آداب مدرسه رفتن زنان و دختران ۱۴۰ سال پیش به روایت مونسالدوله ندیمه باسواد قجری
«نقل این هفته ما درس خواندن و تربیت آموزی زنان قدیم است. در آن روز و روزگار که دوره جهل و تاریکی بود، بیشتر مردها از نعمت سواد و کمال محروم بودند چه برسد به زنها که زندگی کنیزمآبانه و پر قید و بندی داشتند». ندیمه حرمسرای ناصرالدین شاه در ادامه خاطرات خود باز به موضوع چگونگی تعلیم و تربیت زنان در دوران خودش که به قولی پر از خرافه و باورهای غلط بود اشاره کرده است، از روزهایی که کوچکترین رفتار زنان از زمان تولد تا مرگ زیر ذرهبین باورهایی نادرست و حتی ظالمانه بود.
تربیت زنان آن روزگار با امروز ما فرق چشمگیری داشت، البته بعضی از آن باورها هنوز هم در بین خانوادهها پا برجاست. برای مثال اگر زنی جلوی خانمهای مسن میخندید، میگفتند بیتربیت و جاهل است. زنی را با تربیت میدانستند که پیش پای بزرگترها تمام قد بلند بشود. با تعظیم سلام بکند، تا از او سؤالی نکردهاند، لب از لب باز نکند، از شوهر و بچههایش در حضور زنان بزرگتر حرف نزند، جلوی قوم و خویش مسنتر از خودش قلیان نکشد، با آنها سر یک سفره ننشیند، نوزادش را جلوی چشم آنان شیر ندهد، آرایش کرده پیش آنها آفتابی نشود و مهمتر از همه اینکه هر چه بزرگترها میگویند بدون چون و چرا قبول کند و بیاجازه شوهر و مادر شوهر از خانه قدم بیرون نگذارد و خیلی چیزهای دیگر… !!
«میرزا باجی خانم» و مکتبخانههایشان
«حالا کمی هم از درس خواندن زنان ایرانی در صد سال پیش برایتان بگویم. زنهای ایرانی قدیم چیزی که به معنای تعلیم و تربیت واقعی باشد، نمیدیدند. اما در هر شهری مخصوصاً تهران مکتبخانهای زنانه بود و معلمه و مدیره این مکتبخانه پیرزنی بود که او را «میرزا باجی خانم» میگفتند. دخترها هر روز صبح کتاب قرآن و چاشنهبندی یعنی دستمال بسته ناهار خود را برمیداشتند و چادر چاقچور میکردند و روبنده میزدند و همراه پدر یا برادرشان تا در مکتبخانه زنانه میآمدند. در مکتبخانه همیشه بسته بود که مبادا مردی سر زده وارد شود».
کتابهای آموزشی دختران: «عاق والدین» و «خاله سوسکه»
ماجرای ورود دختران به مکتبخانهها به این صورت بود که تا در مکتبخانه را میزدند، دختری در را باز میکرد و دختر تازه وارد چادر و چاقچور و روبنده خودش را برمیداشت، چادر نمازی سر میکرد و به درون اتاق مکتبخانه میرفت. هر دختری برای خودش یک تکه گونی یا بالشی معروف به پلاس داشت که روی آن مینشست و پیش خلیفه؛ یعنی دختر بزرگتر درس خودش را تکرار و به قولی روان میکرد. بعد، پای تشکچه ملاباجی میرفت و درس خودش را پس میداد. کتاب درسی دخترها اول از همه قرآن مجید بود و درس دادن و خواندن کتاب حافظ و سعدی و مانند آن برای دخترها ممنوع بود. گاهی دو کتاب به نامهای «عاق والدین» یا کتاب «خاله سوسکه» را هم به دخترها درس میدادند!
فارغالتحصیلی با خواندن یک دور قرآن
اما درس اصلی همان روخوانی قرآن بود. همین که دختری قرآن را ختم میکرد؛ یعنی همه قرآن را میخواند دیگر در مکتبخانه کاری نداشت. یک کله قند برای ملاباجی میآورد و فارغالتحصیل میشد. همانطور که قبلاً اشاره شده بود تعلیم و آموزش خط، یعنی نوشتن برای دخترها کاملاً قدغن بود. چون میگفتند دختری که کاغذ نوشتن یاد بگیرد، عاشق پیشه میشود. در واقع هیچ یک از ملاباجیهای مکتبخانهها نوشتن نمیدانستند. تنها میتوانستند قرآن بخوانند و بعضی کتابهای فارسی را که با حروف درشت و چاپ سنگی بود به زحمت بخوانند.
کلاس اکابر زنانه درون حرمسرا
وضعیت تعلیم و تربیت در خانوادههای ثروتمند فرق داشت، در خانههای اعیان و اشراف برای پسرها در بیرون «ملاباشی»؛ و برای دخترها در اندرون همان «ملاباجی» میآوردند. برنامه درسی دخترهای اندرون هم مثل مکتبخانههای زنانه یاد دادن قرآن بود. بعضی از ملاباجیهای به قول مونس الدوله باسلیقه دوخت و دوز هم به دختران یاد میدادند. یک دسته از ملاباجیها نیز برای همیشه درون اندرونها میماندند و به خانمها مسائل دینی یاد میدادند. در واقع یک جور کلاس اکابر زنانه درون حرم بر پا میکردند. آنها شرح حال دوازده امام و چهارده معصوم و شکیات و سهویات را برای خانمها میگفتند و زنها هم بدون اینکه بنویسند یا بخوانند گفتههای ملاباجیها را از بر میکردند.
«فال حافظ» و «تخم مرغ نظر» کار اصلی ملاباجیها!
اما جالب است بدانیم که بیشتر کار ملاباجیها در اندرونیها این بود که برای خانمها «فال حافظ» بگیرند؛ یا «تخم مرغ نظر» بنویسند و جادو و جنبل بکنند. این کارها برای خود اساس سرگرمی و نشاط زنانی که از دنیا بیخبر بودند و بیسواد در آن اندرونی فراهم میکرد. البته در خانوادههای اشراف بزرگ، مثلاً خانواده سلطنتی، اگر چه بیشتر زنها بیسواد و بیخبر از همه جا بودند. ولی شاهزاده خانمهایی نیز پیدا میشدند که خط بسیار خوبی داشتند و با سواد بودند.
ورود «گل کاغذی» به ایران و شورش زنان
به قول مونس الدوله هنرهایی مثل گلدوزی و گلسازی و بافندگی برای زن قدیم بیشتر از سواد اهمیت داشت. او این چنین روایت میکند: «برای اینکه به درجه اهمیت این جور هنر پی ببرید داستانی از آن روزگار حکایت میکنم، در زمان محمدشاه؛ یعنی بیشتر از صد و بیست سال پیش یک تاجر فرنگی صندوقی گل کاغذی از فرنگستان آورد و ده – بیست تا از آن گلها را به طور نمونه برای اندرونها فرستاد. خانمهای آن روز که تازه گل کاغذی را دیده بودند، روی چشم و همچشمی به دست و پا افتادند و همه آن گلهای کاغذی را یکجا به قیمت خیلی گزاف خریدند که دست هووها و مادرشوهرها به آن تحفههای نازنین نرسد! این پیش آمد، غوغای بزرگی توی خانهها راه انداخت که چرا دیگران گل کاغذی داشته باشند و ما نداشته باشیم».
اعتصاب غذا تا دست به سیاه و سفید نزدن!
این ماجرا در بین زنان آن روزگار طوری ادامه پیدا کرد که بسیاری از آنها به قول امروزیها اعتصاب غذا کردند، شام نخوردند و از دست زدن به سیاه و سفید خودداری کردند تا اعتراض خود را به شوهرانشان نشان دهند که ما هم گل کاغذی میخواهیم! بالاخره بزرگان قوم برای اینکه جنجال را بخوابانند و دل خانمها را خوش کنند، یک نقاش زبردست را به نام «حاج عباس شیرازی» به پاریس فرستادند تا آنجا گل کاغذی زیادی بخرد و خودش هم گلسازی یاد بگیرد و به تهران برگردد.
آمدن «طوطی خانم» معروف به «مادام عباس» به جمع زنان ایران
حاج عباس که زبان فرانسه هم نمیدانست و از گلسازی سر در نمیآورد، همانطور که در پاریس سرگردان مانده بود، بالاخره، یک کاغذی به تهران نوشت که اگر من صد سال دیگر هم در پاریس بمانم، گلسازی یاد نمیگیرم، اما در کارخانه گلسازی پاریس یک دختر خانم پاریسی است که خیلی خوب گلسازی میداند، خیلی هم دلش میخواهد به ایران بیاید؛ حتی حاضر است مسلمان بشود. اگر اجازه میدهید، من این دختر خانم پاریسی را پس از قبول اسلام عقد کنم و با دستگاه و لوازم گلسازی به تهران بیاورم. دولت آن روز فوری اجازه داد و حاج عباس آن دختر خانم را با بند و بساط و دستگاه گلسازی به تهران آورد و اسمش را هم «طوطی خانم» گذارد که در تاریخ ایران این خانم به «مادام عباس گلساز» مشهور است.
چادر و چاقچور و روبند بر سر زن فرانسوی
مادام عباس در همان چند ماهی که با حاجی عباس در پاریس بود خواندن و نوشتن و حرف زدن فارسی را خیلی خوب یاد گرفت و با قطار از پاریس به مارسی و از آنجا با کشتی تا بندر بوشهر آمد. هنوز در کشتی بود که به دستور حاج عباس چادر و چاقچور و روبنده برایش آوردند و از بوشهر در کجاوه نشست و یکراست به تهران آمد. البته حاجی عباس پس از ازدواج با این خانم فرانسوی یکی دو سال بیشتر زنده نماند و با مرگ وی مادام عباس با فراغت خاطر مشغول تربیت زنان ایران شد!
«مانکن» و «مدیست» و «پیانو زن» و آوازه خوان!
مادام عباس پس از ورود به تهران، پیش از همه نزد «مهد علیا» مادر ناصرالدین شاه رفت و به عنوان سر مترجم حرمسرا با ماهی ۲۰۰ تومان مواجب آن روزگار به استخدام دربار درآمد.
مادام عباس علاوه بر اینکه مقدار زیادی گل کاغذی به ایران آورد، خودش هم گلساز، هم «مانکن»، هم «مدیست»، هم «پیانو زن» و «هم آوازه خوان» بود. مادام عباس زنی زیرک و باهوش بود به گونهای که پس از ورود به ایران با شناختی که از اعتقادات مردم به دست آورد چنان خود را محصور حجاب ساخت که به قول آن روزگار، از ماهیهای نر و جوجه خروسها هم رو میگرفت. یکی دو سفر هم به کربلا و مشهد رفت که تأثیر خوبی در وجهه این بانو فرانسوی گذاشت، همچنین او در مدت کوتاهی شعرها و مثلهای فارسی را خوب یاد گرفت و به هر مجلسی وارد میشد، او را «پیرزن کتاب چهل طوطی» میگفتند.
چون از هر دری سخن میگفت و خانمها را مشغول میکرد. این سیاست مادام طوری تأثیرگذار بود که مردهای اعیان و اشراف خیلی به او اطمینان داشتند و از خدا میخواستند که او سری هم به خانه آنها بزند و خانمها را به اصطلاح تربیت کند.
تأثیرات «مادام عباس» در پوشش زنان ایران
مونس الدوله از تأثیراتی که مادام عباس در نوع پوشش زنان در ایران داشت هم برایمان اینطور روایت کرده است: «مادام عباس جوراب کوتاه پوشیدن و تنبان فنری و شلیته آهاردار و یراق دوختن به لباسها و زلف چتری و هزار چیز دیگر را به خانمهای ایرانی یاد داد».
در آن روزگار، یراقهای اصل، که مفتول آن طلا و نقره بود، از فرنگستان به ایران میآمد و مادام عباس طرز یراق دوختن به نیم تنه و پیراهن را به زنان ایرانی آموخت و چون خودش یراقبافی میدانست یراقبافی را در تهران معمول کرد. طوطی خانم این فنرها را به ایران آورد و طرز رقصیدن با تنبان فنری را هم به خانمها آموزش داد. تنبان آهار دار یا همان دامنهای کوتاه چیندار (شلیته) دامنی است که پارچه آن را پیش از بریدن و دوختن آهار میزدند که راست و صاف بایستد. یراقدوزی طوری در بین زنان معمول شد که این شعر هم برای یراقدوزی آن روزها میگفتند:
یل من یراق میخواد / اگر ندی طلاق میخواد
در هر حال به قول مونس الدوله این زن فرانسوی یک زن همه هنره بود، او روایت میکند: «آن وقتها رسم بود، همین طور که مردهای خارجی روزهای عید سلام میرفتند، زنهای خارجی هم که در تهران بودند، توی اندرون به سلام میآمدند و مادام عباس که گذشته از فرانسه و فارسی چند زبان دیگر خارجی هم میدانست، مترجم زنهای خارجی میشد و حرفهای آنها را برای خانمهای اندرون ترجمه میکرد و جواب میگرفت».
همدستی «طوطی خانم» با «مهد علیا» مادر ناصرالدین شاه
جالب است بدانیم مادام عباس در سیاست ایران در دوره ناصرالدین شاه نقش مهمی در کنار مهد علیا مادر شاه داشته است. در اسناد تاریخی موجود است که این پیرزن با همدستی مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه و همراهی با سفارتخانهها امیرکبیر را از میان برداشت و به همین جهت بود که همه وزیران و بزرگان ایران از او حساب میبردند. ماجرا اینطور بوده است زمانی که مهد علیا با خبر میشود شاه شوهر! مرده است همراه با طوطی خانم با صد سوار زبده به قصر محمدیه تجریش میرود و مقدمات و تشریفات دفن محمدشاه را دستور میدهد آماده کنند تا پسرش ناصرالدین میرزا برسد. در طول ۴۵ روزی که ناصرالدین میرزا در راه تهران بود مهدعلیا به همراه مشاورش حاجی طوطی خانم اوضاع حکومت را در دست گرفت و به اداره کشور پرداخت. به گونهای که حتی حکم عزل «حاج میرزا آقاسی» صدراعظم محمد شاه را هم صادر کرد.
پس از منتشر شدن خبر عزل حاج میرزا آقاسی دولتهای انگلیس و روس که موقعیت خود را در خطر میدیدند درصدد برآمدند که نزد مهدعلیا رفته و او را از این کار منصرف کنند. مونس الدوله در خاطراتش به این دیدار اشاره میکند و مینویسد: «همه کاره مهدعلیا همان حاجی طوطی خانم، یعنی مادام عباس گلساز بود. مهدعلیا با طوطی خانم پشت پرده نشست و شاهزاده اعتضادالسلطنه هم آن طرف پرده ایستاد. سفرا بعد از تعارف و احوال پرسی گفتند: شنیدهایم که شما حاج میرزا آقاسی صدر اعظم را معزول کرده اید؛ چون صدراعظم را باید پادشاه عزل کند و حاج میرزا آقاسی را مرحوم محمدشاه تعیین کرده، بهتر است که او صدراعظم باشد تا ناصرالدین شاه به تهران بیاید و تکلیف را معلوم کند.
که مهدعلیا با اوقات تلخی در جوابشان گفت: شوهرم محمدشاه بود و پسرم ناصرالدین شاه در تبریز است. من با موافقت بزرگان مملکت تا آمدن پسرم همه کاره هستم. شما که سفیر دو دولت خارجی هستید، ابدا حق ندارید در کارهای ما مداخله کنید.»
نقش معلم زنان ایرانی در قتل امیر کبیر
مهدعلیا بعد از آنکه ناصرالدین شاه به تهران آمد، ظاهراً از کار کنار رفت؛ اما باطنا با کمک طوطی خانم خیلی کارها انجام میداد و همانطور که اشاره شد مهمترین آن دسیسه چینی با همراهی سفارتخانههای روس و انگلیس برای قتل «امیرکبیر» بود؛ چرا که امیر را مانعی برسر راه برنامههای خود میدید.
شصت سال معلم زنان حرمسرا!
با تمام این تعاریف این زن گل کاغذی ساز فرانسوی، بیشتر عمر خود را در ایران و دربار ناصرالدین شاه گذراند و چه خوشبختانه و چه متأسفانه تعلیمات و آموزشهایی درست و نادرست به زنان ایرانی بیخبر از همه جا آموخت. او نزدیک شصت سال همه کاره اندرونهای تهران بود و همچون یک کارشناس زبردست مواردی را به زنان ایران آموزش داد که تا پیش از آن روحشان هم از آنها باخبر نبود. طوطی خانم که پس از حاج عباس شوهر دیگری اختیار نکرده بود و اولادی نداشت سرانجام در اواخر حکومت ناصرالدین شاه فوت کرد و در زمان فوتش بیش از نود سال عمر داشت. جالب است بدانیم از این زن هیچ تصویری با وجود عکسهای زیادی از دربار ناصرالدین شاه، در تاریخ ایران بر جای نمانده است!