معرفی بلاش دوم تا پنجم
بلاش دوم (اشک بیست و ششم)
هنوز هم در دوره تاریک تاریخ اشکانیان قرار داریم، که ناشی از صلح میان ایران و روم پس از تراجان و سکوت مورخان رومی است. تنها به کمک سکههایی که از بلاش دوم برجایمانده است، میتوان از ۱۳۰-۱۴۹ میلادی به نشانههایی از او برخورد. خسرو احتمالاً تا سال ۱۲۸ همزمان با بلاش دوم حکومت میکرده است. جز این، میدانیم که در سال ۱۳۳ میلادی آلبانها به تحریک فراسمن، شاه گرجستان به ماد کوچک و ارمنستان حمله کرده و پس از دریافت رشوه بازگشتهاند. بلاش که فراسمن را دستنشانده روم میدانست با اعزام سفیری به نزد هادریان، امپراتور روم، از فراسمن شکایت کرد، اما طرفی نبست.
بلاش دوم یکبار دیگر با تختنشینی آنتونینوس، امپراتور جدید روم، با فرستادن هیئتی به روم تقاضای پس فرستادن تخت زرین ایران را کرد و بابی اعتنایی اپراتور روبهرو شد . این دو رویداد نیز از سستی حکومت روبهزوال اشکانیان خبر میدهند.
بلاش سوم (اشک بیست و هفتم)
بلاش سوم، احتمالاً پسر بلاش دوم بود که به گواهی سکههای برجایمانده از ۱۴۸ با ۱۴۹ تا ۱۹۰ یا ۱۹۱ میلادی حکومت کرد. بلاش سوم از آغاز فرمانروایی، بااینکه ظاهراً بسیار جوان بوده است، دشمنی خود با رومیان را پنهان نمیکرد و در تدارک جنگ با روم بود. اما آنتونینوس، امپراتور روم، ضمن نامهای با اشاره به زیانی که حاصل جنگ خواهد بود او را از این کار بازداشت. بلاش تذکر امپراتور را پذیرفت، اما اقدام خود را به فرصت مناسبی موکول کرد.
پس از درگذشت آنتونینوس، باروی کار آمدن مارک آورلس (مارکوس آورلیوس)، احتمالاً در سال ۱۶۱، بلاش سوم جنگ با روم را آغاز کرد، که یکی از زیانبخشترین جنگهای پارتها بود. متأسفانه چیز چندانی درباره این جنگ نمیدانیم. طبق معمول بهانه جنگ ارمنستان بود. بلاش به ارمنستان حمله برد و آنجا را به تصرف خود درآورد و پس از راندن شاه ارمنستان شخصی به نام تیگران را که نسبتی با خاندان اشکانی داشت به سلطنت ارمنستان گمارد. در این جنگ سرداری ایرانی به نام خسرو سپاه روم را نابود کرد و سوریانوس سردار رومی کشته شد. سپس بلاش سوم به سوریه تاخت. در اینجا نیز رومیان شکست خوردند و آتیدیوس کرنلیانوس، دیگر سردار رومی، کشته شد.
اینک قدرت سپاه ایران برای روم بسیار نگرانکننده شد. ناگزیر لوسیو سوروس پسرخوانده امپراتور با سپاهی نیرومند مأمور جنگ با پارتها شد. او می بایستی بار دیگر پرچم تحقیرشده روم را برافرازد. سپاه بلاش شکست خورد، ارمنستان دوباره در ۱۶۴ میلادی به تصرف رومیان درآمد و تیسفون به دست اویدیوس کاسیوس افتاد و به آتش کشیده شد و کاخ شاهان اشکانی فروریخت و سپاه روم تا ماد کوچک رخنه کرد
این جنگ میتوانست پارتها را از پای درآورد، اما با شیوع طاعون در سپاه روم جنگ متوقف شد. این طاعون تا به ایتالیا و اقیانوس اطلس رخنه کرد. پارتها بخش بزرگی از قلمرو خود را از داست دادند و دجله بهجای فرات مرز میان دو قدرت شد. از پایان کار بلاش سوم خبری در دست نیست.
بلاش چهارم (اشک بیست و هشتم)
بلاش چهارم (۱۹۰ یا ۱۹۱-۲۰۹ میلادی) به گمان پسر بلاش سوم بود. تختنشینی بلاش چهارم همزمان بود با آشفتگیهای ناشی از کشته شدن پیاپی دو امپراتور روم، کمودوس در سال ۱۹۲ و پرتیناکس در ۱۹۳ میلادی. رقابت بر سر جانشینی امپراتور در میان مدعیان فراوان، حتی در بخش آسیایی امپراتوری و همسایگی ایران بهخوبی پیدا بود. یکی از این مدعیان نیگر در سوریه بود که مورد تأیید حکومتهای محلی پیرامون و دولت اشکانی نیز بود. بیگمان اگر قدرت خاندان اشکانی به ضعیفترین نقطه خود نرسیده بود، این زمان میتوانست طلیعهای دوباره باشد در تاریخ این خاندان.
سرانجام سپتیموس سوروس به امپراتوری رسید. اینک چون مردم آنسوی فرات که در امپراتوری نیگر رهایی خود از یوغ رومیان را میدیدند ناآرامیهایی از خود نشان میدادند، ناگزیر سوروس در سال ۱۹۵ راهی شرق شد. او توانست بار دیگر متصرفات ازدسترفته رومیان را، بیآنکه عکسالعمل ویژهای از طرف بلاش دیده شود، به چنگ آورد و خشم خود را به امیرنشینهای آسیای مقدم که از آشفتگی درروم بهرهبرداری کرده بودند نشان دهد. اما او پیش از به پایان رساندن کار، برای مقابله با کلاودیوس البینوس، مدعی تازه امپراتوری و بهمنظور از میان دربردن غنائم به روم بازگشت؟
بلاش بلافاصله پس از بازگشت سوروس به روم بر رومیان تاخت و آدیابنه را تسخیر کرد. او سپس از دجله گذشت و رومیان را از بینالنهرین بیرون راند. تنها نصیبین به فرماندهی لائتوس سردار رومی در برایر سپاه بلاش پایداری کرد. درنتیجه بار دیگر در سال ۱۹۷ میلادی سوروس ناگزیر از لشکرکشی به آسیا شد. او در این سفر یکی از برادران بلاش را هم که لابد مدعی سلطنت بود و درروم میزیست همراه خود آورده بود. ظاهراً سوروس پیش از اینکه بهسوی آسیا حرکت کند با شاه ارمنستان، که او هم بلاش نامیده میشد، از در آشتی واردشده بود. او همچنین با ابگر، شاهک اوسررئنه نیز، که پسران خود را بهصورت گروگان درروم داشت، تدبیر لازم برای دریافت نیروی کمکی اندیشیده بود. پارتها منتظر رسیدن امپراتور به شرق ننشستند، بلکه به کشور خود بازگشتند.
بابل و سلوکیه در سال ۱۹۸ میلادی به دست رومیان افتاد و سوروس با پیروزی به تیسفون درآمد و بلاش پس از مدتی مقاومت سرانجام با سوارانی اندک متواری شد. تیسفون بهطور بیسابقهای غارت شد. به سپاهیان اجازه دادند که به هر شیوهای میخواهند بناهای دولتی و خصوصی را غارت کنند. شمار کشتگان و اسیران با رغم اغراقآمیز ۱۰۰ هزار گزارششده است. سپاه روم پسازاین پیروزی خیلی زود دچار قحطی و بیماری شد و تن به بازگشتی تحقیرآمیز داد؟. سوروس چند بار کوشید تا هتره را تصرف کند، اما پس از ۲۵ روز محاصره شهر به سبب نافرمانی سپاهیان خود که شرایط حضور در منطقه برایشان غیرقابلتحمل شده بود، با دادن تلفات زیاد ناگزیر از بازگشت شد. اکنون آدیابنه نیز به استقلال خود دستیافت.
بااینهمه، بااینکه با شیوع قحطی در سپاه روم شرایط بسیار مناسبی برای تعقیب سیاه روم فراهم بود، به علت نامعلومی بلاش قادر به انجام کاری قابلذکر علیه دشمن نشد. شاید نشانههای فروپاشی فرمانروایی اشکانیان آنچنان بارز و دست و پاگیر بودهاند که دیگر امیدی به ساماندهی دوباره سپاه ایران نمانده بوده است. پسازاین شکست دیگر از بلاش خبری نداریم. فقط پیداست که او در سال ۲۰۸ یا ۲۰۰ میلادی درگذشته است؟.
بلاش پنجم (اشک بیست و نهم)
پسر بلاش چهارم (۲۰۹-۲۲۲ میلادی) همزمان با برادر خود اردوان پنجم آخرین شاهنشاه اشکانی بر گوشهای از ایران حکومت میکرد. پس از درگذشت بلاش چهارم پسران او اردوان و بلاش هر دو مدعی سلطنت شدند. از قراین چنین پیداست که بلاش در شرق و اردوان در غرب سلطنت کرده است و از سکههای بهدستآمده از این دو برادر چنین برمیآید که هر دو تا پایان کار سلسله اشکانیان بر سر قدرت بودهاند، اما از روابط آنان با یکدیگر خبری در دست نیست. چون دولت روم تختنشینی بلاش را در سال ۲۱۵ به او تبریک گفته است پیداست که در آغاز کار نقش بلاش مهمتر از اردوان بوده است. اما از این تاریخ به بعد مخاطب کاراکالا امپراتور روم فقط اردوان است. از پایان کار بلاش پنجم نیز اطلاعی در دست نیست.
منبع:
- تاریخ ایران در دوره سلوکیان و اشکانیان ، نوشته دکتر پرویز رجبی
- انتشارات پیام نور، چاپ شده در بهمن ۱۳۸۶
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی