خطّه پارس تا ساسانیان
خطّه پارس از معدود سرزمین هایی است که در نزد جغرافیادانان جهان باستان همچون یطلمیوس[۱]، هکاته[۲] و استرابون[۳]، اهمیّت داشته و به کرّات از آن در آثارشان نام برده اند. در منابع لاتینی پارس به عنوان سرزمین پارسیان یا سکونتگاه پارسها در جنوب غربی ایران معرّفی شده است[۴]. در این منابع نام «پرسیا[۵]» یا «پرزیا[۶]» به عنوان نام سرزمین فوق به کار برده شده است. در زبان یونان باستان همین نام به مفهوم استان فارس آمده است.
واژه فارس معرّب «پارس» است. به سخن دیگر در دائره المعارف های لاتینی و یونانی که به زبانهای امروز اروپاییان برگردانده شده اند، واژه «فارستان[۷]» انطباق کامل با آن دارد[۸].
واژه خلیج فارس در همین زبانها تحت عنوان «سینوس پرسیکوس[۹]»، برگرفته از همین عنوان است و این می رساند که خطّه پارس در قالب کهن خود چه گستره ای داشته[۱۰] است. واژه پرسیکوس از جهتی دیگر در زبان لاتین به معنای «درخت هلو، شفتالو[۱۱]» و واژه «پرسیکوم» به معنای «میوه هلو، شفتالو[۱۲]» به کار برده شده است[۱۳]. واژه نه چندان مصطلح «پرسیان[۱۴]» به معنای سرزمین کهن پارس یا ایران امروز در منابع سده های میانه آورده شده است و برداشت پژوهشگران از این واژه «سکونتگاه مردمانی که دارای زبان فرهنگ ایرانی»می باشند است. در همین منابع به این مطالب بر می خوریم که جالب و قابل توجّه است. از آن جمله اند: میوه پارسیان که همان هلو یا شفتالو است، گربه پارسیان که دارای موهای بلند مخملی ذکر شده است، پشم پارسی، پوست یا چرم پارسی که برای لباسهای زمستانی در نزد بیگانگان محبوبیّت داشته است. عطر و گلاب پارسی که هوز هم ارزش خود را حفظ کرده و گلاب پارس یا گلاب شیراز معّرف این واقعیت است. فرش پارسی که از نظر زیبایی، استحکام و دوام هنوز هم در مرتبه نخستین جهان قرار دارد[۱۵].
پرسیکوم یا پرسیکاریوس[۱۶] که همان میوه هلو یا شفتالو است از ایران زمین به سرزمین های دیگر برده شده است[۱۷]. این بیشتر مربوط به عصر اشکانیان (۲۵۰ ق.م تا ۲۲۶ میلادی) است که به صورت میوه تازه و برگه به عنوان صادرات مهّم به سرزمین های دیگر فروخته می شده است[۱۸]. سرمه یا وسمه پارسی (ایرانی) در عهد باستان کاملاً بی همتا بوده و چینیان آن را برای مصرف درباریان خود به بهای گزاف از اشکانیان خریداری کرده و به عنوان یکی از لوازم مهم آرایش و زیبایی مورد استفاده زنان چینی قرار می داده اند[۱۹]. از سرزمین پارس مروارید خلیج فارس و شتر مرغ نیز به عنوان اقلام صادرات بی مانند در عهد باستان به کشورهای دیگر صادر می شده است[۲۰].
در منابع تاریخی فنون رزمی و آداب اجتماعی و تدابیر سیاسی و مهّم و کم نظیر که آمیخته با ابتکار و با موفقّیت همراه بوده است به عنوان «شیوه پارسیان یا ایرانیان» به وفور آمده است و هرودت[۲۱] مورّخ یونانی سده پنجم پیش از میلاد مسیح، به دفعات به این موضوع اشاره کرده است. گفتنی است که عمده کالاهای صادراتی ایرانیان در عهد باستان از طریق جاده ابریشم صورت می گرفته است.
پژوهش های خاورشناسان و باستان شناسان به این نتیجه منتهی گردیده است که خطّه پارس همانند جزیره ای بوده است که دستیابی به آن برای تحمیل فرهنگ غیر پارسی ممکن بوده است و در این ناحیه ای که در جنوب غربی فلات ایران قرار دارد سنن، آداب و فرهنگ ایرانی پیوسته در اصیل ترین فرم و قالب خود حفظ شده دارد سنن، آداب و فرهنگ ایرانی پیوسته در اصیل ترین فرم و قالب خود حفظ شده است[۲۲]. زمام داران، هنرمندان و دیگر برجستگان ایرانی پیوسته در پارس به سر برده و از خود آثار بسیار ارزشمند به یادگار گذاشته اند که گرداختن به جزئیات آن در حوصله این پژوهش نیست. سرزمین پارس در جهان باستان همواره به وسیله زمام دارانی اداره می شده است که از آن سامان برخاسته اند و به همین دلیل از نفوذ و ورود مظاهر فرهنگ غیر بومی و غیر ایرانی پیوسته مصون مانده است. آثار جاودانی و ارزشمندی چون مقبره کوروش بزرگ در پاسارگاد[۲۳]، بنای جاودانی تخت جمشید[۲۴]، نقش رستم، نقش رجب که همگی در بر گیرنده نشانه های بی نظیری از توان و استعداد هنری ایرانیان است از جمله این آثار می باشند. علیرغم سقوط فاجعه بار امپراطوری هخامنشی به دست یونانیان به سرکردگی اسکندر مقدونی[۲۵]، خطّه پارس از آسیب های جدّی آنان مصون ماند و اجازه نداد یونانیان آن را جولانگاه خود جهت به ثمر رساندن اغراض خشونت آمیز و فرهنگ ستیز خود قرار دهند و به این ترتیب پارس کمترین زیان را از گسترش تمدن هلنی تجربه کرد و هلنیسم علیرغم فشارهای جدّی و بیرحمانه کارگزاران یونانی اش نتوانست در آن سامان نفوذ کند. اشکانیان آریایی هرچند ایرانی تبار بودند، ولی متاسفانه با توجه به زاده شدن سه نسل فرزندان ایران زمین در زمان سلطه یونانیان (سلوکیان) بر ایران زمین جذب فرهنگ یونانی شده، ولی در سرزمین پارس نتوانستند نشانه هایی از این تمدّن بیگانه را تثبیت نمایند. در زمان شکل گیری دولت ساسانی در نیمه نخستین سده سوم میلادی (۲۲۶ میلادی) مراکز فرهنگی، معابد و بناهای دولتی متعدّدی در خطّه پارس برپا بودند که از آن جمله است معبد آناهیتا[۲۶] در استخر در خطّه پارس که پدران اردشیر بابکان[۲۷] بنیانگذار سلسله ساسانی به روایت منابع کلیدداران آن معبد بوده اند.
شاپور یکم[۲۸] پسر و جانشین اردشیر بابکان مقارن پیروزیش بر والرین[۲۹] قیصر روم کاخ باریابی اش را در خطّه پارس ساخت[۳۰] و آراست و نام بیشاپور[۳۱] در فیروزآباد[۳۲] را بر آن نهاد. پژوهشگران امروز نام «ورسای»[۳۳] را بر این کاخ «بیشاپور» گذاشته اند[۳۴]. به این ترتیب برجسته ترین نشانه های فرهنگ، تمدن و هنر ایرانیان باستان همان گونه که در بالا اشاره شد در پارس به یادگار گذاشته شد و تاکنون نیز بخش قابل توجهّی از این آثار به یادگار مانده است. زمام داران این مقاطع همّت والای خود را به این خطّه و رونق دادن به آن مصروف داشته و به عظمت آن توجه ویژه مبذول داشته اند[۳۵].
در مطالعات و پژوهش های تاریخی برای برخی از محققّین این اشتباه پیش آمده است که سرزمین پارس را با منطقه پارسوماش[۳۶] که در کتیبه یا به سخن دیگر فتحنامه سلمانسر سوم[۳۷] در سده نهم پیش از میلاد مسیح (۸۳۷ پیش از میلاد مسیح) از آن باج برده شده و یکی از بیست و هفت سرزمینی است که این فاتح آشوری از آن باج می گرفته است، یکی دانسته شود. پارسوماش در جنوب دریاچه ارومیه قرار داشته و مردمان آن تحت فشارهای سیاسی- نظامی و احتمالا اقتصادی به جنوب ایران کوچ کرده و تصادفاً این ناحیه جنوبی ایران همان نام پارس بر آن نهاده شده است که به آن پرداخته خواهد شد.
بی تردید خطّه پارس بخش کوچکی از سرزمین بزرگ آریایی یعنی ایران است، به همین دلیل به جاست که ایران از نظر مورّخان، باستان شناسان و زبان شناسان معرفّی و شناسانده شود.
عنوان ایرانیان[۳۸] و ایرانی[۳۹] مشتقّاتی از نام سرزمینی به نام ایران می باشند. در واقع نام مردمان ایران[۴۰] برخاسته از یک عنوان نژادی ملّی است. این عنوان در عصر اشکانیان درست فهمیده شده بود. نام ایرانشهر[۴۱] به معنای کشور ایران فرم تازه تری از واژه ایران شتر[۴۲] است که در نزد پارتیان مفهوم کشور یا سرزمین ایران و نیز «قلمرو فرمانروایی یا امپراطوری ایرانیان» را دارد[۴۳]. در کتیبه ای متعلّق به عصر اشکانیان واژه «آریان[۴۴]» به چشم می خورد که بر گرفته از حالت ملکی جمع[۴۵] «آریانام»[۴۶] از واژه «آریا[۴۷]» یعنی «آریایی»[۴۸] است. پژوهش های قوم شناسی و باستان شناسی نشان می دهد که تنها بخشی از آریاییها به فلات ایران مهاجرت کرده اند[۴۹]. مسیر این مهاجرت را می توان به کمک منابع آشوری و یافته های باستان شناسی ترسیم کرد. از نظر باستان شناسی پارسها و مادها در اصل مردمانی بهره مند از یک خاستگاه فرهنگی مشترک به نام مصطلح «فرهنگ آندروو»[۵۰] می باشند که در قلمرو گسترده آن ملل و اقوام گوناگون حضور و سکونت داشته اند[۵۱]. پیشتر اشاره شد که سلمانسر سوّم پادشاه آشور در سال ۷/۸۳۶ پیش از میلاد مسیح به استناد یادنامه و یا به اصطلاح فتحنامه اش از بیست و هفت حاکم یا پادشاه در قلمرو جغرافیایی «پارسواش[۵۲]» باج می گرفته است. این قلمرو دربرگیرنده مناطقی کوچک و بزرگ در جنوب دریاچه ارومیه[۵۳] است. این دریاچه در کتاب جغرافیایی استرابون[۵۴] به نام «کاپاوتکا»[۵۵] یعنی (کبود) که خود مورّخ و جغرافیادان آن را «آبی سیاه»[۵۶] یا «سرمه ای»[۵۷] پلینیوس[۵۸] همین دریاچه را «کاپوتس»[۵۹](کبود) نامیده است. مرکز این سرزمین ناحیه ای به نام «بوستوس»[۶۰] نام داشته که به تصرّف سلمانسر سوّم در سده نهم پیش از میلاد مسیح درآمده است. زمام داران آشوری که پس از سلمانسر سوّم به قدرت رسیده اند نیز از این ناحیه به عنوان جزئی از متصرّفات خود نام برده اند. در کتیبه های کلدانی[۶۱] نیز از «بوستوس» به عنوان مرکز «بارشوا»[۶۲] نام برده شده است[۶۳]. حاکم «بوستوس»در سال ۷۱۵ پیش از میلاد مسیح به دربار سارگون دوم آشوری که از سال ۷۲۲ تا ۷۰۵ پیش از میلاد مسیح امپراطور آشور بود، باج می فرستاده است. این حاکم خرابگذار در منابع فوق به نام «آریژا»[۶۴] یا «آرییا»[۶۵] آمده است. در آغاز عهد جدید آشور که از ۷۴۵ تا [۶۶]۶۱۲ پیش از میلاد مسیح یا ۶۰۶ پیش از میلاد مسیح بود[۶۷]، تیگلات پیلسر سوّم[۶۸] در سال ۷۴۳ پیش از میلاد مسیح به «پارسواش»[۶۹] لشگر کشی کرد و آن را به تصرف خود درآورد و حاکم آن را باجگذار خود نمود و در یادنامه خود به تفصیل ذکر کرد.
نام جغرافیایی «پارسواش» در اینجا احتمالاً منطقه ای در بخش میانی سلسله کوههای زاگروس[۷۰] است که دارای گستره قابل توجهی بوده و میان فرمانروایان آشور دست به دست گشته است. در تایید این باور می توان به سال ۶۹۳ پیش از میلاد مسیح اشاره کرد که سناخریب[۷۱] امپراطور عهد جدید آشور که پسر و جانشین سارگون دوم[۷۲] و پسرش آسورحیدون (آسارهادون)[۷۳] پدر آشوربانی پال[۷۴] بود، از همین راه به عیلام[۷۵] لشکر کشی کرد یعنی در واقع جنگ آشوریان علیه عیلامیان را ادامه داد. سناخریب در ارتباط با همین موضوع دو سرزمین نه چندان بزرگ به نامهای پارسواش و انشان[۷۶] را به عنوان متّحدان عیلام نام برده است. انشان (انزان) سرزمین بسیار کهنی در تاریخ است که بخشی از امپراطوری عیلام و دارای سلسله های متعدّد پادشاهی بوده که در تاریخ عیلام به سلسله های انزانی یا انشانی معروفند[۷۷]. نام ایشان در منابع عیلامی و از جمله کراراً در اسناد مکتوب و الواح عیلامیان همراه با نام سوسونکا به صورت انشان- سوسونکا به معنای انزان و شوش به چشم می خورد[۷۸]. انشان در بخش خاوری پشت کوه[۷۹] امروزی قرار داشته و برخی آن را ناحیه «ایزه» کنونی می دانند. در خبری که منتسب به آشوربانی پال است آمده است که کوروش یکم[۸۰] پسر چیش پیش[۸۱] در حدود سال ۶۳۹ پیش از میلاد مسیح بر سرزمین پارسوماش[۸۲] یا «پارساماش»[۸۳] فرمانروا بوده است وی همرمان بر خطّه انشان نیز حکمروایی می کرده است. این کوروش همان کسی است که در منابع و تحقیقات تاریخی متعلّق به بین النهرین به عنوان رقیب و معارض و مخالف امپراطوری آشور و بعدها با دولت ماد ناسازگار بوده است و ناگریز از پرداخت باج و فرمانبرداری از آن دولت شده است.
شاخه دیگر هخامنشیان که داریوش یکم[۸۴] به آن تعلّق دارد که خاستگاهش به درستی در شمال شرق ایران[۸۵] و سپس در مرکز متمایل به جنوب غربی ایران در ناحیه پارسا[۸۶] (پارسه) که در منابع آشوری «پارسو»[۸۷] آمده است و یونانیان آن را «پرسیس»[۸۸] نوشته اند، حکومت داشته اند. گستره «پارسه» تا خلیج فارس بوده و برجسته ترین شهر آن تخت جمشید (پرسپولیس)[۸۹] بوده است. شهر پاسارگاد[۹۰] نیز که قدیمی تر از تخت جمشید است در این قلمرو آمده است. گفتنی است که واژه پاسارگاد در اصل «پارسه گرد»[۹۱] یعنی شهر پارسها می باشد. از نظر لغوی و از دیدگاه زبان شناسی واژه «پارسه» به معنای «پارسی» و خاستگاه پارسها به این ترتیب واژه ایونی[۹۲] پرسیس (پرزیس) که استان فارس کنونی را بیان می کند.
دو سلسله بزرگ پادشاهی در ایران پیش از اسلام که قریب هفت سده یعنی اندکی کمتر از هفتصد سال بر ایران و برخی سرزمین های غیر آریایی نشین دور و نزدیک فرمان راندند ریشه در خطّه پارس داشته اند.
سلسله هخامنشی که از ۵۵۹ تا ۳۳۰ پیش از میلاد مسیح[۹۳] بر سر کار بوده قریب به دویست و سی سال حکومت کرد و سلسله ساسانی که از ۲۶۶ تا ۶۲۵ میلادی[۹۴] بر سر کار بود نزدیک به ۴۳۰ سال دوام یافت. به این ترتیب سرزمین پارس گهواره پرورش و یا به سخن دیگر خاستگاه بزرگترین و برجسته ترین فرمانروایان ایران باستان است و دو سلسله نامبرده بالا که در منابع یونانی، رومی، سریانی، عرب، چینی و سایر منابع تاریخی به نیرومندی، سیاستمداری و فرهنگ پروری ستوده شده اند. سهم بزرگی در آبادانی خطّه پارس داشته اند. خطّه پارس دارای مراکز بزرگ علمی و فرهنگی و کارگاهها و مراکز هنری از دوران باستان بوده که در دوران اسلامی نیز به حفظ، بازسازی و گسترش این مراکز همّت زیاد مبذول داشته شد. ناگفته نماند که در ایران عصر اشکانی که در محدوده زمانی ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح تا ۲۶۶ میلادی یعنی ۴۷۶ سال یا به سخن دیگر نزدیک به پنج قرن را در بر می گرفت، سرزمین پارس از رونق و شکوفایی قابل توجهی برخوردار بود و نه تنها چیزی از ارزش فرهنگی، سیاسی و هنری و اقتصادی آن کاسته نشد، بلکه اشکانیان هوشیارترین، با تدبیر ترین و تواناترین وزیران و امیران لشگری و کشوری را از میان پارسیان یعنی برخاستگان از خطّه پارس بر می گزیدند[۹۵]. تاریخ نویسان و پژوهشگران ایرانی و غیر ایرانی به این نتیجه رسیده اند که کمتر ناحیه ای در ایران (ایرانشهر) اشکانی و ساسانی به این عمق و اندازه مورد توجّه پادشاهان، حاکمان و مدیران کشور ایران بوده است. همان گونه که در صفحات پیشین به آن اشاره شد، پادشاهان برجسته ای در ایران عصر هخامنشی چون داریوش یکم (بزرگ) به هنگام معرّفی خود و آوردن زندگینامه اش در کتیبه بزرگ بیستون[۹۶]و دیگر سنگ نبشته هایش به پارسی بودن خود مباهات می کرده است. از سده هفتم میلادی و با ورود اسلام، زمام داران مسلمان نیز در بزرگداشت و حفظ و مرمت مراکز علمی- فرهنگی، هنری و کتابخانه های خطّه پارس از هیچ تلاش و کوششی دریغ و فروگذار نکردند و حتّی در دوره حاکمیّت اتابکان در فارس این شیوه دنبال شد. هم اکنون مجال آن نیست که درباره دیگر ویژگی های سرزمین پارس سخن به درازا بکشانیم، ولی ذوق و استعداد در عرصه های موسیقی، شعر، هر چه گفته شود ناکافی است. سعدی و حافظ، شوریده شیرازی و فرصت شیرازی و ده ها چهره دیگر خوشه ای از این خرمن عظیم است.
[۱] . Ptolemaios.
[۲] . Hecataios.
[۳] . Strabon.
[۴] .Menge,Hermann+Pertsch,Erich,(1964)Langenscheidt,Berlin,Latein-Deutsch-Wb.S.392.
[۵] .Persia.
[۶] .Persia,Peroia.
[۷] .Farsistan.
[۸] .Latein-Deutsch-Wb.A.a.O.
[۹] .Sinus Persicus.
[۱۰] . خدادادیان، اردشیر(۱۳۵۶)، پیشینه تاریخی خلیج فارس در مجلّه دانشکده انتشارات دانشگاه تهران.
[۱۱] .Persicus=Pfirsischbaum.
[۱۲] .Persicum=Pfirsisch.
[۱۳] .L.D-Wba.a.O.
[۱۴] .Persian,Parsian.
[۱۵] . Webster,Noah(1964),p.1338,Persicarius,a. a,O.
[۱۶] .Persilum/Persikarius.
[۱۷] . خدادادیان، اردشیر (۱۳۸۰)، اشکانیان، نشر به دید، ص ۲۸۰.
[۱۸] . همانجا، ص ۲۸۲.
[۱۹] . همانجا، ص ۲۸۲.
[۲۰] . همانجا، همان صفحه.
[۲۱] . Herdotus aus Halikarnassos.485-425.v.d.
[۲۲] .Ghirisheman,R(1964),Partheru.Sassniden,s.16,110.
[۲۳] .Passargade.
[۲۴] .Perspolis.
[۲۵] .Alexander der Makedonier.
[۲۶] .Anahita-Tempel.
[۲۷] .Artakhir-e-Papakan.
[۲۸] .Sapur I.
[۲۹] .Valerianus.
[۳۰] .Ghirshman,R.A.a.O.S.139.
[۳۱] .Bishapur in Firuzabad.
[۳۲] .A.a.o.139.
[۳۳] .A.a.o.139″Versailles”.
[۳۴] .Bishapur-Residenz.
[۳۵] .A.a.o.139.
[۳۶] .Parsumas.
[۳۷] .Salmanssar III.
[۳۸] .Iranier.
[۳۹] .Iranisch.
[۴۰] .Das iranisxhe Volk.
[۴۱] .Eran-Sahr.
[۴۲] .Eran-Sar.
[۴۳] .Brandestein,W,+mayrhofer,M,;Hb.D.Altpers.1964,S.I.
[۴۴] .Aria.
[۴۵] .Aria-nam.
[۴۶] .Ariyanami.
[۴۷] .Ariya.
[۴۸] .Arisch.
[۴۹] .A.a.o.S.I.
[۵۰] .Androwo-Kultur.
[۵۱] .A.a.o.S.1.
[۵۲] .Paruas.
[۵۳] .Urnmia-see.
[۵۴] .Strabon.
[۵۵] .Kapautaka=کبود
[۵۶] .Schwarz blau.
[۵۷] .Dunkelblau.
[۵۸] .Plinius.
[۵۹] .Capotes=کبود
[۶۰] . Bustus.
[۶۱] .Chaldaische Inschriften.
[۶۲] .Barsua.
[۶۳] A.a.O.S.2.
[۶۴] .Arija.
[۶۵] .Ariya.
[۶۶] . ۶۱۲ق.م= سال سقوط نینوا.
[۶۷] . ۶۰۶ ق سال انهدام آشور.
[۶۸] . Tialat-Pillesser III.
[۶۹] .Parsuas.
[۷۰] .zagrosgebirge.
[۷۱] .Senacherib(705-688v.ch.).
[۷۲] .Sargon II(722-705 v.ch.).
[۷۳] .Assarhaddon(688-668 v.ch.).
[۷۴] .Asurbanipal(668-626 v.ch.).
[۷۵] .Elam.
[۷۶] . Ansan.
[۷۷] .نگهبان، عزّت الله (۱۳۵۶)، ایلام در نشریه گروه تاریخ دانشگاه تهران.
[۷۸] . ممتحن، حسینعلی (۱۳۵۷) روابط عیلام با همسایگان.
[۷۹] .Pusti-kuh.
[۸۰] .kyros I.
[۸۱] .Teispes (cispis).
[۸۲] .Parsumas.
[۸۳] .Parsamas.
[۸۴] .Darius I.(522-486 v.ch.).
[۸۵] . خدادادیان، اردشیر (۱۳۷۸)، هخامنشیها، ص ۹-۹۷.
[۸۶] .Parsa.
[۸۷] .Parsu.
[۸۸] .Persis.
[۸۹] .Persepolis()
[۹۰] .pasargada()
[۹۱] .Parsa-Gard.
[۹۲] .lonisch.
[۹۳] . Achameniden-Dynastie(559-330 r.ch.)
[۹۴] .Sassaniden-Dynastie(226-652 n.ch.)
[۹۵] . خدادیاان،آریایی ها و مادها، ص ۶۷.
[۹۶] .Bistun-Inschrif.
منبع :
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان ، دکتر اردشیر خدادادیان
نشر الکترونیکی: تاریخ ما، اِنی کاظمی
“از سده هفتم میلادی و با ورود اسلام، زمام داران مسلمان نیز در بزرگداشت و حفظ و مرمت مراکز علمی- فرهنگی، هنری و کتابخانه های خطّه پارس از هیچ تلاش و کوششی دریغ و فروگذار نکردند…..”
آقای کاظمی فکرمیکنم اینجارواشتباه کردید!!!!چون اعراب(البته روشنه که نبایداعراب روبا اسلام قاطی کرد)بعدازحمله وتصرف ایران به گواه کتب تاریخی معتبرمثل دوقرن سکوت وتاریخ طبری(که معتبرترین کتاب تاریخی درتاریخ سده های اول هجریه)کلیه ی مراکزعلمی روتخریب کردند وحتی به نام این که کتب ایرانیان کتب کافران است کتابخونه هامون روسوزوندند!!!!این روایت دقیقاًدرتاریخ طبری ذکرشده که وقتی اعراب واردشهرهای ایران شدندوکتابخانه های باشکوه مارودیدن به عمرخلیفه ی وقت نامه نوشتن وازش دستورخواستن که چیکارکنن عمرهم دستوردادکه:اگردرکتاب هاشون چیزی ازقرآن هست که ماخودمون قرآن روداریم وکتاب خدابرامون کافیست واگرهم غیرازقرآن درکتاب هاوجود داره که کفر وشرکه پس همه ی کتاب هاروبسوزانید!!!!!!!اعراب هم کلیه ی کتاب هارو سوزاندند ویابه آب انداختند….