ارتش ۴۰ هزار نفری؛ ابزار شخصی رضاخان؟!
شاهان قاجار حکومت ایالات و ولایات را در قبال دریافت مبالغی به شاهزادگان قاجار واگذار میکردند و در عوض دستشان را در نحوه اداره مناطق تحت حاکمیت بازمیگذاشتند. چنین شیوه حکمرانی ملغمهای از نظامهای سیاسی متمرکز و مرکزگریز به وجود میآورد که در آن شاهزادگان از یکسو در مقام نمایندگان حکومت مرکزی ملزم به اطاعت و انجام تعهدهایی نسبت به شخص شاه بودند، اما ازسوی دیگر در اداره مناطق تحت حاکمیتشان قدرت نامحدود داشتند و به حکومت مرکزی پاسخگو نبودند.
این وضعیت کم و بیش تا جنگ جهانی اول ادامه داشت. اما جنگ در ابعاد بینالمللی و داخلی شرایطی را رقم زد که نتیجه آن لزوم ایجاد تغییر در ساختار سیاسی، از شیوه نیمه متمرکز دوره قاجار به ساختی متمرکز بود.
جنگ جهانی اول که تجاوز نیروهای بیگانه به ایران و اشغال بخشهایی از خاک کشور را به همراه داشت، موجب تضعیف هرچه بیشتر حکومت قاجار و ظهور نیروهای مرکزگریز در مناطق مختلف کشور شد. نتیجه این وضعیت بروز هرجومرج و بینظمی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در کشور بود که حکومت قاجار را از حالت نیمهمتمرکز خود به حکومتی غیرمتمرکز تبدیل و قدرت شاه را عملا به پایتخت و حوزههای اطراف آن محدود کرد.
تاسیس نهادها و ابزارهای ایجاد تمرکز سیاسی
برای شکلگیری حکومت مرکزی مقتدر، تاسیس نهادها و فراهم آوردن ابزارهایی لازم بود که از آن میان است:
نبود قواعد مشخص در رابطه میان حکومت و مشروعیت و معطوف بودن مشروعیت حکومت به توان آن در اعمال هرچه بیشتر قدرت، در به وجود آمدن این وضعیت نقش مهمی داشت. در واقع با اعمال چنین قدرتی، امنیت به جامعه بازمیگشت و در اثر بازگرداندن همین امنیت بود که مشروعیت حکومت جدید از سوی آن جامعه مورد پذیرش قرار میگرفت.
این شرایط در مورد ایرانِ هرجومرجزده پس از جنگ جهانی اول نیز صدق میکرد. بروز بینظمی و هرجومرج و مطالبه برقراری نظم و امنیت از سوی جامعه، به رضاخان این امکان را داد که با تکیه بر نیروهای قزاق تحت امر خود، سایر رقیبان را از صحنه خارج کند و با برقراری امنیت، قدرت را به دست گیرد و آن را به قدرتی فردی تبدیل کند.
برای انجام چنین کاری، وی همانند سایر حاکمان خودکامه، دست به ایجاد شبکه گسترده نهادهای محوری مانند پلیس و نیروهای نظامی و ادارات و وزارتخانهها زد. این نهادها مهمترین ابزارهایی هستند که حاکمان خودکامه برای حفظ حاکمیت فردی خود به کار میگیرند. در واقع تاسیس و بهکارگیری درست همین نهادها در راستای اعمال حاکمیت فردی بود که به رضاخان کمک کرد تا بتواند حکومت مرکزی مقتدری ایجاد کند.
در میان نهادهای ایجادشده، ارتش نقش مهمی در تحقق حکومت مرکزی مقتدر داشت. در شرایط سیاسی حاکم بر ایران پس از جنگ جهانی اول که در هر گوشه از آن قدرتهای محلی و جریانهای جداییطلب سربرآورده بودند، تشکیل ارتش جدید برای از بین بردن این جریانها ابزاری بسیار مهم و کارساز بود. حرکت به سوی ایجاد چنین ارتشی از بهمن سال ۱۳۰۰ با تاسیس دانشکده افسری آغاز شد.
به این منظور ابتدا لازم بود تا وضعیت غیرمنظم و غیرمنسجم نظامی ایران که از عصر قاجار بهجای مانده بود بازسازی شود. در زمان قاجار با توجه به شرایط نیمهاستعماری و متاثر بودن سیستم سیاسی از قواعد نظام ایلی، امکان تشکیل ارتش دائمی منظم وجود نداشت.
تا پایان حکومت محمدشاه نیروهای نظامی از جنگجویان قبایل و ایلات تشکیل میشد که در صورت فراخوان شاه توسط حکام مناطق مختلف و سران ایلات و عشایر، در التزام رکاب شاه به مناطق جنگی اعزام میشدند.
در ادامه این روند، اگرچه در زمان ناصرالدینشاه نیروهای قزاق با کادر فرماندهی افسران روس و پس از پیروزی انقلاب مشروطه و با تلاش مشروطهخواهان نیروهای ژاندارمری با کادر فرماندهی افسران سوئدی تشکیل شد؛ اما به دلیل حاکم بودن شرایط نیمهاستعماری تشکیل ارتش دائمی متحدالشکل در ایران تا پایان حکومت قاجار ممکن نشد.
چندپارگی نیروهای نظامی، با تشکیل نیروی پلیس جنوب (S.P.R) که انگلیسیها در طی سالهای جنگ جهانی اول تشکیل دادند، تشدید شد. به این ترتیب پس از جنگ جهانی اول دست کم چهار نیروی نظامی متفاوت با فرماندهی مجزا در ایران وجود داشت. این نیروها عبارت بودند از:
سایر نیروهای نظامی هم که عمدتا نیروهای قزاق و ژاندارمری بودند به همراه بریگاد مرکزی و واحدها و ادارات وزارت جنگ در ۱۴ دی ۱۳۰۰ در یکدیگر ادغام شدند و شالوده ارتش جدیدی را که متشکل از پنج لشگر بود، تشکیل دادند.
ارتش جدیدی که به این ترتیب شکل گرفت با ۲۰ هزار نیرو به انجام ماموریت اصلی خود یعنی سرکوب نیروهای مرکزگریز و قدرتهای محلی رهسپار شد. رضاخان فرماندهی این ارتش را که به زودی نفرات آن به ۴۰ هزار نفر رسید، به دوستان صمیمی و همکاران سابق خود در نیروی قزاق سپرد.
با تکیه بر این نیروها سراسر کشور به شش منطقه نظامی تقسیم و کنترل هر منطقه به یک لشگر و فرمانده ارشد آن، امیرلشگر، واگذار شد. وظیفه اصلی این لشگرها در مناطق تحت ماموریت، برقراری امنیت، سرکوب مخالفان قدرت مرکزی و تامین هزینههای ارتش جدید رو به توسعه، مخصوصا از طریق جمعآوری مالیات بود.
مجموعه اقدامهایی که دولت جدید با تکیه بر این ارتش در راستای برقراری نظم و امنیت در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ انجام میداد، از سوی اقشار مختلف جامعه مخصوصا نخبگان سیاسی و روشنفکران مورد حمایت قرار میگرفت. این حمایتها بیشتر در قالب مقاله در روزنامهها و مجلات آن زمان مانند روزنامههای مرد آزاد، فکر آزاد، مجله آینده و … تبلور مییافت.
فقط در مرداد ۱۳۰۰ شمسی، پس از سقوط کابینه سیدضیاء و تشکیل کابینه قوامالسلطنه که رضاخان در آن وزیر جنگ بود، مجلس بودجه ارتش را چهار برابر بیشتر از بودجه سایر وزارتخانهها کرد.
حمایت از توسعه ارتش با رسیدن رضاخان به مقام ریاست وزرا و تشکیل مجلس پنجم که اکثریت نمایندگان آن را طرفداران رضاخان تشکیل میداد، افزایش یافت. در مجلس پنجم بود که فرماندهی کل قوا (در بهمن ۱۳۰۳ ش) به رضاخان واگذار شد و در همین دوره بود که خلع قاجاریه و واگذاری اداره حکومت موقت کشور (در ۹ آبان ۱۳۰۴ ش) به رضاخان، تصویب شد.
به این ترتیب رضاشاه میتوانست به صورت قانونی و بدون هیچ مانعی ارتش را که اینک تبدیل به ابزاری شخصی در جهت اعمال حاکمیت فردیاش شده بود، گسترش دهد. سیطره او بر ارکان اقتصادی کشور به وی کمک میکرد تا تمام منابع مالی کشور را آشکارا و پنهان، در راه توسعه نیروهای نظامی بهکار گیرد.
در سایه برخورداری از چنین امکانی، ارتش و وزارت جنگ در طول دوران ۲۰ ساله حاکمیت رضاشاه، به طور متوسط یکسوم کل بودجه کشور را به خود اختصاص میداد.
به لحاظ کیفی برای نخستین بار ایران از ارتشی با قوای سهگانه هوایی، دریایی و زمینی برخوردار و کارخانههای مهماتسازی هم برای تجهیز این ارتش احداث شد. به این ترتیب حکومت توانست یکی از نهادهای ایجاد تمرکز سیاسی را تاسیس کند.
اما کارکرد ارتشی که به این ترتیب بنیان نهاده شد و هزینه زیادی صرف آن شد، چه بود؟ پاسخ این پرسش را باید در عملکرد ۲۰ ساله این ارتش جست. ناکارآمدی در مقابل اولین و آخرین تهدید خارجی (در شهریور ۱۳۲۰) نشان داد که ارتش رضاشاهی تنها وسیلهای برای سرکوب مخالفان داخلی و به بیان دیگر وسیلهای برای ایجاد تمرکز سیاسی جهت تحکیم پایههای قدرت حکومت خودکامه وی بود.
ارتشی با چنین کارکرد، اگرچه میتوانست سهم مهمی در ایجاد تمرکز سیاسی داشته باشد، اما به تنهایی برای انجام چنین کاری کافی نبود. در تاریخ سیاسی ایران همواره در کنار ارتش دیوانسالاری (نظام اداری) هم یکی از ابزارهای ضروری جهت ایجاد تمرکز سیاسی بود.
با توجه به این اصل، دیوانسالاری و توسعه آن به عنوان یکی از ابزارهای ایجاد تمرکز سیاسی مورد توجه قرار گرفت. در واقع توسعه نظام اداری اقدامی در جهت ایجاد تحول در ساختار فرسوده نظام اداری بازمانده از دوران قاجار بود. نظام اداری حکومت قاجار در ابتدای تاسیس این سلسله، مبتنی بر فعالیت مجموعهای از مستوفیان و میرزاهایی بود که این مشاغل را به صورت موروثی برعهده میگرفتند.
نظام اداری موجود که براساس ساختار سیاسی نیمهمتمرکز حکومت قاجار بسط و توسعه یافته بود، نمیتوانست پاسخگوی نیازهای نظام سیاسی، با ساختار تمرکزگرایانه مورد نظر رضاشاه باشد. به همین دلیل ایجاد نظام اداری جدید ضروری به نظر میرسید.
گام ابتدایی در این زمینه با تصویب نخستین قانون استخدامی کشور در آذر سال ۱۳۰۱ شمسی برداشته شد. براساس این قانون استخدام کارمندان برای ادارات قاعدهمند شد. تصویب قانون استخدام کشوری اگر چه گام مهمی در ایجاد نظام اداری جدید بود؛ ولی نمیتوانست مشکل موجود را حل کند.