علاءالدین محمد خوارزمشاه نامدارترین پادشاه خوارزمشاهیان
سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه، نامدارترین پادشاه خوارزمشاهیان بود. او فرزند علاءالدین تکش خوارزمشاه و ترکان خاتون بود. او ابتدا قطبالدین نام داشت اما پس از به سلطنت رسیدن نام پدر را برای خود برگزید. وی در ربیع الآخر سال ۵۹۳ هجری / ۱۱۹۷ میلادی پس از مرگ برادرش ناصرالدین ملکشاه به ولیعهدی پدرش رسید. در سال ۵۹۵ قمری/ ۱۱۹۸ میلادی، خلیفهٔ عباسی، الناصر لدین الله، به همراه خلعت تکش، برای قطبالدین محمد نیز خلعت فرستاد. محمد خوارزمشاه در ۲۰ شعبان ۵۹۶ قمری/ ۱۱۹۹ میلادی، بر تخت سلطنت نشست. پس از مرگ تکش، قلمرو خوارزمشاهیان دچار آشفتگیهایی شد؛ در خراسان بزرگ، هندو خان، فرزند ملکشاه، ادعای جانشینی کرد، ضد عموی خود شورید، به دربار غوریان پناه برد و این سرآغازی برای جنگهای بین غوریان و خوارزمشاهیان بود، که سرانجام در سال ۵۹۹ قمری / ۱۲۰۲ میلادی، شهابالدین غوری با سلطان صلح کرد و در نتیجه، شمال خراسان و شهر مروالرود به قلمرو خوارزمشاه اضافه شد؛ با مرگ شهابالدین غوری در سال ۶۰۲ قمری / ۱۲۰۷ میلادی و جانشینی غیاث الدین محمود غوری و اختلافات داخلی غوریان، سلطان هرات و بلخ را نیز به قلمرو خود افزود. در همین زمان سیستان و مازندران نیز مطیع سلطان گشتند؛ در آغاز سال ۶۰۳ هجری / ۱۲۰۸ میلادی، سلطان محمد بزرگترین پادشاه مسلمان عصر خود بود.
در سال ۶۰۴ هجری/ ۱۲۰۸ میلادی، تقابل بین خوارزمشاهیان و قراختاییان آغاز شد. در سال ۶۰۹ قمری/ ۱۲۱۲میلادی، با همکاری کوچلک خان، حکومت قراختاییان منقرض شد و ماوراءالنهر میان کوچلک خان و سلطان محمد تقسیم شد. به همین منظور علاءالدین محمد، سمرقند را به پایتختی برگزید و همانجا ماند. در سال ۶۱۱ قمری / ۱۲۱۴ میلادی با تلاشهای ابوبکر زوزنی، کرمان و نواحی شمالی دریای عمان به اطاعت خوارزمشاه درآمدند. اولین برخورد خوارزمشاه و مغولان در سال ۶۱۲ قمری / ۱۲۱۴ میلادی در دشت قبچاق اتفاق افتاد، که با ایستادگی جلال الدین منکبرنی، نتیجهٔ جنگ به نفع خوارزمشاهیان رقم خورد؛ پس از برملا شدن کارشکنیهای ناصر لدین الله که موجب خشم خوارزمشاه شد، او از خلیفه خواست که مانند سلاطین سلجوقی به نام او هم خطبه خوانده شود؛ اما خلیفه قبول نکرد. پس، سلطان نیز با سید علاءالملک ترمذی بیعت کرد و از علما خواست که با استناد به بی کفایتی عباسیان، خلافت را از آنها سلب کرده و به علویان سپارند؛ او در سال ۶۱۴ قمری / ۱۲۱۶ میلادی به سمت بغداد لشکر کشید، که در گردنهٔ اسدآباد به علت باران و برف شدید، بخش عظیمی از سپاهش را از دست داد و ناچار به بازگشت شد؛ در همین زمان، واقعهٔ اُترار پیش آمد. در سال ۶۱۶ قمری / ۱۲۱۸ میلادی، چنگیز خان مغول به ایران حمله کرد. خوارزمشاه از آغاز سال ۶۱۷ قمری / ۱۲۱۹ میلادی، شهر به شهر در مقابل مغولان عقب نشست، اما در دولتآباد فراهان با سپاه مغول روبرو شد و سپاهیان خود را از دست داد و به جزیرهٔ آبسکون واقع در دریای خزر پناه برد و جانشینی خود را از پسرش، اوزلاغ شاه، گرفت و به جلال الدین منکبرنی داد. وی چند ماه بعد در سال ۶۱۷ قمری / ۱۲۲۰ میلادی، درگذشت.
بسیاری او را از نوابغ نظامی عصر خود میدانند. به گفته ابن اثیر سلطان در فقه و اصول مهارت داشت و علاوه بر آن که خود به فارسی شعر میسرود، دربار او نیز از شاعران و نویسندگان حمایت میکرد. منابع تاریخی او را مردی با اراده و جاهطلب میدانند، که علیرغم شوکت ظاهری از لحاظ روانی ضعیف بود. درست است که در زمان سلطان محمد خوارزمشاه از آبادانی، رونق کشاورزی و رونق تجاری سخن گفتهاند، اما ماهیت نظامی حکمرانی او و دخالت ایلات قبچاق و ترکان خاتون که قدرت سلطان را تحتالشعاع قرار میدادند؛ در کنار ناتوانی شدید دستگاه اداری، به نارضایتی عمومی منجر شد، که در حملهٔ مغولان به ایران اثرات آن دیده شد.
سلطانمحمد خوارزمشاه پادشاه بی کفایت بی تدبیر و احمقی بود که باعث شد مغولها به کشور ما حمله کنند در حالی که مغولها با ایران پیمان دوستی داشتند و قصد جنگ نداشتند اما وقتی بازرگانان مغول در ایران کشته شدند و باز هم مغول ها گفتند ما قصد جنگ نداریم فقط اون شخص که باعث این واقعه شده را بفرستید خودمون قصاص کنیم باز سلطان خوارزمشاه اون پیک هممیکشد اینجا بود که باعث میشه مغولها به ایران حمله کنند