بزرگداشت پروفسور هاید ماری کخ، ایران شناس برجسته آلمانی

تاریخ ما: هاید ماری کخ در ۱۷ دسامبر ۱۹۴۳ در شهر ماربورگ آلمان به دنیا آمد. سپس به تحصیل در رشتۀ آموزش با گرایش اصلی ریاضی پرداخت.

وی تحصیل در رشته ایرانشناسی را از ۱۹۷۲ در دانشگاه گوتینگن آغاز کرد و در ۱۹۷۶ با موضوع پایان نامه‎ « شرایط مذهبی زمان داریوش بر اساس تحقیقات انجام شده بر کتیبه‎های هخامنشی» به اخذ درجه ی دکتری نائل آمد. پروفسور هاید ماری کخ در کنار رشته اصلی خود به تحصیل در رشته های باستان شناسی کلاسیک، تاریخ هنر بیزانس و باستان شناسی مسیحی پرداخت و پس از آن به تدریس ایران شناسی و باستان شناسی خاور نزدیک در دانشگاه گوتینگن مشغول شد. از ۱۹۸۶ به تدریس در رشته اقتصاد و مدیریت دوران هخامنشیان در دانشگاه فیلیپس ماربورگ و از ۱۹۹۵ به عنوان استاد ایرانشناسی در زمینه تاریخ کهن در دانشگاه ماربورگ اشتغال دارد.

پروفسور کخ یکی از پنج دانشمندی است که در زمینۀ تاریخ ایلام قدیم تحقیقات گسترده انجام داده و از علایق خاص او هنر اسلامی و به ویژه معماری و هنر سرامیک است.

مراسم بزرگداشت این ایران شناس برجسته ی آلمانی ، موضوع صد و شصت و سومین شب از شبهای مجله بخارا بود . پس از علی دهباشی که به معرفی اجمالی خانم پروفسور کخ پرداخت سخنرانان دیگری درباره ی فعالیت های علمی وی به سخنرانی پرداختند که به طور خلاصه در ادامه می آید.

** گونترام کخ ، باستان شناس و همسر هاید ماری کخ 

دکتر گونترام کخ ضمن مروری بر زندگی خود و همسرش هاید ماری به بیان تلاش‎هایشان در زمینه تاریخ ایران باستان پرداخت که سخنانش توسط فرزانه قوجلو از زبان انگلیسی به زبان فارسی برگردانده شد.

گونترام کخ گفت : ˈ من در ۱۹۴۱ متولد شدم، در شهر نورنبرگ، کنار رودخانۀ زاله ، شهری کوچک که به کلیسای جامعش شهرت دارد و در فاصله سال‎های ۱۲۲۰ و ۱۲۴۰ ساخته شده است، با پیکره‎هایی چشم‎نواز که شاهکارهای پایان دوران رومانتیک‎اند.اما من کلیسا و دیگر ساختمان‎های شهر را به خاطر ندارم چون پدر و مادرم در ۱۹۴۶ تصمیم گرفتند از این منطقه که در ۱۹۴۵ به تصرف قوای شوروی درآمده بود بگریزند و به منطقۀ آیسرهاگن در نزدیکی هانوور نقل مکان کنند. مادر بزرگم در این منطقه زندگی می‎کرد، در یک خانۀ قدیمی روستایی که در ۱۵۷۸ ساخته و در قرن نوزدهم و حدود ۱۸۹۰ بازسازی شده بود. شرایط وحشتناک بود؛ سیلِ میلیون‎ها آلمانی که توسط قوای شوروی از خانه‎هایشان در بخش‎های شرقی آلمان رانده شده بودند به این منطقه سرازیر شده بود و میلیون‎ها نفر هم بودند که بمب خانه‎ها یا آپارتمان‎هایشان را طی جنگ ویران کرده بود. در ۱۹۵۵ موفق شدم که در امتحانات مشهورترین دبیرستان پسرانه در هانوور قبول شوم، دبیرستانی که طی قرون وسطی تأسیس شده بود و من در آنجا نه سال لاتین خواندم، هفت سال انگلیسی ، پنج سال یونانی قدیم آموختم و بسیار درس‎های دیگر. ˈ

گونترام در ادامه گفت : ˈ یک شب در دسامبر ۱۹۶۱ با خواهرم به تئاتری در هانوور رفتم و هاید ماری را دیدم ـ مجذوبش شدم. خواهرم به من گفت که با او هم‎کلاس بود و بنا به خواست من چند روز بعد ترتیب دیداری را با هاید ماری داد ـ و ما همچنان با هم هستیم. ˈ

باستان‎شناسی کلاسیک رشتۀ اصلی من بود، زبان‎های یونان و لاتین و عهد عتیق و هنر و باستان شناسی بیزانس رشته‎های دوم من بودند.

در سخنرانی‎های متعددی که در سمینار مطالعات ایرانی ایراد می‎شد و برای عموم آزاد بود شکت می کردم. یکی از سخنرانی‎ها را که دربارۀ آتشکده‎های ایران بود به خاطر دارم که توسط کلاوس شیپمن ارائه شد و سخنرانی‎هایی را به یاد دارم که به « امپراتوری عیلام»، مساجد و نوشته‎های روی کاشی‎های آبی در اصفهان می‎پرداخت ـ و به پرسپولیس، و تمام این سخنرانی‎ها توسط پروفسور والتر هینتس ارائه شد.

وی افزود : ˈ استامبول که بودم نقش برجسته‎هایی را از داسکلیان دیدم، پایتخت یکی دیگر از ساتراپ‎های ایرانی، در شمال غربی ترکیه. این نقش برجسته‎ها که در هنر یونان همتایی ندارند بنا به سفارش ویژۀ مشتریان ایرانی توسط پیکرتراشان یونانی ساخته شدند.

برای حکمروایان ایرانی که در لیسیا بودند، جنوب غربی ترکیه، پیکرتراشان یونانی نقش برجسته‏های مقبره‎هایشان را کنده کاری کردند، نمونه‎ای بیاورم، در لیمیرا، مقبره‎ای است با شکوه که یادآور معماری یونان است و بر کتیبه‎ها سوارانی نقش بسته‎اند که باشلوق به سر دارند یا در تریسا، جزییاتی در کتیبه‎هاست که برای هنر یونان ناشناخته است. و برای مالوسولوس ساتراپ ایرانی در کاریا، غرب ترکیه، معماران و پیکرتراشان یونانی مقبرۀ یادبودی را در هالیکارناسوس حدود ۳۴۰/۳۵۰ پیش از میلاد ساختند.

در فوکایا شمال غربی ترکیه ، در ساحل دریا، مقبره‎ای حفظ شده که در آن منطقه و در سراسر جهان یونان بی‎همتاست و آشکارا نسخه‎ای است از مقبرۀ کوروش در پاسارگاد، بنا بر سفارش حاکم محلی ایرانی در اواخر سدۀ ششم یا اوایل سدۀ پنجم پیش از میلاد ساخته شد. متأسفانه هیچ سنگ نبشته‎ای وجود ندارد که بتواند اطلاعات بیشتری در اختیار ما بگذارد.

حتی « پرتره» این حاکم ایرانی نیز حفظ شده است که باشلوق به سر دارد و در سینوپه ، شمال ترکیه، توسط استادی یونانی ساخته شد و این نیز قطعه‎ای بی‏نظیر است.

از آن زمان ـ تا امروز ـ من به روابط فرهنگی بین شرق و غرب علاقه‎مند بوده‎ام و کوشیده‎ام تا دربارۀ سلسله‎های اورارتو، مادها، هخامنشیان، پارت‎ها و ساسانیان بیشتر بدانم. ˈ

* * دکتر حکمت الله ملاصالحی 

سخنران بعدی این مراسم دکتر حکمت الله ملاصالحی استاد باستان شناسی دانشگاه تهران و آتن بود که از « قلم کخ تا ایرانشهر دارا» سخن گفت: ˈ علی رغم آنکه شمار کثیری از کلیساییان و چهره های شاخصِ برآمده از خاندان های مسیحیت کلیسایی با انگیزه های دینی و طوماری از پرسش های جدید درباره داستان های آفرینش و سرگذشت فرزندان آدم و قصه هبوط و نوح و توفان و ابراهیم و اسحق و یعقوب و یوسف و مصر و موسی و طور و سینا و نیل و فرعون و دولتِ داود و حکمت و مکنتِ سلیمان و موارد مشابه دیگر که در کتاب مقدس درباره آن ها سخن به میان آمده در صف مقدم مطالعاتِ به اصطلاح فیلولوژیک و گردآوری نسخه های کهن و ترجمه کتب قدیمه و پژوهش¬های باستان شناختی و قوم شناختی حضور چشمگیر و فعال داشتند، با این همه، طراحان، معماران، مهندسان و آفرینندگانِ عالم جدید در قاره غربی تاریخ این بار نه قدیسان و کلیساییان بودند، نه منادیان عالم غیب و قدس، و نه حتی از تبار سقراطیان و افلاطونیان و ارسطوییانِ عهد باستان هلنی. برای نخستین بار، متفکران و معماران و منادیان اندیشه ها و ارزش هایی بر صحنه می آمدند که در سنّت های اعتقادی و نظام های دانایی و ارزشی دیگر ادوار تاریخی و تمدن های گذشته مشابه اش را با چنین ویژگی هایی کمتر سراغ داشته ایم.

سیّاره ای که سه سده پیش چهره اش به ده ها هزار معبد و دیر و حرمِ عابدان و سالکان طریقت و زایران عالم غیب و قدس آراسته و آذین بسته بود و تاریخ با آهنگ طبیعت ره می سپرد، اینک موزه های عالم مدرن روی آوار همان میراث معنوی و همان سنّت های اعتقادی بنیاد پذیرفته و سر بر کشیده اند و تاریخ، طبیعت را در همه جای جهان تسخیر کرده است.

شانه به شانه رویش و رشد تدریجی مجموعه های خصوصی در میان اشراف زادگان و خاندان های مرفه اهل ذوق و هنر دانش و دانایی جوامع اروپای غربی سده های رنسانس که در ادامه سر آموزه های عالم مدرن و تشکلات پیچیده موزه ای در قاره غربی تاریخ برکشیدند کشف و جراحی باستان شناسانه تاریخ و رویکردهای آرکئولوژیک را به عالم و آدم نیز شاهد بوده ایم.

این دانش نوبنیاد و ابزار شناخت جدید هرچند نخست با اراده و عزم و انگیزه کاویدن و کشف پیشینه تاریخی و سابقه فرهنگی و تبار شناسی عقبه مدنی و معنوی مردمان جوامع قاره غربی بر صحنه فراخوانده شد، لیکن به تدریج در مراحل سپس تر چونان یک دانش جهانی وجب به وجب و لایه به لایه و دوره به دوره عقبه تاریخی و پیشینه فرهنگی بشر را تا مرزهای تاریخ طبیعی زیر جراحی های بی سابقه و نفس گیر خود گرفت. دانشی که تصویر ما را با حجم عظیم یافته ها و دستاوردهای بی سابقه اش درباره تاریخ و حضور تاریخی انسان در جهان آنچنان منقلب و متحول کرده که دو سده پیش حتی برای مورخان و باستان پژوهان آن زمان قابل تصور نبود.

تاریخ و میراث جهانی اینک ماده تاریخ و تمدن عصریست که صورتش را با آن آراسته است. صورتی که در آیینه آن چیدمان همه ادوار تاریخی را می توان کنار هم دید.

تکیه زدن بر یک پیشینه تاریخی دیرینه و سنّت اعتقادی دیرپا به هر میزان غنی و پرمایه به تنهایی نه استمرار و ادامه حیات و هویت یک ملّت را می تواند تضمین کند، نه چنین تکیه گاهی به تنهایی در آوردگاه های سخت و سنگین تحولات تاریخی می تواند جان به سلامت به در برد. سنّت های اعتقادی و نظام های فکری غیرتاریخی و تاریخ گریز و بسته و منزوی در معرض توفان های مهیب تحولات فکری و سیلاب رویدادهای تاریخی همیشه آسیب پذیر و شکننده تر از سنّت های فکری و اعتقادی مجهز به اندیشه و معرفت تاریخی بوده اند. تصادفی نیست که جوامع بسته و فرهنگ¬های منزویِ بومی روزگار ما در همان نخستین مواجهه با سیلاب رخداد ها و تحولات تاریخی دوره جدید ستون فقراتشان درهم شکسته شد و فروپاشیدند و از پای افکنده شدند و از میان رفتند. اینک اجسام و اجساد و ماده ای فرهنگی به جای مانده از همین ساختار ها و تشکل های اجتماعی و سنت های فرهنگی تجزیه شده را زیر سقف و پشت وی ترین موزه های عالم مدرن می توان دید. تاریخ آوردگاه رویارویی و زورآزمایی و عرصه دست و پنجه فشردن سنت های اعتقادی و نظام های فکری و معرفتی است.

دوره جدید یکی از تاریخی ترین همه ادوار تاریخی است که آن را می آزماییم. پرسشهای دوره جدید درباره «آرخه» (Arche) و «لوگوس» (Logos) تاریخ و تقدیرتاریخی انسان هم متمایز از ادوار گذشته مطرح شده و بر دامن تاریخ و گذشته تاریخی بشر افکنده شده اند، هم آنکه نحوه نگاه و ابزارهای شناختی که برای به دست دادن پاسخ های قانع کننده و قابل قبول بر صحنه فراخوانده شده اند متفاوت و متمایز از ادوار گذشته بوده است. عبور از قلم مورخان به کلنگ باستان شناسان و ظهور رویکرهای آرکئولوژیک به عالم آدم یعنی به «آرخه» (Arche) و «لوگوس» (Logos) چیز ها از جمله تحولات بی سابقه و دستاوردهای بی بدیل نظام دانایی و اندیشه تاریخی دوره جدید بوده است.

در این میان، آلمان ها و آلمانی تبار ها و آلمانی زبان ها در سپهر مطالعات ایرانی و ایران شناسی به طور اخص بر جایگاه ممتازی تکیه زده و در صف مقدم این تحولات عظیم فکری ایستاده و بر صحنه حضور دارند. خانم هایدماری کخ، چونان دیگر شرق شناسان و ایران شناسان بنام برجسته آلمانی، فرزند چنین عالمی است. عالمی به غایت منقلب و متحول، شگفت انگیز و بی نظیر و بی سابقه در تاریخ.

ملاصالحی سپس افزود :ˈ ما اغلب بر مستشرقان خرده گرفته ایم و ملامتشان کرده ایم که در ورود به فضای فکری و فرهنگی و معنوی شرقیان و عالم شرق ناتوان بوده و ناکام مانده اند؛ اتفاقأ عکس این ایراد و ادعا مصداق دارد. آن ها در جستن و کاویدن و دستیابی به منابع و ماده های فرهنگی بکر و نسخه ها و کتیبه ها و متون اولیه و رمزگشایی و خوانش و معناکاوی نظام های نوشتاری متروک و منسوخ و زبان های خاموش نه تنها توفیق بسیار داشته اند که در هزینه کردن سرمایه همه عمر و اندیشه خویش از گشاده دست و سختکوش و خستگی ناپذیر ترین پژوهشگران بوده اند.

اظهارات و اشارات دقیق پیراسته از اغراق و با مراعات جانب احتیاط هم در اثر «از زبان داریوش» هم در اثر «پرسپولیس پایتخت درخشان امپراطوری پارس» ایشان را فراوان می توان یافت . به عنوان نمونه درصفحات ۸۶ و ۸۷ کتاب ˈ از زبان داریوشˈ ایشان آمده است: درپاسارگاد و تخت جمشید از برج و بارو خبری نیست. ظاهراً داریوش با سربازان و دیوان اداری اش آنچنان بر شاهنشاهی بزرگ خود مسلط بود که ساکنان این شهر ها را هراسی از حمله دشمن نبود. از کثرت رفت وآمد در را ه ها هم به میزان این امنیت پی می بریم. البته سفیران و هیئت های نمایندگی بخش های دورافتاده شاهنشاهی ملتزم رکابی داشتند که مسئول جریان بی دردسر سفر، یافتن راه درست و تامین مایحتاج آنان بود، اما ظاهراً نیازی به مراقبت مسلح نبود و با شگفتی می بینیم که دو مرد با ۸ خدمتکار همراه، بدون محافظ، خزانه ی بابل ،خراج بابل را به تخت جمشید حمل می کنند. ˈ

ملاصالحی در پایان ضمن بیان اینکه کتابِ «از زبان داریوش» خانم کخ یک اثر ممتاز و بسیار مفید و مرجع است گفت :ˈ سخن گفتن از نظام اداری و اجرایی و حقوقی و مهندسی و مدیریت و اقتصاد و معیشت و دیانت و معنویت عصر داریوش بزرگ آنقدر هم آسان نیست که اغلب گمان رفته است. ˈ

* * دکتر لیلا مکوندی ، باستان شناس

لیلا مکوندی سپس با سخنرانی ای تحت عنوان ˈهایدماری کخ و مطالعات بایگانی بارو تخت جمشیدˈ پرداخت و بیان داشت : هایدماری کخ را می توان پس از پروفسور هلوک فقید سردمدار مطالعات تحلیلی بر روی گل نوشته های بایگانی بارو تخت جمشید دانست. بایگانی بارو تخت جمشید در ماه می سال ۱۹۳۳ میلادی به صورت تصادفی در هنگام کاوش های باستان شناسی ارنست هرتسفلد هنگامیکه کارگران مشغول خاکبرداری برای ریل گذاری در بخش شمال شرقی صفه تخت جمشید بودند کشف شدند. این مجموعه بزرگترین بایگانی بدست آمده از خاورنزدیک در هزاره اول ق.م و متعلق به بازه زمانی سال های ۱۳ تا ۲۸ سلطنت داریوش بزرگ (۴۹۳ -۵۰۹ ق.م) است. متن گل نوشته ها مربوط به تولید، ذخیره و بازپخش محصولات غذایی، دریافت و پرداخت این مواد به صورت جیره های حقوقی یا برای مراسم مذهبی، درباریان و بزرگان، کارمندان، صنعت گران، کارگران، مسافران، حیوانات و غیره، نامه های و دستورهای اداری و صورت حساب ها و بیلان های سالانه و ماهانه در محدوده جغرافیایی فارس و خوزستان است. پروفسور هلوک از ۱۹۳۷ کار خواندن این متن های کوچک و گزارشی را آغاز و تا ۱۹۸۰ زمان مرگش ادامه داد که موفق به خواندن حدود ۵۰۰۰ گل نوشته عیلامی- هخامنشی گردید که تنها در حدود ۲۱۰۰ گل نوشته تاکنون منتشر شده است.

هاید ماری کخ برای تجزیه و تحلیل مفصل متن های بایگانی تلاش کرد که از مهرها و چگونگی کارکرد و کاربرد آنها بر روی گل نوشته ها، ارتباط بین مهرها با اداره ها و اشخاص (اعم از کارمندان و اشخاص متفرقه) و ارتباط آنها با مکانهای جغرافیایی (شهرها و روستاها) استفاده کند. حاصل دهه ها مطالعه و پژوهش وقت گیر و سخت شناخت و معرفی ساختار منسجم اداری- اقتصادی و ارائه نقشه های جغرافیایی از چگونگی ارتباط و پراکندگی مناطق تحت کنترل و پوشش سیستم اداری مرکزی بایگانی بارو بود که بخشی از آن سال ۱۹۹۰ منتشر گردید.

در این پژوهش پیچیده کخ توانست با تجزیه و تحلیل و مقایسه نام جای های موجود در متن ها مسیر راههای از تخت جمشید به شوش را بازسازی کند و ایستگاههای در طول مسیر را مشخص .

مکوندی سپس افزود : ˈ کخ در مطالعات نوین خود نگاهی تازه به نقش زنان در دوره هخامنشی با تکیه بر متون بایگانی بارو داشته و نشان می دهد که زن ها در دوره هخامنشی برخلاف نوشته های مورخین کلاسیک یونانی نقش بسیار پررنگی در فعالیت های اجتماعی و اقتصادی در خانواده و جامعه داشته اند. ایشان در پژوهشی مفصل در ۱۹۹۴ با عنوان برای زنان در امپراتوری هخامنشی به صورت مفصل متن های مربوط به پرداخت های حقوقی به زنها، متن های مربوط به پرداخت جیره ها و به نوعی مرخصی زایمان به زنان شاغل در سیستم اداری بایگانی بارو، مسافران زن و دیگر متن های مرتبط را مطالعه و بررسی کردند. پژوهش های وی که پایه ای برای محققین دیگری مانند ماریا بروسیوس گردید در واقع نگاه سنتی به نقش زن در دوره هخامنشی را از بین برد.ˈ

این پژوهشگر در ادامه با اشاره به انعکاس پژوهش های هاید ماری کخ در جوامع علمی اظهار داشت : . نتایج مطالعات وی در زمینه مذهب هخامنشی و همچنین مقالات و کتابهایش در زمینه اسناد اداری و حقوقی بایگانی های هخامنشی خصوصا بایگانی بارو از منابع معتبر تدریس دانشگاهی هستند. انتقادهای منتشر شده درباره آثار کخ اکثرا ناچیز و ملایم هستند. کتاب های کخ توسط پژوهشگران برجسته ای چون هومباخ، مایرهوفر و هَرِن اشمیت و بویس بررسی و نقدهایی به آنها نوشته شده است. یکی از عمده ترین ایرادهایی که اکثر این پژوهشگران به کخ داشته است این است که ایشان نظرات خود را نه در قالب فرضیه ای قابل تغییر که به صورت امری مسلم و قطعی ارائه می نماید.

وی در پایان افزود : ˈ اما در واقع جدا از مطالعات تخصصی و علمی، کخ را می توان از معدود پژوهشگرانی دانست که مباحث بسیار تخصصی و پیچیده مربوط به بایگانی های اداری و اقتصادی را که درک آن برای بسیاری از باستان شناسان و متخصصین زبانهای باستانی نیز مشکل است در قالبی ساده و روان به نگارش درآورد و آن را حتی برای علاقمندان غیرمتخصص قابل درک و جذاب نماید. ˈ

* * دکتر کامیار عبدی ، باستان شناس 

در ادامه برنامه ی نکوداشت هایدماری کخ باستان شناس آلمانی ، دکتر کامیار عبدی به ارائه ی سخنرانی تحت عنوان ˈ زنان در پژوهش‎های مربوط به هخامنشیان ˈ پرداخت و بیان داشت ˈ تصویری ما از دوران هخامنشی داریم تصویری است بسیار مردانه . از کوروش و داریوش و کارهایی که انجام داده‎اند بسیار نوشته شده است . پژوهش هایی هم که درباره این دوران انجام شده بیشتر حاصل کار مردان بوده و شاید از همین روست که تلاشها و نوشته‎های پروفسور هاید ماری از اهمیت خاصی برخوردار می‎شود .ˈ

* * دکتر مهرداد ملک زاده ، باستان شناس

ˈ گلنبشته هایِ بیگانۀ اَرماویربلور: چالشِ شگفت‎انگیزِ زبا‎ن‎شناسیِ عیلامیˈ عنوان سخنرانی مهرداد ملک زاده بود . وی با اشاره به پژوهش های شرق شناسِ نا م آور روس، ایگور میخائیلُویچ دیاکُنُف و انتشار مقاله ای از وی در ۱۹۹۰ که در مجلۀ آشورشناسی و باستان شناسیِ آسیای غربی منتشر شد و او در آن مقاله مدعی شده بود که سه تکه گلنبشتۀ عیلامی در ارمنستان یافت شده که متنِ آنها روایتِ عیلامیِ حماسۀ گیلگمش است، به پاسخ پروفسور هاید ماری کخ به آن مقاله اشاره کرد و گفت : ˈ انتشار آن مقاله موجی از تردیدها و ناباوریها را میانِ پژوهشگران برانگیخت؛ بازتابِ حماسۀ گیلگمش در زبان و به روایتِ عیلامی؟! باری، این دستاوردِ مکتبِ عیلام شناسیِ شورویِ پیشین بود؛ اندکی پس از آن هاید ماری کُخ (۱۹۹۳) نقدی بر آن مقاله برنوشت و مدعی شد که در این گلنبشته ها ابداً نشانی از حماسۀ گیلگمش باز یافته نمی شود. کُخ با شناختِ عمیقی که از زبان و بیان و سبک و سیاقِ گلنبشته ای اداری بارو و گنجینۀ تخت جمشید می داشت، متن گلنبشته هایِ بیگانۀ اَرماویربلور را با آنها سنجید و تلاش کرد تا نشان دهد احتمالاً اینها بخشی از اسنادِ اقتصادیِ بایگانیِ مشابهی است؛ بایگانی از روزگار شاهنشاهیِ هخامنشی، در شهرببشینِِ اَرمینَ، که منطقاً ممکن می نموده دربرگیرندۀ اسنادی عیلامی هم بوده باشد؛ این، پاسخِ مکتبِ عیلام شناسیِ آلمان بود. ˈ وی افزود تفسیری دیگر نیز از آن سنگ نبشته ارائه شده ولی از میان هر سه تفسیر ، تفسیر بانوی عیلام شناس آلمانی ، هاید ماری کخ ، و مکتبِ معهودِ وی که با کوششهای زنده باد والتر هینتس به اوج رسیده بود، مقبولتر می نماید و هست.

* *سخنرانی خانم پروفسور هاید ماری کخ 

در انتهای مراسم و پس از قرائت سخنرانی کارلو چرتی که در مراسم حضور نداشت توسط علی دهباشی ، خانم هاید ماری کخ از سالهای آغازین زندگی خود که مقارن با اوج جنگ جهانی دوم بود و تحصیل، کار و تلاش خود در شرایطی سخت سخن گفت. وی به خاطره ای از بازدید موزه ی ادبیل اشاره کرد و گفت : ˈ چند سال پیش که در موزۀ اردبیل بودیم راهنمای ما ، رامین ، خندان پیش من آمد و گفت که دو کارمند موزه با اشاره چشم از او سئوال کرده‎اند که او چطور توانسته هاید ماری کخ شود؟ رامین جواب داده بود که این فقط یک نام است ولی من فکر می‎کنم آن دو نفر چیزی را می‎خواستند چیزی را بدانند که علت دعوت آقای دهباشی را تشکیل می‎دهد. ˈ

وی همچنین گفت : ˈ وقتی من به دنیا آمدم نامم هاید ماری چولاک بود. پدرم اهل اسلواکی امروز بود. در سده ۱۲ پادشاه مجارستان به آلمانی‎هایی که در رشته‎ای از امور خبره بودند امکان سکونت در این سرزمین را داده بود. آنها می‎توانستند کارگاه‎های آهنگری و چکش سازی برپا کنند. هنوز یک اقلیت ارمنی در اسلواکی سکونت دارد. هنگام تولد من جنگ جهانی دوم در اوج خود بود. در طول جنگ پدرم یک پای خود را از دست داد، به همین علت نمی‎توانست به کار خود در زمینۀ خرید و فروش آهن ادامه دهد و خانواده خود را اداره کند و به زحمت معاش خود را از طریق دوزندگی تأمین می‎کرد.. در این موقع در آلمان شرقی زندگی می‎کردیم که زیر سلطۀ شوروری قرار داشت ، کمبود در همه زمینه‎ها به چشم می‎خورد: غذا، پوشاک، دارو و وسایل ساختمانی و غیره. من همانجا به مدرسه می‎رفتم ولی بعد از پایان دومین سال تحصیل همسایۀ ما که کمونیستی متعصب بود به والدین من تکلیف کرد که به عضویت حزب کمونیست درآیند وگرنه امکان تحصیلات دبیرستانی برای من موجود نخواهد بود. در این موقع پدر و مادرم تصمیم گرفتند به آلمان غربی مهاجرت کنند.

من خیلی از این موضوع اندوهگین بودم. نه تنها بایستی پدر بزرگ و دوستان را ترک می‎کردم ، بلکه باید مدال استالین را برای نمرات خوبم در دبستان از دست می‎دادم! مهاجرت من با برادرم به همراه پدر و مادرم با تراموا از برلین شرقی به برلین غربی بیشتر به یک ماجرای عجیب شبیه بود، ما شانس آوردیم که در تراموا هیچ کنترلی انجام نشد. این تنها راه ممکن بود. چون سایر مرزها از طریق سربازان و سیم خاردار و محافظت می‎شدند. ولی برلین هم بهشت موعود نبود. اولیای امور نمی‎دانستند که سیل پناهندگان را کجا جا بدهند.

مادر من با برادرم و من سه نفری در طبقۀ بالای یک تخت دو طبقه جا گرفته بودیم. از این تختها به تعداد زیاد در سالن‎های بزرگ وجود داشت. پدرم در یک خانه دیگر می ‎ماند، جایی که فقط مخصوص اقامت مردان بود. بعد از سه هفته به ما یک آلونک چوبی دادند و از آنجایی که من دچار سوء تغذیه شده بودم مرا با بچه‎های دیگر به سوئیس فرستادند، به نوشاتل ؛ در آنجا نزد خانوادۀ مهربانی زندگی می‎کردیم ، من خیلی خوش شانس بودم زیرا خانواده‎ای که من با آنها زندگی می‎کردم دختری هم سن خودم داشت. متأسفانه از آن زمان هیچ عکسی ندارم.

اوایل عزیمت در سال ۱۹۵۲ برایم سخت بود زیرا همه فرانسوی صحبت می‎کردند. فقط پدر خانواده می‎توانست کمی آلمانی حرف بزند. در جواب پرسش این که آیا می‎خواهم به مدرسه بروم یا نه؟ فوری جواب دادم بله، سه ماه بود آنجا بودم و در این زمان ۹ ساله بودم، در زمان عید کریسمس همه بچه‎های کلاس از یک معلم بازنشسته دیدن کردند و در آنجا من توانستم یک شعر به فرانسوی بگویم. در این میان پدر و مادر و برادرم اجازه داشتند به آلمان غربی سفر کنند. در آنجا برادرم به دنیا آمد. بعد از چند ماه خانوادۀ من توانست یک آپارتمان شخصی داشته باشد.

در هانوفر شانس بزرگی که پیدا کردم معلم دبیرستان من پدر و مادرم را راضی کرد که مرا به بهترین مدرسۀ دخترانۀ موجود در هانوفر بفرستند. برای پدر و مادرم خیلی دشوار بود چون آن زمان باید هزینۀ هنگفتی برای شهریه مدرسه پرداخت می‎کردند. پدرم مریض بود و آنها نمی‎دانستند چگونه باید از عهدۀ هزینه خانواده برآیند. اما آنها مرا به آن مدرسه فرستادند. در این مدرسه من نه فقط انگلیسی و لاتین و یونانی بلکه زبان‎های انتخابی فرانسوی و روسی را یاد گرفتم. حتی برای سفر علمی از طرف مدرسه با همکلاسیها به ایتالیا ، کمی هم ایتالیایی یاد گرفتم. با تمام زبان‎هایی که یاد گرفتم آرزو داشتم معلم ریاضی شوم. به همین علت بعد از گرفتن دیپلم به تحصیلاتم ادامه دادم و بعد از کارآموزی در سال ۱۹۶۶ با همسرم گونترام ازدواج کردم. »

سپس پروفسور هاید ماری کخ در گزارشی مفصل از تحصیل، پژوهش، کار و تألیف آثار متعدد درباره هخامنشیان سخن گفت.

در پایان مراسم فیلم مستندی ساخته ی هرمز امامی به نمایش درآمد تا شناختی بیشتر از این ایرانشناس برجسته و پرکار حاصل آید.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
1 نظر
  1. ایران تندر می گوید

    سلام تشکر مطلب کامل و نسبتا طولانی و جذابی بود چقدر هم ما ایرانی ها سنگ تموم گذاشتیم واسه ایشون…

ارسال یک پاسخ