روابط دولت مـاد با میانرودان
مهمترین مسائلی که موجب مبادلۀ فرهنگی بین ملت های همجوار میشود، جنگ و تجارت هستند. در مورد تاریخ مـاد و دولت های میانرودان، جنگ بیشتر از نجارت مؤثر بوده است. بیشتر دوران فرمانروایی مـاد و حتی قبایل ماد پیش از تشکیل حکومت، در جنگ با آشوریان سپری شد. نام مـادها نخستین بار در کتیبه های « تیگلات پلیسر سوم »، شاه آشور آمده است.
جنگ خواهی های آشور و هجوم سالیانۀ آنها به مناطقی که بعدها مـادستان نامیده شد، موجب شد مردمان این مناطق که بصورت قبیله ای زندگی میکردند، اتحادیۀ قبایل مـاد را بوجود بیاورند، و به همراه مانناها در برابر تهاجمات آشوریان دست به ایستادگی بزنند. در واقع آشور مصرف کنندۀ بزرگی بود، نیاز بود به هر قیمتی که شده پیرامون زاگرس را تسخیر کند و مردم آن را مقهور و پایبند به خود سازد. دشت ها و دره های فلات ایران مخزنی برای بهترین نژاد اسپ بود که آن ها هم برای سپاهیانی به اهمیت سپاهیان آشور نیاز بود. سکنۀ این نواحی در برابر این تهاجمات برای نجات خود به کوه ها پناهنده میشدند و پس از بازگشت آشوریان، به خانه های خود برمی گشتند.
آشور در برابر فرار و بازگشت مـادها سیاست تازه ای را بنیان نهاد. آنها این موضوع را درک کرده بودند که برای ادارۀ یک امپراتوری، راه بهتری از فرستادن همه سالۀ نیروهای نظامی بزرگ به میدان های جنگ وجود دارد.
یکی از این راه ها که از ابتکارات تیگلات پلیسر سوم بود، تبعید دسته جمعی افراد شورشی بود. در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد، بخش غربی کشوری که بعدها مـادستان نامیده شد تا حدود زیادی از ساکنان اصلی خود خالی شد و کوچندگان اسیرِ سوری و پلستینی (فلسطینی) و بابلی و دیگر کشورها را در آن مسکن داده بودند. بعدها این ناحیه «آسوری-مـاد» نامیده شد. با این حال رخنۀ فرهنگی و محتملاً قومیِ عناصر بابلی در ماد غربی، پیشترهم محسوس، و از دوران فرمانروایی کاسی ها در بابل آغاز گشته بود.
این سیاست نقل و انتقال ملل و جایگزینی آن موجب تداخل فرهنگ ها در همدیگر می شد، و آشوریان در نهایت دقت این ساستاری (سیاست) را دنبال می کردند. کسانی که آنها را به بخش تازه کوچ داده بودند، می بایست به زبان آرامی که زبان گفتگوی آشور شده بود، سخن بگویند.
در مبحث رواج عناصر دینیِ میانرودان، در مناطق غربی ایران، همین نقل و انتقالات تأثیر فراوانی گذاشت. آشوریان به بهانه های مذهبی گاهی ایران را مورد یورش قرار می دادند، که نمونۀ بارز آن یورش «سارگن دوم» در سال ۷۱۳ ق.م است. او در بخشی از کتیبه اش که مربوط به مـاد است آورده است: «… و همچنین ایالت مـادهای مقتدر که یوغ خدای آشور را فرو افکندند و به کوه ها و بیابان ها، مانند دزدان روی آوردند… من نیز سرزمین های آنها را به تل های ویران و فراموش شده مبدل ساختم».
گرچه گمان نمی رود که هدف اصلی از این لشگرکشی، دینی بوده باشد، ولی سارگن به آن انگیزۀ مذهبی داده است. جدا از این یورش ها که انگیزۀ اقتصادی ولی عنوان مذهبی داشت، آشوریان در مناطق تصرف شده آغاز به ساختن معابدی کردند که شاید تقلیدی از کار بابلی ها بوده باشد، چنان که بقایای یکی از آنها در روی «تپۀ گیان نهاوند» در همدان دیده شده است. سناخریب جانشین سارگن دوم در ۷۰۲ ق.م از «مـادهای دوردست» نام برده است. در دوران «اسرحدون» و «آشوربانی پال» نیز این جنگ ها ادامه داشت. تا این که سرانجام آشور بوسیلۀ مـاد و بابل در زمان کیخسرو دوم «هُوخشـثرَه» سرنگون گشت و میراث آن میان این دو کشور تقسیم شد.
در دوران بابل نوین (کلده) مـاد با فرمانروایی تازه، نخست متحد شد و به همراه هم آشور را سرنگون کردند. پیوند خویشاوندی میان کلده و مـاد بسته شد و «آمی تیس» دختر هوخشـثره به «بخت النصر» کلدانی داده شد و در جنگ میان لیدی و مـاد، شاه بابل میانجی گر صلح شد.
سرانجام به دلیل این که مـادها شهر حران را در اختیار گرفته بودند، کدورتی میان انها و بابلیان بوجود آمد، که در یورش کوروش بزرگ به هَگمتانَه، کلدانی ها به این دلیل از شاه ماد پشتیبانی نکردند. و سرانجام خود نیز تسلیم جهانگشایی کوروش بزرگ گشتند.
برچیده از تاریخ تمدن های مشرق زمین
نوشتۀ دکتر باقرعلی عادلفر
That’s not even 10 muinets well spent!