عملکرد اردشیر بابکان پس از مرگ اردوان پنجم واپسین شهریار اشکانی

در تاریخ طبری تسخیر آذربایجان و ارمنستان و ولایات غربی ایران و نیز بین النهرین توسط اردشیر را پیش از فتح ایالات خاوری ایران مانند کرمان و امثالهم آمده است.

همین منبع بر این باور است که اردشیر پس از تصرف بین النهرین و تیسفون پایتخت باشکوه دولت اشکانی، در بخش غربی دجله در برابر تیسفون شهری بنا کرد و آن را وه اردشیر[۱] (به اردشیر) نام نهاد. این شهر نیز پیش از به قدرت رسیدن اردشیر وجود داشته و ویرانی هایی را تجربه کرد و بازسازی و مرمّت گردید. این شهر همان شهر معروف سلوکیه[۲] در کرانه رود دجله است که در سال ۳۱۲ پیش از میلاد مسیح یعنی سال تاسیس دولت سلوکی، توسط سلوکوس اول ملقّب به نیکاتور[۳] (فاتح) بنا شده بود و مرکزی با اهمیّت در امر تجارت، امور فرهنگی، هنری و …. در مشرق زمین بوده و در کنار بابل[۴] و ممفیس[۵] یکی در بین النهرین و دیگری در مصر اهمیت و اعتبار جهانی داشته و یکی از سه مرکز درخشان جهان باستان بوده است. نشانه های تمدّن یونانی تا عصر اردشیر در این شهر به جای مانده بود. این شهر با عظمت و شکوه در سال ۱۶۴ میلادی به دست «اویدیوس کاسیوس»[۶] سردار رومی تصرّف و غارت شد و به صورت ویرانه ای درآمد. این رویداد به معنای پایان تمدّن یونانی و نشانه های آن در این شهر بزرگ و با عظمت دانسته شده و افزون بر این رومیان که کسانی جز خودشان را وارثان و حامیان تمدن هلن (یونانی) نمی دانستند، هرگز تحمل نمی کردند که شهری به نام سلوکیه با آن عظمتش که یونانی مآبی در آن زنده مانده بود در کنار پایتخت اشکانیان یعنی شهر تیسفون باقی بماند و به همین علت آن را طعمه حریق کرده و بناهای آن را با خاک یکسان نمودند.

اردشیر پس از به قدرت رسیدنش، شهر سلوکیه را که به این ترتیب سبعانه به آتش کشیده شده و به ویرانه ای مبدّل شده بود، آبادان کرد و نام سلوکوس را از آن حذف کرد و نام خویش را بر آن نهاد و نام «وه اردشیر» یا «به اردشیر» را بر آن گذاشت که از جمله هفت شهر مداین گردید. این شهر در منابع عربی و به ویژه در نزد جغرافیادانان و مورخان عرب «بهرسیر»[۷] نام گذاشته شده است که علت آن را نمی دانیم. اردشیر به همان دلیل که اشکانیان تیسفون را پایتخت خویش کرده بودند، آن شهر را پایتخت دولت ساسانی کرد. سرزمین عراق ثروتمندترین ایالت دولت ساسانی بود و «قلب ایرانشهر»[۸] لقب داشت. پادشاهان ساسانی علاقمند بودند که مقرّشان در ثروتمندترین ایالت ایرانشهر باشد و تیسفون[۹] نمونه بارز آن در تاریخ ساسانیان است.

در تسخیر آذربایجان توسط اردشیر در همان آغاز کارش نباید تردید کرد. به ظّن قوی شاپور پسر اردشیر در این سفر جنگی به طور فعال و موثر پدر را همراهی می کرده است. در این خصوص نقش برجسته ای به صورت تصویری بزرگ در نزدیکی شهر سلماس[۱۰] موجود است. پاره ای از مورخان و باستان شناسان این نقش را نشانه تسخیر ارمنستان دانسته اند، ولی درست به نظر نمی رسد که نشانه ای از تسخیر ارمنستان را در آذربایجان به یادگار بگذارند و بنای یاد بود فتح ارمنستان باید در ارمنستان باشد نه در آذربایجان. از سویی به استناد پژوهش های کاملاً موثق ارمنستان نخستین بار در زمان شاپور اول پسر و جانشین اردشیر بابکان فتح شد و از تواریخ ارمنی نیز این گونه استنباط می شود که ارمنستان در زمان اردشیر به تصرّف ساسانیان در نیامد و از سویی فتح آن سرزمین آسان نبود. شاپور جانشین نیرومند اردشیر این کار بزرگ را انجام داد.

اگر گزارشات مورخان ارمنی و گفته دیون کاسیوس[۱۱] موثق باشد، اردشیر به فتح ارمنستان اقدام کرد ولی در این نبرد پیروزی نصیب او نشد و با تحمل شکستی سخت عقب نشینی کرد. در کتیبه شاپور اول نام ارمنستان در شمار ایالات تابع شاپور آمده است. روایتی نیز هست که اردشیر در لشگرکشی های خود در شمال بین النهرین[۱۲] و اریل (اربیل)[۱۳] در آدیابنه[۱۴] بخشی از ارمنستان کوچک را به تصرف خویش در آورد، البته این روایت مورد تایید همه مورخان نبوده است. سفرهای جنگی اردشیر در بررسی های تاریخی بسیار پیچیده و گاه مبهم به نظر پژوهشگران رسیده است. به گزارش طبری اردشیر نخست ایالات غربی و بخش مهمی از بین النهرین یا منطقه سواد[۱۵] را به قلمرو خود ضمیمه کرد و سپس عازم استخر شد و از آنجا تسخیر سرزمین شرقی را در برنامه فتوحات خویش قرار داد. نخست سکستان[۱۶] (سجستان، سیستان)، سپس جرجان (گرگان) و بعد ابرشهر در خراسان بزرگ یعنی نواحی نیشابور و به ترتیب مرو[۱۷]، بلخ[۱۸] (باختر) و خوارزم[۱۹] را گرفت و راه بازگشت او به پارس از خوارزم به مرو و از مرو به پارس و شهرگور (فیروزآباد کنونی) بوده است. در گور سفیران متعددی از شاهان کوشان[۲۰]، توران[۲۱] (طواران) و مکران پیش وی آمده و فرمانبرداری شاهان سرزمین های اخیر الذکر را به پادشاه ساسانی اعلام نمودند. به این ترتیب تسخیر ایالات غربی در آغاز صورت گرفته و فتح سرزمین های شرقی پس از آن آغاز شده است. اردوان پنجم همان گونه که پیشتر اشاره شد در نواحی باختری ایران از قدرت و پایگاههای نیرومند بهره مند بود و به همین جهت در پاره ای روایات و آثار مکتوب مورّخان عرب او را پادشاه ماد خوانده اند و پذیرفتنی است که اردشیر نخست به سرزمین غربی و اردوان پرداخت و پس از تسخیر پایتخت (تیسفون) با اطمینان خاطر به سوی شرق تاخت. نام مناطق مفتوحه در کتیبه شاپور به طور کامل آمده است.

بینانگذار دولت ساسانی هرگز به کوشان، توران و مکران لشگر کشی نکرد، ولی آوازه رشادتها و فتوحات او آن چنان طنین افکنده بود که زمام داران این سرزمین ها از شنیدن آن و از جمله پیروزی او بر اردوان، فرمانبرداری خود را از او اعلام کرده اند.

بدیهی است که اردشیر این سرزمین ها را در اداره امور خود آزاد گذاشت و آنان را کماکان به صورت خود مختار پذیرفت، همانند عهد اشکانیان بزرگترین اقدامی که اردشیر پس از این فتوحات گسترده انجام داد، برنامه ریزی برای شکل دادن به یک حکومت متمرکز بود، به سخن دیگر وی بر آن شد که ایرانشهر را زیر پرچم یک حکومت در آورد و برای این کار به وضع ملوک الطوایفی یا پراکنده شاهی دوره اشکانی پایان داد و این میراث به جای مانده از عهد پارتیان را با مرکزیت دادن به حکومت خود که از ویژگی های دولت ساسانی است برچید و از میان برد. احتمالاً در همین زمان و به همان انگیزه که خود را جانشین و وارث شاهنشاهان کیانی یا هخامنشی بداند، مدعی متصرفات هخامنشی بین النهرین و در غرب ایران شد. به رومیان نیز احساس مشابهی نسبت داده شده و آنان را مدّعیان تملّک سرزمین های غربی و بین النهرین دانسته اند و به همین دلیل از سال ۲۳۰ میلادی یعنی چهار سال پس از تشکیل دولت ساسانی برخورد تازه ای میان شرق یعنی قدرت نوپای ساسانی و غرب یعنی امپراطوری روم یکبار دیگر آغاز گشت و جنگ های ایران و روم عصر اشکانی، دیگر بار در عصر ساسانی تا زمان خسرو دوم (پرویز) در سده هفتم میلادی ادامه یافت.

در اینجا اگر بخواهیم دوران زمام داری اردشیر بابکان را از ۲۲۶ تا ۲۴۱ میلادی بررسی کنیم باید رویدادهای سیاسی – نظامی این زمان پانزده ساله را از دیدگاه ساسانیان، مورخان رومی، عرب و سریانیان مورد توجه قرار دهیم. گویی اختلافات به جای مانده از زمان پارتیان میان ایران و روم، یکبار دیگر خمیر مایه جنگ های ایران و روم شده بود. در نوشته های تاریخ نویسان عرب و ایرانی به دقت و درستی از نبردهای اردشیر و رومیان پرده برداشته نشده، ولی رومیان از رویارویی اردشیر با الکساندرسور [۲۲]و ماکسیمین[۲۳] اهل تراس (تراکید)[۲۴] سخن گفته اند. به استناد این منابع اردشیر در پیکار خود با الکساندرسور توفیقی نداشته ولی در نبرد با ماکسیمین پیروزی چشم گیری نصیب او شده و توانسته بوده نصیبین و حرّان را به تصرّف خود درآورد. پیروزیهای پی در پی اردشیر دولتهای کوچک و بزرگ آن روزگار را متوحّش کرده بود. پادشاه ارمنستان که از خاندان اشکانیان بود، از سقوط اردوان پنجم سخت بر آشفته و پریشان خاطر شده بود و به همین دلیل جهت انتقام جویی با دولت روم علیه اردشیر بابکان پیمان دوستی و اتحاد بسته بود. این گونه به نظر می رسد که دلیل ناکامی اردشیر در ارمنستان و نیز در نبرد با رومیان در عصر الکساندر سور، اتحاد روم و ارمنستان نقش آفرین بود است. باز هم چنین استنباط می شود که به سبب همین ناکامی اردشیر در مصاف با رومیان است که در آثار مورخان و نویسندگان خاور زمین از آن نبردها چیزی به رشته تحریر در نیامده است.

رومیان در غرب ایران متحد تازه ای را که آن هم نگران پیروزیهای اردشیر بود پیدا کرده بودند و آن دولت هاترا[۲۵] (الحضر) در شمال بین النهرین بود. الحضر به صورت شهری مهم دارای استحکامات زیاد و بر سر راه کاروانهای تجاری قرار داشت و چون بر سر شاهراه بازرگانی قرار داشت، ثروتمند شده بود. رومیان در سده های قبل طمع در تصرف همین شهر به خاطر ثروت زایدالوصف آن نمودند و این کار همزمان با حکومت اشکانیان بود. در عصر تراژان[۲۶] و سپتیم[۲۷] سور به علت استحکامات این شهر قادر به تصرف آن نشدند و سپاهیان این دو قیصر روم در پای قلعه مستحکم و تسخیر ناپذیر شهر ماندند و این گسترش نفوذ و قلمرو اردشیر بود که میان روم و الحضر اتحادی به وجود آمد. بعدها در تاریخ سقوط الحضر و ویرانی آن را به اردشیر بابکان و پسرش شاپور اول نسبت داده اند.

برای شاپور نیز شهر الحضر از اهمیت زیاد برخوردار بود، روایت شده است که هنگامی که شاپور برای فتح آن اقدام کرد، در پشت دیوارهای محکم شهر ماند و شهر همانند دژی بسیار مستحکم تسخیر ناپذیر بود. شاپور اول مدتها در بیرون شهر جولان می داد و نضیره[۲۸] دختر حاکم الحضر که شاپور را با صلابت و صبوری مشاهده می کرد، دلباخته شاه جوان ساسانی شد و به او قول داد که شب هنگام دروازه شهر را به روی بگشاید، اگر شاپور به او قول دهد که وی را به حرمسرای خود خواهد برد. شاپور شرط نضیره دختر حاکم الحضر را پذیرفت و به این ترتیب پادشاه ساسانی این شهر را به تصرف خود درآورد و غنایم آن را تصاحب نمود. روایت های گوناگون درباره دنباله داستان آمده است، ابوعلی مسکویه رازی در تجارب الامم بر این باور است که شاپور به قول خود در برابر نضیره وفا کرد[۲۹] و برخی نیز بر این باوراند که شاپور پس از تصرف شهر و تسخیر گنجینه های الحضر دختر حاکم شهر را از دم تیغ گذراند و به او چنین گفت: تو مستوجب مرگی، زیرا کسی که به پدر خود خیانت کند، چگونه می تواند به من وفادار بماند. در تاریخ ایران باستان مواردی دیگر از این خیانت ستیزی که بر اثر آن خائنان را سخت به کیفر می رسانده اند در عصر هخامنشیان و ساسانیان به درستی ثبت شده است.

این رویداد یکسال پیش از به سلطنت رسیدن و به تخت نشستن شاپور اول یعنی در سال ۲۴۰ میلادی صورت گرفته است. پیش از مرگ اردشیر، شاپور با پدر در اداره امور کشور شریک و سهیم بود و به این ترتیب شهری با آن استحکامها و برج و باروهای تسخیر ناپذیر که تراژان و سپتیم سور قیصران مقتدر روم نتوانستند به تصرف خود در آورند، این گونه سرنوشتی پیدا کرد و سرانجام در برابر دولت ساسانی از پای درآمد.

این نکته را باید پذیرفت که همان گونه پیشتر سخن گفتیم و اردشیر بابکان در اندیشه به وجود آوردن یک حکومت نیرومند و متمرکز و با بقای حکومت های ملوک الطوایفی به جای مانده از عصر اشکانی شدیداً مخالف بود، قطعاً در قلمرو امپراطوری خود شهری یا به سخن دیگر قطعه ای خود مختار را تحمل نمی کرد و اقدام به تسخیر آن نمود که توصیف آن هم اکنون آمد.

برخی از منابع تاریخی کهن فرجام نبرد سرنوشت اردشیر با اردوان پنجم واپسین شهریار اشکانی را روز ۲۸ آوریل ۲۲۴ میلادی نوشته و از قول راویان و نویسندگان پیش از خود نقل کرده اند که در همین روز اردشیر خود را شاهنشاه خوانده است، بدیهی است در این سال (۲۲۴ میلادی) اردشیر به مرحله ای از پیروزی رسیده بود که توانست حکومت خود مختار خود را در دارابگرد[۳۰] فارس اعلام کند و پیشتر به آن اشاره شد. تسخیر تیسفون پایتخت با عظمت ساسانیان در سال ۲۲۶ میلادی تحقق یافت و در این سال (۲۲۶ میلادی) اردشیر حکومت ساسانی را تاسیس کرد و خود را شاهنشاه خواند. اردشیر هنوز هم نمی توانست خود را پادشاه ایران و «انیران»[۳۱] بخواند، زیرا پسرش شاپور پس از تسخیر از جمله سرزمین های کوشان[۳۲] در شرق و ارمنستان[۳۳] در غرب در کتیبه خود، خویش را شاهنشاه ایران و انیران خواند.

در شهر بیشابور[۳۴] در استان فارس کتیبه ای از شخصی اپسای[۳۵] که در دربار شاپور اول مقام دبیری داشته، به دست آمده است. این کتیبه در کنار مجسمه شاپور که به نقش شاپور نیز معروف است نگاشته شده و اطلاعات تاریخی و تقویمی نسبتاً درستی به دست می دهد. در این کتیبه آمده است که زمان نگارش کتیبه در فروردین ماه سال ۵۸ از آتش اردشیر[۳۶] ۴۰ سال و از آتش شاپور ۲۴ سال گذشته است و اگر حساب کنیم سال نگارش کتیبه ۲۶۶ میلادی یعنی ۲۵ سال پس از مرگ اردشیر و پنج سال پیش از فوت شاپور یکم بوده است. در نوشته ای که به زمانی نقاش نسبت داده شده است و به زبان یونانی بوده و به تازگی منتشر گردیده، از قول مانی آمده است که در سال فتح الحضر توسط شاپور، مانی ۲۴ ساله بوده است. می دانیم که مانی در سال ۲۱۶ میلادی در اواخر عهد اشکانی به دنیا آمده در سال ۲۷۶ میلادی در شصت سالگی به دستور کرتیر[۳۷] و بهرام دوم[۳۸] ساسانی اعدام شده است. یعنی سال تسخیر الحضر در سال ۲۴۰ میلادی یعنی یک سال پیش از مرگ اردشیر و نیز یکسال پیش از جلوس شاپور به تخت پادشاهی ساسانی بوده است. گفتنی است که مانی در روز تاج گذاری شاپور اول در کاخ احتمالاً شوشتر در معیّت پیروز  برادر شاپور به حضور پادشاه رسید که مانی آن را خوب به خاطر داشته است و تاریخ نیز آن را مورد تایید قرار داده است.

مانی از چگونگی و مرگ اردشیر بابکان سخنی در نامه خود به میان نیاورده است. تئودور نولدک[۳۹]ه خاور شناس بزرگ با تکیه بر آیین کشورداری ایرانیان که کشور نباید حتی یک روز بدون زمام دار باشد سال ۲۴۱ میلادی را سال مرگ اردشیر و تاجگذاری شاپور اول دانسته است و نپرداختن مانی به این تاریخ را بی اهمیت دانسته است. به این ترتیب در یک ارزیابی نهایی و جمع بندی شده اردشیر پسر بابک که از خانواده روحانی و مذهبی بود و در سپاه اشکانیان ترتیب نظامی یافته بود نخست در راستای پیشرفت های خود در عرصه سپاهگیری به فرماندهی قلعه ای در فارس و به طور دقیق در دارابگرد فارس رسید و چون در آن مقطع تاریخی آن گونه که در حاکمیت اشکانیان متداول بود در هر گوشه ای از ایالت پارس حاکمی خود مختار فرمانروا بوده است. اردشیر به سهولت و با کمترین درنگ بر یکایک این حاکمان محلی چیره شد و سرانجام برای خود کاخ شاهی ساخت و ابتدا ایالت پارس را تحت یک حاکمیت درآورد. این اقدامات اردشیر زمانی صورت پذیرفت که او از اردوان پنجم مجورّی برای این خودکامگی هایش دریافت نکرده بود و برعکس شهریار اشکانی بسیار ناخورسند بود و خاندان ساسان و بابک را خیانت کار نسبت به خود می دانست. از آنجایی که اردوان با مشکلات و گرفتاریهای داخلی و خارجی عدیده ای دست به گریبان بود، به اردشیر فرصت این اقدامات دست داد و از سویی او به ناخورسندی و عدم رضایت اردوان کاملاً بی اعتنا بود. اردشیر شرایط را در پارس آنچنان مناسب یافت که ابتدا به آن خطّه پرداخت و اردوان همان گونه که اشاره شد به خاطر مسائل بی شماری که داشت تنها توانست نیروی اندکی را با مقابله با اردشیر بسیج کند و در این مقابله نابرابر پادشاه اشکانی شکست سختی خورد و کشته شد.

اردشیر به تدریج ایالات دیگر امپراطوری اشکانی را نیز متصرف شد و ایران اشکانی را به زیر فرمان خود درآورد، زیرا همان گونه که دیدیم حاکمان محلی و پادشاهان خود مختار را یکی پس از دیگری فرمانبردار خواهد کرد. اردشیر مطلقاً علاقمندی به ابقای ملوک لطوایفی و تحمل پراکنده شاهی نداشت و در تدارک شکل دادن به حکومتی نیرومند و متمرکز بود که پیوسته ذهن و اندیشه او را به خود مشغول داشته بود، احتمالاً همین اندیشه و اراده او را به فکر تجدید حیات برای حکومتی شاهنشاهی که پیش از اسکندر بر سر کار بود و همان شاهنشاهی هخامنشی است و به دست اسکندر مقدونی از میان رفته بود انداخت و به این ترتیب سلسله ساسانی شکل گرفت که از ۲۲۶ تا ۶۵۲ میلادی یعنی ۴۲۶ سال بر سر کار بود.

دولت ساسانی به واقع و نیز تایید پژوهشگران و کارشناسان تاریخ عهد باستان قرن ها پرچمدار فرهنگ در مشرق زمین بود. این دولت با احیاء فرهنگ ایرانیان بر آن شد تا بساط فرهنگ هلنی[۴۰] که آن نیز سده ها با تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانیان و دیگر شرقیان عجین شده بود، برچیند و در این زمینه توفیق چشمگیری را نیز به دست آورد و تاریخ نویسان این اقدام همراه با موفقیت ساسانیان را از کارهای خوب این سلسله برشمرده اند. ستیز ساسانیان با مظاهر فرهنگ بیگانه از هر گونه ای که بود بسیار جدّی و قاطع تلقّی شده و خود این امر موجب شد که برخی از روحانیان ساسانی و مشاوران شاهان و رایزنان امور فرهنگی و دینی کشور حتی ادیان غیر ایرانی را نیز تحمل نکرده و پیروان آنها را تحت پیگرد قرار دهند. در کتیبه کرتیر به وضوح به این امر اشاره شده و در عصر شاپور دوم و مقاطع دیگر عصر ساسانی نیز این گونه اقدامات و ستیزها و مبارزات به دفعات گزارش شده است.


[۱] .Veh-Ardasir.

[۲] .Seleukia.

[۳] .Seleukos I.(Nikator).

[۴] .Babel=(Bbylon)

[۵] .Memphis.

[۶] .Avidius Cassius.

[۷] .Bahrssir.

[۸] .Das Herz Eransa r(Iransahr)

[۹] .Ktesiphone.

[۱۰] . سلماس در منابع تاریخی متاخر همان «شهر شاپور» است در منابع ارمنی و عربی سلماس (Salmas) آمده است.

[۱۱] .Dion Cassius.

[۱۲] .Mesopotamien.

[۱۳] .Arabela(Erbil,Arbil…)

[۱۴] .Adiabene.

[۱۵] .Sawad.

[۱۶] .Sakkestan(Sagistan-Seistan)

[۱۷] .Merv(Margiana)

[۱۸] .Baktia(Bakhtris)

[۱۹] .Khwarazm(Hwaramis)

[۲۰] .Kusan.

[۲۱] .Turan(Tawaran,Turkistan)

[۲۲] .Alexandros Severus.

[۲۳] .Maximinus.

[۲۴] .Trkien(thrakien)

[۲۵] . Hatra (آتشگاه بزرگ متعلق به دوره اشکانی در این شهر بوده است).

[۲۶] .Trajan.

[۲۷] . Septimus Severus.

[۲۸] .Nuzairah.

[۲۹] . مسکویه، ابوعلی: تجارب الامم، ترجمه دکتر ابوالقاسم امامی+ پیرنیا پیشین، ص ۳-۱۸۳.

[۳۰] .Darabgird.

[۳۱] .Aniran.

[۳۲] .Kusan.

[۳۳] .rminia(Arminien)

[۳۴] .Besapur.

[۳۵] .Apssai.

[۳۶] . مراد از آتش اردشیر این است که چهل سال از زمان احیای سنت گرامی داشت آتش که در آیین زرتشت اهمیت دارد، می گذشته است، زیرا اردشیر به استناد مدارک گوناگون، پس از برانداختن اشکانیان، آتشکده ها را احیاء نمود، کتابهای دینی را گرد آوری و نونگاری کرد و ….

[۳۷] .Kartir(Karder)

[۳۸] .Vahram II(Varahram II,Bahram II.)

[۳۹] .Theodor Noldeke.

[۴۰] .Hellenismus Griechisch-Hellenistische(Kultur).

 

 

منبع :
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان ، دکتر اردشیر خدادادیان
نشر الکترونیکی: تاریخ ما، اِنی کاظمی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
1 نظر
  1. کودک سیتی می گوید

    از سخاوتمندی شما در ارائه مطالب ممنونم
    پاینده باشید

ارسال یک پاسخ