اندیشه شاهنشاهی بزرگ و فئودالیسم در جامعه ساسانی

ساختار و سرنوشت دولت ساسانی به وسیلۀ سه فاکتور یا سه عنصر دائماً در حال تغییر رقم خورده است. نظام پادشاهی[۱] و شخصیتها و عوامل متفاوت پادشاه، قدرت فئودالها یا اشراف زمین دار و قدرت گسترده و گهگاه نامحدود روحانیت زرتشتی. اقتدار منتسب به روحانیت ساسانی ناشی از ابتکار کم نظیر موبدان ساسانی به ویژه در صدر ساسانی است که قدرت سلطنت ساسانی را ناشی از خود کرده و حول محور دین در جامعه وحدتی به وجود آورده که در ایران پیش از اسلام بی نظیر و سابقه قلمداد شده است. پادشاهان ساسانی نیز قدرت خود را نشأت گرفته از دین و پای بندی به دیانت را در سرلوحه کار خود قرار داده بودند. این اندیشه تا حدودی بر می گردد به عصر هخامنشیان که داریوش یکم (بزرگ[۲] ۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد مسیح) قدرت خود و اعطای شاهنشاهی را از اهورامزدا دانسته و پیوسته در کتیبه های خود به آن تأکید کرده است.

    در کتیبه بیستون[۳] که نخستین و بزرگترین سنگنبشته پادشاه نامبرده است، وی اورنگ شاهی و مقام سلطنت را تفویض شده از سوی خدا به خویش دانسته است. سرزمین ایران، مردان جنگی، اسبان چالاک و…. را متعاقب آن از عطایای اهورامزدا به شمار آورده است. شاهان ساسانی نیز جهت پیوند دادن سلسله خود به هخامنشیان به تبعیت و تقلید از زمان دار بزرگ هخامنشی، سلطنت را از جمله موهبتی الهی تلقی کرده و مشروعیت خود را در پناه «فرّه ایزدی»[۴] به جامعه ایرانی و تاریخ القاء کرده اند. این اندیشه هم از نظر دینی و هم از دیدگاه سنتی ایرانیان انکار نمی پذیرفت. جامعه فئودالی ساسانی نیز این واقعیت را دریافته بود که امتیازاتش در پناه چنین نظامی تضمین می شود.از دیرباز فئودالها یا زمین داران بزرگ با نظام پادشاهی سازگاری کم نظیری داشته و متقابلاً در حفظ یکدیگر می کوشیده اند. نفوذ زمین داران بزرگ یا خاندانهای بزرگ بر پادشاهان ایران جزئی از این عنصر بوده است. بدیهی است که مسئله جانشینی پادشاهان در ایران باستان نیز پیوندی ناگسستنی با همین اندیشه های دینی و سنن ایرانیان داشته است. در آغاز روی کار آمدن ساسانیان، پادشاهان در بدو به قدرت رسیدنشان جانشین خود را تعیین و با انطباق دادن با شرایط و ضوابط مربوط وی را به مجمع ذیربط و طبعاً به جامعۀ ساسانی معرفی می کرده اند.

    نخست بار از زمان اردشیر دوم[۵]، جانشین شاپور دوم که به عنوان برادر شاپور ذواکتاف در سال ۳۷۹ میلادی به تخت پادشاهی نشست و تنها سه سال یعنی تا سال ۳۸۲ میلادی زمام دار بود، این سنت دیرینه دوام نیافت و پس از وی شاپور سوم پسر شاپور دوم به پادشاهی رسید و شش سال سلطنت کرد.[۶] تا پیش از جلوس اردشیر دوم به تخت سلطنت نفوذ فئودالها بر نامگذاری پادشاهان و نظارت بر جلوس آنان به تخت پادشاهی، امری بدیهی و منطبق با سنن و آداب ایرانیان بود، از این زمان اردشیر بر آن شد تا از قدرت اشراف و نجیا بکاهد و هیئتی جانشین پادشاه را تعیین و صلاحیت او را تأیید کند.[۷] هر چند این پادشاه، یکی از مردم دارترین سلاطین ساسانی بود و از فشارهای مالیاتی که بر مردم وارد می شد، به شدت کاست، مع الوصف وی را از سلطنت خلع کردند.[۸]گفتنی است که کرتیر روحانی صدر ساسانی نیز از فرّه ایزدی نام نبرده است. البته این بدان معنا نیست که وی فرّه ایزدی را برای پادشاهان ایران ساسانی تأیید نکرده و به رسمیت نشناخته است. اطلاع داریم که کرتیر به شایستگی پادشاهان در امور کشورداری و به ویژه در عرصه سپاهیگری بیشتر پای بند بود تا به ضوابط سنتی.



[۱] . Monarchie.

[۲] . Darius I (522-486 v.ch.).

[۳] . Bistun-Inschrift.

[۴] .Xwarenah (Xvarah).

[۵] . Ardasir II. (379-382 n.ch.)

[۶] . Sapur III. (382-388 n.ch.)

[۷] .  پیرنیا، حسن: ایران باستان (تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان) ص ۱۹۵.

[۸] . پیرنیا، پیشین، ص ۱۹۵.

نشر الکترونیک: انی کاظمی ، علیرضا کیانی؛ تاریخ ما

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
2 نظرات
  1. ali می گوید

    چگونه کتابها را دانلود کنیم

    1. مسعود اکبری می گوید

      درود
      به : pdf.tarikhema.net سری بزنید

ارسال یک پاسخ