جنگهای ایران و روم
نقش ارتوازد شاه ارمنستان و ارتوزده شاه آتروپاتن (ماد کوچک)
آنتونیوس در آغاز سال ۳۶ پیش از میلاد احساس کرد که آماده جنگ است. بهگونهای که آوازه بزرگی سپاهی که او برای این جنگ فراهم آورده بود تا بلخ و هندوستان پیچیده و وحشت برانگیخته بود. ۶۰ هزار پیادهرومی، ۱۰ هزار سوار گرجی و کلتی و ۳۰ هزار سوار و پیاده سبک از متحدان محلی این سپاه را تشکیل میدادند. یعنی ۱۸ لژیون با ۱۶ هزار سواره. ارتوازد، پادشاه ارمنستان، قول ۷ هزار پیاده و ۶ هزار سوار را داده بود تمایل ارتوازد به جنگ به سبب دشمنی او با آرتوزده، شاه مستقل آتروپاتن (ماد کوچک) بود. بااینهمه به گزارش پلوتارخ ، هنوز جون آنتونیوس آهنگ بازگشت فوری به مصر را داشت، تدارکی چندان درخور ندیده بود.
آنتونیوس بهجای اینکه در ارمنستان به سپاهیان خسته خود فرصت استراحت زمستانی بدهد، به تحریک ارتوازد، که بیتاب شکست ارتوزده بود، بیدرنگ به آتروپاتن حمله کرد. ظاهراً او در کرانه فرات، در زویگما، قصد عبور از آب را داشته است، اما چون آنجا را برخلاف انتظار حفاظتشده یافت، تصمیم گرفت که حمله خودان ارمنستان آغاز کند. در اینجا ارتوزده، شاه آتروپاتن، دلیرانه در برابر دشمن رومی ایستاد. آنتونیوس بااینکه ویرانیهای زیادی را به بار آورد و مدتی در فراسپ (جنوب تبریز امروزی)، پایتخت آتروپاتن را که خانواده ارتوزده نیز در آنجا بود، به فرماندهی او پیوس ستاتینوس در محاصره داشت، به سبب نرسیدن تجهیزات قلعه کوب موفق به گشودن شهر نشد. در این میان فرهاد چهارم به کمک ارتوزده، با استفاده از فرصت به نیروی ویژه محاصره و منجنیق های سپاه روم که به خاطر شتابی که آنتونیوس در یورش به آتروپاتن داشت، بافاصلهای زیاد در پشت جبهه مانده بود، تاخت و آن را تار و مار کرد و سپس توانست به نیروهای آنتونیوس آسیب فراوانی وارد آورد.
آنتونیوس که از سوی ارتوازد، شاه ارمنستان، حمایت میشد، در ماه اکتبر ۳۶ پیش از میلاد، پیش از فرارسیدن زمستان، درحالیکه تلفات سنگینی داده بود، ناگزیر از عقبنشینی به خاک ارمنستان شد. فرهاد به تاکتیک پارتها دوباره صحنه را ترک گفته بود. آنتونیوس درراه بازگشت تنها به لاشه سپاهیان خود برمیخورد. او در این جنگ، که دو لژیون از سپاهیان خود را از دست داد، آنچنان شکست سخت و برای روم تعیینکنندهای خورد که پلوتارخ آن را بهصورت یکی از نبردهای بزرگ تاریخ نقل کرده است. محاصره فراسپ بیشتر از حد انتظار طولانی شده بود. بهویژه اینکه سپاه بزرگ روم برای تهیه آذوقه در سرزمین بیگانه آتروپاتن در تنگنا بود. همواره میبایستی گروههایی از سپاهیان برای به دست آوردن آذوقه راههای زیادی را پشت سر بگذارند. در گروه کوچک میبود نهتنها کاری از پیش نمیبرد، بلکه با خطر حمله مردم بومی و دشمن نیز روبهرو بود و اگر فرماندهی سپاه گروههای بزرگتری را روانه کار میکرد از قدرت سپاه در حال جنگ کاسته میشد. شگرد خاص پارتها در جنگوگریز هم عرصه را با نیروی آنتونیوس تنگ کرده بود. کار محاصره به درازا کشیده بود و زمستان سخت معروف منطقه کوهستانی آتروپاتن در حال نزدیک شدن بود.
اینک هر یک از طرفین جنگ نگرانی خاص خود را داشت. آنتونیوس، علاوه بر مشکلاتی که تاکنون داشت، نگران آذوقه نیز بود و از آن بیم داشت که قحطی سپاه بزرگ او را از پای درآورد. و فرهاد، که کراهت پارتها را از جنگهای زمستانی میشناخت نگران آن بود که مبادا آنتونیوس بالاخره موفق به گشودن فرااسپ شود. ازاینروی فرهاد درصدد برآمد تا به نحوی به یک پیمان صلح دست یابد. آنتونیوس نیز سفیرانی را برای گفتوگو درباره صلح به نزد او فرستاد، اما درخواست پرچمهای روم و اسیران جنگی از سوی آنتونیوس مانع پیشرفت گفتوگو شد. این نیز از مسائل غیرقابل درک تاریخ است که شخصی مانند فرهاد با کدام روحیه و چه انگیزهای نمیتوانسته است با این درخواست موافقت کند. در این میان برخی از بلندپایگانی که با فرهاد چهارم مخالف بودند، آرزوی پیروزی کامل او را نداشتند. مانند مهرداد، یکی از بستگان مونسس. این مهرداد چند بار شخصاً به اردوی رومیان رفت و به آنان توصیه کرد که از گذر از دشت باز پرهیز کنند تا به سرنوشت کراسوس گرفتار نشوند. نبرد در دشت باز، که جنگوگریز را آسان میکرد، نقطه قوت سواران تیرانداز پارتی بود.
آنتونیوس سرانجام بر آن شد که بیدرنگ و پیش از فراهم آمدن فاجعهای بزرگ برای سپاهیان خود را از راه ارمنستان عقب بکشد. بازگشت نیروهای آنتونیوس از ایران، ازنظر دشواریهای گوناگونی که همواره بر سر راه کمین کرده بود، شباهت زیادی به بازگشت ۱۰ هزار یونانی به فرماندهی گزنفن دارد. در طول بازگشت نیز بی شماری از رومیان در حمله های ناگهانی و متناوب و به شیوه همیشگی و غافلگیرکننده پارتها که باگذشت زمان جسورتر میشدند تلف شدند. حتی آنتونیوس از فشار کمبود آذوقه و آب و همچنین به سبب فشار روحی بزرگی که سپاهیان بیتاب بر او وارد میکردند به خودکشی میاندیشید. اما با هر مشقتی بود سپاه تارومار شده از ارس گذشت. عقبنشینی از خاک آتروپاتن ۲۷ روز وقت گرفته بود که همراه با ۱۸ نبرد بود. در طول راه ۲۰ هزار پیاده و ۴ هزار سوار جان خود را ازدستداده بودند. بااینهمه انتظار تلفات بیشتری میرفت. این بار نه به ضرب شمشیر، بلکه به شلاق سرما. سرمای سخت زمستان آنسوی ارس جان ۸ هزار سپاهی خسته و بیتاب دیگر را ربود. همه اینها به خاطر ولع روزافزون رومیان به شرق بود. و شاید جا داشته باشد که انگیزاننده این ولع را اسکندر بدانیم و آوازه ثروتی که او در ایران به چنگ آورده بود.
به گزارش پلوتارخ هنگامیکه سپاه روم از ارس گذشت و پا به خاک ارمنستان مدت، سپاهیان از فرط شادی، مانند نجاتیافتگان از دریا زمین را میبوسیدند و از شادی کریه کنان یکدیگر را در آغوش میکشیدند. تلفات رومیان و نحوه عقبنشینی و بازگشت آنان را مورخان به بازگشت ناپلئون از روسیه تشبیه کردهاند. ارتوازد که انگاشته بود که رومیها بهسرعت طومار ارتوزده را در هم خواهند پیچید، اینک احساس غبن میکرد.
اما آنتونیوس شکست تاریخی خود را از چشم ارتوازد، شاه ارمنستان، میدید. او آتش جنگ را افروخته بود و کمک به آنتونیوس سرباز زده بود. شاید اگر او که با موقعیت محل آشنا بود از کمک نظامی دریغ نکرده بود از این جنگ نتیجه دیگری حاصل میشد. البته مصلحت در این بود که سردار رومی بهمنظور گذراندن زمستانی قابلتحمل برای سپاهیان خسته خود موقتاً از نشان دادن روی خوش به ارتوازد دریغ نکند. آنتونیوس در سال ۳۵ پیش از میلاد کوشید تا ارتوازد را به چنگ آورد، اما برنامه او به سبب عدم اعتماد ارتوازد به او ناکام ماند. سال بعد آنتونیوس به ارمنستان آمد و با این تظاهر که آهنگ حمله به آتروپاتن را داد خواستار ملاقات با ارتوازد شد. در این ملاقات ارتوازد دستگیر شد. آنتونیوس نخست برای آگاهی یافتن از محل گنجینه ارتوازد به او آزادی تحرکی محدود داد، اما چون به نتیجهای نرسید، او را با زنجیر نقره به بند کشید و به اسکندریه فرستاد. در این شهر کلئوپاترا ارتوازد را اعدام کرد؟.
اما ارتوزده آتروپاتن، بااینکه طی این نبرد به پیروزی بزرگی دستیافت، بهرغم تحمل بیشترین خسارت جنگ و سپر بلا شدن برای اشکانیان، سهم ناچیزی از غنائم را به دست آورد. او همچنین احساس کرد که باید از همسایه و متحد اشکانی خود که اینک قدرت مطلق و آسیبناپذیر منطقه شده بود در هراس باشد. او حتی میترسید که فرهاد دودی سرزمین اورا ضمیمه قلمرو فرمانروایی خود کند. ازاینروی ارتوزده ارتباط
خویش را با فرهاد برید و در سال ۳۵ پیش از میلاد با میانجیگری پولمون، شاه پونتوس، که در جنگ سال ۳۶ اسیرشده بود، به آنتونیوس پیشنهاد دوستی کرد. آنتونیوس با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت.
ارتوزده و آنتونیوس در سال ۳۳ در کرانه ارس همدیگر را ملاقات کردند و پیمان بستند که ارتوزده به آنتونیوس در برابر اشکانیان و آنتونیوس به ارتوزده در برابر اوکتاویان، امپراتور روم یاری رساند. همچنین بخشی از ارمنستآنکه قبلاً از آن آتروپاتن بود، دوباره به ارتوزده واگذار شد. دوستی ارتوزده و آنتونیوس در سال ۳۳ با نامزدی الکساندر پسر آنتونیوس با یوتپه دختر ارتوزده که هردو در سن خردسالی بودند تحکیم شد. این دومین بار بود که آنتونیوس از این پسر خود برای مقاصد سیاسی خود بهره میگرفت. دختر ارتوزده در جشن بزرگی که در اسکندریه برگزار شد به آلکساندر هفتساله هدیه شد. در مراسمی مسخره نخست آتروپاتن، سرزمین اشکانیان و بهطورکلی سرزمینهای آنسوی فرات تا رود سند، درصورتیکه به تصرف سپاه روم درمیآمدند، به نام الکساندر کوچک شدندِ و سپس این شاه شاهان خردسال، بالباس شاهانه مادی و در حلقه محافظان ارمنی خود را به دختر آنتونیوس نشان داد. علاوه بر اینیک نیروی کمکی رومی در قبال نیرویی که ارتوزده به آنتونیوس داد، در اختیار او قرار گرفت. درنتیجه این پیمان ارتوزده چنان نیرومند شد که حتی توانست با عقب راندن اشکانیان، مانع بر تخت نشاندن آرتاشس، پسر ارتوازد، که بهفرمان کلئوپاترا کشتهشده بود، بشود. اما کمی بعد، همینکه آنتونیوس به سبب درگیر شدن در جنگ آکتیون نیروی خود را از ماد فراخواند و از بازگرداندن قوای ارتوزده خودداری کرد، ارتوزده در سال ۳۰ پیش از میلاد از اشکانیان شکست خورد و اسیر شد و آتروپاتن و ارمنستان به دست فرهاد چهارم افتاد.
شورش تیرداد و تخت نشینی او
اندکی بعد، به سبب شورشی که بر سر ربودن تاجوتخت بهوسیله شخصی به نام تیرداد در درون دربار فرهاد پدید آمد، ارتوزده بهصورت نامعلومی از بند رهایی یافت. تیرداد و ارتوزده به همراه خانوادهاش به اکتاویان اوت که در این زمان در سوریه به سر میبرد پناهنده شدند. امپراتور روم ارتوزده را بامحبت پذیرفت و دخترش یوتپه را، که آنتونیوس نامزد پسرش کرده بود، به او برگرداند و سپس حکومت ارمنستان کوچک را به او داد. اکتاویان آگوست به تیرداد قولی درباره نشاندن او بر تخت نمیدهد، اما به او اجازه میدهد که بهدلخواه خود در سوریه زندگی کند. از سنگ گوری که درروم بهدستآمده است برمیآید که ارتوزده کمی پیش از سال ۲۰ پیش از میلاد در ۳۹ سالگی درروم درگذشته است.
با سکههایی که از تیرداد در دست است ، این احتمال وجود دارد که پس از سال ۳۰ (در مهرومومهای ۲۷-۲۴ پیش از میلاد) شورشی در دربار علیه فرهاد رویداده بوده باشد، که درنتیجه تیرداد بر سریر برآمده و فرهاد به میان سکاها گریخته است. چنین پیداست که سکاها سپاهی در اختیار او گذاشتهاند، که البته او با این سپاه تیرداد را از تخت به پایین نکشیده است، بلکه با نزدیک شدن او به دربار تیرداد فرار کرده و با ربودن پسر فرهاد دوباره به امپراتور روم پناه برده است. تیرداد از امپراتور تقاضا کرد که او را به حکومت برساند و قول داد که در این صورت کاملاً با اطاعت از روم فرمان براند.
چند سال بعد، در سال ۲۳ پیش از میلاد، فرهاد با اعزام سفیری به روم تقاضای استرداد پسر خود و تیرداد را کرد. پسر فرهاد، بیآنکه پولی در اذاء استرداد او درخواست شود، به ایران فرستاده شد. فقط از فرهاد تقاضا شد که پرچمها و همچنین ایران جنگ کراسوس را به روم برگرداند. اما به تیرداد اجاره داد شد تا در صورت که خود بخواهد در قلمرو رومیان بمانا. وحوقی درخور نیز برای او تعیین شد فرهاد برای این تقاضا عکسالعملی دوری از خود نشان نداد، اما هنگامی، که امپراتوری در سال ۲۰ پیش از میلاد برای سامان دادن به کارهای امپراتوری در شرق به سوریه آمد ودر نتیجه امکان ازسرگیری جنگ زیاد شد، فرهاد پرچمها و همچنین اسیران را پس فرستاد.این حرکت درروم با استقبال عمومی روبهرو شد. واین زمان برای مدتی میان ایران و روم رابطهای دوستانه برقرار شد.اوگوست هدیههایی گوناگون به دربار ایران فرستاد از آن میان کنیزی رومی به نام ترموزا یا موزا برای فرهاد چهارم.
فرهاد چنان شیفته این کنیز شد که پسازاینکه از او صاحب یک پسر شد و در شمار زنان رسمی خود درآورد و او را به ولى عهدی خود برگزید. پیداست که از این گزینش دیگر پسران فرهاد چهارم نمیتوانستهاند خشنود باشند. تردیدی نیست که مردم نیز در پنهان نمیپذیرفتهاند که مادر ولی عهد کنیزی غیر ایرانی باشد. این هم ازنخست پیدا بود که با درگذشت شاه کشمکشی بزرگ بر سر جانشینی او درخواهد گرفت. ازاینروی فرهاد برای دور کردن رقیبان ولی عهد از دربار، میان مهرومومهای ۱۱ تا ۷ پیش از میلاد دیگر پسران خود را برای ادامه زندگی به روم فرستاد. اوگوست که میدانست بهموقع نیاز میتواند از این شاهزادگان برای دخالت در امور داخلی دربار پارتها استفاده کند، ، آنها را با آغوش باز پذیرفت و اسبابی فراهم آورد تا بتوانند درروم زندگی شاهانهای داشته باشند. مجسمه مرمرین سر موزا که از شوش بهدستآمده است گویای علاقه فرهاد به این همسر خود است. در این مجسمه تاج موزا هخامنشی است، اما با توجه بهدقت و کوششی که در شباهت مجسمه با صاحب آن به چشم میخورد پیداست که موزا واقعاً چنین تاجی را داشته است. این مجسمه در نوع خود بسیار نادر است.
درباره سالمرگ فرهاد چهارم اطلاعی در دست نیست. تنها از اشاره منبعی میدانیم که او با مرگی طبیعی درنگذشته است و به توطئه پسر و همسرش (مادر این پسر) از سر راه برداشتهشده است .از سکههای بازمانده چنین برمیآید که جانشین او در سومین سال پیش از میلاد بر تخت بوده است.
منبع:
- تاریخ ایران در دوره سلوکیان و اشکانیان ، نوشته دکتر پرویز رجبی
- انتشارات پیام نور، چاپ شده در بهمن ۱۳۸۶
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی