مهدی بلیغ – کلاهبردار نابغای که ساختمان دادگستری را فروخت
اگر بنا باشد فهرستی از کلاهبرداران بزرگ تاریخ تهیه شود، براساس شواهد و مدارک، سید مهدی بلیغ نیز در این فهرست جای میگیرد. او یکی از باهوشترین و زبدهترین و در عین حال جسورترین کلاهبرداران ایران است که پس از انقلاب به اعدام محکوم و سحرگاه بیستم فروردین ۱۳۶۰ به دار آویخته شد.
اما بلیغ، نه به خاطر کلاهبرداریهایش پای چوبه دار رفت و نه به خاطر فرارهای مکرری که در کارنامهاش ثبت شده بود و نه حتی به اتهام قتلی که به انجام آن متهم بود بلکه او به اتهام نگهداری مواد مخدر همراه شش قاچاقچی مواد مخدر در ناصرخسرو تهران و محله معروف به عربها اعدام شد.
ماجرای جرایم بلیغ بسیار جالب و خواندنی است، اما پس از انقلاب سالهای پیری خود را در خانه محقری در خیابان امیریه جنوبی تهران میگذرانید و آخرین بار به واسطه اعتیاد و به همراه داشتن مواد مخدر دستگیر شد.
مهدی در ایام فعالیت مجرمانه در طراری و کلاهبرداری تا آنجا پیش رفته بود که یک بار ساختمان کاخ دادگستری تهران را فروخت. البته حکایات در مورد مشتریای که کاخ دادگستری را خریده، متفاوت است.
برخی میگویند یک شیخ عرب خریدار بوده، عدهای میگویند طعمه بزرگترین کلاهبرداری بلیغ که جلوی در سفارت انگلیس شکار شدند، دو توریست آمریکایی بودند که بهدنبال خرید یک هتل در ایران بودند.
یکی از روزنامهها هم نوشته طعمه نگونبخت، مردی بود که با فروش چند هکتار از زمینهایش در یک آبادی، پول هنگفتی به دست آورده بود و قصد داشت در تهران املاکی بخرد.
به هر حال، ماجرا از این قرار بود که بلیغ پس از ملاقاتی که با خریدار در دفترش داشته به او پیشنهاد خرید یک ساختمان بزرگ و مجلل را به قیمت بسیار مناسب داد.
این ساختمان، کاخ دادگستری بود که در خیابان خیام قرار داشت و هنوز هم به عنوان ساختمان دادگستری از آن استفاده میشود. قرار بازدید از کاخ برای فردای روز ملاقات گذاشته شد.
پس از آن مهدی به کاخ دادگستری رفت و با تطمیع اتاقدار وزیر دادگستری وقت، دفتر کار وزیر را برای مدت یکساعت اجاره کرد.
او در ادامه نقشهاش در روز قرار و قبل از آمدن مشتری، ۲۰۰ جفت دمپایی پلاستیکی تهیه کرد و جلوی در اتاقهای کاخ که یک ساختمان اداری محسوب میشد ـ اما در آن ساعت خالی بود ـ گذاشت.
خریدار سروقت آمد و مهدی به عنوان صاحب آن عمارت، تمام ساختمان را نشان داد و وقتی مشتری خواست داخل اتاقها را ببیند، به بهانه بودن مسافران و نشاندادن دمپاییها، از این کار خودداری کرد.
به این ترتیب، مشتری، ساختمان را پسندید و به پول رایج آن زمان ۵۰۰ هزار تومان پرداخت و خوشحال از این معامله پرسود، برای تحویل ساختمان زمانی را مقرر کرد.
خریدار ۱۰ روز بعد که برای تحویل مراجعه کرد، فهمید چه کلاه بزرگی بسرش رفته است. صحنه جالب زمانی به وجود آمد که مرد فریبخورده وارد یکی از دادگاهها شد و به قضات حاضر اعتراض کرد که چرا ساختمان را تخلیه نکردهاند. گفته میشود همان روز معامله، مهدی به مصر فرار کرد و بعد از چند ماه زندگی در آنجا به ایران بازگشت.
همچنین فرارهای خارقالعاده او شاید هیچوقت دیگر تکرار نشود. یک بار موقعی که در کویت دستگیر و به ایران منتقل میشد وسط خلیجفارس خود را به دریا انداخت و موفق شد از دست شرطههای کویتی و کوسههای هولناک و خونخوار آبهای خلیجفارس بگریزد.
مهدی به زبانهای عربی و انگلیسی کاملا مسلط بود. او که از نبوغ و هوش سرشاری برخوردار بود در کلاهبرداری و دزدی از ترفندهای بسیار زیرکانه و مبتکرانه استفاده میکرد. خودش میگفت: «از انجام دزدیها و کلاهبرداریهای پیچیده و برنامهریزیشده لذت میبرم.» این گفته نشان میدهد در واقع بیشتر این کارها را برای ارضای روحی ـ روانی خود انجام میداد.
مهدی با کلاهبرداریهای کوچک روزگار میگذراند، اما این کارها برای مردی با هوش او کارهایی کوچک محسوب میشد.
بسیاری او را یک کلاهبردار ذاتی میدانند که حتی در زندان هم دست از حیلهگری برنمی داشت؛ او تلویزیون زندان را به یکی از زندانیان به قیمت ۱۰۰تومان فروخت و وقتی آن زندانی بعد از آزادی تلویزیون را زیر بغل زد و میخواست آن را با خود ببرد، فهمید چه کلاهی بر سرش رفته و مضحکه بقیه شد.