دانشگاه تهران در تحولات سیاسی ایران چه نقشی داشت ؟
آموزش و تربیت نه امری نوین و برخاسته از تجدد و تحولات فکری و فلسفی غرب که امری دیرینه و ریشهدار در سنت فکری، فرهنگی و اجتماعی ما و برخوردار از پشتوانه غنی تاریخی، ادبی و فرهنگی بود. اما تحول در فلسفه آموزش و نظاممندی نوین آن را میتوان رهاورد ارتباط با سویههای فرهنگی و فکری تمدن غرب و ورود مؤلفههای تجدد به ایران دانست.
تولد دانشگاه تهران
در این جلسه که با ریاست وزرای فروغی برگزار شده بود، وزرا و اعضای کابینه یکصدا به تحسین آبادی و عظمت تهران به عنوان پایتخت پرداخته بودند. در این میان علیاصغر حکمت، کفیل وزارت معارف، اما به تحسین اکتفا نکرده و بر بزرگترین خلأ پایتخت دست گذاشته است، نداشتن دانشگاه به عنوان عالیترین نهاد آموزش؛ «البته که در آبادی و عظمت پایتخت شکی نیست. ولی تنها نقص آشکار آن اینست که «اونیورسیته» ندارد و حیف است که این شهر نوین از این حیث از دیگر بلاد بزرگ عالم، واپس ماند.» همین تأسف و تحسر کفیل معارف برای رضاشاه کفایت میکرد تا دستور تخصیص بودجه و ساختن دانشگاه را بدهد. با تخصیص بودجه ۲۵۰ هزار تومانی، جستوجوی زمین با مشورت آندره گدار، معمار فرانسوی مشاور وزارت معارف، آغاز شد.
برای این مهم جستجوی بسیار در میان ابنیه و باغها و زمینهای اطراف تهران صورت گرفت و در نهایت زمینی در نزدیکی باغ جلالیه تهران انتخاب شد. اما چنین قرارداد سودآوری قرار نبود به راحتی و بدون دخالت سودجویان صورت بگیرد. برخی مالکان اراضی بهجتآباد، برای جلب نظر وزیر مالیه تلاش کرده و در این امر موفق شدند. مسیو گدار زمینهای بهجتآباد را به دلیل عرصه تنگ و موقعیت سیلگیر مناسب کار تشخیص نمیدهد، اما داور، وزیرمالیه بر زمینهای بهجتآباد اصرار میورزد و نظر موافق کابینه را جلب میکند. اتفاق نظری که حکمت را خوش نمیآید.
از بخت خوش او رضاشاه همان زمان در جلسه هیأت دولت حاضر شده و به روال همیشه خود از چیستی بحث میپرسد و در نهایت با توجه به آشنایی خود با اراضی بهجتآباد و با همان دلایل معمار فرانسوی، آن زمینها را برای این منظور مناسب ندانسته و دستور به احداث دانشگاه در باغ جلالیه میدهد. پس از تصمیمگیری باغ جلالیه که در شمال تهران، میان قریه امیرآباد و خندق شمالی واقع بود و در حدود سال ۱۳۰۰ در واپسین سالهای سلطنت مظفرالدین شاه به دستور شاهزاده جلالالدوله ساخته شده بود، از صاحب آن حاج رحیم آقای اتحادیه تبریزی، با وسعت ۲۱ هکتار از قرار متری ۵ ریال و جمعاً به مبلغ صدهزار تومان خریداری میشود.
حکمت در یادداشتهای روزانه خود به عملیات ساختمانی دانشگاه با جزئیات تمام میپردازد. در نهایت با ساخته شدن تالار تشریح دانشکده پزشکی به عنوان اولین بخش دانشگاه، در ۱۵ بهمن ۱۳۱۳ لوح یادبود تأسیس دانشگاه به دست رضاشاه و با حضور مقامات دولتی در محلی که اکنون پلکان جنوبی دانشکده پزشکی است، در دل خاک به امانت گذاشته میشود. بخشهای دیگر دانشگاه به مرور زمان تأسیس شدند؛ دانشکده طب در سال ۱۳۱۴ توسط محمدعلی فروغی، دانشکده فنی از سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۷ و دانشکده حقوق همزمان با دانشکده فنی تأسیس شدند.
۱۲ بهمن ۱۳۲۱ دانشگاه تهران استقلال یافته و از وزارت فرهنگ مجزا شد و به عنوان یک واحد فرهنگی مستقل با شرایطی خاص به کار خود ادامه داد. در دانشگاه تهران که روزگاری بستر اصلی ارتباط با تمدن مغرب زمین و علوم جدید بود بزرگانی، چون جلالالدین همایی، عبدالعظیم قریب، بدیعالزمان فروزانفر، محمود حسابی، علیاکبر دهخدا، محمد معین، مهدی بازرگان، عبدالحسین زرینکوب و … درس آموختند.
لایحه دانشگاه تهران
اعضای کمیسیون کسانی، چون حاج سید نصرالله تقوی، بدیعالزمان فروزانفر دانشآموخته حوزههای علمیه خراسان، غلامحسین رهنما، استاد ریاضیات دارالفنون؛ میرزاعلیاکبر دهخدا، رئیس مدرسه حقوق؛ دکتر عیسی صدیق، دانشآموخته دانشگاههای اروپا و آمریکا؛ دکتر رضا شفق، دانشآموخته دانشگاه برلین؛ دکتر امیر اعلم، فارغالتحصیل دانش پزشکی از لئون فرانسه؛ دکتر لقمانالدوله ادهم، رئیس مدرسه طب و دانشآموخته دانشگاه پاریس؛ دکتر علیاکبر سیاسی، فارغالتحصیل دانشگاه پاریس و رئیس تعلمیات عالیه آن روز؛ میرزامحمدعلیخان گرگانی، رئیس وقت اداره بازنشستگی و از مدیران در مسائل اداری و سازمانی و علیاصغر حکمت، کفیل وزارت معارف بودند. لایحه قانونی تأسیس دانشگاه در اسفند ۱۳۱۲ به مجلس ارائه شد و پس از دو ماه مطالعه هشتم خرداد ۱۳۱۳ تصویب شد. «قانون مزبور، سرآغاز تأسیس نهادهای نوین آموزشی در تاریخ این مرزوبوم شد.»
قانون تأسیس دانشگاه مشتمل بر ۲۱ ماده است که تشکیلات دانشگاه، دانشکدهها، سازمان اداری، مدیریت و شوراهای عالی و چگونگی استخدام کادر آموزشی و اداری را دربرمیگیرد. در ماده اول ذکر شده است؛ مجلس شورای ملی به وزارت معارف اجازه میدهد مؤسسهای به نام دانشگاه برای تعلیم علوم و فنون و ادبیات و فلسفه در تهران تأسیس نماید. در ماده دوم شعب و تشکیلات داخلی دانشگاه تعیین شده است؛ ۱- دانشکده علوم معقول و منقول؛ ۲- دانشکده علوم طبیعی و ریاضی؛ ۳- دانشکده ادبیات، فلسفه و علوم تربیتی؛ ۴- دانشکده طب و شعب و فروع آن؛ ۵- دانشکده حقوق و علوم سیاسی؛ ۶- دانشکده فنی و علوم مهندسی.
دانشگاه تهران؛ نماد مقاومت ملی
در سالهای پرالتهاب ملی شدن نفت این نقش با توجه به تعلق دانشجویان به بدنه جامعه، سطح منازعات و حوادث را به بطن جامعه کشاند و مردم عادی را درگیر تمامعیار حوادث سیاسی و اجتماعی کرد. با کودتای ۲۸ مرداد، جامعه ایران و بیش از همه دانشجویان برای گذار از جامعه سنتی سلطنتی به نظامی دموکراتیک و برخاسته از یوغ کشورهای استعماری ناامید شدند. روزهای محاکمه مصدق، نخستوزیری که برای قاطبه ایرانیان آن زمان نمادی از میهنپرستی و قهرمانی ملی بود، وجدان عمومی جامعه را حساس و جریحهدار کرده بود.
از این رو تحرک دانشجویان برای مبارزه و مقاومت در برابر برنامههای کودتاچیان، فضای دانشگاه تهران را درگیر کرده بود؛ پخش وسیع اعلامیهها و تجمع دانشجویان در محوطهی دانشکدهها، مذاکرات و سخنرانیهای دانشجویان نشان از تلاش جنبش دانشجویی برای زنده نگاه داشتن بارقه امید و حساسیت عمومی داشت. انتشار مذاکرات دادگاه نظامی که در آن از اهانت و آزار مصدق ابایی نداشتند، هیجان عمومی و دانشجویی را به حد خود رساند. فضای ملتهب آن روزها دولت کودتا را از عواقب محاکمه و سرریز اعتراضات و هیجانات دانشجویی نگران میکرد. اعلام موفق اعتصاب عمومی نهضت مقاومت و افزایش هیجان عمومی جدیت و خشونت قوای نظامی را به دنبال داشت. خبر از تجدید روابط با انگلستان بر التهاب عمومی افزود.
با اعلام برقراری مجدد روابط سیاسی ایران و انگلیس در روز شنبه ۱۴ آذرماه در رادیو و روزنامههای عصر، روز یکشنبه ۱۵ آذر تظاهرات متعددی در دانشکدههای دانشگاه تهران صورتگرفت. دانشجویان با شعار «مصدق پیروز است» به تجدید روابط ایران و انگلیس اعتراض کردند. دانشکده فنی که در روزهای نهضت ملی مرکز تجمع و تظاهرات دانشجویان بود، روز دوشنبه ۱۶ آذرماه مورد حمله یک گروه کماندوی مسلح قرار گرفت. حضور قوای نظامی برای سرکوب در دانشگاه اتفاقی بیسابقه بود. با آنکه مهندس عبدالحسین خلیلی، رئیس دانشکده فنی، با اطلاع از حضور کماندوها در دانشکده تلاش کرد دانشجویان را خارج کند، حمله کماندوها سه کشته گرفت. سه کشتهای که به نماد جنبش دانشجویی تبدیل شده و با عنوان سه آذر اهورایی از آنها یاد میشود؛ احمد قندچی، مهدی شریعت رضوی و مصطفی بزرگنیا.
عرصه مجادلات سیاسی
دانشجویان دبیرستانها و به ویژه دارالفنون نیز در این سرآغاز حضوری برجسته و چشمگیر داشتند و با پخش اعلامیه به فعالیت میپرداختند. دی ماه ۱۳۴۰، درخشش وزیر فرهنگ کابینه علی امینی، حکم به اخراج ۱۵ نفر از دانشآموزان دارالفنون داد که علیرغم مقاومتهای مدیران و مسئولان دبیرستان با پافشاری مدیرکل حکم اخراج دانشآموزان اجرا شد. همزمانی این اتفاق با قطع کمکهزینه تحصیلی دانشجویان سال اول دانشسرای عالی بر دامنه اعتراضهای دانشجویی افزود. شاخه دانشجویی جبهه ملی، از هیئت اجرایی جبهه درخواست پشتیبانی از خواستههای دانشآموزان دارالفنون و دانشجویان دانشسرای عالی کرد. هیئت اجرائیه جبهه ملی که اللهیار صالح، دکتر صدیقی، دکتر آذر، مهندس خلیلی، کشاورز صدر، دکتر بختیار و دکتر سنجابی عضو آن بودند، در تاریخ چهارشنبه ۲۷ دی موافقت خود را برای برگزاری تظاهرات در دانشگاه تهران برای پشتیبانی از خواستههای دانشجویان دانشسرای عالی و اعتراض نسبت به اخراج دانشآموزان دارالفنون اعلام کرد.
کمیته دانشجویی جبهه ملی؛ بهمن زرکشوری، جفرودی، ابوالحسن بنیصدر، خارقانی، کردستانی، حسن پارسا و عباس اخویزادگان در منزل سنجابی برای هماهنگی حاضر شدند. در این میان اخبار و گمانهزنیهای مبنی بر احتمال بهرهبرداری دیگر گروهها از این ماجرا شنیده میشد لذا پارسا و بنیصدر از برگزاری تظاهرات و حواشی آن نگران بودند.
صبح روز یکشنبه اول بهمن۱۳۴۰، سه تا چهار هزار دانشجو با تعطیلی کلاسها به تظاهرات و تجمع پرداختند. به زودی شعارها فراتر از حمایت از دانشجویان و دانشآموزان رفت. شعارهایی، چون «تا مرگ دیکتاتورها، نهضت ادامه دارد.» با عدم نظارتی که بر راهپیمایی بوده و قصد دانشجویان برای خروج از دانشگاه، قوای انتظامی که از پیش در جریان بود با دریافت واحدهای تقویتی از نیروهای دژبان، ژاندارمری، دانشکده پلیس و چترباز به مقابله با دانشجویان پرداخت. مقابلهای که آسیب به ساختمانهای روبروی دانشگاه و اتوموبیلها و دستگیری چند تن از دانشجویان را در پی داشت. با متفرق شدن دانشجویان جمعیتی حدود ۳۰۰ نفر از تظاهرکنندگان باقی ماندند.
حوالی یازده و نیم صبح، واحدهای چترباز به اتفاق نیروهای دانشکده پلیس و ژاندارم از درها و لابلای نردهها به داخل دانشگاه هجوم برده و هرکس بر سر راه بوده را مورد ضرب و شتم قرار دادند. یکی از شاهدان عینی ماجرا در مورد آن روز میگوید؛ «.. پلیس و قوای انتظامی به دانشگاه حمله وحشیانهای آورد که شاید قشون تاتار این وحشیگری را نکرد. دختران دانشجو را به قصد کشت زدند. لباسهایشان را دریدند و به روی چمنها انداختند. دانشجویان به داخل دانشکدهها پناه بردند. پلیس با شکستن شیشهها و فریادهای وحشیانه به داخل دانشکدهها هجوم آوردند. دانشجویان به کلاسها پناهنده شدند پلیس به دنبال آنها رفت و آنها را از کلاسها بیرون ریخت و مجروح و مضروب کرد.»
خشونت رخداده بیسابقه بود و امینی با انتشار بیانیهای اتفاقات رخداده را دسایس عدهای «جاهطلب و منفعتپرست» دانسته و اعلام کرد «کسانی که با هرگونه اقدام اصلاحی در کشور مخالفت آشتیناپذیر دارند، باردیگر عزیزان وطن را آلت فعل خود کردهاند و با تحریک و تشجیع آنان به اقداماتی که خلاف نظم عمومی است موجب این پیشامد شدهاند.» این بیانیه با دستگیری طیف وسیعی از مخالفان ازجمله اسدالله رشیدیان، فتحالله فرود، سیدجعفر بهبهانی و صادق بهداد (مدیر روزنامه جهان که منعکسکننده افکار سپهبد بختیار بود) و نیز برخی سران جبهه همچون مهندس حبیبی، دکتر مهدی آذر، دکتر صدیقی، دکتر سنجابی، زیرکزاده و امیرعلایی همراه شد. در کنار این افراد تعداد کثیری از فعالان دانشجویی هم دستگیر شدند.
این روند با سرکوب رشته تظاهراتهای پراکنده در دانشسرای عالی، دانشکده کشاورزی کرج، هنرستان صنعتی، پلیتکنیک و برخی دبیرستانهای تهران، مشهد، تبریز، مشهد و شیراز ادامه یافت. با سقوط دولت امینی واقعه اول بهمن که به باور بسیاری در راستای تضعیف دولت او شکل گرفت، از حیز انتفاع و اهمیت ساقط شد و به تدریج سران بازداشت شده جبهه و دانشجویان آزاد شدند. در میان اعضای جبهه ملی و فعالان سیاسی دیگر، چون خلیل ملکی در مورد اصالت یا دستکم مطامع پشت پرده برای بهرهبرداری از اتفاقات اول بهمن گمانهزنیها و تردیدهای بسیاری وجود داشت.