فرجام کار اردوان پنجم واپسین شهریار اشکانی
اردوان از پیشرفت های اردشیر بی اطلاع نبود و خبر فتوحات وی در پارس و بنای کاخ در شهر گور به اردوان رسید و برای پادشاه اشکانی جای هیچ گونه تردید و ابهامی نماند که اردشیر دارای هدفی بزرگتر است و قصد آن دارد که در پارس اعلام استقلال کند.
روایت شده است که پادشاه اشکانی وقتی اوضاع را چنین دید، بر آن شد که نامه ای عتاب آمیز و بازدارنده به وی بنویسد. اردوان در نامه خود اردشیر را به خاطر حمله به سرزمین های زیر فرمان دیگر و تصرّف آنها و به ویژه ساختن کاخی در شهر گور (فیروز آباد کنونی) شدیداً سرزنش کرد و به او اطلاع داد که حاکم اهواز را مامور دستگیری او کرده است. طبری این نامه را واقعی و اصیل دانسته و محتوای آن را باورکردنی تلقّی کرده است.
بنا به اظهار طبری اردوان در سرآغاز نامه خود به اردشیر او را کرد پرورده در چادرهای کردان خوانده و او را به توقّف کارهای ناپسندش فراخوانده است. این خود دلیل قانع کننده و محکمی است که بر خلاف شجره نسب اردشیر در خدای نامه اردشیر به تعبیر اردوان شخصی تازه به دوران رسیده و از پایگاه دودمانی برجسته و سرشناس بهره ای نداشته است. مراد از به کار بردن واژه کرد در نوشته های کهن احتمالاً عشایر و قبایل دامدار و کوه نشین بوده که از آداب، فرهنگ و تمدّن شهری بی بهره بوده و به دور مانده اند. اردشیر نیز درنگ نکرد و به نامه اردوان پاسخی سخت و به اصطلاح دندان شکن داد. در همین احوال اردشیر در تعقیب اهداف خود در راستای گسترش قلمرو حاکمیّت خویش به سوی استخر حرکت کرد و ابرسام[۱] وزیر خویش را در اردشیر خورّه جهت اداره و نظارت بر امور باقی گذاشت. این احتمال وجود دارد که اردشیر قصد آن داشت که از استخر و مناطق همسایه آن سپاه بیشتری گرد آورد تا در مصاف با حاکم اهواز شکست نصیبش نشود. در این گیرو دار به اردشیر خبر رسید که حاکم اهواز به اردشیر خورّه[۲] (اردشیر خرّه) رسیده، ولی از ابرسام وزیر اردشیر شکست خورده و به اهواز فرار کرده است. اردشیر به این ترتیب پس از این رویداد امیدوار کننده به اصفهان حمله ور شد و پادشاه (حاکم) آن «شادشاپور» را اسیر خویش کرد و اندکی بعد او را کشت و باز به پارس مراجعت کرد و از آنجا به خوزستان رفت و به میشان (میسان)[۳] درآمد و حاکم آن را که «بندویه»[۴] نام داشت کشت و «شهر کرخ میسان»[۵] را در آن سامان بنا نهاد و بار دیگر آهنگ بازگشت به پارس نمود. از پارس نامه ای به اردوان نوشت و به او اعلان جنگ داد و در نامه خود خواست که زمان و مکان رویارویی را با وی مشخص نماید. اردوان چرا تاکنون دست روی دست گذاشته بود و علیه اردشیر اقدامی نمی کرد، تاکنون در منابع تاریخی به آن پرداخته نشده و خدای نامه و کارنامه اردشیر بابکان نیز در این مورد سکوت کرده اند. در ارتباط با پیشرفتهای سریع ادرشیر و گسترده شدن قلمرو فرمانروایش لازم به نظر می رسد که درباره یکی از مناطق بسیار دور که به تصرف اردشیر درآمد یعنی خطه میشان یا میسان توضیحی که مورد تایید مورخان است داده شود: میشان یا میسان در مصب رودخانه های دجله[۶] و فرات[۷] واقع بوده است و چون این دو رودخانه مسیر خود را غالباً در بخش پایین تغییر می داده اند، تعیین مرزهای آن دشوار است. شهر بصره کنونی در جنوب عراق در قلمرو سرزمین میسان قدیم دانسته شده است. پژوهشگران اروپایی میسان را مسنه[۸] و خاراکنه[۹] نامیده اند. پایتخت آن کرخا[۱۰] بوده که در منابع یونانی خاراکس[۱۱] آورده شده است. در آن ناحیه دولتی مستقل شکل گرفته بود که موسس آن ایرانی و اهل باکتریا (باختر) بوده است. در عصر فرمانروایی اشکانیان حکومت مسنه یا میسان مثل سایر نواحی در درون خود اختیارات و استقلالی داشته، ولی از شاهنشاه پارت فرمان می برده است. ساکنان آن مردمان آرامی بوده، ولی برخی از زمام داران آن ایرانی و یا ایرانی تبار بوده اند. آخرین فرمانروای میسان که به دست اردشیر بابکان در سال ۲۲۳ میلادی از پای درآمد آبی نرگائوس[۱۲] نام داشته است.
طبری در نوشته خود بی تردید در همین مورد دو اشتباه را مرتکب شده است. یکی آنکه نام واقعی پادشاه (حکمران) میسان که از اردشیر شکست خورده است، به گونه ای دیدیم «بندویه»بوده است نه «ابی نرگائوس» دیگر آنکه طبری بنای شهر کرخ میسان را به اردشیر نسبت داده است. در صورتی که این شهر چند قرن پیش از به قدرت رسیدن اردشیر موسس سلسله ساسانی وجود داشته است. اصولاً درباره نسبت بنای شهرها به حمکرانان، والیان، فرمانروایان و پادشاهان باید این گونه پنداشت که مراد آن بوده است که چنین شهرهایی پس از ویرانی بر اثر حوادث طبیعی مانند زلزله، طوفان و سیل و مانند آن و نیز بر اثر جنگ ها به ویرانی گراییده و دیگر بار توسط فاتحان بازسازی شده و نامی تازه که عمدتاً متضمن نام شخص فاتح که بازسازی کننده شهر است، بر آن شهرها نهاده می شده است. از آن جمله اند شهرهای دارابکرت[۱۳]، یزدکرت[۱۴]، نیوشهپوهر[۱۵] (نیشابور) وه اردشیر[۱۶]، اردشیر خوره[۱۷]، زرتکرت[۱۸]، شاپور خوره[۱۹] و امثالهم مانند بلاشکرت[۲۰] (ولاشکرت یا بلاشکرد) و غیره.
و اما از اینکه اردشیر به اردوان پاسخ نامه شدید اللّحن وی را داده و در پاسخ خود از شهریار اشکانی زمان و مکان جنگ را پرسیده است، در منابع تاریخی آمده است که در دوران پایان ماه مهر را به عنوان زمان پیکار و صحرای هرمزدگان (هرمزد جان) را مکان آن معین کرده است. گرچه دینوری در اخبار الطّوال به همین دشت به عنوان جای آورد یا آوردگاه میان اردوان و اردشیر اشاره کرده است. ولی پذیرفتن آن نیاز به بررسی بیشتر دارد. اصولاً در حماسه های پهلوانی و داستانهای قهرمانان افسانه ای تعیین محلّ و روز جنگ برای دو پهلوان جهت پرداختن به نبرد تن به تن قابل قبول است، نه میان اردوان و اردشیر ارگبذ سپاه شهریار اشکانی. به عنوان مثال به بیتی از شاهنامه حکیم بزرگ طوس ابوالقاسم فردوسی اشاره می کنیم:
چو فردا برآید بلند آفتاب من و گرز و میدان و افراسیاب
بدیهی است که نبرد سرنوشت ساز میان پادشاه اشکانی و اردشیر تازه به دوران رسیده و سپاهیان آنان چنین چیزها را بر نمی تابد، زیرا این قبیل پیکارها رموز و اسرار ویژه خود را در بر دارد و پیشدستی و پیش آهنگ شدن جهت آورد و برنامه ریزی و طرح نقشه جنگ و نیز پنهان نگاهداشتن اسرار و سیاستها و مسیر حرکت نظامیان و میزان ساز و برگ و شمار جنگاوران از دشمن حتی و عوامل نفوذی احتمالی او در سپاه و به کارگیری سیاست فریب و گمراه کردن دشمن و نیز استتار از عوامل اصلی و شگردهای سرنوشت ساز در نبرد است. تردید نیست که نویسندگان خداینامه این هدف را دنبال می کرده اند که به این پیکار جنبه و صورت حماسی و پهلوانی بدهند. پیشتر اشاره کردیم که دشت هرمزد جان تحمیل در خوزستان بوده. آن گونه که پنداشته شده است. گئوویدنگرین[۲۱] خاورشناس و پژوهشگر برجسته سوئدی بر این باور است که طبری با بهره گیری از منابع مختلف و نیز روایات و تفاسیر گوناگون خداینامه، مطالب را در هم آمیخته و صورت طبیعی و واقعی رویدادها را جا به جا و به سخن دیگر پس و پیش کرده است.
واقعیت امر این است که بر اثر همین تحقیقات و پژوهش های مانند آن اردشیر پس از فتح اصفهان به مقابله با اردوان شتافت و بی هیچ درنگی و پرهیز از هر گونه فوت وقت با اردوان به جنگ پرداخت و پادشاه اشکانی در این مصاف مغلوب شد و به قتل رسید. اردشیر وقت را مناسب دید و زمان برای او از هر چیزی اهمیّت بیشتری داشت و فوت وقت را جایز ندانست و از این فرصت مناسب به دست آمده بهره واقعی گرفت.
اردشیر پس از تسخیر اصفهان به پارس بازگشت، برخی این نظر را نمی پذیرند. از جمله ویدنگرین که پیشتر از او نام بردیم و دیدگاه او را در مورد طبری بیان کردیم. اگر چنین باشد اردوان به آسانی می توانسته است اصفهان را به تصرّف مجددّ خود در آورد.
واقع بینانه تر این است که نبرد واقعی و سرنوشت ساز میان اردشیر و اردوان پس از فتح اصفهان توسط اردشیر در بخش های شمالی یا باختری اصفهان روی داده است. بدیهی است که اردوان از تسخیر اصفهان توسط اردشیر غافلگیر شد و نتوانست در زمانی کوتاه سپاه کافی گرد آوری کند و محتوای کارنامه اردشیر بابکان موید این نظریه است و به استناد همین نوشته اردوان با سپاهی از ری و دماوند و دیلمان و پذشخوارگر (مازندران) به مقابله با اردشیر شتافته است. این مطلب موید و مبیّن این واقعیت است که اردوان در این زمان دارای سپاه نیرومند و کافی نبوده است و از نواحی خاوری ایران، آذربایجان و ارمنستان نیرویی با او همراه نشده است و در این صورت اردشیر که با نیروهایی کارآمد از فارس، کرمان و احتمالاً خوزستان مجهز بوده و همراهی می شد، بر اردوان و توان رزمی شهریار اشکانی برتری داشته است. نام محل پیکار هم در این صورت می تواند آن گونه که پژوهشگران باور دارند گردبادجان[۲۲] (جربادقان[۲۳] یا به فارسی گلپایگان[۲۴]) بوده باشد. بعید و غیر معقول به نظر می رسد که اردشیر پس از فتح اصفهان دوباره به فارس به خوزستان رفته و سپس میسان را فتح کند و دیگر بار به فارس باز گردد و نامه ای به اردوان پنجم جهت تعیین زمان و مکان جنگ بنویسد.
در نبرد اردشیر بابکان با اردوان شاپور پسر اردشیر شرکت موثر داشته است و دادبنداد[۲۵]، کاتب یا دبیر و شاید وزیر اردوان را نیز به دست خود کاشته است. طبری در این مورد داستانی را از کارنامه اردشیر بابکان نقل کرده است که شرح آن چنین است: دختر اردوان از اردشیر باردار بود و اردشیر دختر اردوان را به دست یکی از مویدان یا به تعبیری بزرگان درباری به نام هرگبد[۲۶] که ظاهراً ارگبذ بوده و این شخص را با ابرسام یکی دانسته اند می سپارد که او را به کیفر مرگ برساند، زیرا این زن متّهم بود که اردشیر را پس از بازگشت از شکار با شربتی زهرآگین می خواسته است مسموم کرده و به قتل برساند. این موید یا بزرگ که دبیر و وزیر هم تلقّی شده است، براساس قوانین ایرانیان از کشتن زن باردار خود داری کرد، زیرا گفتنی است که ایرانیان گوسفند، گاو و یا هر جانور باردار دیگر را ذبح نمی کردند و چنین گناه بزرگی را هرگز مرتکب نمی شدند.
این زن به این ترتیب نگاه داشته شد تا زمان وضع حمل او فرا رسید و پسری به دنیا آورد که بعدها شاپور نامیده و همان شاپور نخست پسر و جانشین اردشیر بابکان بوده است.
این پسر به استناد کارنامه بزرگ شد و روزی که اردشیر به خاطر نداشتن پسر و جانشین اندوهگین زانوی غم را به بغل گرفته بود همین موید خبری مسرّت بخش به اردشیر داد و به او گفت که وی دارای پسر و جانشین است. اردشیر شاد شد و فرزند خود را شناخت و او را شاپور نامید.
برخی این داستان را ساختگی و از موارد باور نکردنی در محتوای کارنامه اردشیر بابکان می دانند. واقعیت امر از دید پژوهشگران و ساسانی شناسان این است که شاپور پسر اردشیر در نبرد با اردوان همراه پدر بوده از خویش رشادت و شجاعت تحسین برانگیزی نشان داده است و باور کردنی نیست که مدتها پس از شکست خوردن و کشته شدن اردوان و برچیده شدن حکومت اشکانیان به دنیا آمده باشد. تدوین و وضع این داستان دو هدف هماهنگ را دنبال کرده است، یکی آنکه اردشیر را موجودی الهی جلوه دهد و دیگر آنکه شاپور از سوی پدر و مادر از تبار شاهان بوده است. نام مادر شاپور در کتیبه شاپور «میرود» آمده است. پیروزی اردشیر بر اردوان به معنای فرجام کار اشکانیان که ۴۷۶ سال یعنی از ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح تا ۲۲۶ میلادی زمام امور را در دست داشتند باید دانسته شود و نیز تاسیس دولت ساسانی به وسیله اردشیر بابکان.
[۱] .Abarssam.
[۲] .Ardasir khore(Khwra).
[۳] .Misan(Missan).
[۴] .Banduye.
[۵] .Karakh-Missan.
[۶] .Tigris(این نام در زبان آشوری تیگلات Tiglat است)
[۷] .Euphrat.
[۸] .Messene.
[۹] .Kharakenah.
[۱۰] .Karkha.
[۱۱] .Kharax.
[۱۲] .Abinergaos.
[۱۳] .Darabkart.
[۱۴] .yazadkart.
[۱۵] .Nivsahpur.
[۱۶] .Veh-ardasir(Veh-artakhsir).
[۱۷] .Ardasir-Khore(Ardasir-khwara).
[۱۸] .Zarathart(این نام کهن شهرسازی در استان مازندران است)
[۱۹] .Sapur-khore(Sahpuhr-khwara).
[۲۰] .Balaskart(Valaskart,Balasgird)
[۲۱] .Geo Widengren.
[۲۲] .Gorbadagan.
[۲۳] .Gorbadaghan.
[۲۴] .Golpayagan.
[۲۵] .Dadbondad.
[۲۶] .Hargabad.
منبع :
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان ، دکتر اردشیر خدادادیان
نشر الکترونیکی: تاریخ ما، اِنی کاظمی
سپاس از اطلاعات مفیدتون
یه چیزی که باید این وسط اضافه بشه اینه که محل زندگی کوردها زاگرسه و این منطقه حاصل خیزه و مهد تمدن دنیا محسوب میشه و شهر های کوردستان هر کدام چندین هزار سال قدمت دارن و قدیمی ترین شهر های دنیا هستن پس این یعنی این که کوردها اول یکجا نشینی رو شروع کردن و بسیاری از موارد دیگر رو کوردها برای اولین بار انجام دادن وه به خاطر حاصل خیزی زاگرس و شغل بسیاری از مردم دامداری بوده که در اون زمان اکثر مردم به دام داری مشغول بودن و تابستان رو به یک نقطه سردسیر وزمستان رو به یک نقطه گرمسیر که متعلق به خودشون بوده میرفتن منظور از کوچ رو اینه فقط اینجا کسایی که اجدادشون بیابان نشین و ملخ و سوسمار خور بودن میان به کوردها میگن چوپان واین خیلی خنده داره البته فک نکنم این کامنت من رو بزراید ولم بازم خواستم حرفم رو بزنم که از این نااگاهی رها بشید در مورد نامه هم باید اینو بگم شما اونطور که خودتون دوست داشتید ترجمه کردید در متن نامه اردوان اردشیر رو کورد زاده خطاب میکنه یعنی زاده کورد
کلا واژه ی کرد یا کورد به معنای کوه نشین هستُ ُشهرکرد که مرکز استان چهارمحال بختیاری هست و اهالی اون فارس و بختیاری هستند اکثرا, نام شهرکرد رو بخاطر شهری که کوهستانی و مرتفع هست داره.به عبارت دیگر کرد یا کوردها رو نمیشه فقط مردمانی که امروز کرد میخوانیم بدانیم به تعریف واژه اگر نگاه کنیم کوه نشینان ایران همگی کرد حساب میشدند
ای کسی که این پست رو گذاشتی یعنی اینقد تفکر نکردی که بگی وقتی شهری مثل ارومیه کرمانشاه یا سنندج چندین برابر شیراز اصفهان یا کرمان قدمت دارن من چرا باید چنین حرفی درمورد کوردها بزنم
شهر سوخته ی کرمان یا تپه ی سیلک کاشان در اصفهان رو میشناسی؟کی گفته که شهرهایی مثل سنندج و ارومیه و کرمانشاه چندین برابر اصفهان و شیراز و کرمان قدمت دارند؟برو فقط شهر سوخته کرمان رو جستجو کن میفهمی خودت
آخه احمق قبل از هر تیره و تباری ایلامیان بودن شهر ایلام از ایلامیان مونده ایلامیان کردزاده و کردستانی هستن اینو تو مغز پوکتون فرو کنین شمایی که ایلو تبارو تمدن کردهارو هم مال خودتون میکنین چرا چون حکومت که تو دست یه عده باشه تمدن و تاریخ رو به نژاد خودشون تغییر میدن البته حق داری بی تمدنی سخته
منظورت شهر سوخته بلوچستان 👍😂
عذر میخوام جیرفت کرمان رو برو جستجو کن شهر سوخته هم در سیستان بلوچستان هست
شهر سوخته سیستان بین ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد هست.
جیرفت ۶ تا ۱۰ هزار سال قدمت داره
تپه ی سیلک کاشان ۸ هزار سا قدمت داره
در قلعه بزی در شهر مبارکه اصفهان آثار تمدن ۴۵ هزار ساله پیدا شده
چی میگی شما برای خودت آخه؟
جیرفت و شهر سوخته هر دو تمدن بلوچ هستن
خود اشکانیان هم بلوچ بودن
خیلی جالبه در همین کتاب جنگ اردشیر با کوردان شاه مادی نوشته شده بعد شما واژه کورد رو اینطور معنی کردید