میترا در زمان اشکانیان
نقش میترا در زمان اشکانیان شفافتر میشود. اما گمان میرود که در همین دوره است که سرانجام میترا با مهر یشت، با یک دگرگونی تمامعیار، به بدنه اصلی آیین زرتشت پیوند خورده باشد. از نقش میترا در ارمنستان و شرق آسیای صغیر نیز میتوان به همین نتیجه رسید، که میترا در دوره اشکانی فعالتر شده است. اصولاً با نشانههایی که در دست داریم، گمان هم نمیرود که اشکانیان توجه عمیقی به دین و مخصوصاً آیین زرتشت داشته بوده باشند. آنها باروحیه جنگجویی خود، بیشتر میتوانستهاند از دین به جنبههای نمایشی آن دلبسته باشند و مهرپرستی و آیینهای آن باروحیه اشکانیان سازگارتر بود.
در نخستین سده میلادی استرابون شاهد یکی از جشنهای مهرپرستان بوده است. به گفته او مغان در طول جشن آواز میخوانند. شاید مغان در سال ۶۶ میلادی پا به خاک روم نهاده باشند. پیشازاین گفتیم هنگامیکه تیرداد اول اشکانی، به پادشاهی ارمنستان برگزیده شد، بر آن شد که برای حل اختلافی دیرین به روم رفته و تاج شاهی را از دست نرون، امپراتور روم بگیرد. تیرداد برای جلوگیری از بیاحترامی به عنصر آب، طی سفری ۹ ماهه از راه ناپل به روم رفت. تیرداد هنگامیکه به حضور امپراتور رسید، گفت:
«فرمانروا منم، از تخم ارشک…، اما برده توام و نزد تو آمدهام، تا میترا را در لباس تو نیایش کنم. من همان کاری را خواهم کرد، که تو بخواهی…»
نرون سپس دیهیم شاهی را بر سر تیرداد نهاد. اگر این گزارش درست باشد، نرون نخستین امپراتور روم است که در زمان اشکانیان و از طریق یک شاهزاده اشکانی با میترا و مهرپرستی آشنا شده است. نرون خیلی میل داشت که به نام خدای خورشید شهرت پیدا کند. حتی در باغ کاخ نرون مجسمهای بزرگی بود که تجسم خدای خورشید بود. میترا نیز با خورشید ارتباط تنگاتنگی دارد. این پیوند آنچنان زیاد است که امروز نیز در پی نماز خورشید، که هرروز سه بار باید خوانده شود، مهر نیایش خوانده میشود. در روزگار ساسانیان خورشید مهر ایزد خوانده میشد.
یک سده پس از سفر تیرداد به روم، مهرپرستی درروم جاافتاده بود و میترا مقام استواری داشت و میرفت که بارنگ و رویی رومی سدههای پیاپی در اروپا ماندگار شود… البته میترا نمیتوانسته است، بیآنکه سابقهای درروم داشته باشد، با سفر تیرداد، بیدرنگ پذیرفته شود. میترا درست یک سده پیشتر از تیرداد، با دزدان دریایی دریای کیلیکیه به روم راهیافته بود. به گزارش پلوتارخ دزدان دریایی نیرومندی که مدتها گذرگاههای آبی دریای اژه و مدیترانه را برای بازرگانان پرمخاطره کرده بودند، از پومپه (پومپیوس)، یکی از سرداران بزرگ روم در جنگهای ایران و روم، در مهرومومهای ۶۷ تا ۷۸ پیش از میلاد، شکست میخورند و پس از اسارت در ایتالیا، بهویژه در شهر اوسیتا، اسکان داده میشوند. این دزدان آیین مهرپرستی را در دیار تازه رواج میدهند.
پیداست که مهرپرستی در بیرون از مرزهای ایران میتوانسته است متأثر از موقعیت میترا در درون ایران بوده باشد. مهرداد، نام بیشماری از بلندپایگان، شاهزادگان و شاهان اشکانی خود گواه خوبی است بر ارجمندی این ایزد در ایران اشکانی. مورخ نمیتواند به نقش میترا در جا افتادن دین کاملاً متفاوت مسیح درروم
تبدیشد. صلح و دوستی بارزترین صفت میترا است… این هم گفتهشده است که اگر مسیحیت نمیبرد کیش مهرپرستی در غرب همان نقشی را میداشت که امروز مسیحیت دارد. درهرحال تردیدی نیست که میترای ایرانی رقیب خطرناکی برای مسیح سامی بوده است.
نقش اشکانیان ارمنستان به دلایل دیگری نیز در رواج مهرپرستی ناچیز نبوده است. سنگنگاره بزرگ آنتیوخوس گماژن (۶۹-۳۴ پیش از میلاد) و میتراداد (مهرداد) در نمرود داغ ارمنستان کوچک، بهترین کارنامه عظمت میترا در این دوره است. هر دو ساتراپ، در صخرهای عظیم، خدایان نیاکان خود را به تصویر کشیدهاند. آنتیوخوس در میان این خدایان بر تخت نشسته است. در سنگ نبشته نگارهها، میترا در کنار دیگر خدایان بومی و آبایی جای والایی دارد. در هردو نگاره، آنتیوخوس و مهرداد دست میترا را میفشارند و میترا لباسی اشکانی بر تن دارد. سکهای که بهوسیله گودریان سوم ( ۲۳۸ -۲۴۴ میلادی) در تاروس زدهشده است، نماینده ادامه زندگی میترا در این ناحیه است. در این سکه میترا در حال کشتن گاو است. نشانههای دیگر و فراوانی از رخنه گامبهگام به مغرب زمین در دست است.
اما آناهیتا و میترا نمیتوانند تنها ایزدان باورهای دینی اشکانیان باشند. در سرزمینی که در آن ادب مکتوب هنوز جایگاهی نداشته است، عبور بیشماری از ایزدان ایران باستان از ۴۷۰ سال تاریخ پر جنگوگریز نمیتواند بدون حضوری پویا انجام پذیرفته باشد. پشتها، که گنجنامههای یلان اساطیری و ایزدان گوناگون ایرانیان از روزگاران بسیار کهن هستند، ۴۷۰ سال تمام در سینههای گرم مردم روزگار اشکانی غنودهاند تا به دوره ساسانی رسیدهاند و بسا که در بستر گرم خود رشد کردهاند و با بسیاری از باورهای مردم روزگار اشکانی درآمیختهاند.
دین زرتشت نیز میبایستی از بستر و صافی این ۴۷۰ سال عبور میکرده است. نبودن سند کفایت نمیکند که از حضور پویای آیین زرتشت غافل شویم. حتی تصور ۴۷۰ سال برای ادامه حیات باوری دینی بسیار دشوار است. تنها پویایی میتوانسته است از عهده آن زمانی چنان طولانی برآید. البته بدیهی است که دگرگونی یکی از نتایج پویایی، مقاومت و تجربه زمانی طولانی است.
پیداست که در کنار آناهیتا و میترا (و دیگر ایزدان ایران باستان) ایزد بهرام نیز در فرهنگ دینی اشکانیان نقش تعیینکنندهای داشته است. در پیوند با اسب، که برای اشکانیان اسب آشنا جایگاه ویژهای داشته است و میتوانسته است بهآسانی به آیینهای مذهبی رخنه کند و ایزد بهرام، گزارشی زیبا از تاسی توس داریم که پردازنده به دین و باورهای اشکانیان بسیار گرانبها است: گودرز اشکانی با قربانی کردن برای خدایان محلی، هرکولس {ایزد بهرام }(ایزد جنگ و پیروزی) را سرور خدایان مینامد.
«خدایی که در فاصلههایی معین به خواب روحانیان میآید و به آنها هشدار میدهد که شماری از اسبان را در کنار معبد او برای شکار آماده نگهدارند». این اسبها با ترکشهای پر تیر {بی سوارکار}ا برای شکار به جنگلهای سرسبز رها میشوند و شبهنگام، درحالیکه ترکشهایشان خالی است از شکار بازمیگردند. در رویای دوم شبانه ایزد دیوان و ددان کشتهشده را که در مسیر اسبان بر زمین افتادهاند به روحانیان نشان میدهد.
این برداشت آیینی، که در آن اسب نابودکننده ددان شناخته میشود، ارتباط نزدیکی با ایزد بهرام دارد. هر جا که زندگی قومی بر پایه سوارکاری استوار است با«خدایان سوار» سروکار داریم. از در میان تراکیه ای ها و سرمت های روسیه جنوبی در غرب تا سکاهای مرز هند در شرق به نمونههایی از این خدایان سوار برمیخوریم. چنین پیداست که آبشخور داستانی که تاسیتوس در ارتباط با گودرز و اسب می آورد روایتی ایرانی بوده است و آدمی را به یادگودرز و گیو و بیژن کیانی و گودرزیان میاندازد. صفا مینویسد: «گویا یکی از جهات نفوذگودرز و خاندان او در روایات ملی وکتب مذهبی عهد ساسانی همین باشد. زیرا در این صورت موبدان و روحانیان زرتشتی حرمت و اهمیت بسیاری برای او قائل بودند».
در شاهنامه نیز گودرز پیر و پسران او در شمار پهلوان و دلاوران بزرگ و نیکونهاد آمدهاند. جالب است که نام پسر گودرز در شاهنامه بهرام است. همین نشانه کوچک بر اعتبار گزارش تاسیتوس میافزاید. و این هم جالب است که در شاهنامه گودرزگیو همراه کیخسرو که یکی از قدیسان روایی ایران باستان است ناپدید میشود. در شاهنامه خاندان گودرز، که نسبش به کاوه آهنگر میرسد، پس از خاندان رستم دلاورترین حماسهسازان هستند. بهاینترتیب روایتهای در پیوند با گودرز ناگفته تا حدودی از نگرش دینی اشکانیان را فاش میکنند. این نگرش آمیختهای است از ایزدکده ایرآنکهن و جهانبینی آیین زرتشت. به نظر میرسد که بسیاری از ایزدان ایزدکده ایرآنکهن در دوره آزادی دینی اشکانی است که به بدنه آیین زرتشت پیوند خوردهاند و ماندگار شدهاند. بنابراین در پرداختن به باورهای مردم روزگاران اشکانی سرگذشت گودرز در شاهنامه را نباید از چشمانداز کمرنگی که از دین اشکانیان وجود دارد حذف کرد.
هنگامیکه سخن از دین و آیینهای دورهای خاص میرود، اشاره به این نکته ضروری است که مورخ تاریخ باستانی باید در انتساب آیین و رفتاری به دورهای خاص بسیار محتاط باشد و نباید چنین باشد که چون مورخ در تنگنای کمبود منبع و سند درجایی به رفتاری آیینی برخورد، آن را بیدرنگ از آن دورهای خاص بداند. زیرا ممکن است که این رفتار آیینی ریشهای بسیار کهن داشته بوده باشد. برای نمونه مطلبی که
درباره گودرز اشکانی و ایزد بهرام آوردیم، حتماً میتواند به گذشتههای بسیار دور برگردد. در پشتها، که میتوانند بسیار کهنتر از دوره اشکانی باشند، اغلب به قربانی کردن اسب برمیخوریم. بنابراین وقتی درجایی، مثلاً سالنامه تاسیتوس گزارشی درباره قربانی کردن اسبداریم، نباید فراموش کنیم که با یکی از آیینهای کهن آریایی سروکار داریم. این نمونه نشان میدهد که بررسی اوضاعواحوال دینی دورهای باستانی چقدر دشوار است!
نمونهای دیگر: همانگونه که بالاتر گفتیم، معروف است که وندیداد در زمان اشکانیان تألیف شده است. اگر چنین بوده باشد آیا میتوان همه جادوجنبلها و انابین های وندیداد را که کوچکترین ارتباطی باروح آیین زرتشت ندارند بهپای اشکانیان رها از قیدوبند نوشت؟ هنینگ بر این باور است که وندیداد و نیرنگستان در دوره اشکانی تألیف شدهاند، اما اگر همچنین باشد، این دو کتاب مجموعههایی هستند از قانونهای فقهی دست و پاگیر .
منبع:
- تاریخ ایران در دوره سلوکیان و اشکانیان ، نوشته دکتر پرویز رجبی
- انتشارات پیام نور، چاپ شده در بهمن ۱۳۸۶
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی
بهرام ایزد جنگ ….نشنیده بودم …..ولی شنیده بودم میترا خدای جنگ و پیروزی بوده ……همچنین وفا به عهد …..عیاران و فتوتنامه ها به نظر میاد نزدیکترین آداب واقعی به مهرپرستی باشه ……مهرپرستی بیشتر به جوانمردی تاکید داره تا محبت دوستی که شما مدعی هستید (جلو بردن صورت برای سیلی زدن مجدد در مسیحیت)…..نکته جالب تر نزدیکی زیبای این آیین به بودیسم اولیه است(ارتباط نیایی) که نماد گل نیلوفر را در هردو میشه دید ….مجسمه سازی هردو خیلی بهم شبیه هستن بخصوص پارچه های البسه چین دار…..اهمیت غار در هردو آیین……