در نوشتههای دوران اسلامی که برگرفته از روایات کهن ایرانی است، از قهرمانی به نام آرش در دورۀ منوچهر سخن به میان میآید.
چنین روایتشده است که افراسیاب تورانی منوچهر پادشاه پیشدادی را در تبرستان محصور میکند. سرانجام هردو خواهان آشتی میشوند و منوچهر از افراسیاب درخواست میکند که بهاندازۀ یک تیر پرتاب از خاک او را به وی برگرداند. افراسیاب این درخواست را میپذیرد. سپندارمد به منوچهر فرمان میدهد که تیر و کمان خاصی برای این کار تهیه کند. چوب این تیر و کمان از جنگهای خاص، پَر آن از پر عقاب برگزیده و آهن آن از کانیهای ویژه آماده میشود. آرش، پهلوان ایرانی، انجام این مهم را به عهده میگیرد. او همۀ نیرو و وجود خود را با یاد سرزمین ایران به تیر میبخشد. تیر سپیدهدم رها میشود؛ از کوهها میگذرد؛ ایزد باد به یاری میآید تا سرانجام در غروب آفتاب، در سرزمین بلخ، در ناحیهای به نام گوزگان، در کنار جیحون بر درخت گردویی که بلندبالاتر از آن در جهان نیست مینشیند و مرز ایران و توران مشخص میگردد.
از آرش قهرمان که وقتی تیر را پرتاب میکرد پهلوانی تندرست بود و همه را به گواهی تندرستی خود طلبیده بود دیگر چیزی باقی نمیماند؛ چون او هستی خود را به تیری بخشیده که سرزمین ایران را گستردهتر کرده است.
آرش کمانگیر