ماه محرم و تعزیه‌های زنانه در اندرونی شاه و خانه‌های اشراف

در آن روزگار مانند امروز ماه محرم که شروع می‌شد تهران و در واقع تمام ایران عزادار می‌شد. از نیمه‏‌های ماه ذی ‏الحجه کودکان تهران با به راه انداختن علم و کتل‌های چوبی یا ساخته شده از حلبی در شهر راه می‌‏افتادند و با یکدیگر این شعر عامیانه را می‌خواندند: «محرم آمد و عیدم عزا شد، حسینم وارد کرب و بلا شد» این شعر نوحه مانند، مردم را برای ورود به ماهی که یکی از شلوغ‏ترین و پراحساس‌ترین ماه‌های سال مردم تهران بود آماده می‏کرد و آن ماه محرم بود.

تعزیه‌ای زنانه بدون حضور مردان
شروع این ماه با سیاه پوشی کوچه‌ها و محلات بود و برگزاری مراسم عزاداری و سخنرانی که در میان آنها تعزیه طور دیگری بود؛ چرا که مردم را با به تصویر کشاندن واقعه کربلا به سوز و گداز می‌رساند.
مونس الدوله نیز برایمان از تعزیه‌هایی که مردها برگزار می‌کردند و زنان روبسته با چادر و چاقچور اجازه ورود به این مجالس و دیدن آن را داشتند اشاره می‌کند و می‌گوید: «… اما تعزیه زنانه‌ای که من می‌گویم غیر از این بود. در این تعزیه‌خوانی، یا نمایش مذهبی همه نمایشگران زن بودند و با روی باز روی صحنه می‌آمدند و تماشاچیان هم بدون استثنا زن بودند.
خیلی آزاد، با روی باز می‌آمدند و خیلی آسوده و راحت تماشا می‌کردند. لابد تعجب می‌کنید که چگونه صد سال پیش زن‌ها می‌توانستند مانند هنرپیشگان امروز روی صحنه بیایند و نمایش بدهند. اما این جریان در آن روزها ظاهراً عادی بود.»

«معین البکاء» کارگردان تعزیه‌ها
ماجرای برگزاری این تعزیه‌ها این چنین بوده است در آن روزها پیرمرد سالخورده‌ای به نام «معین البکاء» به قولی کارگردان این نوع نمایش‌ها بوده است. این پیرمرد ده‌ها بلکه صدها نسخه اشعار مناسب داشت که به قول مونس‌الدوله مانند نمایش اپراهای امروز، هر قسمت آن را یک نفر با آهنگ مخصوص می‌خواند.

خواجه‌های سیاه و سفید و پیر و جوان باسواد
زن‌های ایرانی آن روز اغلب سواد خواندن و نوشتن نداشتند و اگر نسخه شعر را به دستشان می‌دادند هم فایده‌ای نداشت، چون نمی‌توانستند بخوانند. به علاوه هنر بازیگر این بود که بتواند شعرها را از بر بخواند. راه چاره این بود که عده‌ای خواجه سیاه و سفید و پیر و جوان که خطری برای زن‌ها نداشت و سواد داشتند، به خانه معین البکاء می‌رفتند و از روی نسخه‌ها شعرها را می‌خواندند و حفظ می‌کردند.

روضه‌خوانی زنان
بعد وردست‌های معین البکاء، آهنگ‌ها را هم به آنها یاد می‌دادند که مثلاً «مخالف خوان» چطور یا فرشته‌های آسمانی که به زمین می‌آیند چه سرودی بخوانند. همین که خواجه‌ها کاملاً آزموده می‌شدند به اندرون‌ها و حرمسراها می‌آمدند و زنان و دختران پیر و جوان روضه‌خوان را جمع می‌کردند. این دسته از زن‌ها را باعنوان «ملا» صدا می‌کردند؛ مثلاً «ملا مریم خانم» یا «آخوند ملاهاجر خانم» کلمه‌آخوند عنوان سردسته روضه‌خوان‌های زنانه بود.
در هر صورت، خواجه‌ها آنچه را که از شعر و آهنگ یاد گرفته بودند، به زنان و دختران تعزیه‌خوان شفاها یاد می‌دادند. برای تعزیه زنان یک دسته موزیک هم تهیه کرده بودند که تمام افراد آن خواجه‌ها بودند. طبل و شیپور و سنج و قره‌نی و… داشتند که تنها خواجه‌ها به کار می‌انداختند. گاه می‌شد که تعزیه‌خوان‌های زنانه باید کلاهخود و شمشیر داشته باشند و سوار بر اسب هم بشوند!

آماده کردن اسب‌های رام برای سواری زنان بازیگر
از مدتی پیش اسب‌های کوچک رام را، که «تانو»می‌خواندند، برای سواری زنان تعزیه‌خوان انتخاب می‌کردند. یک خواجه افسار تانو را می‌گرفت و خواجه دیگر هم در رکاب زن تعزیه‌خوان حرکت می‌کرد. میان این گروه زن‌ها و خواجه‌ها، فقط یک مرد دیده می‌شد که از هر دو چشم نابینا بود. این مرد صدای خوبی داشت و کمانچه می‌زد و به اسم«ندمن کور» مشهور بود. اگر در تعزیه‌ای کمانچه کش لازم داشتند، ندمن کور را باکمانچه‌اش روی صحنه می‌آوردند.

عروسی‌های تاریخی به روایت تعزیه‌های زنانه
البته بیشتر تعزیه‌های زنانه مربوط به وقایعی بود که جنبه زنانه و تفریحی داشت؛ مثل «عروسی بلقیس و سلیمان» یا «یوسف و زلیخا» یا «عروسی رفتن حضرت فاطمه(س)» که این نمایش آخری خیلی طرفدار داشت و گاه می‌شد که خانم‌ها از شهرهای دور دست به زحمت زیاد به تهران می‌آمدند تا این نمایش را که تمام نمایشگران آن زنان بودند، تماشا کنند. اما باشکوه‌ترین آن برگزاری تعزیه شب عاشورا بود که صدای ناله و فریاد زنان را از مظلومیت شهدای کربلا در جمعی زنانه به آسمان می‌برد.

«مادام دلازا» و «لیدی شل» و خانم‌های بازیگر
در واقع هنر زن‌های تعزیه‌خوان در این بود که با نداشتن سواد، شعرها را بدون غلط و با آهنگ مناسب می‌خواندند. یکی از زنان فرنگی به قول مونس الدوله به نام «مادام دلازا» و همچنین«لیدی شل» زن وزیر مختار انگلیس، که صد و چهل سال پیش در ایران بودند، کتاب‌هایی درباره تعزیه زنان ایران نوشته‌اند و خودشان هم در این تعزیه‌خوانی‌ها حضور داشتند.
لیدی شل درباره این تعزیه‌ها می‌گوید: «اگر چه آهنگ و موزیک‌های این شبیه‌خوانی به گوش ما فرنگیان مطبوع نمی‌آمد، اما به قدری این زن‌های هنرپیشه خوب بازی می‌کردند که اگر آن را تکمیل می‌کردند، یک نوع اپرای جالبی به وجود می‌آورد که از هر جهت ارزش هنری داشت.»

دختر فتحعلی‌شاه کارگردان تعزیه‌خوان زنانه
جالب است بدانیم که سردسته و کارگردان تعزیه‌خوان زنانه یکی از دخترهای فتحعلی‌شاه بود که تا اواسط سلطنت ناصرالدین شاه زنده بود و خیلی هم با سواد و کتاب‌خوان بود. ندیمه ناصرالدین شاه از این زن برایمان این‌طور نوشته است: «این شاهزاده خانم موقعی که برای کارگردانی روی سن می‌آمد، به رسم آن زمان دامن کوتاه چین‌داری که تا روی زانو می‌آمد به پا می‌کرد. «ارخالق» ترمه یا اطلس می‌پوشید و چادر نماز بلندی به سرش می‌انداخت و «کفش ساغری» زنانه به جای «پان توفل‌»های امروزی در پا داشت و یک عصای آبنوس کوتاه مرصع هم دست می‌گرفت و با آن عصای آبنوس به دسته موزیک و هنرپیشگان فرمان می‌داد».

برگزاری تعزیه‌ها در اندرونی و خانه‌های اشراف
البته این نوع تعزیه‌خوانی زنانه، تنها در اندرون شاهی و خانواده‌های اعیان و اشراف و شاهزادگان درجه اول انجام می‌گرفت. برای مثال در خانه‌های خانم‌هایی چون «ماه تابان خانم» دختر فتحعلی‌شاه که لقبش «قمرالسلطنه» بود، زمانی که این زن همسر «میرزا حسن‌خان سپهسالار» شد، در خانه‌ای که در حال حاضر مجلس شورای ملی قدیم است و آن روزها خانه سپه سالار بود، سالی ده بار تعزیه زنانه به مناسبت‌های مختلف برگزار می‌شد. از دیگر جاهایی که تعزیه زنانه برگزار می‌شد«عمارت منیریه» یا منزل «منیرالسلطنه» زن ناصرالدین شاه و مادر «کامران میرزا نایب السلطنه» بود.

باشکوه‌ترین تعزیه زنانه در شب عاشورا
مونس الدوله از مهم‌ترین تعزیه‌ای که در ماه محرم برگزار می‌شد برایمان تعریف کرده است: «اما مهم‌تر از همه، تعزیه زنانه‌ای بود که در اندرون شاهی می‌خواندند و شب عاشورا همان شاهزاده خانم، دختر فتحعلی‌‌شاه، با سر و پای برهنه جلو می‌افتاد و یک کیسه پر از کاه دست می‌گرفت و با صدای رسایی نوحه می‌خواند و کاه می‌افشاند و زن‌های اندرونی، از خانم و کلفت و سیاه و سفید، سر و پای برهنه دنبال این شاهزاده خانم حرکت می‌کردند و سینه می‌زدند و اشک می‌ریختند و به این ترتیب به «اتاق موزه» می‌رفتند و علم جواهر نشانی را که مشهور به «علم شاه» بود از اتاق موزه به «حیاط تخت مرمر» می‌آوردند و می‌گرداندند و دوباره به اتاق موزه می‌بردند. البته در تمام این مراسم حتی یک پسربچه ده ساله هم پیدا نمی‌شد و فقط زنان و خواجه‌ها در این مجلس‌ها راه داشتند».

نذر چهل شمع پای منبر تا پختن حلوا!
در کنار برپایی مراسم این چنینی، هر کدام از زنان آن روزگار متأسفانه از روی سادگی و بی‌سوادی باورهایی خرافه در ذهنشان شکل گرفته بود که می‌توان به نمونه‌هایی از آنکه مونس‌الدوله در کتاب خاطراتش روایت کرده است، اشاره کرد از روشن کردن چهل شمع پای چهل منبر تا پختن حلوای نذری زیر اتاقکی چوبی به نام «نخل» که در بیشتر محلات برپا می‌کردند تا جایی که خانمی که نذر داشت چند تا کلفت و کنیز و خواجه، به همراه ماهی تابه و دبه روغن و کیسه آرد و مقداری چوب سفید برمی‌داشتند و می‌رفتند زیر نخل و با آن وسایل، حلوا می‌پختند و همانجا میان مردم تقسیم می‌کردند.

سقاهای کوچک با نانی در دست
مونس‌الدوله از دیگر نذرهای زنان آن روزگار برایمان گفته است از اینکه بعضی خانم‌ها نذر می‌کردند، اگر پسر بزایند، اسمش را عباس بگذارند و سقای حضرت عباس(ع) شود. این سقاهای کوچک را در ماه محرم به جای اینکه سیاه بپوشند لباس سفید بر تن می‌کردند و نذرشان هم دادن نان و ماست به مردم بود. به این صورت که روز عاشورا چند تغار همان کاسه‌های بزرگ امروزی ماست می‌خریدند و با نان سنگک به مردم فقیر می‌دادند.

جعفر شهری و روایت محرم
جعفر شهری هم در کتاب «تهران قدیم» خود از این نذرها بسیار گفته است: «این نیز نذرهایی بود که مردم برای این دو ماه جهت خود و فرزندان و رفع گرفتاری‌ها در نظر می‌گرفتند: آب دادن، شربت دادن، سقایی، دادن نان و ماست، انواع آش‌ها مانند‌ آش کشک، ‌آش شله‌قلمکار، شیر برنج، ‌آش امام زین‌العابدین، مخصوصاً آش ابودردا که مصالح آن را گدایی می‌کردند.
خرما، حلوا، شکر پنیر، اگر فصل میوه بود انجیر، انواع چلو و… . کاه پاشیدن به سر دسته‌ها و در اختیار گذاردن، عربی پوشیدن و به اطفال خود پوشاندن، سراپا سیه پوشیدن، روزه گرفتن چنانچه گفته شده سر برهنه، پا پرهنه راه رفتن، سینه زدن، زنجیر زدن و… .»

برپایی سقاخانه‌هایی با عطر گلاب
رسم دیگری در زمان ما هم هنوز ماندگار است و زیبا، آب دادن به مردم به یاد شهید تشنه لب کربلا بود. به این صورت که از روز اول ماه سقاخانه‌هایی برپا می‌شد که در آنها آب و یخ و گلاب و در بعضی شربت قند و بیدمشک و امثال آن ریخته می‌شد با این ذکر بر لب: «آبی بنوش و لعنت حق بر یزید کن، جان‌ را فدای مرقد شاه شهید کن»و همچنین در بعد از نماز صبح در بیشتر خانه‌ها و روضه‌خانه‌ها از مردم با نان روغنی و پنیر و خرما پذیرایی می‌کردند و در بعضی از آنها نیز ظهر و شب ناهار و شام می‌دادند.

اهدای لباس سیاه به فقرا
در واقع در تهران قدیم هم مانند امروز دادن نذری یکی از رسوم قدیمی محرم بود. حتی کسانی که توانایی اطعام نداشتند، با ریختن مشتی برنج در پلوی نذری یا تکه گوشتی در خورش، در نذر شریک می‌شدند. حتی پخش لباس سیاه بین فقرایی که توانایی تهیه لباس عزا را نداشتند نیز یکی دیگر از نذرهای رایج در تهران قدیم بود که بین فقرا و بی‌پناه مانده‌ها تقسیم می‌شد.

فقیر و ثروتمند زیر یک علم!
در واقع ماه محرم برای همه پر از برکت بود و مهربانی، بین فقیر و غنی فرقی نبود تمام مردم در کنار یکدیگر سیاه پوش بودند و عزادار، در کتاب «تهران قدیم» جعفر شهری به این نکته خوب اشاره کرده است: «از روز اول ماه، شهر یکپارچه اندوه و ماتم شده پیر و برنا به کار و امور روضه و دسته و تعزیه و سینه‌زنی و مانند آن پرداخته، مردها به کار تشکیل و زن‌ها به روضه‌خانه‌ها روی می‌آوردند و اگر کسی در خانه‌ای می‌ماند دخالت نکرده بود مگر عجزه و بیماران و بستری‌ها و از پا افتاده‌هایی بودند که توان و قدرت از ایشان سلب شده بود».

 

منبع مجله ایران بانو

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ