینه دل در گرو دختری خواننده دارد، دختر و قاضی را هر دو خواست و دستور داد که دختر در حضور او بخواند. او بقدری تحت احساسات و تأثیر آواز خوش دختر قرار گرفت که

قاضی را معذور داشت و گفت: «بمقام خود باز گرد. خدا ترا هدایت کند».

بعد از عمر دوم، یزید دوم برعکس مقام موسیقی را بالا برد و جبران گذشته را کرد. خوانندگان و نوازندگان در دربار گرد آمدند و حتی بعضی از ایشان مصدر امور اداری و سیاسی خلافت شدند. زمان هشام نیز وضع به همین منوال بود.

ولید دوم مبلغ زیادی صرف خوانندگان و نوازندگانی می‌کرد که از نقاط دوردست به دیار خلیفه احظار می‌شدند. او خود هنرمند و اهل شعر و موسیقی بود. موسیقی‌دانهای غیر عرب را مانند معبذ مالک، ابن عایشه، حکم الوادی، یونس الکاتب را بیشتر معزز و محترم می‌داشت و در دربار گرامی بودند و کمکهای مالی زیادی بدانها نمود.

نویسنده کتاب«الاغانی» فصلی از کتاب خود را به شرح کارهای هنری این خلیفه اختصاص داده می‌نویسد که: او علاوه بر خوب نواختن بربط و طبل، ذوق سرشاری در تصنیف موسیقی داشته.

پس از ولید دوم یزید سوم(۱۲۶ ه ق برابر با ۷۴۴ میلادی) آخرین خلیفه اموری دستگاه حکومت امویان از هم پاشیده شد و در جنگی که بین آنان در زاب رخ داد بسقوط این دودمان منجر شد، موسیقی ایران در دربار خلفای عباسی رواج بیشتری یافت و محدودیت سابق را از دست داد. اما حکمرانان بنی امیه در اندلس ماندند و حکومت مستقل تشکیل دادند که قریب هشت قرن دوام کرد و نفوذ هنر و تمدن ایرانی بدین وسیله تا آنجا کشانیده شد.

از توضیحات بالا چنین نتیجه گرفته می‌شود که چون دربار اموی و چند تن از خلفا آنها علاقه فراوانی به موسیقی ابراز می‌کردند، بتدریج دربار، مرکز اجتماع خوانندگان و نوازندگان و از این قبیل هنرمندان گردید.

موسیقی و موسیقی‌دانها وسیله تبلیغاتی آنها نیز شده بود، زیرا گویندگان و خوانندگان مدح و ثنای خلیفه دوم و حکام و اخیار را بصورت شعر و آواز در نقاط مختلف انتشار می‌دادند، در نتیجه موسیقی‌دانان مورد احترام و توجه قرار گرفتند و مردم رغبتی به فرا گرفتن فنون موسیقی ابراز داشتند. موسیقی‌دانان و نوازندگان از این هنگام طبقه مخصوص و مشخصی را در اجتماع عرب تشکیل داده و به هم پیوستند و در خانه‌های خود بیاد دادن و آموختن این فن به دیگران پرداختند.

در کتاب التاج نوشته شده است(۳): «و چنان روی داد که روزی از اسحق بن ابراهیم پرسیدم آیا خلفای بنی ‌امیه با ندیمان خود آشکار می‌نشستند و رامشگران را روبروی خود می‌نشاندند «یا برسم ایرانیان» از دیدارها نهان بودند و به مسافتی دورتر جلوس می‌داشتند؟ اسحق به پاسخ چنین گفت که معاویه، مروان، عبدالملک، ولید و سلیمان و هشام و مروان ابن محمد را رسم بر این بود که میان خود و ندیمان پرده حائل می‌کردند تا مستی خلیفه و آنچه از او پدید می‌آید از دیده‌ها نهان ماند، چو بسا که خلیفه از غایت خوشی و وجد منقلب می‌شد و می‌جنبید و کف می‌زد و شانه خود را حرکت می‌داد و می‌رقصید، و چون در پرده بود این جمله برهیچ کس معلوم نبود جز بر کنیزان و خوب رویان که با او نشسته بودند و در این حرکات با او شرکت می‌کردند، و چون از مجلس او فریادی برخاسته یا به خوشی نعره سر می‌گرفت یا آوازی و حرکتی از روی طرب و بیش از اندازه بگوش دیگران می‌رسید، پرده‌دار او برای آنکه ندیمان و مطربان آنرا به خلیفه گمان نبرند، بانگ برآورده فریاد می‌کرد: کنیزک بس کن! کنیزک ساکت باش!

اما سایر خلفای بنی امیه پرهیز نداشتند از اینکه در برابر دیگران برقصند. چنانکه یزید ابن عبدالملک و ولید ابن یزید برای اینکار ننگی و عیبی نمی‌پنداشتند.

من از وی پرسیدم: عمربن عبدالعزیز چطور؟ او پاسخ داد که وی از آن روز که خلیفه شد چیزی از موسیقی بگوشش نرسید تا روزی که بمرد. ولی پیش از آنکه خلیفه بشود به هنگامی که فرماندار مدینه بود رامشگران را بحضور می‌نشانید.

در دوره عباسیان:

در دوره عباسیان بغداد مرکز خلافت اسلامی گردید. نفوذ دانشمندان و وزراء و امراء مقتدر ایرانی در این باره موجب نهضت دامنه‌داری در فرهنگ اسلامی شد. هنر و فرهنگ و رسوم ایرانی در این دربار و در کشور پهناور اسلامی گسترش یافت و شالوده استوار تمدن اسلامی گردید. مخصوصاً از زمان مهدی خلیفه سوم به بعد همانطور که در ترویج تمدن و آداب ایرانی کوشا بودند، نوازندگان و خوانندگان را نیز قرب و منزلتی نهادند و در نتیجه غزل سرایان و خوانندگان

خوش صدا و نوازندگان و رامشگران در دربار گرد آمدند.

ابراهیم فرزند مهدی آواز خوش داشت و از خوانندگان و سرایندگان خوب دوره خود بود به همین سبب جانب این دسته هنرمندان را نیکو نگاه می‌داشت. همچنین دختر او علیه . هارون الرشید نیز که بزهد و تقوی تظاهر می‌کرد، و پسرانش امین و مأمون نسبت به تشویق موسیقی‌دانها کوشا بودند.

امین هنگامی که برمسند خلافت نشست برنغمات طب و نشاط بیافزود و روایت کرده‌اند که نوازندگان و خوانندگان اطراف و اکناف را به دربار خود خواند و برای آنها ماهانه مقرر کرد.

مأمون که پس از امین خلیفه شد مدت بیست ماه بدون سماع و باده‌گساری گذرانید و سپس ابراهیم موصلی فرزندش اسحق از مقرب‌ترین کسان دربارش شدند.

ابولفرج اصفهانی نوشته است که: «در این هنگام رود و پل دجله شبها منظره حیرت انگیزی داشت و از هر سو آوای خوش خوانندگان و صدای دلکش نوازندگان برمی‌خواست. مشهورترین موسیقی‌دانهای این زمان ابراهیم و پسرش اسحق می‌باشد که اصلاً ایرانی بوده‌اند».

ابراهیم و اسحق ایرانی(معروف به موصلی)

ابراهیم در سال ۱۲۵ هجری قمری (برابر با ۷۴۲ میلادی) در کوفه به دنیا آمد و به ابراهیم موصلی معروف شد. پدرش ماهان و جدش بهمن از کشاورزان فارس بوده‌اند. وی ضمن مسافرتی به ری موسیقی قدیمی ایران را از شخصی به نام «جوایونه» زرتشتی فرا گرفت و در آنجا با دختری بنام شاهک رازی وصلت کرد که فرزندی بنام اسحق در سال ۱۵۰ ه ق نصیبشان گردید. ابراهیم موسیقی‌دان و ندیم خاص دربار مهدی خلیفه و سپس هارون الرشید شد. شاگردان بسیاری تربیت کرد که بین آنها چند کنیزک سفید و زیباروی بودند. در حالات او نوشته‌اند که قوه شنوایی دقیقی داشته و بین سی دختر که عود می‌نواختند، اگر یکی از آنها سیم سازش ناکوک و نامیزان بود بخوبی تشخیص می‌داده است. گویند نهصد نغمه موسیقی ساخته که فرزندش اسحق سیصد نغمه او را شاهکار و سیصدتا را متوسط و سیصد تا را عادی دانسته است.

المهدی ابراهیم را چون خلاف میلش رفتار کرده بود از دربار براند و او را سخت تنبیه کرد.

هارون الرشید پسر المهدی چون بخلافت رسید، مقدم ابراهیم و پسرش اسحق که از هردو از اساتید فن موسیقی بودند، گرامی داشت و بجبران گذشته یکصد و پنجاه هزار سکه بدانها بخشید. ابراهیم بقدری به خلیفه نزدیک شد که او را ندیم خاص خلیفه و بنام «الندیم» می‌خواندند.

ابراهیم رقیبی داشت بنام «اسماعیل ابولقاسم بن جامع» که او نیز از استادان فن موسیقی بود و این دو هرکدام شاگردان و پیروان و هوادارنی داشتند. نقل می‌کنند که روزی عده‌ای از خوانندگان و نوازندگان در حدود سی دختر از شاگردان ابراهیم به دربار خلیفه مشغول نواختن بودند، ابن جامع نیز بود، او گفت یکی از نوازندگان خارج می‌زند، ابراهیم نام کسی را که خارج شده بود و سیمی از سازش ناکوک بود مشخص کرد و همه دوچار شگفتی ساخت و ابن جامع از این تبحر شرمگین شد(۴).

در کتاب«التاج» نوشته شده است که :«هادی روزی به بزم نشست و ابن جامع و ابراهیم و معاذبن طبیب که او از رامشگران و استادان آن زمان بود نیز به محضر او حضور یافته و نخستین روزی بود که معاذ به بزم هادی درآمده بود. هادی گفت اگر کسی از شما مرا خوش کند و بطرب آورد هرچه طلب کند به او خواهم بخشید. نخست ابن جامع لحنی ساز کرد ولی در وی نگرفت و ابراهیم میل به منظور هادی را دریافته،‌شعری خواند. هادی به شنیدن آن نغمه‌چندان به وجد و طرب آمد که بی‌اختیار از جای برخاسته فریاد کرد مکرر مکرر! جان من بازهم بخوان! موصلی بار دیگر آن نغمه‌ها را سرداد و هادی گفت: تویی آنکه من خواهانم و اینک بازگو آنچه می‌خواهی. ابراهیم گفت ای خداوندگار آنچه خواهم این است که باغ عبد الملک ابن مروان و چشمهسار آن را که در شهر مدینه است به ما عطا فرمایی! هادی به شنیدن این سخن، دیدنش دگرگون شده گویی چشمانش درکاسه سر دور زد و بگونه گل آتش گردید و از سرخشم و تندی گفت: ای یاوه گوی خواهی همگان بدانند که تو با آهنگ خویش مرا خوش داشته و من ترا چنین پاداشی داده‌ام! اگر نه نادانی بر عقلت چیره شده و فکرت را تیره کرده، به گمان سرت را از تن دور کردمی. این بگفت و اندکی با خود خلید. ابراهیم گوید: در این هنگام گویی می‌دیدم که عزرائیل میان من و خلیفه ایستاده است و منتظر می‌باشد که هم اکنون فرمان دهد. اما چیزی نگذشت که ابراهیم حرانی را بخواند و گفت: دست این نادان را بگیر و به بیت المال ببر تا نقدینه هرچه خواهد برگیرد. ابراهیم دست مرا گرفته به خزانه برد و پرسید چقدر می‌خواهی؟ گفتم صد بدره. حرانی گفت باش تا خلیفه بپرسم، گفتم نود بدره! گفت باید بپرسم. گفتم هشتاد بدره، گفت تا نپرسم صورت نگیرد. من منظور او را دریافتم و گفتم صد بدره

بر می‌دارم و سی بدره آن را به تو می‌دهم. حرانی پذیرفت و بدره‌ها را گرفت و از چنگ عزرائیل جان برده به خانه بازگشتم».

همین مورخ می‌نویسد:«از خلفای عباسی هارون بود که درجات موسیکاران را همچنان برقرار کرد که اردشیر پاپکان ساز کرده بود، و همو بود که طریقت پادشاهان ساسانی را برگزید. در این نظم و ترتیب، ابراهیم موصلی و ابن جامع و زلزل(منصور الضارب) درجه یکم را می‌داشتند. زلزل نوازندگی می‌کرد و ابن جامع خوانندگی و سلیم بن سلام (ابو عبیدالله کوفی) و عمروالغزل و امثال ایشان درجه دوم را حائز بودند و درجه سوم به کسانی داده شده بود که تنبور می‌زدند و سنتور می‌نواختند و ضرب گیر بودند. جوائز و صله‌ها هریک در خور مرتبت و طبقه‌بندی ایشان بود. و چون یک نفر از افراد درجه یکم را جایزه هنگفت می‌رسید،‌هریک از رفقای خود را با وی همردیف بودند سهمی می‌داد. و با آنها نیز که زیر دست بودند بهره‌می‌بخشود. اما اگر بیکی درجه برتر می‌بودند، هرگز بدان طمعی نداشت و از او چیزی قبول نمی‌کردند.

اسحق ابن ابراهیم موصلی گوید:«روزی هارون از برصومای رامشگر پرسید که تو را درباره ابن جامع چه عقیدت است؟ برصوما سر خود را حرکت داد و گفت: آهنگ ابن جامع در روان آدمی اثری ‌می‌کند که شراب قطر بل(۶) با جسم و جان، و معلوم است که شراب قطرپل پای آدمی را می‌بندد و عقل او را با خود می‌برد. هارون گفت درباره ابراهیم چه گویی؟ برصوما گفت: ابراهیم به بوستانی ماند که سیب و گلابی و هلو و خارو خاشاک و خرنوب(۷) و همه چیز در او یافت شود.

هارون گفت سلیم بن سلام را چگونه یافتی؟ برصوما پاسخ داد: او با بهترین و زیباییها آراسته است. هارون گفت: در عمر و غزال چه می‌بینی؟ برصوما گفت او پنجه دارد مطلوب و خواسته ولی منصور زلزل را سرپنجه است که خدا مانند او نیافریده است و چون دست به عود بزند اگر احنف یا دیگری که با سنگینی وقار مقید باشد، با بانگ عود وی بشنود بیخود گردد و از فرط خوشی خودداری نتوان کردن».

زلزل از نوازندگان عود و از متبحرترین این ساز و همواره مورد مثل بوده است مخصوصاً در عصر مهدی و هادی نامی بسزا داشته است و همت وی نیز به اندازه‌ای بلند بود که در بغداد(برکه‌ای) ساخت و آن را وقف مسلمانان کرد و بخیر خواهی نامی شد. نفطویه از علمای نحو همچون دیگر شاعران او را بدین مضمون ستوده:«اگر زهیر و امرؤ القیس منظره‌زیبای یک برکه زلزل را می‌دیدند نه سلمی وام جندب را توصیف و نه تل حومل را یاد می‌کردند. روزی هارون بر وی خشمگین شد و از آن پس او را دو سال زندانی کرد و ابراهیم که شوهر خواهر زلزل بود در این باره ابیاتی گفت که مصرع اول آن چنین بود: «هل دهرنا یک عائد یا زلزل» و هارون او را بخشید و از زندان آزاد کرد(۸).

در اغانی آمده است که ابراهیم موصلی و زلزل و برصوما روزی به بزم هارون بودند و برصوما مزمار همی نواخت و زلزل عود می‌زد و ابراهیم خواننده بود و این دو بیت همی خواند:

صحا قلبی و راغ انًی قلبی واقصر باطلی و تسیت جهانی

رایت الغانیات و کن خزرا الی صرمنتی و قطعن حبلی

هارون به دین خنیاگری چندان خوش خندان شد که از جای برخاسته فریاد کرد: ای آدم ابولبشر! اگر زنده می‌بودی و اعقاب هنرمند خود را می‌نگریدی، همواره خورسند می‌شدی! و پس از این گفته بخود آمد و نشست و گفت استغفرالله. در عقد الفرید ج ۲ ص ۲۴۷ درباره رامشگری زلزل یاد کرده است که زلزل فقط با آواز ابراهیم عود میزد.

ابراهیم در نتیجه لطف و انعام خلیفه، ثروت زیادی اندوخت و نوشته‌اند که درآمد او در سال اعم از درآمد ملکی و آموزشی رویهم رفته در حدود بیست و چهار میلیون سکه نقره بوده است. خانه‌اش در بغداد بقدری مجلل بوده که در کتاب عقد الفرید از قول شخصی نقل کرده که خانه‌ای به زیبایی خانه ابراهیم ندیده است. هنگامی که ابراهیم در بستر بیماری بود خلیفه از او عیادت کرد و چون بمرد بر وی نماز خواند(۹).

اسحق:

هنگام مرگ ابراهیم پسر اسحق ۳۸ ساله و خود یکی از خوانندگان و نوازندگان معروف بود که این فن را نزد پدر و منصور زلزل که او هم ایرانی بود آموخت. ابولفرج او را بدریا و سایر موسیقی‌دانان را به نهر و جوی آب تشبیه کرده است. از تبحر او روایت کرده‌اند که قطعات موسیقی

را حتی با عود نانوک می‌توانسته است، بخوبی بنوازد.

اسحق اوزان موسیقی را تحت نظر و قواعد درآوده و در کتابی تصنیف کرد که آن کتاب امروز در دست نیست، ولی مدرک و مأخذ صاحب آغانی قرار گرفته است. او را شاگردی بود بنام «زریاب» که او نیز ایرانی بود و از فرا گرفتن فن موسیقی از اسحق به آندلس نزد خلیفه عبدالرحمن رفت و او این هنر را گرامی شمرد و خواننده و نوازنده دربار او شد و به توسط این ایرانی موسیقی ایرانی به اسپانیا برده شد و در آنجا رواج گرفت و از آنجا به اروپا رفت و این خود وسیله مؤثری در تأثیر موسیقی ایران در موسیقی مغرب زمین گردید.

اسحق قدر و مقام خود را در دستگاه مأمون نگاهداشت و مانند پدرش از ندیمان خاص خلیفه و پیشوا و مربی موسیقی‌دانهای دربار شد و همچنین در دوره معتصم و بعد از زمان الواثق باله که خود در اغلب از هنرها دست داشت، خوب می‌خوانده و بربط را نیکو می‌نواخته است و این برتری را نگاهداشته بود، و دیگر خوانندگان و نوازندگان دربار خلیفه از معلومات این استاد استفاده می‌کرده‌اند. تبحر و استادی او در این فن به حدی بود که در یک مورد الهادی خلیفه مبلغ یکصد و پنجاه هزار سکه طلا به عنوان صله و انعام به او می‌دهد.

معتصم خلیفه درباره او گفته است:«که هروقت اسحق می‌خواند به نظر من چنین می‌آید که کشور من وسیعتر می‌شود. اسحق در فقه و حدیث هم دست داشته و مأمون در حق او گفته است:

«اگر اسحق در فن غنا شهرت نداشت من او را قاضی می‌کردم، زیرا کردار و رفتار او از قضاوت آن عهد بیشتر است.»(۱۰)

یکی دیگر از موسیقی‌دانهای متبحر و معروف دوران عباسی که او نیز ایرانی الاصل بود «حکم الوادی» است که در «وادی القری» به دنیا آمده و پدرش یک سلمانی بود. حکم پس از مرگ پدر مدتی به تجارت پرداخت ولی چون استعداد و عشق فراوانی به موسیقی داشت در این راه داخل شد و یکی از موسیقی‌دانان قابل گردید و نخستین بار که در حضور ولید دوم خلیفه آواز خواند، بقدری مورد عنایت قرار گرفت که یک هزار سکه طلا پاداش گرفت. بعدها در زمان الهادی در یک مسابقه که بین او و ابراهیم موصلی و ابن جامع گذاردند، او دو حریف زبردست و استاد موسیقی را شکست داد و سیصد هزار سکه نقره جایزه گرفت.

ابراهیم موصلی از اشخاصی بود که برای نخستین بار از دختران و زنان سفیدروی زیبا، خواننده و نوازنده ماهر تربیت کرد. تا حظ نفس شنوندگان را بیشتر تأمین کند و فرزندش اسحق نیز همین رویه را معمول داشت. بعضی از این کنیزان بقدری در اربابان خود رسوخ پیدا می‌کردند که به مرتبه بانویی می‌رسیدند. از آن جمله بود که بانوی حرمسرای جعفر برمکی شد. حمزه اصفهانی می‌نویسد: «عریب دختر جعفر از کنیزی بود بنام، تعلق به امیر البحر هارون عبدالله ابن اسمعیل داشت و جعفر توسط مادر عبدالله کنیز را گرفت. دختری بوجود آمد بنام «عریب» که در اثر تربیت عبدالله صرف و نحو و موسیقی و خوانندگی و خوشنویسی را آموخت. وی در بغداد مورد توجه بود، زیرا هم صاحب جمال بود و هم واجد کمال. هم شاعره بود، هم موسیقی دان. اسحق او را بی‌همتا دانسته است. پس از مرگ امین، مأمون عریب را به یکصد هزار دینار خرید و چون مورد توجه خاص خلیفه بود وی را «مأمونیه» لقب دادند.

گاهی کنیزگان به ارباب یا کسانی که آنها را آزاد کرده، کمال صمیمیت و وفاداری را بخرج می‌دادند، مانند وفاداری «دنانیر» نسبت به خاندان برمک.

«دنانیر» تربیت شده در زیر دست ابراهیم و اسحق و سایر استادان موسیقی دیگر چون ابن جامع و فلیح بود و بقدری در موسیقی تبحر پیدا کرد، که آوازش با ابراهیم تفاوتی نداشت. این کنیزک در دستگاه یحیی برمک و هارون الرشید مورد کمال و علاقه و محبت بود و هارون از ترس حسادت زبیده جرأت نداشت که او را در منزل خود ببیند، از این رو منزل یحیی می‌رفت تا خواندن او را بشنود و گردن‌بندی نیز که سی هزار دینار ارزش داشت، بدو بخشیده بود(۱۱).

پس از مرگ یحیی و برچیده شدن دستگاه برمکیان، هارون از دنانیر درخواست خواندن کرد او ابا کرد و گفت:«شرط کرده است که پس از برچیده شدن این خاندان دیگر نخواند و گردن بند خلیفه را نیز مسترد کرد. هارون بر او خشم گرفت و به غلام خود مسرور که عنوان «صاحب عذاب» داشت دستور داد که کنیزک را بقدری شکنجه بدهد که بخواند. دنانیر بالاجبار عود برگرفت و این اشعار حزین را خواند:

یا دار سلمی بنارخ السند

بین الثنایا و سقط اللبد

لدارایت الدیار قد درست

ایقنت ان النعیم لم یعد

هارون سخت متأثر شد و او را بخشید و نوشته‌اند که مدت مدیدی پس از مرگ یحیی نماند و بزودی مرد و تقاضای هیچ یک از خواهان خود را اجابت ننمود.

_____________________________

۱-شماره ۲، سال پنجم مجله موزیک ایران به نقل از: CL. Huart (1854-1926) CF. Litterature Arabe

۲-ابولفرج اصفهانی متولد ۲۸ در اصفهان و متوفی چهار ذیحجه ۳۵۶ ه ق در بغداد.

۳-صفحه ۴۲ کتاب التاج، ترجمه آقای حبیب الله نوبخت.

۴-صفحه ۴۷ کتاب التاج تألیف جاحظ ترجمه آقای حبیب الله نوبخت.

۵-صفحه ۵۰ کتاب التاج.

۶-هم چنانکه در عصر ما شراب خلار و معروف است در آن زمان شراب قطربل مشهور بوده است.(بضم ق و ب و تشدید ل) قطربل نام میخانه‌ای بوده است در جوار بغداد.

۷-بضم خ گیاهی است خودرو و هرزه.

۸-معجم البلدان یاقوت ج ۱ ص ۵۹۲ و ج ۴ ص ۱۲۳ و اغانی ج ۵ ص ۲۲.

۹-مرگ ابراهیم در سال ۱۸۸ ه ق بوده است.

۱۰-صفحه ۲۹۲ کتاب تاریخ تألیف عبدالله رازی.

۱۱-اغانی.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
3 نظرات
  1. هیوا می گوید

    سلام دوست من واقعا ممنون بخاطر مطالب پرباری که دراختیار خوانندگان قرارمی دهید.
    این نوشته ها ومطالب گردآوری خودتان است یا نوشته افراد دیگری است وشما آن را دروبلاگ خود درج می کنید؟

    1. انی کاظمی می گوید

      درود؛

      اکثریت مطالب در تاریخ ما توسط خودِ مدیرها نگاشته یا گردآوری می شوند.

  2. مونیکا می گوید

    ممنون. ولی چند مورد بسیار مهم و اشتباه در این مقاله دیدم که جهت آگاهی خواننده اشاره میکنم
    1-تاثیر موسیقی ایران بر موسیقی عرب نبود بلکه کاملا اهدایی به عرب بود .
    عرب موسیقی نداشت. حتی امروز اگر به اذان انها گوش دهیم درمیابیم که بدون آهنگ خوانده میشود.و ساختار دستگاه موسیقی ندارد.
    اما اذان ایرانیان در دستگاه بیات ترک (موذن زاده اردبیلی) حتی هر نا مسلمانی را تحت تاثیر قرار میدهد.
    ۲- تاثیر موسیقی ایران از مازندران نبود. از گیلان بود. در دوره ال زیال و ال بویه که حاکمان گیلک بر ایران حکومت میکردند نوای گوشۀ دیلمان در دستگاه شور که از کوه های دیلمان (بین رودبار و لاهیجان) برخاسته به عربستان نیز گسترش پیدا کرد زیرا که بسیاری از نوازندگان دیلمی که مسلمان هم شده بودند در سفر زیارتی مکه و مدینه تاثیر شگرفی با نواختن ساز در گوشه و کنار ، بر مردم عرب گذاشتند که بعد ها دوباره با تغییری که خود عربها بر همان نوای وارداتیشان گذاشته بودند ایرانیان انرا شور عربی نامیدند..

    به هر حال ممنون از تحقیقاتتان

ارسال یک پاسخ