اشک اول (برادران اشک و تیرداد)
در منابع کلاسیک موجود فرمانروایی اشک اول آنچنان کوتاه و درهمریخته است که یافتن او در آغازتاریخی بسیار کمرنگ دشوار میشود. برای نمونه درهم تنیدگی رویدادهای در پیوند با اشک و برادر احتمالی او تیرداد بهگونهای است که معمولاً نمیتوان آنها از یکدیگر تمیز داد. شاید هم دو برادر در یکزمان حکومت کردهاند تا سرانجام یکی از برادران به توطئه از میدان به درشده است. در گزارش استرابون، بیآنکه چندوچون رویداد روشن شود، اشک پس از دو سال فرمانروایی به ضرب نیزهدارش زخم برمیدارد و کشته میشود. تکرار نام اشک که در سراسر تاریخ اشکانیان به قوت خود باقی میماند هم میتواند دستکم برای دوره آغازین کار اشکانیان ابهامآفرین باشد. از این پریشانی گریزی هم نیست، کوروش را هم در میان افسانهها یافتیم و در آغاز تاریخ ساسانیان نیای اردشیر بابکان نیز به گونه گمراهکنندهای در افسانه غوطه میخورد و حتی خود او نیز، بهرغم سرشناس بودنش، یکپا در افسانه دارد و پای دیگر در مسلخ تاریخی اردوان پنجم!
چون در نوشتههای مورخان معاصر نیز اشک و تیرداد تکلیف روشنی ندارند، ناگزیر در اینجا رویدادهای زمان این دو برادر تا اشک بعدی، که اردوان اول است، زیر عنوان اشک اول آورده میشود. وولسکی که بیشتر از هر مورخ دیگری درباره آغاز کار اشکانیان کارکرده است، یک گام فراتر رفته و اعتقادی به تاریخی بودن تیرداد ندارد.
در گزارش استرابون اشاره میشود که اشک چون در حمله به دیودوتوس پادشاه بلخ ناکام شد از برابر سپاهیان او گریخته و در پارت، با آگاهی از گرفتاریهای سلوکیه در آسیای مقدم، سر به شورش برداشت. اما ظاهراً قیام و استقلالطلبی دیودوتوس در بلخ اشک (و برادرش تیرداد را) نیز به فکر قیام انداخته است. جالبتوجه است که اشک و تیرداد با پنج نفر از یاران خود هسته ۷نفری قیام را تشکیل میدهند. درست مانند داریوش که با ۶ تن از یاران خود گروه هفتنفری خود را علیه گئوماته ترتیب داد. این داستانپردازی خود بر ابهام آغاز کار اشکانیان میافزاید.
یوستین قیام دیودوتوس و اشک را در سال ۲۵۶ پیش از میلاد همزمان میداند، اما از مجموع رویدادها چنین برمیآید که اشک ۶ سال پس از دیودوتوس علیه فرمانروای سلوکی برخاسته است. گزارش موسی خورنی درباره این رویداد از شدت آشفتگی اصلاً به کار نمیآید.
البته همانگونه که پیشازاین هم یادآورشیم وجود حکومت ایرانی و مستقل آتروپات در آذربایجان بهطور تعیینکنندهای سبب ضعف آنتیوخوس دوم در جلوگیری از برآمدن ارشک بود. علاوه بر این در این هنگام آنتیوخوس دوم در غرب فرمانروایی خود سرگرم جنگ بود. حتماً ناخرسندی همگانی از حضور طولانی بیگانگان و خواست مردم در به دست آوردن استقلال در پارت نیز در پیروزی اشک اول بر آندراگوراس سردار و ساتراپ مقدونیایی در پارت که بر سلوکی شوریده و سر به استقلال برداشته بود، نقشی بسیار داشته است. مورخان آغاز کار اشک و جزئیات آن را هرگز نخواهند یافت. از منابع نارسای موجود همینقدر میدانیم که نخستین گام تعیینکنندهای که اشک به کمک پر نیها برداشت تصرف شهر نسا در شمال خراسان (آستانه) در دره اترک بود. او سپس در همان پیرامون در شهری به نام آساک (اشک) به پادشاهی گزیده شد. درباره این شهر هم چیز زیادی نمیدانیم.
باری! پیداست که آشفتگی در حکومت سلوکی سبب دستاندازی اشک به نواحی مرزی شمال شرقی در قلمرو سلوکی شده است. از گزارش استرابون چنین برمیآید که در این هنگام دیودوتوس، شاید در سال ۲۳۹ پیش از میلاد، در بلخ با جمعآوری سپاهی از یونانیان آهنگ غلبه بر سواران اشک را داشته است که ناکام مانده و ناگزیر از عقبنشینی میشود. در اینجا است که اشک بهمنظور تقویت موقعیت خود به آندراگوراس در پارت حمله کرده و در سال ۲۳۸ موفق شد که ساتراپی پارت را به دست آورد. سپس با تسلط اشک به هیرکانی که بهآسانی انجام پذیرفت دریای خزر بهصورت مرز میان فرمانروایی در حال اندام گرفتن اشکانیان با سلوکیها درآمد. اکنون اشک میتوانست به هنگام افتادن درخطر به قبیله داهه که در شمال هیرکانی میزیست پناه ببرد و از این قبیله خویشاوند پرنی ها کمک بگیرد.
و اینک پیوند میان پادشاهی دیودوتوس اول در بلخ و یونان، که با راهی که از پارت میگذشت فراهم میآمد، پس از حدود ۹۵ سالی که از جولان اسکندر در شرق ایران میگذشت، بهکلی بریده شد و دیودوتوس ناگزیر بود تا برای بقای حکومت خود در فکر تدارک نیرویی کارآمد برای برداشتن مانع از سر راه باشد. درنتیجه اشک هم پس از سپری شدن حدود ۹۵ سال از فرمانروایی بیگانگان بر ایرانیان میان دو دشمن قرار گرفت: پادشاهی یونانی بلخ و فرمانروایی مقدونیایی سلوکی. این موقعیت اشک را بر آن میداشت تا با فراهم آوردن نیرویی درخور همواره در اندیشه دفاع از خود باشد.
مرگ دیودوتوس در سال ۲۳۴ پیش از میلاد فرصت خوبی را برای اشک فراهم آورد. دیودوتوس دوم که جانشین پدر شده بود، صلاح را در آن دید که برای مقابله با سلوکوس دوم، که در سال ۲۳۲ یا ۲۳۱ آهنگ لشکرکشی به پارت و بلخ را داشت، با اشک از در صلح درآمده و با او پیمان دوستی ببندد. دیودوتوس دوم خوب میدانست که شکست اشک از سلوکوس برابر است با از دست دان سر. با ورود سلوکوس به خاک ایران، چون اشک در خود قدرت رویارویی با او را نمییافت به میان قبیله سکایی اپسکا در ساحل آمودریا عقب نشست. ظاهراً او نخست به میان قبیله داهه در مرز هیرکانی رفته و با نزدیک شدن سلوکوس به عقبنشینی خود ادامه داده است. از شانس اشک در این گیرودار خبر آشوب در سوریه رسید و سلوکوس را واداشت تا با شتاب به سوریه بازگردد. البته او پیش از بازگشت فرمانروایی اشک را به هیرکانی و پارت به رسمیت شناخت و قرار شد که اشک دستنشانده سلوکی باشد و او را واداشت تا سپاهیانی در اختیار سپاه سلوکی قرار بدهد. مرگ سلوکوس دوم در سال ۲۲۶ به این احتمال پایان داد که او میتواند در فرصت مناسب برای پس گرفتن میراث ازدسترفته به ایران بازگردد.
اشک اول در مهر و مومهای ۲۱۷-۲۱۴ درگذشت. او بر روی سکهها، مانند آپولون، کمان بر دست بر روی سنگی آسمانی نشسته است. این نقش را از آن پدر اشک نیز دانستهاند، که گویا اشک اول نقش پدر خود را، با قائل شدن نقشی خدایی برای او، بر روی سکه خود آورده است. ظاهراً پایتخت اشک شهر داراکرت (درگز؟) بوده است. داراکرت اگر همان درگز باشد، که در حصار کوههای صعبالعبوری قرار دارد، شهر بسیار مستحکمی بوده است. چمنزارها و نخجیرهای درگز نیز با خوی شبانی اشکانیان، دارد نباید از قلم بیفتد. که شیفته سواری بودند، سازگاری دارد. درهرحال اینکه این نام نشان از هخامنشیان دارد نباید از قلم بیفتد.
منبع:
- تاریخ ایران در دوره سلوکیان و اشکانیان ، نوشته دکتر پرویز رجبی
- انتشارات پیام نور، چاپ شده در بهمن ۱۳۸۶
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی