گزارش‌هایی از شرح حال زنان و دختران شاه ناصری!

«…از احوالات جویا باشید بحمدالله در زیر سایه همایون قبله عالم، سلامتی حاصل است و به خدمات مرجوعه (مسئولیت‌های مربوطه) مشغول می‌باشم. امروز که دوشنبه بیست و هفتم شهر ربیع‌الثانی است از بابت نقاهتی (بیماری) که به وجود مبارک نواب مستطاب مهدعلیا دامت شوکت‌ها روی داده بود، از فرحزاد به نیاوران آمده، اگرچه بحمدالله رفع نقاهت و دل درد شده است، ولیکن این دو روزه را در نیاوران هستم. انشاءالله کلی رفع نقاهت وجود مبارکشان شد، به فرحزاد مراجعت خواهم نمود. مقرب‌الخاقان ملک‌الاطبا و میرزا عبدالوهاب حکیم‌باشی نیز در این روزها کمال مواظبت و خدمتگزاری را به عمل آورده‌اند…» این نامه نیز در پی نامه‌هایی که به‌ جهت ارائه گزارش وضعیت اندرونی و دربار در نبود ناصرالدین شاه به وی نوشته شده است در تاریخ ماندگار شده، که موضوع اصلی آن شرح حال ناخوشی مهدعلیا است.

گزارش‌های اندرونی

در مجموعه‌ نامه‌هایی که در آن شرح حال اندرونی و دربار، به دستخط یکی از رجال قابل اعتماد برای ناصرالدین شاه نوشته شده است، کنار شرح وضعیت کلی کاخ و مسائل مربوط به آن و حتی احوالات شاهزادگان، ابتدا از حال و احوال مهدعلیا مادر شاه و سپس زنان و دختران شاه ناصری نوشته شده‌ است که آنها در چه وضعیتی قرار دارند و حال و روز آنها چگونه است، آن‌طور که مشخص است نوشتن این گزارش‌ها به دستور و خواسته خود شاه بوده است که هر چند یکبار در نبودش در دربار، باید برای او نوشته و فرستاده می‌شده است.

 

درخواست شاه با ارسال تلگراف!

نامه‌ای که در ابتدای متن از آن گفته شد، نویسنده‌اش در ادامه به این موضوع که دستور نوشتن گزارش‌ها از طرف شاه بوده است، اشاره می‌کند:‌«…دیگر از تلگراف، مقرر شده بود.(تلگرافی برای نوشتن گزارش، از طرف شاه) جویای سلامت حالات شاهنشاه‌زاده عظیم یمین‌الدوله (پسر بزرگ ناصرالدین شاه) روحی فدا شده که از بابت ناخوشی اگر در شهر شیراز هستند، به جای خارجی (خارج از شهر شیراز) بروند. از قراری که جناب آصف‌الدوله (مشاور یمین‌الدوله در شیراز) خدمت جناب جلالت مآب آقا دام‌الجلاله تلگراف کرده‌اند، وجود مبارکشان سالم است و در خارج شهر تشریف‌فرما شده‌اند.»

 

نگرانی شاه برای پسر ارشدش

ماجرای پیگیری ناخوشی «یمین‌الدوله» از طرف شاه آن‌طور که در توضیح این نامه آمده است، مربوط به شیوع وبا در آن سال‌ها در ایران است. «یمین‌الدوله» با نام اصلی شاهزاده مسعود میرزا، پسر ارشد ناصرالدین شاه بود که در تاریخ به لقب «ظل‌السلطان» حاکم ظالم اصفهان معروف است و جالب است بدانیم این پسر ارشد شاه به‌دلیل اینکه مادرش قاجاری نبوده به ولیعهدی انتخاب نشد، اما در عوض ناصرالدین شاه او را به حکومت‌داری شهرهای زیادی از ایران از اصفهان گرفته تا کردستان و یزد و فارس گماشت.

 

«ناخوشی» مساوی با «وبا»!

نکته جالب دیگری که در این نامه به آن اشاره شده است، استفاده از کلمه «ناخوشی» است، چرا که بنا به نظر گردآورنده این نامه‌ها، استاد عبدالحسین نوایی، به‌طور مطلق منظور از ناخوشی، بیماری وبا بوده است که ظاهراً از وحشت جرأت بردن نام بیماری را نداشتند. در این نامه‌ هم توصیه شده که این شاهزاده برای حفظ خود از شهر شیراز به کوهپایه‌های اطراف برود. شیوع وبا و گسترش آن در ایران که همراه با مرگ و میر بسیاری همراه بود، در زمان حکومت ناصرالدین شاه چندین بار تکرار شد و هربار عده زیادی از مردم به هلاکت رسیدند.

مادر «یمین‌الدوله» و آغا جوهر سیاه!
در میان این نامه‌ها در کنار نام بسیاری از زنان اندرونی و حرمسرا، نامی از مادر یمین‌الدوله که از زنان صیغه‌ای ناصرالدین شاه بوده، نیز آمده است که نویسنده شرح حالی از وضعیت او را همراه با دیگر توضیحاتی برای شاه ناصری نوشته است با این مضمون: «…یک‌ آغا جوهر سیاه پیر از اصفهان آمده است برای مادر یمین‌الدوله به قول شاعر: از بس که سیاهی و درازی و خنک، ‌ای خواجه به شب‌های زمستان مانی. دست مادر یمین‌الدوله به خواجه‌ بند شد( آن خواجه کمک و همراه او شده است). الحمدلله دست راستش زیر سر من باشد که فرمانبر خوب چیزی است (کارش خوب است).»

«عفت خانم» تا «عفت‌السلطنه»
مادر یمین‌الدوله «عفت خانم» معروف به «عفت‌السلطنه» بود و همان‌طور که اشاره شد به‌خاطر قجری نبودنش فرزندش به مقام ولیعهدی نرسید و مظفرالدین میرزا به جای او ولیعهد و بعد از مرگ شاه ناصری، شاه ایران شد. عفت السلطنه فرزند رضاقلی بیک، غلام و پیشخدمت بهمن میرزا بود. او در دوران ولایتعهدی ناصرالدین شاه در تبریز به عقد غیردائم وی درآمد. در ابتدا به عفت‌الدوله و بعدها به عفت‌السلطنه ملقب شد. عفت‌السلطنه از ناصرالدین شاه صاحب سه فرزند شد به نام‌های: مسعود میرزا ظل السلطان؛ حسین میرزا جلال الدوله و کسرائیل خانم افتخارالدوله. این زن در اثر ابتلا به بیماری وبا در تهران درگذشت.

شکوه‌السلطنه، زبرجد و تومان آغا!
اما در نامه‌‌ای که از مادر یمین‌الدوله نوشته شده است، به غیر از این زن به شرح حال زنان و دختران دیگر ناصرالدین شاه و مثل همیشه به مهدعلیا هم اشاره شده است. نامه این‌طور شروع می‌شود: « قربان خاک پای مبارک گردم…مدتی شد که در مهر و وفا مسدود است. نه می‌رود آنجا نه کسی می‌آید (از شما بی‌خبر هستیم). اخبار گذشته ماه جمادی‌الاول عرض می‌شود در حینی که شکوه‌السلطنه ناخوش بود، همه دور او جمع بودیم. آخند(؟) کوتوله آمد، خبر آورد که زبرجد تریاک خورده است. پرسیدم چرا؟ گفت به جهت اینکه با باجی تومان آغا دعوا کرده است…»

زن عقدی شاه و مادر ولیعهد!
نام سه زن در ابتدای این نامه با توجه به شرح احوالات آنها آمده است، اول آنها «شکوه‌السلطنه» که انگار حالش خوب نبوده و همه دور او را گرفته بودند، این زن همسر عقدی ناصرالدین شاه و مادر مظفرالدین شاه قاجار بود. پدرش فتح‌الله میرزا شعاع‌السلطنه پسر سی و ششم فتحعلیشاه قاجار و مادرش شهربانوخانم دختر ابراهیم‌خان قاجار قوانلو بود و بواقع یک زن قجری بود. او در دوازده سالگی به عقد ناصرالدین شاه درآمد. حاصل این ازدواج دو فرزند بود، نخست مظفرالدین میرزا و دیگر دختری به نام «زینت الدوله» که در۹ ماهگی درگذشت.

مادری با خدمه‌ای صاحب نفوذ
درباره شکوه السلطنه گفته‌اند که در ولیعهد شدن فرزندش مظفرالدین میرزا و بعدها در ماجرای طلاق تاج‌الملوک از مظفرالدین شاه که مادر محمدعلی شاه بود تأثیرگذار بوده است. شکوه‌السلطنه از زنان مقتدر دربار ناصرالدین شاه بود و خدمه اندرون او هر یک صاحب نفوذ بودند. او گرچه در اندرون ناصری در تهران زندگی می‌کرد، اما بر امور دربار ولیعهد در تبریز نظارت خاص داشت.

بیماری آنفلوآنزا و مادر مظفرالدین شاه!
عاقبت این زن با شیوع بیماری آنفلوآنزا در سال ۱۳۰۹ ه. قمری طور دیگری رقم خورد، چرا که شکوه‌السلطنه نیز به این بیماری مبتلا شد. پزشکان فرنگی مقیم تهران برای درمان او فراخوانده شدند، اما شکوه‌السلطنه با استخاره درمان توسط اطبای ایرانی را برگزید. او پس از سه ماه و با شدت گرفتن بیماری در سن پنجاه و پنج سالگی درگذشت و بعدها جنازه او به عتبات عالیات منتقل شد. بنا به نوشته اعتمادالسلطنه: «… این زن در بذل خیرات و مبرات و دستگیرى مستمندان و فقرا اهتمام می ‏ورزید و در انجام فرایض و نوافل غفلت نداشت و از همین رو مورد توجه و تقرب ناصرالدین شاه بود…»

حضور سه زن در کنار هم!
در ابتدای آن نامه به غیر از شکوه‌السلطنه از تومان آغا و مادرش و زنی به نام «زبرجد» هم نام برده است که سر ماجرایی که آن هم جالب است اختلاف پیدا کرده و با هم دعوا کرده بودند. تومان آغا خواهر توران آغا از دختران باهوش و باسواد و هنرمند ناصرالدین شاه بود که در گزارش‌های گذشته، به زندگی وی و خواهرش مفصل پرداخته‌ایم و مادرش خازن‌الدوله از همسران ناصرالدین شاه بود و آن زن «زبرجد» که اطلاعاتی در دست نیست و باید بررسی و مطالعه بیشتری برای شناخت وی صورت گیرد.

«زبرجد» تریاک خورده است!
اما ماجرای دعوای این دو زن در این نامه این‌طور روایت شده است: «…خبر آورد که زبرجد تریاک خورده است. پرسیدم چرا؟ گفت به جهت اینکه با باجی تومان آغا دعوا کرده است. معلوم کردم (شد) که باجی تومان آغا صیغه شوهر زبرجد شده است. زبرجد جاهل و مقبول است، او پیرکفتار است. از رشک هووگری دائم با او دعوا می‌کند. او هم تنگ آمده (خسته شده است) تریاک خورده است. کبود شده است، از ترس اینکه مبادا خبر به اردو (اردوی ناصرالدین شاه که در آنجا بود و گزارش‌ها آنجا برایش فرستاده می‌شد) برسد، مخفی دوا و درمان کردند. بعد از سه روز خوب شد و من فهمیدم و به عرض رسانیدم. اگر مادر تومان آغا بفهمد که من عرض کردم، با من دشمن می‌شود و گله می‌کند. مخفی بدارید.»

بیماری همیشگی «تاج گل»
نویسنده این نامه بعد از این گزارش‌ها، باز به شرح حال دیگر زنان اندرونی شاه می‌پردازد و برای شاه می‌نویسد: «…دیگر اینکه تاج گل (از زنان صیغه‌ای ناصرالدین شاه) دوباره ناخوش شد، بشدتی که یک شب هشت دفعه ضعف کرد. الان به حال خراب است(حالش خوب نیست)، روزی دو دفعه حاجی کلبعلی برای او حکیم می‌آورد و مثل مرغ می‌پرد. چابک و زرنگ و قوت‌دار است، با وجودی که ناخوش هم بود. چشمش یک انگشت گود افتاده است، با عصا همه دنیا را طی می‌کند.»

شاه هوسران و رنج زنان حرمسرا!
در نامه‌ «ندیم‌السلطنه» از زنان ناصرالدین شاه که در گزارش‌های قبلی از آن روایت کردیم، که برای ناصرالدین شاه به جهت دوری و دلتنگی نوشته بود هنگام نوشتن از حال و هوای اندرونی، به ناخوشی احوال تاج گل اشاره کرده است. حال اینکه این زن بیچاره درگیر چه بیماری بوده است خود مسأله‌ای است که نشان از رنج و سختی زنان در اندرونی شاه ناصری داشته است. حرمسرایی که برای او سرشار از خوشی و لذت و هوسرانی بوده و برای ساکنان آن پر از رنج و سختی که باید با آن به‌هر صورت کنار می‌آمدند.

ازدواج «اخترالدوله» با ملیجک و طلاق!
نوشتن از مهدعلیا در این نامه‌ هم آمده است، که وی را مادربزرگی مهربان نشان می‌دهد که به عیادت یکی از نوه‌های بیمارش آمده است و از او عیادت می‌کند: «…اخترالدوله تب کرده است. گلویش درد می‌کند. امروز والده شاه (مهدعلیا) تشریف آوردند حیاط ما، به عیادت او.» و حال؛ اخترالدوله یکی از دختران ناصرالدین شاه که مادرش «صغری خانم شاه عبدالعظیمی» بود که به امر شاه پدر به ازدواج غلامعلی‌خان عزیزالسلطان درآمد، همان غلام بچه عزیزکرده شاه که به ملیجک در تاریخ ناصری معروف است که البته این ازدواج با وجود یک فرزند دختر به نام «دره‌الدوله» بعد از قتل ناصرالدین شاه به طلاق انجامید و اخترالدوله بعد از طلاق به عقد علی‌خان ارشدالدوله که قبلاً رئیس گارد شوهر قبلی‌اش بود، درآمد و خود عزیزالسلطان هم به عقد «ماه تابان خانم» ملقب به «معزز اعظم» دختر کامران میرزا درآمد.

عقرب‌زدگی والده شاه!
جالب است که در این نامه نیز از عقرب‌زدگی دست مهدعلیا نوشته شده است، در یکی از نامه‌هایی که درگزارش قبلی به آن اشاره کرده بودیم نویسنده آن از این ماجرا برای شاه گفته بود و در این نامه نیز این‌طور آمده است: «…روز یکشنبه بیست و ششم بود. دیدم غلامعلی به تعجیل می‌آید. پرسیدم آقا خبر خیر. گفت: دست والده شاه را عقرب زده است. باد کرده و کبود شده است. آمدم مهره زرکشی (زهر کشی؟) از شکوه‌السلطنه بگیرم. من گفتم لااله‌الاالله. امسال والده شاه صاحب قرآن شده است. (یعنی خطری عظیم او را تهدید می‌کند). ان‌شاءالله خیر بگذرد…».

هوسرانی به جای مملکت‌داری
بواقع جدای از اهمیت تاریخی محتوای این گزارش‌ها که به درخواست ناصرالدین شاه توسط رجالی چون مشیرالدوله، مستوفی‌الممالک و…برای وی نوشته می‌شده است، موضوعی که ذهن هر خواننده‌ای را به خود مشغول می‌کند، مشغولیات و درگیری‌های ذهنی ناصرالدین شاه به وضعیت اندرونی و حرمسرایی است که پایه و اساس آن بر شهوت‌رانی و هوسرانی وی بوده است و چه جای تأسف دارد شاهی که مملکتی به بزرگی ایران را در سیطره قدرت خود داشت، به جای رسیدگی و توجه به امور مملکت، بیشتر وقت خود را صرف خوشگذرانی و امور مربوط به زنانی می‌کرده است که چون حیواناتی اهلی آنها را در دام حرمسرای رنگین خود زندانی کرده بود.

 

منبع مجله ایران بانو

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ