«کریم خان زند» به قضاوت تاریخ نویسان، از جمله هوشمندترین پادشاهان ایران به شمار میرود که با زیرکی فراوان لقب «وکیل الرعایا» بر خود نهاد و در راستای حفظ یکپارچگی جوامع ملوک الطوایفی و نظام ایلی ارتش ایران اقدامات قابل ملاحظهای را صورت بخشید.
روزنامه ایران – پوریا بهرادکیان: «کریم خان زند» به قضاوت تاریخ نویسان، از جمله هوشمندترین پادشاهان ایران به شمار میرود که با زیرکی فراوان لقب «وکیل الرعایا» بر خود نهاد و در راستای حفظ یکپارچگی جوامع ملوک الطوایفی و نظام ایلی ارتش ایران اقدامات قابل ملاحظهای را صورت بخشید؛ نگاهی اجمالی به جنگهایی که او به آنها مبادرت ورزید و پیروزیهای نظامی که در زمان او نصیب خاندان زند شد، از هشیاری مردی نشأت گرفته است که هرگز به فرماندهان نظامیاش که عمدتاً از نزدیکان او بودند، اجازه سوء استفاده از پیروزیها را نداد و همواره سیطره خود را بر بخشهای مختلف ایران حفظ کرد اما در نهایت، بیماری و مرگ او به آشوبگران مجالی داد تا سرتا سر ایران را با خونریزیهای فراوان، ناامن کنند.
طایفه زند که از طوایف لر به شمار میآیند، تا پیش از ظهور «کریم خان»، چندان اسم و رسمی در تاریخ ایران نداشته و درعهد افاغنه، در یکی از مضافات ملایر اقامت داشتند.
در زمان تسلط عثمانیها بر غرب ایران نیز گاهی بر ترکان هجوم میبردند و گاهی با افغانها به نزاع میپرداختند و با روی کار آمدن «نادرشاه افشار» و راندن این دو طایفه از مرزهای ایران، زندیه نیز سرکوب شده و جمع کثیری از آنها به «دره گز» در خراسان کوچ کردند و در نزدیکی ترکمانان حوالی ابیورد ساکن شدند. با مرگ نادرشاه، گروهی از بزرگان و سرداران، «علی قلی خان» برادرزاده او را با عنوان «عادل شاه» بر اریکه سلطنت نشاندند و او نیز، پس از مدتی، ثروت بیکران شاه مقتول را تصاحب کرد و به هرزگی پرداخت.
عادل شاه دو پسر نادر را کشت و دستور داد تا هرکدام از زنان پادشاه مقتول و فرزندان او را که آبستن باشند، شکم بگشایند که مبادا در خانواده سلطنتی وارثانی پدید آیند که روزی در پادشاهی ادعایی بر ضد اولاد او اقامه کنند. در همین ایام، زندیه، تحت امر «کریم خان زند» که در آن زمان ملقب به «کریم بیک» بود و از جمله سپاهیان قدیم نادری به شمار میرفت که در جنگهای نادرشاه افشار رشادتهای فراوانی از خود نشان داده و در جنگ هند نیز خوش درخشیده بود، قرار گرفته و کریم نیز با وجود تعرضات اردوی «علی قلی خان» با کمک برادر خود، صادق زندیه، ایل زند را به سوی ملایر روانه کرد و به محض ورود، همچون پدران و نیاکان خود، راهزنی پیشه کرده و پس از مدت کوتاهی، تمامی آن منطقه را به تصرف خود در آورد و از آن جا که شجاعتی توأم با فرزانگی و هوشمندی در او مشهود بود، از همان ابتدای کار به «کریم توشمال»(یعنی بزرگتر و کدخدا) شهرت یافت و ریاست ایل زند را برعهده گرفت.
دیری نپایید که «ابراهیم»، برادر «عادل شاه» سپاهیانی را برای قیام علیه شاه تدارک دید و طی نبردهایی به پیروزی رسید و پس از آنکه برادر خود را از دو چشم کور کرد، او را کشت و در همین اثنا، کریم خان را مأمور سرکوبی بعضی از ایالات یاغی عراق کرد و در ازای این خدمت، هدایایی را به کریم خان بخشید که بیش از پیش به شهرت او افزود.
کریم خان زند در ادامه سپاه گستردهای از مناطق اطراف ملایر و لک جمعآوری کرد و به همدان تاخت و آن ناحیه را به تصرف خود درآورد و پس از آن راهی سنندج شد و والی کردستان، «حسین قلی خان اردلان» را مطیع خود ساخت، در همان اثنا، خبر قتل «ابوالفتح خان» حاکم اصفهان را شنید و از حمله «علیمردان خان بختیاری» به شیراز مطلع شد.
این دو خان لر به همراه کریم خان در سال ۱۱۶۳ه.ق. در باب سلطنت ایران به مشورت پرداخته و عهد کرده بودند که یکی از دخترزادگان «شاه سلطان حسین» را به نام «شاه اسماعیل سوم» به پادشاهی برگزینند و «علیمردان خان» نایب السلطنه، «کریم خان» سردار سپاه و «ابوالفتح خان» والی اصفهان بماند و قرار بر این امر استوار بود که هر که از این عهد سرپیچی کند، دو تن دیگر علیه او قیام کنند.
اما علیمردان خان که حسن توجه مردم به کریم خان، حیرتزدهاش کرده بود و میخواست زمام امور را به دست گیرد، عهد شکست و ابوالفتح خان را کشت. کریم خان در سال ۱۱۶۵ ه.ق. به اصفهان بازگشت، حکومت شهر را به برادر خود سپرد و با هدف سرکوبی و اضمحلال نیروهای «علیمردان خان بختیاری»، حاکم شیراز، به آنجا لشکرکشی کرد.
آن دو در چهارمحال با یکدیگر روبه رو شدند، علیمردان خان شکست خورد و به کرمانشاهان پناه برد.«محمد حسن خان قاجار»، پدر «آغا محمد خان قاجار» نیز در آن زمان حاکم مازندران و گرگان بود که یکی از مدعیان بزرگ سلطنت ایران به شمار میرفت و به همین سبب «کریم خان زند» بر آن شد تا در گام اول گیلان را از تصرف او خارج کرده و سپس با همراهی «شیخ علی خان زند» به محاصره قلعه استرآباد روی آورد که در بدو امر از عهده این کار برنیامد و از آنجا که کریم خان از پناهندگی «شاه اسماعیل سوم» نزد «محمد حسن خان» با خبر شد، به تهران بازگشت و از سوی دیگر نیز از اتحاد آزاد خان افغان و علیمردان خان علیه خود مطلع شد، بنابراین به سرعت به کرمانشاه رفت و شکست سنگینی بر علیمردان خان تحمیل کرد، اما در مقابل «آزاد خان افغان» کاری پیش نبرد و در «قمشه» هم نتوانست از عهده آزاد خان بر بیاید. دیری نگذشت که کریم خان به لرستان عزیمت کرد و در حال تدارک سپاهی عظیم برای مقابله با آزاد خان بود که علیمردان خان توسط یکی از یارانش به قتل رسید.
در نهایت کریم خان در تاریخ ۱۱۶۶ ه.ق. سپاه «آزاد خان» را در منطقهای به نام «کتَل» که در مسیر بوشهر بود به سختی شکست داد و پس از چند رویارویی با محمد حسن خان قاجار در نهایت در سال ۱۱۷۱ه.ق. با مساعدت مردم و شجاعتهای «شیخ علی خان زند» اردوی قاجار را از پا درآورد و محمد حسن خان پس از فراز و نشیبهای فراوانی که تجربه کرد، سرانجام به دست «محمد علی خان دولوی قاجار» که از طایفه دیگر قاجار بود و نسبت به ایل تابع محمد حسن خان کینهای دیرینه داشت، سر از تنش جدا شد و «محمد علی خان» سر بریده را برای «شیخ علی خان زند» آورد. کریم خان نیز که در آن زمان در اطراف تهران اتراق کرده بود، پس از دیدن سر بریده محمد حسن خان به گریه افتاد و دستور داد سر او را با مشک و گلاب معطر کرده و در حریم بارگاه حضرت عبدالعظیم به خاک بسپارند.
بعد از قتل محمد حسن خان قاجار، تقریباً تمامی مردم ایالات شمالی ایران و همچنین مردم کرمان و نواحی جنوب شرقی ایران از کریم خان زند، اطاعت کردند، اما او به پاس حق نعمت هرگز متعرض خراسان نشد و «شاهرخ میرزای» نابینا تا آخر حیات در آنجا به اسم سلطنت، حکمرانی میکرد. البته کریم خان زند پس از سرکوب محمد حسن خان به دفع چند تن از مخالفان دیگر خود نیز که از گوشه و کنار ایران سر بر میآوردند، پرداخت که از آن جمله میتوان به «فتحعلی خان افشار»، از اتباع آزاد خان افغان، اشاره کرد.
کریم خان پس از دفع فتحعلی خان افشار که در ارومیه به رویارویی او رفته بود و تحت سلطه درآوردن آذربایجان، بر کرمان و یزد و جنوب خراسان هم مسلط شد و در نهایت به سال ۱۱۷۹ ه. ق. به شیراز بازگشت و این شهر را به عنوان پایتخت انتخاب کرد و عنوان «وکیل» را که پیش از آن به فرماندهان ایالات اطلاق میشد به «وکیل الرعایا» تبدیل کرد و این عنوان را تا پایان عمر برای خود محفوظ داشت و هرگز خود را پادشاه ننامید و نکته قابل توجه اینکه، از این تاریخ تا ۱۳ صفر۱۱۹۳ه. ق. که زمان مرگش فرا رسید، به لشکرکشی مهمی مبادرت نورزید و همواره به دنبال فراهم آوردن شرایطی جهت بهبود زندگی مردم ایران بود.
کریم خان در سن ۷۴ سالگی دچار بیماری سل شد و به سبب کهولت سن، روز به روز نحیفتر و افسردهتر به نظر میرسید. در همین ایام، واقعه قتل «علی محمد خان» و شورش اعراب و بعضی از ولایات دیگر که شایعه مرگ کریم خان را شنیده بودند، شرایط را برای زمامداری کریم خان دشوارتر میکرد. او عملاً قادر به اداره امور نبود و نیروهای خونریز هم از فرصت استفاده کرده و خود را برای تصاحب قدرت آماده میکردند. از طرفی فرزندان بزرگ «کریم خان» یعنی «ابوالفتح خان» و «محمد علی خان» از خود ارادهای نداشتند، به طوری که «نظرعلی خان»، پسر عمو و یکی از سرداران بزرگ کریم خان به حمایت از «ابوالفتح خان» پرداخته بود و از سوی دیگر، «زکی خان»، برادر ناتنی کریم خان از «محمد علی خان» حمایت میکرد و نابسامانی و هرج و مرج هم که هر روز گستردهتر میشد.
با فرا رسیدن پاییز بیماری کریم خان شدت گرفت و بستری شد، ایلات خونریز هم که چشم به کاخ سلطنتی داشتند، مرگ «وکیل الرعایا» را انتظار میکشیدند تا شهر را غارت کنند، اما کریم خان از بستر بیماری برخاست و ایلات به صورت موقتی، دست از خیالات خود برداشتند و مردم هم نفس راحتی کشیدند تا اینکه درد جسمانی او تشدید شد و از اینکه میدید، سرکردگان زند منتظر مرگ او هستند تا حسابهای خود را با یکدیگر تسویه کنند، اندکی خشمگین و عصبی شده بود و به دلیل ضعف حاصل از بیماری دچار ضعف شخصیتی شده و ایلات، هراس سابق را از او نداشتند، بنابراین، «کریم خان» در ماههای آخر حیات، جهت جلوگیری از هر گونه آشوب و اغتشاش فرامین عجیبی صادر میکرد و سختگیریهای غیرمتعارفی پیش گرفته بود که چندان با خوی کریم خان سازگاری نداشت، تا جایی که «میرزا محمد کلانتر» مینویسد:«از وکیل دیناری و حبهای ندیدیم که بیحساب از کسی گرفته باشد، بعید بود و تغییر خلق داده و با وجود اساس بیقیاس و ابهت شوکت و سلطنت به قدر یک دانه زیاد و کم خرج یومیه مضایقه از قتل چند نفر نداشت.»
اما در اوج نابسامانیها، شایعه مرگ کریم به خراسان هم رسید و البته در اسفند ماه همان سال درد شکم نیز، بر دردهای او افزوده شد و به همین سبب با وجود درد فراوان، جهت جلوگیری از بروز شایعات بیشتر روزها خود را به دیوان خانه میرساند تا مردم او را ببینند و خطر هرج و مرج برطرف بشود. در یکی از همین روزها که میخواست بر اسبش سوار شود و به حرمسرا برود، ناگهان حال او بد شد و به زمین افتاد و «حیدر خان زند گرمسیری»، او را بر شانه گرفت و به حرمسرا برد، اما درمان افاقه نکرد و در نهایت کریم خان زند در نیمه شب ۱۳ صفر ۱۱۹۳ه. ق. از دنیا رفت.
منبع
سایت برترینها