نقش تاریخی پرنی ها
نقش پرنی ها دریکی از بزنگاههای حساس تاریخ ایران از ویژگی مهمی برخوردار است. در حقیقت نهتنها نقش این قوم در تاریخ ایران تفاوتی با نقش مادها و پارسها ندارد، بلکه گاهی نیز بر آنها میچربد! حضور ناگهانی پرنی ها در عرصه تاریخ برای یونانیان نیز، که ناگزیر از چشم پوشیدن از فتوحات اسکندر بودند، تعیینکننده بود. پر نیها نیز مانند دیگر تیرههای سکایی مردمی چادرنشین، سلحشور، سوارکار، تیرانداز و ناآرام (توره) بودند و خوشبختی را در مرگ و جنگ میدیدند و مرگ طبیعی را امری شرمآور میپنداشتند.
چون هنوز مدت زیادی از کوچ پر نیها (حدود اواخر سده چهارم تا اواسط سده سوم پیش از میلاد) از جنوب سیر دریا به کرانه جیحون در جنوب شرقی دریای خزرنمی گذشت و پر نیها ناگزیر از استوار کردن موقعیت مادی و ارضی خود بودندِ، هرگاه که فرصت را مناسب مییافتند از دستاندازی به قلمرو همسایگان خود، بهویژه به قلمرو پارت سلوکی (پرثوه) خودداری نمیکردند.
پر نیها شاخهای از قوم داهه بودند که به سبب فقدان منبع قابلاعتماد، روشن. کردن تاریخ دقیق و همچنین علت کوچ آنها به ساحل جنوب شرقی دریای خزر را نمیتوان با قاطعیت تعیین کرد. به گزارش استرابون قوم داهه در مرزهای شمال شرقی ایران تا دریای خزر میزیستند و همواره اسباب نگرانی همسایگان جنوبی خود، هیرکانی و پارت را فراهم میآوردند. داهه ها در زمان اسکندر ساکن جلگههای میان آمودریا و سیردریا در همسایگی خوارزمیان و قوم سکایی ماساگت بودند. حضور داهه ها در حدود ۲۵۰ پیش از میلاد در موطن جدید قطعی است. وولسکی گمان میکند که کوچ داهه ها از اواسط سده چهارم پیش از میلاد آغازشده بوده است. وولسکی در بررسی خود با تکیهبر گزارش یوستین به این نتیجه میرسد که پر نیها بهاحتمالزیاد در سال ۲۸۲ پیش از میلاد در میانرودان ترکستان جداشده و به پیرامون آمودریا کوچیدهاند و بقیه داهه ها به مرزهای شمالی ایران روی آوردهاند. پر نیها پس از اشغال جلگههای وسیعی در شمال به هرات، هیرکانی و پارت حمله کرده و در قلمرو سلوکی و یونانیها ویرانیهای فراوانی را به بار آوردند. سرانجام نیروهای آنتیوخوس اول موفق به عقب راندن پرنی ها و تجدید بنای شهرهای ویران برای رویارویی با یورشهای احتمالی شدند. غافل از اینکه دیری نخواهد گذشت که پر نیها با تصرف. هیرکانی و پارت و تأسیس فرمانروایی اشکانیان به حکومت سلوکی در فلات ایران پایان خواهند داد.
آنتیوخوس اول دو شهر را به نامهای آنتیوخوس و آخایس (اخائیه) از نو بنا کرد. پس از بازسازی این دو شهر در سال ۲۸۲ پیش از میلاد آرامشی کوتاهمدت در مرزهای شمالی برقرار شد، اما حالا پر نیها، آشنا با راه جنوب و جذابیت اینسوی مرز، باخشم و کینه مترصد فرصت مناسب بودند. پس از درگذشت آنتیوخوس اول، چون آنتیوخوس دوم نیز، مانند پدر، بیشتر سرگرم مسائل سیاسی امپراتوری سلوکی در شامات بود، دست ساتراپهای ایران برای رسیدن به استقلال بازتر شد. پرنی ها نیز به فرصت مناسبی که میخواستند دست یافتند.
حتماً مزدوری پرنی ها در سپاه اسکندر و آشنایی نسبی آنها با سپاهیان و نظام حکومت یونانیان، در یورشها و چپاولهایشان نقش تعیینکنندهای داشته است. سرگرمی سلوکیها در آنسوی مرزهای غربی ایران و نبود حضور پیوسته حکومت مرکزی نیرومند در منطقه نیز تا حدودی دستپر نیها و قومهای همپیمانشان را باز گذاشته بود. همچنآنکه ساتراپهای محلی و دستنشانده سلوکی نیز، مانند ساتراپ بلخ، از فرمان مرکز سرپیچیده و دم از استقلال میزدند. در این زمان پرنی ها و داهه ها دیگر مانند گذشته بهصورت کاملاً کوچنشین نمیزیستند و توانسته بودند با قومهای همپیمان خود روستاهایی چند تأسیس کنند و تا آغاز اسلامیشدن منطقه در دشتهای میان جیحون و دریای خزر ماندگار شوند. از آن میان شهر دهستان (سرزمین داهه ها) است که قرنها به حیات خود ادامه داده است و از نویسندگان دوره اسلامی طبری و یاقوت نیز به آن اشارهکردهاند.
وولسکی بیشتر از هر شرقشناس دیگری کوشیده است، تا با بررسی همهجانبه تقریباً همه گزارشهای باستان نگاران، تا جایی که برایش امکان داشته است، پر نیها را به روشنایی تاریخ بکشد و تا انتشار اثری دیگر در این زمینه، کتاب «هلنیزم در آسیای مرکزی» ، که دربرگیرنده نوشته وولسکی نیز هست، اثری بیمانند خواهد بود. در یک جمعبندی، حاصل کار وولسکی این است که او به این نظریه که پر نیها حدود۲۵۰ پیش از میلاد از اتحادیه داهه جداشدهاند بهای چندانی نمیدهد و با اطمینان خاطر زیادی معتقد است که پر نیها حدود سال ۲۸۲ پیش از میلاد در ماوراءالنهر از داهه ها جداشده و بهتنهایی به ساحل جیحون آمدهاند. زیرا در غیر این صورت هم دلیل کوچ داهه ها از ساحل جیحون به منطقه هیرکانی غیرقابلتوجیه میماند و هم غیرقابلقبول مینماید که پر نیها ظرف سه سال اقامت در مرز جهان شناختهشده آن زمان توانسته باشند ردپایی اینچنین تعیینکننده در تاریخ جهان باستان بگذارند. یوستین نیز اشاره میکند که برنی ها از داهه ها جداشده و ماندگار شدهاند و داهه ها به کوچ خود به سمت غرب ادامه دادهاند. همچنین استرابون به پرنی ها به چشم مردمی بومی نگاه میکند. در گزارش پلینی که اساس نظر وولسکی قرارگرفته است، بهجای پرنی ها به حمله بربرها اشارهشده است، اما وولسکی معتقد است که منظور از بربرها، پر نیها هستند.
نهضت پرنی ها
پیداست که قوم سکایی و سلحشور پرنی نمیتوانست شکستی را که در سال ۲۸۲ پیش از میلاد از آنتیوخوس اول خورده بود بیپاسخ بگذارد. حدود ۲۵۰ پیش از میلاد پرنی ها به ناگهان به سرداری ارشک (اشک) سکایی از خاک ترکمنستان امروز به سمت جنوب سرازیر شده و پس از غارت استانهای مرزی وارد خاک اصلی ایران شدند. این بار پر نیها بهجای آریا هرات و مرو به نسا، واقع در جلگههای حاصلخیز اترک حمله بردند. و اشک از این واهمه داشت که از عهدۀ استحکامات این دو شهر برنیاید. اشک در سال ۲۴۷ پیش از میلاد در شهر آساک، نزدیک قوچان امروز در حوزه نسا، از سوی پرنی های پیروز به پادشاهی برگزیده شد. اشک آباد، که امروز بانام عشقآباد پایتخت جمهوری ترکمنستان است، میتواند نشان خوبی باشد از نخستین شهر اشکانیان.
موقعیت اشک آباد را در پناه کوههای شمال خراسان، که شهر را در زمان سلوکی از درون ایران در امان نگه میداشت، نمیتوان نادیده گرفت. با به حکومت رسیدن اشک، که باید او را یکی از مهمترین چهرههای تاریخ ایران نامید، سلسله اشکانیان با کمک مستقیم و رستاخیز پرنیهای سکایی تأسیس شد. پس از اشک اول دیگر شاهان این سلسله نیز بهپاس احترام اشک خود را اشک نامیدند.
و به قول گیرشمن پیروزی پر نیها پیروزی کوچنشینان بر ماندگاران روستایی و شهری بود و بااینکه اشکانیان چندین سده بر ایران فرمانروایی کردند، هرگز شکاف میان کوچنشینان و ماندگاران پر نشد. پیوند مستقیم اپرنه با اور – شترو (اپرشهر، ابرشهر و اورنک در بندهش که مارکوارت به میان کشیده است و ایرانشناسانی چند به آن استناد و یا اشارهکردهاند، هنوز با مدارک موجود قابل دفاع نیست. مگر اینکه ابر شهر نیشابور را شهری از منطقه اپرنه بدانیم. در اشاره کریستن سن به این شهر، آنجا که شاپور پس از پیروزی بر پهلیزگ، شاه تورانی، شهر نیوشا پور را در محلی که جنگ رویداده است، بنا میکند، این نکته دارای اهمیت است که کریستن سن این شهر را کرسی استان ابرشهر یعنی ناحیه پر نیها میخواند. اینکه آیا در زمان اشکانیان بهپاس یاریهای پر نیها ایالتی به نام آنها خواندهشده است هنوز بهدرستی روشن نیست. در سنگنوشته شاپور در کعبه زرتشت، در فهرست استانهای زیر فرمانروایی شاپور از اپرخشتر (اپرشهر) نامبرده شده است و همین استان در متن یونانی سنگنوشته با عبارت «همه بخشهای بالا» آمده است.
نهضت پرنی ها
پیداست که قوم سکایی و سلحشور پرنی نمیتوانست شکستی را که در سال ۲۸۲ پیش از میلاد از آنتیوخوس اول خورده بود بیپاسخ بگذارد. حدود ۲۵۰ پیش از میلاد پرنی ها به ناگهان به سرداری ارشک (اشک) سکایی از خاک ترکمنستان امروز به سمت جنوب سرازیر شده و پس از غارت استانهای مرزی وارد خاک اصلی ایران شدند. این بار پر نیها بهجای آریا هرات و مرو به نسا، واقع در جلگههای حاصلخیز اترک حمله بردند. و اشک از این واهمه داشت که از عهدۀ استحکامات این دو شهر برنیاید. اشک در سال ۲۴۷ پیش از میلاد در شهر آساک، نزدیک قوچان امروز در حوزه نسا، از سوی پرنی های پیروز به پادشاهی برگزیده شد. اشک آباد، که امروز بانام عشقآباد پایتخت جمهوری ترکمنستان است، میتواند نشان خوبی باشد از نخستین شهر اشکانیان.
موقعیت اشک آباد را در پناه کوههای شمال خراسان، که شهر را در زمان سلوکی از درون ایران در امان نگه میداشت، نمیتوان نادیده گرفت. با به حکومت رسیدن اشک، که باید او را یکی از مهمترین چهرههای تاریخ ایران نامید، سلسله اشکانیان با کمک مستقیم و رستاخیز پرنیهای سکایی تأسیس شد. پس از اشک اول دیگر شاهان این سلسله نیز بهپاس احترام اشک خود را اشک نامیدند.
و به قول گیرشمن پیروزی پر نیها پیروزی کوچنشینان بر ماندگاران روستایی و شهری بود و بااینکه اشکانیان چندین سده بر ایران فرمانروایی کردند، هرگز شکاف میان کوچنشینان و ماندگاران پر نشد. پیوند مستقیم اپرنه با اور – شترو (اپرشهر، ابرشهر و اورنک در بندهش که مارکوارت به میان کشیده است و ایرانشناسانی چند به آن استناد و یا اشارهکردهاند، هنوز با مدارک موجود قابل دفاع نیست. مگر اینکه ابر شهر نیشابور را شهری از منطقه اپرنه بدانیم. در اشاره کریستن سن به این شهر، آنجا که شاپور پس از پیروزی بر پهلیزگ، شاه تورانی، شهر نیوشا پور را در محلی که جنگ رویداده است، بنا میکند، این نکته دارای اهمیت است که کریستن سن این شهر را کرسی استان ابرشهر یعنی ناحیه پر نیها میخواند. اینکه آیا در زمان اشکانیان بهپاس یاریهای پر نیها ایالتی به نام آنها خواندهشده است هنوز بهدرستی روشن نیست. در سنگنوشته شاپور در کعبه زرتشت، در فهرست استانهای زیر فرمانروایی شاپور از اپرخشتر (اپرشهر) نامبرده شده است و همین استان در متن یونانی سنگنوشته با عبارت «همه بخشهای بالا» آمده است.
پارتها و مورخان کلاسیک
پیش از تأسیس سلسله اشکانیان، سرزمین پرثوه (پارت)، در بیشتر سنگنوشتههای هخامنشیان، بهصورت استانی در شمال شرقی ایران یادشده است، که باید در جنوب خراسان تا گناباد و بیرجند گسترده بوده باشد. اشکانیان را اغلب بانام پارت میخوانند، اما به گمان این نام ارتباطی مستقیم با قوم پر نیهای سکائی ندارد. سلسله اشکانیان، از سوی مورخهای یونانی و رومی و درنتیجه غربی، به اعتبار نام سرزمین محل تأسیس حکومت، سلسله پارتها خواندهشده است. البته اگر گزارشهای پوستین و استرابون درست باشند، پارتهای سرزمین پارت نیز سکایی و از مردم داهه بودهاند. بنابراین پرنی ها میتوانستهاند با پارتها خویشاوندی تاریخی داشته بوده باشند.
تا برخاستن اشکانیان، مورخان کلاسیک یونان و روم در نوشتههای خود هر جا که نیازی به اشاره به ایران داشتند، از سرزمین مادها یا پارسها (بیشتر مادها) نام میبردند و بانام ایران بیگانه بودند. ظاهراً خود هخامنشیان نیز، بااینکه در سنگنوشتههای خود سرزمین خود را کشور آریایی میخواندند، بانام ایران مأنوس نبودهاند. در زمان اشکانیان دیگر نام ایران برای مورخان بیگانه سرزمین پارتها است و هنوز هم از نام ایران خبری نیست. البته در آن روزگاران این نوع نامگذاری روندی معمولی بود و بهزحمت میتوان در جهان کشوری را یافت که درگذشتههای دور نیز دارای نام امروزی خود بوده باشد. برای نخستین بار در زمان ساسانیان نام ایران بر زبان شاپور اول جاری شد. اما در زمان ساسانیان هم غیر ایرانیان هنوز هم با این نام بیگانه بودند.
چون مورخان بیگانه با مفهوم «پارتها، نمیتوانستهاند، بدون تکیهبر اطلاعاتی جاافتاده از درون ایران، آشنا بوده باشند، لابد که خود اشکانیان خود را «پرثه (پهله) آپارثه» (پارت) مینامیدهاند. بهاینترتیب میتوان به پیوند بسیار دور میان پارسه و پرنه (پارنه)، یعنی پیوند قومهای پاره (هخامنشیان) و پرثه (پرثویان با پهلویان) فکر کرد. در قوم از یک ریشه، که یکی در شمال شرقی فلات ایران میزیسته است و دیگری در جنوب (جنوب غربی). بنابراین اشکانیان سکایی گمنام میتوانستهاند، با آشنایی خوبی که از پرهها داشتهاند، خود را پارتی (پهلوی) خوانده بوده باشند. در میان بنیانگذاران خاندانهای شاهی در ایران، کم نیستند آنهایی که خود را منسوب به قوم و خاندانی خاص کردهاند.
چرا به تبار آریایی اشاره ای نکردین؟