مورّخان و نویسندگان تاریخ ساسانیان در نخستین سده های اسلامی-بخش اول
-بخش اول
الف )ابوعلی مسکویه ملقب به ابن مسکویه رازی :
احمدبن محمدبن یعقوب الخازن الرازی، که به ابن مسکُویه[۱] نامیده اند از جهت درستی، امانت داری علمی و روایی، فضل و فراست در تاریخ ثبت است و به همین روی در نزد عضدالدوله دیلمی مقامی شامخ و والا یافت و به افتخار خزانه داری او نائل شد. از آثار برجسته و تألیفات او «تجارب الامم و تعاقب الهمم» شهرۀ عام است که راجع به دورۀ زمام داری ساسانیان اطلاعاتی گسترده و گرانبها به مورخان و پژوهشگران می دهد. ابن مسکویه در تنظیم و تألیف این اثر مهم و ارزشمند از درگرفتن طوفان نوح آغاز کرده و به روایتی در سال ۳۶۸ هجری قمری به وقایع نگاری خود پایان داده است. وی حدود یک سده زیسته است و این زمان را از ۳۲۰ تا ۴۲۱ هجری قمری برابر ۹۳۲ تا ۱۰۳ میلادی نوشته اند. تاریخ تولد او به درستی معلوم نیست، ولی سال تولد او همان گونه که آمد ۳۲۰ هجری- قمری و روز مرگ وی را نهم صفر سال ۴۲۱ هجری- قمری[۲] نوشته اند.
وی به هنگام مرگ به کهولت کامل رسیده و پیری فرتوت بوده است. یکی از خاورشناسان معاصر به نام مارگلیوث بسا[۳] دربارۀ زاده شدن و زندگی این مورخ اظهارنظر کرده است.[۴] او سال تولد ابن مسکویه را تقریباً ۳۳۰ هجری یا اندکی پیش تر از آن دانسته است. برخی نیز سال تولد وی را ۳۲۵ هجری- قمری و پاره ای آن را ۳۲۰ هجری- قمری نوشته اند که به حقیقت نزدیکتر می نماید. او در واپسین روزهای زندگی خود با اندوهی عمیق تصویری از احوال خویش را به دست داده است. از جمله آن گونه که به او نسبت داده اند. چنین گفته است: موهایم ریخته است و حوادث بسان ملخها که به جان گیاهان افتند، مرا از وی برهنه کنند. وا می شده ام به گردن دنیا از آن آخرتم که فرستادگان مرگ از دنیا بازپس خواهند و دنیا همچنان سر می دواند. یاقوت حموی نیز درگذشت ابن مسکویه را نهم صفر ۴۲۱ هجری- قمری برابر با شانزدهم فوریه ۱۰۳۰ میلادی دانسته است. به این ترتیب زندگی تقریباً یکصد سال ابن مسکویه در درخشان ترین ادوار تمدن اسلامی سپری شده است. قرنی که به گفته آدام متز[۵] قرن نهضت فرهنگی و اعتلای بنیادهای فکری و پیشرفت در جهان اسلام به شمار می رفته است. روایتی نیز در دست است که همزمان با به دنیا آمدن ابن مسکویه و آغاز شدن زندگی این مورخ بزرگ دولت آل بویه نیز در سال ۳۲۰ هجری- قمری روی کار آمد و شکل گرفت و با از دنیا رفتن مورخ نامبرده، دولت آل بویه نیز به پایان کار خود رسید و فروپاشید. همین یکصد سال نیز از نظر صاحب نظران و پژوهشگران اوج توانمندی و شکوفایی این دودمان بوده است.
در واقع پس از مرگ ابن مسکویه بیست و هفت سال بیشتر دولت آل بویه دوام نیاورد و به گفته محققان این همان سالهایی است که آل بویه در آن رو به افول و نشیب نهاده بود و به سوی ناتوانی و انحطاط خویش می رفته است. به این ترتیب می توان گفت که ابن مسکویه سند یا منبعی دست اول است که برای بررسی روزگاری که در تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران و اسلام ویژگیهای برجسته و منحصر به فردی دارد و به درستی عصر تجزیه فرمانروایی خلفای عباسی به شمار می آید. به گفته مورخان و کارشناسان تمدن بشری این خود انگیزه ای برای تعدد مراکز علمی و سبب شکوفایی فرهنگی این مراکز و ظهور نوابغ علمی در دانشگاهها و مراکز علمی جهان اسلام در آن روزگار بوده است. از سویی امیران مستقل و حکام ناوابسته زمان به علت رقابت و همچشمی تفاخر و برتری جویی در میان خود داشته اند و در جذب دانشمندان و ادیبان به دربارها و دستگاههای حاکمیت خود با یکدیگر به رقابت بر می خاسته اند که در عرصه این رقابتها دانشمندان و فضلایی چون یحیی بن عدی که مرگ وی را به سال ۳۶۴ هجری- قمری نوشته اند و ابن الخمار که به دنیا آمدنش را به سال ۳۳۱ هجری- قمری روایت کرده اند و نیز ابوعلی حسین بن عبدالله سینا[۶] که از ۳۷۳ تا ۴۲۸ هجری- قمری زیسته است و نیز ابوسلیمان منطقی که زندگی اش از نخستین دهه قرن چهارم تا واپسین دهه همان سده بوده و ابوریحان بیرونی[۷] که در سال ۴۴۰ هجری- قمری از جهان رخت برجسته و ابوحیّان توحیدی که در سال ۴۰۰ هجری قمری وفات یافته و نهایتاً صاحب بن عباد که از سال ۳۲۶ تا ۳۸۵ هجری- قمری زندگی می کرده است و نیز معاصر ارشد آنان ابن مسکویه بوده هر کدام به گونه ای در عرصه از علم، فرهنگ و معرفت می درخشیده اند و محیط تعاطی و دادوستد فکری و فرهنگی آن زمان به وجود آنان گرم بوده و به خود می بالیده است.
مردان سیاست نیز در این مقطع زمانی عمدتاً از دانشمندان، اندیشمندان و ادیبان بوده و ابن مسکویه تقریباً با همگی شان پیوند فکری، معنوی و فرهنگی نزدیک داشته است. برخی نیز وی را مسکویه دانسته اند و به او ابن مسکویه نمی گویند. در واپسین روزگاران خاندان او این لقب بکار گرفته شده است و برخی نیز با تردید پرسیده اند که به راستی مسکویه لقب خود او یعنی ابوعلی احمد یا لقب پدرش محمد یا لقب نیای او یعقوب است؟ هم اکنون در نزد مورخان و محققان این نزدیک بودن گمانها یا مورد تردید بودنش دیگر رنگ باخته و وجود ندارد و مسکویه لقب خود مورخ مورد بحث و نظر ماست. این اختلاف نظر و ناسازگاری دیدگاهها در این باره ناشی از آن است که پاره ای نویسندگان از آنچه در آثار همروزگاران و همکاران علمی وی بوده ناآگاه و یا آگاهی بسیار اندک داشته اند.[۸]
ابن مسکویه در برخی از آثارش خود را «مسکویه» خوانده است و چنانچه خواننده از همۀ آثار و یا نوشته های متعلق به دانشمندان و نویسندگان همزمان وی آگاه نباشد، ممکن است در نام واقعی او تردید کند. او خویشتن را گاهی احمدبن محمد مسکویه و زمانی احمدبن محمدبن یعقوب مسکویه خوانده است. از فضلا و دانشمندان معاصر وی نیز برخی او را چنین نامیده اند، از جمله آنان می توان از ابوسلیمان منطقی که احتمالاً از سال ۳۱۰ تا ۳۹۰ هجری- قمری می زیسته و ابوحیّان توحیدی که از ۳۲۰ تا ۴۱۴ هجری- قمری زندگی می کرده و ابومنصور ثعالبی که زمان زندگی اش از سال ۳۵۰ تا ۴۲۹ هجری- قمری است و نیز از ابوبکر خوارزمی که در سال ۳۸۲ هجری- قمری از دنیا رفته است را نام برد. آنچه هم اکنون پرداختن به آن ضرورت دارد پیشینه واژۀ «مسکویه» است که شرح آن ذیلاً خواهد آمد: اصل واژۀ فارسی «مِسَکَویۀ همان «مُشکویُه» است. دانشمندان چون دولتشاه سمرقندی و فردنیاند یوستی[۹] خاورشناس آلمانی در نامنامۀ ایرانی[۱۰] و ادوارد گیب[۱۱] در دائره المعارف اسلام این امر را تأیید کرده اند.
برخی از مورخان و نویسندگان معاصر ایران همانند شادروان سعید نفیسی و محمد تقی دانش پژوه همان ضبط و اصل فارسی را به کار برده اند. در تاریخ کمبریج[۱۲] این واژه به صورت «مُسکویه» آمده است. واژۀ فارسی مُشک در زبان عربی «مِسک» که برگرفته از زبان فارسی و تعریب شده است، می باشد. تنها ریچارد فری[۱۳] در نوشته های خود، از جمله در تاریخ کمبریج از واژۀ معرّب «مُشکویه» استفاده کرده است. البته این نوعی دوگانگی در تعریب این واژه است که به وضوح می توان تفاوت را دریافت. مشکویه در واقع «مُشک» به اضافۀ پسوند «اویه» است و همانند آن را در نامهایی چون «برزویه» که از «برز» + «اویه»، سیبویه که از «سیب» + «اویه» و داذویه که از «داذ» + «اویه» و نیز جادویه یا جاذویه که از «جادو» «یا جاذو» + «اویه» است، به وضوح می توان بازشناخت. در پژوهشهای نوین نام این مورخ برجسته تاریخ ایران و اسلام ابن مُسکویه یا به ندریت «ابوعلی مسکویه رازی» بکار برده می شود که در صفحات پیشین به تفصیل به آن پرداخته شد.
ب ) ابوجعفر محمدبن جریر طبری :
ابوجعفر محمدبن جریرین یزیدبن کثیربن غالب طبری آملی در سال ۲۲۴ یا ۲۲۵ هجری- قمری در آمل چشم به جهان گشود و در سال ۳۱۰ هجری- قمری پس از تقریباً هشتاد و پنج سال زندگی چشم از جهان فروبست. طبری دربارۀ دوران کودکی و نوجوانی خود گفته است: هفت ساله بودم که قرآن کریم را حفظ کردم. در هشت سالگی برای مردم نمازگزاردم و حدیث را در نُه سالگی ام نوشتم و به خاطر خوابی که پدرم دیده بود از دوران خردسالگی به تحصیل پرداختم و پدرم در این مورد اهتمام زیادی مبذول داشت. آن گونه که در منابع تاریخی و روایات آمده است، پدر طبری در شهر آمل دارای زمینهای کشاورزی وسیعی بود و از اینکه فرزند باهوش خود را در آغاز نوجوانی برای کسب دانش از خود دور سازد و راه را فراسوی او برای سفر علمی بگشاید، رنج عاطفی را بر خود هموار ساخت.
در این مورد باید گفت که طبری کمتر از دوازده سال داشت که از آمل به سوی ری و نواحی پیرامون آن دیار کوچ کرد و از محضر استادان و پیش کسوتان فضیلت و کمال آن سامان بهره هایی علمی گرفت. ری نقطۀ آغاز رحله های علمی طبری بود و سفرهای بعدی او مرزهای دوردست را دربر گرفت و تا منتهای خاور تا باختر بلاد اسلامی را شامل شد. به استناد همین منابع تاریخی و روایات گوناگون، هدف طبری از سفر به ری اخذ حدیث از محمدبن حُمَید رازی و مثّنی بن ابراهیم ابلی بود و چنان که طبری حدیث را به روایت او در ری به رشتۀ تحریر درآورد و کتاب «المبتدأ» را از احمدبن حماد دولابی نگاشت و «مغازی محمدبن اسحاق را از سلمه بن فضل فراگرفت و آن را اساس و یکی از مبانی و مصادر کتاب تاریخ خود قرار داد. چون در محافل علمی و مجالس اهل فضل و ادب از احمدبن حنبل و مراتب و مدارج علمی او بسیار سخن می رفت، موجب شد تا طبری از ری عزم بغداد کند و حدیث را از او فراگرفته و روایت کند. کوتاه زمانی پیش از رسیدن به بغداد خبر فوت ناگهانی احمدبن حنبل به طبری رسید، ولی چون طبری نمی خواست دست خالی از آن دیار برگردد به واسطه و وسیلۀ اشخاص نزد سایر شیوخ و استادان حدیث شنید. این استادان عبارتند از: محمدبن موسی حرشی، عمادبن موسی القراّز، محمدبن الاعلی صنعانی، بشربن معاذ و محمدبن بشّار. از آنجایی که طبری طالب فراگیری علوم در حد و سطح گسترده بود پیوسته به دنبال استادان چیره دست بسر می برد که عواید علمی بیشتر و مطمئن تری نصیب او کنند، از اینرو از بغداد به سوی کوفه روان شد و در کوفه در محضر استادانی چون هنادین سری و اسماعیل بن موسی به نگارش حدیث پرداخت و در محضر سلیمان بن خلاد طلحی قرائت را فراگرفت.
ج ) اشاره به زندگینامه و آثار ابن مقفّع :
نام این مورخ، محقق و نویسنده برجسته در نخستین سده های اسلامی ابومحمد عبدالله بن مقفّع الکاتب است. وی اصلاً ایرانی و زادگاه وی استان خوزستان در جنوب غربی ایران شناخته شده است. وی در سال ۱۰۶ هجری- قمری به دنیا آمده و در بصره بزرگ شده است. نام اصلی او «روزبه» و کنیه اش را «ابوعمرو» گزارش کرده اند. به استناد روایات و گزارشهای تاریخی ابن مقفّع در سالهای پایانی زندگی خود یعنی در سنین پیری و در عین کهولت به دین مبین اسلام مشرف گردید.
ابن مقفّع نخستین کسی بود که منطق[۱۴] را برای ابوجعفر منصور ترجمه کرد. ترجمه اثر ارزشمندی به نام کلیله و دمنه از زبان پهلوی به عربی را از کارهای برجسته او می دانند. ترجمه کلیله و دمنه وی چندین بار در سرزمینهایی چون مصر، هندوستان و در قارۀ اروپا به چاپ رسیده است. در عصر حاضر نیز پژوهشگران غربی به نوشته های او و اظهاراتش تکیه کرده و آن را مستند می دانند.
از دیگر آثار ارزشمند او ترجمه عربی خداینامه از زبان پهلوی است که نه از اصل آن و نه از ترجمۀ ابن مقفّع چیزی در دست نیست.[۱۵] ابن مقفّع به اندازه ای در عرصه تاریخ نگاری و به ویژه در زمینۀ تاریخ ایران و ایرانیان خوش درخشیده است که چهره های برجسته تاریخ نگاری جهان اسلام مانند ابن الندیم[۱۶] و دیگران به او استناد کرده و از او نقل قول فراوان کرده اند. مورخان و دانشمندان پس از سدۀ دوم هجری- قمری که متّکی به پژوهشها و آثار ابن مقفّع بوده اند، اطلاعات گرانبهای خود را دربارۀ تاریخ عصر ساسانیان از وی اقتباس کرده اند. علیرغم تحقیقات و خدمات ارزنده این پژوهشگر، زبان شناس و مورخ ایرانی الاصل، فرجام تلخ و سهمگینی را به او نسبت داده اند. مرگ ابن مقفّع را برخی از علاقمندان و پیروان شیوه های پژوهشی او هولناک گزارش کرده اند. روایت شده است که منصور خلیفه عباسی که دوران خلافت او را بیست و دو سال یعنی از سال ۱۳۶ تا ۱۵۸ هجری- قمری نوشته اند، تحت تأثیر بدگویی های دشمنان ابن مقفّع قرار گرفت و چون خود خلیفه نیز طبعی سرکش و طینتی سفّاکانه داشت به سفیان[۱۷] حاکم دست نشاندۀ خود در بصره دستور داد تا ابن مقفّع را از میان بردارد و حاکم امتثال امر خلیفه را کرد و ابن مقفّع را کشت. روایتی دیگر نیز در دست است که حاسدان و مغرضان پیوسته بر آن بودند تا نتیجه تحقیقات، تتبعات و ترجمه های ارزشمند عبدالله بن مقفّع را موذیانه و زیرکانه از بین برده و به کلی منهدم نمایند. برخی گمان می کنند که سرنوشت خداینامه و ترجمه عربی آن از زبان پهلوی که توسط ابن مقفّع صورت گرفته است، به واقع چنین بوده است.
[۱]. Ibn Miskawayh, Ibn Moskuyeh.
[۲] . تجارب الامم از ابن مسکویه، ترجمه دکتر ابوالقاسم امامی، ص ۱۹.
[۳]. Margliuth Bassa.
[۴] . تجارب الامم، پیشین، همان صفحه.
[۵]. Adam Metz.
[۶] . اروپاییان او را «اوی سنا» Avicenna می گویند.
[۷] . برجسته ترین اثر این عالم جهان اسلام «آثار الباقیه عن القرون الخالیه» است.
[۸] .تجارب الامم، پیشین، ص ۲۱.
[۹]. Ferdinand justi.
[۱۰] . نام این اثر به آلمانی Iranische Beamtenname به معنای «فهرست اسامی صاحب منصبان و یا مأموران دولتی ایرانی» است.
[۱۱]. Eduard Gibon.
[۱۲]. Combridge History, vol. 4.p.429-30.
[۱۳]. Richard N. Frey.
[۱۴]. Logik.
[۱۵] .خدادادیان، اردشیر: پیشینۀ زبان و ادبیات پهلوی، مجلّۀ بررسیهای تاریخی، ص ۷۳.
[۱۶] . نام اصلی وی که مؤلف کتاب «الفهرست» از جمله است «ابوالفرج محمدبن اسحق بن ابی یعقوب الندیم الوارق متولد ۲۹۷ هجری- قمری است.»
[۱۷]. Sophian, Sofian.
منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی