چگونگی شکل گیری ارتش متحدالشکل ایران
تشکیل ارتش متحدالشکل ایران سال ها بود که یکی از آرزو های مردم ایران عصر قاجار و به خصوص مشروطه خواهان به شمار میرفت. ایران اواخر قاجار شرایط پر التهابی را تجربه میکرد و حکومت مرکزی در تهران کنترلی بر نواخی مختلف کشور نداشت. نا امنی به وجود آمده باعث شده بود حجم معاملات تجاری میان شهر های ایران بسیار کم باشد از دگر سو دولت بریتانیا برای حفظ امنیت کاروان های تجاری خود در ایران نیروی نظامی تحت امر خود مانند «پلیس جنوب» و «قوای چریک شرقی» را تاسیس کرده بود که توسط دولت مشروطه در تهران به رسمیت شناخته نمیشد.
توجه به تشکیل ارتش متحدالشکل ایران به نوعی با قدرت گیری رضا خان همراه است، بسیاری از مردم عادی در پایان عصر قاجار ها آرزومند برقراری امنیت در کشور بودند و از سوی دیگر مشروطه خواهان روشنفکر نیز با وجود اعتقاد به دموکراسی به دنبال یک چکمه پوش مقتدر بودند تا مملکت را از این هرج و مرج رها سازد. اما خیلی زود فهمیدند قدرت گیری رضاخان با سقوط دموکراسی همراه است.
نگاهی به سازمان نظامی ایران اواخر قاجار
تشکیل ارتش متحدالشکل ایران به صورت قدرتمند و مدرن پیش از کودتای رضاخان در سوم اسفند ۱۲۹۹ سال ها بود که یکی از آرزو های مردم ایران و به خصوص مشروطه خواهان به شمار میرفت. وضعیت سیاسی کشور بعد از کشته شدن ناصرالدین شاه به گونه ای تغییر یافته بود که اساسا دولت مرکزی برای اداره کشور وجود نداشت. دولت قاجار تنها در محدوده تهران توان اعمال قدرت داشت، هرکسی در در هرگوشه از ایران حکومت جداگانه خود را اداره میکرد.
مالیات اصلی ترین در آمد دولت قاجار که بایستی از استان های مختلف کشور تامین شود به واسطه عدم قدرت دولت در خارج از تهران عموما پرداخت نمیشد و همین موضوع باعث تشدید استقراض های خارجی شاهان قاجار و فروش بی حساب ثروت های ایران شده بود. وضعیت نابه سامان کشور و نیز کشته شدن دیکتاتوری چون ناصر الدین شاه و روی کار آمدن مضفرالدین شاه فضای باز سیاسی کافی جهت جان گرفتن «جنبش مشروطه» در ایران را فراهم کرد.
مشروطه خواهان که روشنفکرانی تحصیل کرده در غرب و خواستار تشکیل یک دولت دموکراتیک و مدرن برای ایران بودند، سکان دولت مشروطه را در ۱۲۸۵ به دست گرفتند ، خیلی زود اما همان ناکارآمدی که قاجار ها در اعمال حاکمیت خود در سراسر ایران داشتند به سراغ دولت مشروطه آمد، مشروطه خواهان که سرشار از اهداف بزرگ برای آبادانی ایران بودند اما به دلیل عدم وجود ارتش متحدالشکل ایران، قدرت نظامی حکومت مرکزی و نیز ناامنی در سراسر کشور نمیتوانستند هیچ برنامه عمرانی را خارج از تهران به عمل برسانند.
واضح بود که ریشه اصلی مشکلات در عدم تسلط دولت مرکزی بر حاکمان سرکش نواحی مختلف کشور است، به همین دلیل برنامه توانمند سازی و «تشکیل ارتش متحدالشکل ایران» را در دستور کار قرار دادند ، اما چون عمده در آمد حاصل از مالیات به دولت مرکزی نمیرسید آنها در تامین هزینه های «ارتش متحد الشکل ایران» ناکام بودند در این زمان بود که انگلستان با آگاهی از ناتوانی های مشروطه خواهان پای به عرصه سیاست گذاشت.
انگلیسی ها که به نیاز ایران به پول و سلاح برای تشکیل یک ارتش متحدالشکل ایران آگاه بودند، قرارداد ۱۹۱۹ را با دادن رشوه فراوان به وثوق الدوله نخست وزیر به مجلس شورای ملی فرستادند. در این معاهده دولت بریتانیا صریحا اظهار داشت که «استقلال و تمامیت ایران را مطلقا محترم خواهد داشت» به علاوه موارد ذیل را نیز متعهد شد:
۱) با هزینه دولت ایران مستشاران متخصص را برای ادارات ایران تهیه کند.
۲) با هزینه دولت ایران برای تجدید سازمان ارتش ایران افسران، مهمات و تجهیزاتی را فراهم کند.
۳) اعطاء یک وام قابل ملاحظه در برابر ضمانت کافی، برای تأمین هزینه اصلاحات مزبور.
۴) همکاری با ایران برای بهبود راههای ارتباطی ایران توسط سرمایه گذاری ایران و انگلیس و تعیین یک کمیته مشترک از متخصصین برای تجدیدنظر در تعرفه های گمرکی به نحوی که با منافع حقه ایران تطابق پیدا کند.
قرارداد ۱۹۱۹ که توسط وزیر خارجه انگلستان «لُرد کرزن» پشتیبانی میشد در مقابل مجلس شورای ملی شکست سختی خورد و به شدت منفور گشت. تصور عمومی بر این بود که بریتانیا به دنبال گسترش امپراطوری خود و مالکیت بر سازمان های ارتشی و دارایی ایران است. روزنامه های مشروطه خواهان به شدت به مقابله پرداختند و کار به جایی رسید که «وثوق الدوله» که قرارداد را به مجلس برده بود مجبور به استعفا گردید. [۱]
تشکیل ارتش متحدالشکل ایران اما همچنان تا کودتای رضاخان ناکام ماند ولی در نهایت ارتش متحدالشکل ایران ایجاد شد.
کودتای سوم اسفند:
در ساعات نخستین سحرگاه سوم اسفند ۱۲۹۹، کلنل رضا خان، فرمانده پادگان نیروی قزاق در قزوین همراه با سه هزار تن از نفرات و هجده مسلسل ، کنترل تهران را در اختیار گرفتند ، این کودتا که از آن بعد ها با نام سوم اسفندِ آزادی بخش و شکوهمند یاد میشد، عصر تازه ای را در ایران آغاز کرد. [۲]
به دنبال کودتا رضا خان ، سید ضیا طباطبایی، روزنامه نگار جوانی را که سفارت بریتانیا او را «انگلوفیل انگشت نما» توصیف میکند به سمت نخست وزیری گمارد.
رفتار تند و خشن سید ضیاء الدین با احمدشاه موجب گرایش شاه جوان به سمت رضاخان گردید. اعطای شمشیر مُرصع در نوروز ۱۳۰۰ و بازدید از نفرات قزاق توسط احمدشاه نشانگر نزدیکی بیشتر شاه و سردار سپه بود و سردار سپه با تبانی با احمدشاه بدون سابقه و مذاکره با رئیس الوزراء با قلدری کامل یک روز وارد هیأت دولت شد و به جای وزیر جنگ نشست و سیدضیاءالدین هم ناگزیر به این بی اعتنائی و توهین به خود، تمکین نموده وزیر جنگ سابق را به وزیری مشاور انتخاب کرد. طرفدارای های سیدضیا از انگلستان و نیز اقدامات او در نهایت باعث شد هر یک از بلوک های قدرت داخل ایران از شاه و رضا خان گرفته تا مجلس مشروطه و وطن پرستانی چون دکتر مصدق هر یک به دلیلی خواهان عزل او از نخست وزیری باشند. [۳]
قوام که پس از سید ضیا سکان دار نخست وزیری گردیده بود در دو سه ماه اول از نظر امنیت کشور در انبوه مشکلات غرق بود. مقابله با قیام و طغیان کلنل محمدتقی خان در خراسان، قیام سردار مؤید سوادکوهی در مازندران، سرپیچی و عدم اطاعت ساعد الدوله در تنکابن، وجود میرزا کوچک خان و احسان الله خان در گیلان و مازندران نیاز به قوائی نیرومند و متحد داشت. [۴]
قابل ذکر است که کلنل محمدتقی خان پسیان مخالف ادغام ژاندارمری با قزاقان بود ملک الشعرای بهار چنین مینویسد:
ژاندارمری در سال ۱۹۱۱ توسط افسران سوئدی تاسیس شد. تلاش هایی که برای ادغام این نیرو به عمل آمد از سوی هیئت دولت و افسران ژاندارم که نمی خواستند تابع قزاق ها گردند، با مقاومت هایی روبرو شد. [۵]
از دیویزیون قزاق که افراد آن کمتر از هشت هزار نفر بودند هیچ کاری ساخته نبود کما اینکه قریب هشتصد قزاق با سلاحهای مختلف برای سرکوبی کلنل محمدتقی خان عازم خراسان شدند اما در سبزوار یک گروهان ژاندارمری راه را بر آنها سد کرد و فرماندهان آن ها را که عده ای افسر ژاندارمری و عده ای افسر قزاق بودند بازداشت نمود و سرانجام فرماندهان و نیرو به سمت تهران بازگشتند و قوام السلطنه حل معضل خراسان را با تدابیری به عهده سرکردگان ایلات خراسان محول نمود که موضوع فیصله یافت. قوام السلطنه که خود مؤسس ژاندارمری بود نظر بر آن داشت که این واحد نظامی را تکمیل و امنیت کشور را به دست آنها سپارد زیرا بیشترین نیروی نظامی ایران در این واحد متمرکز بود و افسران جوان و رشید تحصیلکردهای در آن نیرو خدمت می کردند. [۶]
اهمیت ارتش متحدالشکل ایران برای قوام السلطنه و رضاشاه
رضاخان سردار سپه که علاوه بر وزیر جنگی فرماندهی دیویزیون قزاق را عهده دار بود درصدد تشکیل ارتش متحدالشکل ایران بود که تمام نیروهای مختلف و رنگارنگ را ضمیمه کار خود نماید. نیرومندی قشون از دیدگاه قوام السلطنه صرفا برای حفظ تمامیت ارضی ایران بود ولی سردار سپه قدرتمندی خود را برای برنامه های آتی خود لازم و ضروری می دانست و بالاخره قوام السلطنه را راضی کرد که ژاندارم و قزاق در هم ادغام شوند و ارتش متحدالشکل ایران بوجود آید.
قوام با متحدالشکل شدن قشون موافقت کرد ولی از واگذاری شهربانی که تحت سیطره افسران سوئدی بود خودداری نمود و بالاخره پس از کشمکشهای زیاد و سخنرانیهای متعدد سردار سپه در ژاندارمری و دادن وعده وعید، موافقت افسران ارشد ژاندارمری را جلب نموده ،با خود همراه ساخت در نهایت روز ۱۴ جدی (دی ماه) ۱۳۰۰ فرمان تشکیل ارتش متحدالشکل ایران یا قشون متحدالشکل صادر شد.
به موجب این فرمان یک ارکان حرب و یک شورای قشونی در ارکان حرب کل قشون که خود از پنج دایره ترکیب می شد بوجود آمد. در همین فرمان پنج لشکر پی ریزی شد که مجموع نفرات آن اعم از افسر و درجه دار و تابین سی هزار نفر بود. متن فرمان بشرح زیر صادر شد:
الف – اجرای موارد ذیل را امر می دهم و باید فورا به موقع اجرا گذارده شود:
۱. در تعقیب عقاید و نظریات سابق خود از این تاریخ کلمه ژاندارم و قزاق مطلقهملغی و متروک خواهد بود و برای افراد نظام دولت علیه ایران بلااستثناء عنوان قشون را انتخاب و تصویب نموده امر می دهم که عنوان مزبور را به رسمیت شناخته مارک نوشتجات و مراسلات قشونی را به عنوان فوق تبدیل نمایند.
۲. چون تشکیل ارکان حرب کل قشون در درجه اول اهمیت است لهذا به شاهزاده امان الله میرزا – سرتیپ و فرمانده توپخانه – که مراتب لیاقت خود را در انجام وظایف مرجوعه کاملا ابراز داشته، اجازه می دهم که فورا ارکان حرب کل قشون را از عناصر لایقی که قابل فیصله امور باشند تشکیل داده و به من معرفی نمائید.
۰۳ ریاست ارکان حرب قشون با شاهزاده امان الله میرزا، سرتیپ و معاونت آن باسرهنگ حبیب الله خان خواهد بود.
۲. نظر به اینکه رؤوس قشونی با حضور صاحبمنصبان متعین باید فورا مورد مطالعه و مشاوره واقع گردد به سردار مقتدر حکم می کنم که صاحب منصبان ذیل در تحت ریاست خود به رسمیت شناخته و وظایف راجعه به این امر را مجموعه انفاذ نمایند (بنام هیأت شورای قشونی).
۱. مدحت الممالک سردار ۲- حاجی میرزا محمد خان ۳- معاون نظام ۴- شاهزاده ناصرالدوله ۵۔ محمد طاهر خان امیر پنجه ۶۔ سرهنگ حصن الدوله ۷- شاهزاده محمد حسین میرزا ۸- سرهنگ علیخان ۹- سرهنگ عزیزالله خان۱۰- سرهنگ سالار نظام ۱۱ – نایب سرهنگ علی خانه سرهنگ حبیب الله مختاری
در تاریخ بیداری ایران غیر از افسران یادشده در بالا نام عده ای دیگر را به شرح زیر نقل می کند:
۱- سردار همایون والی ۲- سرتیپ محمد نخجوان ۳ – سردار سیف السلطنه ۴- سرهنگ حیدرقلی پسیان ۵۔ سردار مختارالسلطنه ۶- سرهنگ علی کریم قوانلو ۷ – سرهنگ دو کاظم سیاح ۸- سرهنگ دو سیف الممالک خلج.
سرهنگ مختاری می نویسد:
بعد از مدتی سردار رفعت، سردار عظیم، امیر لشکر خدایارخان، امیرلشکر امیرفضلی و نایب سرهنگ اخگر به عضویت این شورا درآمدند. [۷]
معرفی واحد های نظامی
بریگاد قزاق:
در دی ماه ۱۲۹۹ در کابینه و متزلزل سپهدار رشت به اشاره دوم دولت انگلستان ابتدا به خدمت پالکونیک استاروسلسکی فرمانده روسی قزاقخانه خاتمه داده شد در حالی که وی چندی قبل از طرف احمدشاه به مقام سرداری و دریافت یک قبضه شمشیر مرضع مفتخر شده بود. چند روز پس از عزل فرمانده قزاقخانه، کلیه افسران روسی از کار برکنار شدند و تمام امور و قزاقخانه به ایرانیان سپرده شد. از طرف احمدشاه فرماندهی قزاقخانه به سردار همایون والی که افسری تحصیلکرده و سن سیر دیده بود سپرده شد و فرماندهی آتریادها هم به ایرانیان تفویض گردید.
قزاقخانه در آن تاریخ از نظر افسران ارشد و اُمرا تراکم داشت. عده ای قریب پنجاه سردار و بهمان میزان امیر تومان، میرپنج و سرتیپ در قزاقخانه بودند که هیچکدام شغل حساسی نداشتند و غالبا روزها در قزاقخانه یا وزارت جنگ حضور یافته به خوردن چای و کشیدن قلیان امرار وقت می کردند. غالب افسران ارشد قزاقخانه دانشکده یا مدرسه نظام را طی نکرده بودند و اساسا تعلیمات نظامی ندیده بودند و سواد بعضی از آنها نیز تا حد خواندن و نوشتن بود.
عده قلیلی از افسران ارشد مدرسه حربه عثمانی را طی کرده بودند و مدتی محمد خان امیر موثق، امیرتومان عباسقلی خان، امیر تومان محمود خان آیرم، امیر تومان محمد قلی خان، امیر تومان محمد باقرخان، امیر تومان اسکندرخان و چند سردار بی سپاه دیگر.
در دیویزیون قزاق مجموعا ۵۶ افسر روسی، ۶۶ درجه دار روسی، ۲۰۲ افسر ایرانی و ۷۸۶۶ سرباز ایرانی وجود داشت.
حقوق افسران روسی به این شرح بوده است:
فرمانده ماهیانه شش هزار قِرآن، معاون فرمانده ماهیانه پنج هزار قِرآن، رئیس ستاد چهار هزار قِرآن، فرمانده آتریاد چهار هزار قِرآن، صاحب منصبان جزء دویست و پنجاه ریال. حقوق افسران ایرانی از قرار زیر پرداخت می شده است: سرتیپ ماهیانه ۱۲۵۰ قرآن، یاور یکهزار قرآن، سروان ۷۵۰ قرآن، نایب اول پانصد قرآن، نایب دوم چهل قرآن، وکیل باشی هشتاد قرآن و قزاق چهل قرآن.
بطوری که ملاحظه می شود حقوق یک گروهبان روسی دوبرابر دستمزد یک افسر ایرانی در ارتش متحدالشکل ایران بوده است. [۸]
بریگاد مرکزی:
در اواسط جنگ بین الملل اول که دولت موقت به ریاست رضاقلی خان نظام السلطنه با همکاری عده زیادی از رجال روحانی و سیاسی و نظامی و نمایندگان مجلس شورای ملی تشکیل شد غالب واحدهای ژاندارمری با فرماندهان و صاحب منصبان به این دولت پیوستند و طبعا ژاندارمری از صورت واحدهای نظامی فعال خارج گردید و امنیت شهرها مخصوصا پایتخت بهم ریخت.احمدشاه برای حفظ خود و دربارش دستور تشکیل یک سازمان نظامی به نام «بریگاد مرکزی» داده، فرماندهی این واحد نظامی به عهده کلنل لیندبرک سوئدی قرار گرفت و معاونت آن را یک کلنل لهستانی عهده دار گردید.
مجموع نفرات این واحد نظامی عبارت بود از: یک صاحب منصب سوئدی، ایک صاحب منصب لهستانی، ۱۲۶ صاحب منصب ایرانی، ۲۱۴۲ درجه دار و سرباز ایرانی که مطابق قوانین بنیچه استخدام شده بودند. تشکیلات این بریگاد مرکب بود از یک ارکان حرب (= ستاد) یک رژیمان (هنگ) پیاده سه گردانی، یک رژیمان سوار (هنگ اسواران) و یک رژیمان توپخانه (پنج باطری) و یک مدرسه وکیلی. تجهیزات و مهمات این واحد نظامی چندان قابل ملاحظه نبود و غالب افسران که به استخدام درآمده بودند پیر و از کارافتاده بودند.
حقوق پرداختی در ماه بشرح زیر بود:
یک صاحب منصب سوئدی ۲۳۳۰ قران، معلم لهستانی ۱۹۰۰ قران، سرهنگ ۱۲۵۰ قران، نایب سرهنگ ۱۰۰۰ قران، باور ۷۰۰ قران، سلطان ۵۵۰ قران، نایب اول ۴۰۰ قران، نایب دوم ۳۰۰ قران، آسپیران ۱۵۰ قران، وکیل اول ۹۰ قران، وکیل دوم ۸۰ قران، سرجوخه ۵۰ قران و تابین ۳۰ قران.
کلیه نفرات علاوه بر حقوق روزانه، ۱۶ سیر جیره جنسی دریافت می کردند و در مأموریت معادل حقوق خود فوق العاده به آنها تعلق می گرفت. محل بریگاد در میدان توپخانه واقع بود. مخارج سالیانه بریگاد تقریبا مبلغ ۴۳۲۷۰۰۰ قران این واحد هیچگونه ارزش نظامی نداشت.
بریگاد مرکزی در ۸ حوت ۱۲۹۹ به دستور سید ضیاء الدین رئیس الوزراء ضمیمه دیویزیون قزاق گردید. [۹]
ژاندارمری:
بنیانگذار ژاندارمری در ایران مورگان شوستر آمریکائی است که پس از استبداد صغبر به درخواست مشروطه خواهان سمت خزانه دار کل و اختیارات زیاد استخدام و امور مالی را تحت نظر و کنترل خود قرار داد. شوستر برای وصول مطالبات دولت ایران از افراد ملاکین و اعیان مبادرت به تشکیل یک سازمان نظامی اجرائی بنام «ژاندارمری خزانه» نمود و عده ای از افراد تحصیلکرده و خوشنام را در آنجا استخدام کرد.
اقدامات شوستر در ایران چند ماهی بیشتر دوام نکرد و با اولتیماتوم روس و قبول آن از طرف دولت ایران، قرارداد لغو و شوستر ایران را ترک نمود و طبعا ژاندارمری خزانه هم منحل گردید. قوام السلطنه وزیر داخله در آن موقع برای تشکیل ژاندارمری دولتی متوجه کشور سوئد گردید و هیأتی از افسران سوئدی را به استخدام در آورد تا یک ژاندارمری دولتی تشکیل دهد. در بادی امر سه افسر سوئدی تحت ریاست کلنل بالمارسن به ایران آمدند و به تأسیس ژاندارمری همت گماشتند.
زیربنای ژاندارمری دولتی همان ژاندارمری خزانه بود بانضمام عده ای از افسران قزاقخانه که به ژاندارمری انتقال یافتند. سوئدیها در جلب افراد برای مدارس افسری یا استخدام در ژاندارمری نهایت سعی و دقت را معمول می داشتند و در نتیجه کادر افسری از افراد ورزیده و تحصیلکرده و نجیب تشکیل گردید و عده زیادی از جوانان که مدارس نظامی کشورهای اروپائی را طی کرده بودند به خدمت ژاندارمری درآمدند و افسران سوئدی نیز تدریجا افزایش یافتند و به سی و دو نفر رسیدند و ژاندارمری طبعآ یک نیروی منضبط، تعلیم دیده و جنگجو گردید و قدرت دفاعی آن خیلی بیشتر از قزاقخانه بود. در آن هنگام فرماندهی ژاندارمری با سرهنگ گلروب سوئدی بود.
در پایان سال ۱۲۹۹ مجموع نفرات و افسران ژاندارمری در حدود ۱۱ هزار نفر بود که آمار تفکیکی ژاندارمری به این شرح است: افسر سوئدی سه نفر، افسر ایرانی ۳۱۹ نفر، پزشک ۳۱ نفر، مباشر ۲۴ نفر، افسریار (آسپیران) ۳۳۹ نفر، درجه دار ۱۱۲۴ نفر، سرجوخه ۴۶۱ نفر، ژاندارم و شیپورچی و پرستار و مهتر و نعلبند ۸۷۶۲’ نفر، غیرنظامی (برای خدمات ستادی و مالی) ۳۸۰ نفر، جمع کل افسر و افراد ۱۱۴۴۳ نفر. دواب اعم از اسب و قاطر و الاغ ۳۰۹۳ راس.
حقوق پرداختی به افسران و درجه داران به شرح زیر بود: – صاحب منصب سوئدی فرمانده (کلنل گلروب) ۳۰۰۰ قران، سایرصاحب منصبان سوئدی ۱۵۰۰ قران، نایب سرهنگ ۱۵۰۰ قران، یاور ۱۲۰۰ قران، سلطان اول ۹۰۰ قران، سلطان دوم ۶۵۰ قران، نایب اول ۵۰۰ قران، نایب دوم ۴۰۰ قران، آسپیران اول ۳۲۰ قران، آسپیران دوم ۲۵۰ قران، آسپیران سوم ۲۲۰ قران، وکیل اول ۱۲۰ قران، وکیل دوم ۱۰۰ قران، وکیل سوم ۸۰ قران، سرجوخه ۶۰ قران، تابین اول ۶۰ قران، تابین دوم ۵۰ قران، تابین سوم ۳۵ قران. افسران سوئدی علاوه بر حقوق معینه ، کرایه منزل، مستخدم، سوخت و روشنائی و اسب دریافت می داشتند. کلیه نفرات روزانه ۱۶ سیر گندم و یک قران نقد بابت جیره دریافت می داشتند.
واحدهای نظامی ژاندارمری به طریق زیر در تهران و شهرها مستقر بودند:
۱۔ فوج شماره یک تهران مستقر در یوسف آباد به فرماندهی نایب سرهنگ عزیزالله ضرغامی.
۲- فوج شماره در تهران مستقر در باغشاه به فرماندهی یاور عبدالعلی اعتمادمقدم.
۳- فوج خراسان مستقر در مشهد به فرماندهی نایب سرهنگ محمد تقی پسیان. این فوج از لحاظ ساز و برگ و اسلحه و نفرات کاملترین واحد ژاندارمری بود.
۴- فوج اصفهان مستقر در شهر اصفهان به فرماندهی سرهنگ فضل الله میرسپاسی.
۵۔ فوج آذربایجان مستقر در تبریز به فرماندهی باور حسن خان ملک زاده هیربد.
۶- گردان مستقل قم به فرماندهی پاور درگاهی
۷- گردان مستقل اراک و ملایر به فرماندهی یاور مهدیقلی تاجبخش.
۸- گردان مستقل سمنان به فرماندهی پاور فتحعلی توپچی (ثقفی).
۹- گردان مستقل مازندران به فرماندهی پاور فرج الله آق اولی.
۱۰. گردان مستقل استراباد به فرماندهی یاور حبیب الله خان.
۱۱ – گردان مستقل کردستان به فرماندهی پاور اکبر میرزا قهرمانی.
۱۲ – گردان مستقل کرمانشاه به فرماندهی یاور عبدالله خان شرابی
۱۳ – گردان مستقل گیلان به فرماندهی نایب سرهنگ فضلعلی خان.
اسلحه ژاندارمها از سیستمهای مختلف تشکیل شده بود. قسمت اعظم قوای ژاندارمری تفنگهای انگلیسی داشتند، تعدادی نیز تفنگ و موزر آلمانی وجود داشت. مجموعه ۹ توپ و ۱۵ مسلسل در اختیار ژاندارمری بود.
استخدام نفرات در ژاندارمری معمولا داوطلبی بود ولی جهت ازدیاد قوا چند فوج بنیچه از طرف دولت داده می شد. ژاندارمری در آن تاریخ مامور حفاظت و امنیت راهها بود و پلیسی شهرها نیز با آنها بود. روی هم رفته امنیت شهرها و فراء و قصبات با نیروی ژاندارمری تامین می شد. در دوران حکومت وثوق الدوله که عده ای از غارتگران و دزدان و راهزنان مانند نایب حسین کاشی، ماشاء الله خان، حسن جوزانی و غیره قلع و قمع شده به کیفر اعمالشان رسیدند و قسمتی از اموال غارت شده و مسروقه مسترد گردید، تمامأ با نیروی ژاندارم و تلاش آنها بود. [۱۰]
پلیس جنوب:
در اوائل ۱۹۱۶/ ۱۳۳۹ بریتانیا تصمیم گرفت که یک هیئت نظامی را به سر پرستی سر پرسی سایکس به ایران اعزام دارد. [۱۱] هدف آن بود که برای جایگزین ساختن ژاندارمری بود و به واسطه عدم پرداخت حقوقها و مواجب رشته آمورش از هم گسسته بود، قوای دیگری ترتیب یابد.
این نیرو تفنگداران جنوب ایران (SPR) (پلیس جنوب ) خوانده شد وتحت فرماندهی سایکس قرار داشت.ایجاد چنین نیرویی در مناطق جنوبی ایران دلائل و انگیزه های مختلفی داشت به اختصار چنین است:
۱- حفظ و حراست مال التجاره تجار انگلیسی و هندی از دستبرد وغارت دزدان محلی.
۲ – ایجاد امنیت در آن منطقه زیرا دولت مرکزی ایران اقتداری در این نقاط نداشت و والی اسم بی مسمائی بود و راهزنی و کشتار مردم در ابعاد وسیعی انجام می گرفت. ژاندارمری نیز بعلت مسافرت عده زیادی از افسران آن و ملحق شدن به نظام السلطنه قدرت اجرائی خود را از دست داده بود.
۳- جلوگیری از نفوذ روسیه در آن مناطق بمنظور حفظ منافع دولت انگلستان در هندوستان و بین النهرین و تشکیل قوائی نظیر قزاقخانه که در اختیار روسها قرار داشت.
۴- مبارزه با ستون پنجم آلمان چون در مناطق جنوبی ایران، جاسوسان آلمانی در مناطق فارس و بنادر و کرمان فعالیتهای شدیدی علیه دولت انگلستان داشتند.
۵- در دست گرفتن بخش عظیمی از نقاط جنوبی ایران بمنظور مستعمره نمودن آنجا.
دولت انگلستان به علل ذکر شده در فوریه ۱۹۱۶ (۱۲۹۵ ش) اقدام علنی خود را برای این منظور آغاز نمود. سرپرسی سایکس در سال ۱۹۱۶ با ارتقاء به درجه ژنرالی مأمور تشکیل یک سازمان نظامی در جنوب ایران شد و در همان سال در راس هیأتی وارد بندرعباس گردید. همراهان سایکس عبارت بودند از سه افسر انگلیسی و سه افسر هندی، بیست درجه دار هندی و ۲۵ سواره از بخش مرکزی نظام هند.
هنگام ورود این هیأت به بندرعباس تعطیل عمومی اعلام گردیده و عده زیادی از معاریف و مقامات دولتی که در راس آنها حاکم بنادر جنوب قرار داشت از این هیات استقبال شایانی بعمل آوردند و به احترام ورود آنها یازده گلوله توپ شلیک گردید.
سایکس و همراهان برای پیاده کردن سازمان پلیس جنوب که علامت اختصاری آن ( SPR ) در نظر گرفته شده بود شروع به فعالیت نموده و حداکثر یک نیروی یازده هزار نفری را در طرح خود پیش بینی نموده بودند.
از لحاظ موقعیت جغرافیائی ایالات فارس و کرمان و بنادر جنوبی مورد توجه مقامات انگلیسی قرار گرفت و شهرهای شیراز و کرمان مراکز اصلی (SPR) بود ولی توجه کافی هم به سیرجان، یزد، بوشهر و کازرون و بندرعباس نیز داشتند.
سایکس از ماه دوم ورود خود به ایران در صدد استخدام افراد برآمد و حقوقی که برای آنها در نظر گرفته بود گرچه ناچیز بود ولی بعلت قحطی و ناامنی در منطقه مورد استقبال قرار گرفت. برای افراد پیاده نظام ماهانه صد قران در نظر گرفتند. افراد سواره نظام و افراد توپخانه هر ماه ۱۲۰ قران حقوق دریافت می داشتند و به همه واحدها قول داده شده بود که پس از پایان دوره تعلیماتی مبلغ ده قران به حقوق آنها اضافه خواهد شد. در پلیس جنوب تضمین خدمت و بازنشستگی وجود نداشت ولی چنانچه سربازی در جنگ کشته می شد به وارث وی برحسب موقعیت و درجه مبلغی پرداخت میشد.
هرچند پلیس جنوب به اعاده نوعی نظم و آرامش در جنوب توفیق یافت. ولی به سختی از سوی ملی گرایان ایران مورد انتقاد قرار گرفت. [۱۲] دولت وثوق الدوله این نیرو را در ژانویه ۱۹۱۷/ ربیع الثانی ۱۳۳۵ به رسمیت شناخت، ولی دیگر دولتهای ایران از شناسایی رسمی آن خودداری کردند.
پلیس جنوب چه آنکه به رسمیت شناخته شده باشد و چه غیر آن، درطول سالهای جنگ همچنان به عملیات گسترده نظامی و استحفاظی در جنوب و مرکز ایران پرداخت و تا مارس ۱۹۲۱/ فروردین ۱۳۰۰ که تاریخ انحلال رسمی آن بود به حیات خود ادامه داد. [۱۳]
قوای چریک شرقی ایران
تشکیل قوای چریکی در شرق ایران در مدت جنگ بین الملل اول توسط دولت انگلیس بمنظور کمک به قشون های ایران و جلوگیری از عملیات دشمن به وقوع پیوست و به دو قسمت تقسیم می شد :
۱- قسمت خراسان دارای ۵ صاحب منصب انگلیسی، ۱۲ صاحب منصب ایرانی، ۵۸۰ درجه دار و تابین ایرانی و ۱۴۰ راس اسب.
۲- قسمت سیستان دارای ۱۳ صاحب منصب انگلیسی، ۵۸ صاحب منصب ایرانی، ۱۸۰۰ درجه دار و تابین ایرانی، ۷۰۰ راس اسب و ۱۰۵۰ نفر شتر.
حقوق و مزایای افراد قسمت خراسان توسط کنسول انگلیس در مشهد پرداخت می شد و حقوق و مزایای افراد قسمت سیستان توسط کنسول سیستان تأمین می گردید. ولی فرماندهی کل این دو واحد بعهده ژنرال انگلیسی فرمانده ناحیه بود.
از لحاظ سازمانی این دو قسمت از صنف ، پیاده، سوار و شتر سوار تشکیل شده بود. عده سواره و شترسوار به دستجات پنجاه نفری تقسیم و سه دسته تشکیل یک بأطالبون (= گردان) می داد. قوای خراسان در تربت حیدریه و خاف مستقر بودند و مراقبت از راه مشهد به قائنات نیز به این قسمت محول شده بود.
قسمت سیستان در سه منطقه متمرکز شده بود: یکی در قائنات، یکی در سیستان و دیگری در نزدیکی کوه ملک سیاه.
اسلحه و تجهیزات و البسه این واحدهای نظامی از هندوستان تهیه و تحویل می گردید و شبیه البسه نظامی هندیها بود. حقوق صاحب منصبان ایرانی بین را ۳۰۰ تا ۶۰۰ قران بود و حقوق درجه داران ایرانی بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ قران معین شده بود. حقوق نفرات پیاده ماهیانه ۸۰ ریال و حقوق تابین سوار مشروط به داشتن اسب با شتر، مبلغ ۱۰۰ قران پیش بینی شده بود و علاوه بر حقوق روزانه به هر درجه دار و تابین ۱۳ سیر گندم داده می شد و بقیه مخارج آنها بایستی از محل حقوق ؛ تأمین شود. و بودجه و هزینه تخمینی قسمت سیستان ۴،۴۰۰،۰۰ قران در سال و خراسان ۱۳۰۰۰۰ ریال که جمعا بالغ بر ۵۷۰۰۰۰ قران می گردید. وظیفه اصلی این قوا مبارزه و منازعه با دزدان محلات و دستجات سارقین بود. برای محل اسکان نفرات این قوا، دولت ایران به مقدار مورد نیاز کاروانسرا در اختیار آنها قرار داده بود. [۱۴]
وظایف شورای قشونی
حکم نمره ۴ قشونی که متضمن وظایف شورای هیأت می باشد:
۱. اعضای هیأت شورای قشونی توسط شخص وزیر جنگ انتخاب و تعداد آن منوط به مقتضیات وقت است.
۲. ریاست عالیه هیأت شورای قشونی به عهده شخص وزیر جنگ است و درمواقع عدم حضور در جلسات نایب رئیس ریاست خواهد نمود.
۳. در جلساتی که با حضور وزیر منعقد خواهد شد رئیس کل ارکان حرب به معیت نایب رئیس خود به سمت مخبری در آن جلسات حضور خواهند داشت.
۴. هیأت شورای قشونی مامور تدقیق مسائل راجعه به تشکیلات و ترقی و و توسعه قوای قشونی مملکت و مخصوصا تمام امور مربوط به تهیه ترقیات قشون و عملیات جنگی می باشد.
۵. رئوس مطالب مهمه قشونی و تمام لوایح قانونی و نظامنامه ها و دستور مشقها !و تعلیمات عمومی و فنی راجع به خدمات متنوعه که از حال به بعد باید در نشون مجری و معمول گردد و از دوائر سائره نظام به مقام وزارت تقدیم شود در صورت لزوم قبل از صدور حکم تطبیق و اجرای آن به شورای نشونی فرستاده شود. که مطالعه و مداقه لازم بعمل آید. . .
۶. اعضای منصوبه به این شورا ممکن است به مشاغل مهمه و دوایر قشونی گمارده شده یا به امر مخصوص وزیر لدى الاقتضاء در نواحی مختلفه به تمشیات کل و عملیات بزرگ قشونی مأمور شوند در صورتی که اعضاء شوری به مشاغل مهمه منصوب شوند فقط در جلسات مهمه و در مواقع ضروری ازطرف نایب رئیس احضار خواهند شد.
۷- مدیران وزارتخانه ها و فرماندهان قسمتهای قشونی ممکن است لدى الاقتضاء به شورا احضار شوند تا عقاید خود را راجع به امور مربوطه به خودشان اظهاردارند.
۸- مطالب و مذاکرات هیأت شورای قشونی مکتوم و نشر آنها در خارج ممنوع است.
تغییر بعضی از نام ها و سازمان ارکان حرب
تبدیل اسامی و لغات ذیل را بموجب این حکم متحدالشکل به تمام دوائر قشونی امر می دهیم و باید فورا مورد تلفظ و اطلاق قرار گیرد:
اسم عمومی= قشون
اسم سرباز= نظامی
به جای دیویزیون= لشکر
به جای بریگاد و آتریاد = تیپ
به جای رژیمان= فوج
به جای باطالیون = گردان
به جای باطری = آتشبار
به جای اسکادران= بهادران
به جای مترالیوزر= مسلسل
به جای آتاماژور= ارکان حرب [۱۵]