چنگیز خان مغول چه شهرهایی را ویران کرد؟ (قسمت دوم)

حمله چنگیز خان به ایران که منجر به جنگ و خونریزی بسیار زیادی در شهرهای کشورمان را در پی داشت، در زمان پادشاهی محمدخوارزمشاه بود، این حمله وحشیانه مغول در آستانه ماه رجب سال ۶۱۶ ه.ق انجام پذیرفت.

 

۷-اشغال بلخ

چنگیز با فراغت از قتل و غارت مردمان ترمذ ،به ناحیه کنکرت در حدود سمان رفت در آنجا هم دست به قتل ارت زد؛ او به سراسر بدخشان لشکر فرستاد و بعضی را تسلیم و شمار زیادی را هم به زور تصاحب کرد؛ چنان که در آن نواحی اثری از مخالفت با رای ظالمانه خان مغول باقی نماند، پس پایان یافتن زمستان منطقه را ترک و به سمت بلخ لشکر کشید. (جوینی ، جهانگشای، ۱۳۸۵،ص۱۰۲).بلخ شهر مهمی در آن عصر بود که امروزه در شمال افغانستان واقع است اهمیت این شهر موقیعت مکانی آن است که محل تقاطع دو جاده مهم قرار داشت است. جغرافی دانان پیش از حمله مغول از رفاه و شکوفایی بلخ و شگفتی های آن بسیار یاد کردند. این شهر بزرگ ترین بلاد خراسان محسوب می شد. چنگیز وقتی به حوالی بلخ رسید، مردم که آوازه خون ریزی و خون خواری وی را شنیده بودند شهر را تسلیم وی کردند تا جان خود را نجات دهند؛ غافل از آنکه در زندگی و آدم کشی در خون چنگیز بود و هیچ چیز مانع انجام کار وی نمی شد وی در این شهر هم پس از اشغال همان کاری را انجام داد که با مردم شهرهای اشغال کرده قبل صورت داده بود.(ولایتی ، علی اکبر، ۱۳۹۲، صص خ ۲۳۲-۲۳۳).

 

۸- اشغال مرو

مرو در عهد چنگیز خان از بلاد بزرگ و معمور خراسان بود. (همان ،ص ۲۶۷)سلطان محمد خوارزمشاه پیش از حمله مغولان و در زمانی که خراسان را به قصد عراق عجم ترک می کرد، مجیرالملک شرف الدین مظفر بخاطر جرمی که انجام داده بود،معزول کرد و بهاء الملک را تفویض کرد در هنگام فرار محمد به سوی عراق مجیرالملک مخفیانه پیغامی  به اهالی مرو فرستاد که مضمون ان این بود که چنگیز قصد حمله به این دیار را دارد و اینکه وی فرد خون خواریو بی رحمی است. (جوینی ، جهانگشای، ۱۳۸۵، ص۱۱۹) وقتی این پیغام مجیرالملک در شهر منتشر شد، بهاء الملک ،حکم ران جدید، با گروهی از مشاهیر و اعیان به مشورت پرداختند.بزرگان هم نظرشان این بود که، حصارهای شهر قابل اتکا نیست و تصمیم گرفتند همگی به حصار یارز (در مرو) پناه ببریم. همگی به همان حصار کوچانده شدند ولی گروهی از مردم که توان انتقال نداشتند در مرو ماندند. در همین موقع جبه نویان و سوبدای بهادر، که در تعقیب سلطان محمد بودند به مرو رسیدند و بخاطر اینکه بهاء الملک به حصار یارز گریخته بود؛ نایبش و به همراه شیخ الاسلام شمس الدین حارثی نزد مغولان فرستاد تا آنها اظهارر تسلیم کند. مولان هم بخاطر عجله ای که برای تعقیب سلطان محمد داشتند با اندک هدایایی از جانب مروی ها راضی و از شهر دور شدند.(ولایتی،علی اکبر، ۱۳۹۲، ص ۲۶۷)

پس از دور شدن مغولان، یکی از ترکمانان (بوقا) که بخاطر آشنایی با راه فرار از خراسان به عراق سلطان محمد را کمک کرده بودبا جمعی از ترکمانان گردآمدند و علیه مغولان سپاه آراستند. گروهی از اهالی مرو که با او هم رای بودند از پناهگاه بیرون آمدند و به وی ملحق شدند؛ چندی بعد ترکمانان شهرهای اطراف به وی پیوستند بدین ترتیب وی در اندک زمان کوتاه سپاه عظیم گرد آورد. (جوینی، جهانگشای، ۱۳۸۵، صص۱۲۱-۱۲۰) وقتی سلطان محمد در جزیره آبسکون در گذشت؛  مجیر الملک به خراسان بازگشت و وقتی به مرو رسید ، گروهی از مردم به استقبالش آمدند.اما بوقا که از به قدرت رسیدن دوباره مجیر الملک بیم داشت در دروازهای  شهر را بست و وی را به شهر راه نداد. مجیرالملک بیکار نماند و با بیرون کشیدن گروهی از بزرگان و اعیان هم رای و هم فکر از شهر به پشتیبانی مالی آنها لشکری گردآورد و با بوقا شروع به جنگ کرد و لشکریان بوقا به سمت مجیر الملک رفتند و بوقا تنها ماند ولی مجیرالملک وی را عفو کرد. مجیرالملک پس از پیروزی هوای جانشینی سلطان محمد را داشت اما توطئه هایی در اطرافش علیه او صورت گرفت.(همان ، ص ۱۲۲)

نخستین توطئه که نافرجام ماند، از جانب شیخ الاسلام شمس الدین حارثی بود که به مغولان تمایل داشت. دومین توطئه که نتایج سهمگین و وخیمی داشت از جانب بهاءالملک بود که او هم بعد از با خبر شدن از عاقبت بوقا و شیخ الاسلام به مازندران گریخت و نزد مغولان رفت. سومین  توطئه هم جانب اختیارالدین، حاکم آدیه بود. چون مجیرالملک از نبرد با هاءالملک و لشکریان مغولان رها شد توطئه اختیار الدین شروع شد.زمانی که اعیان مرو در فکر توطئه علیه یگدیگر بودند، تولوی خانمغول از سرخس، نسا و ایبورد و دیگر بلاد خراسان برده گرفت تا برشمار سپاهیان خود افزون کند تا برای یک حمله نهایی به مرو آماده شدند. هنگامی که تولوی به مرو نزدیک شد ۴۰۰هزار سوار شمشیر زن را پیش فرستاد تا اطراف مرو را از ترکمانان شورشی پاک سازی کنند. این کار ادامه داشت تا ۱۲ هزار تن از ترکمانان کشته شدند.(ولایتی ، علی اکبر،۱۳۹۲، ص۲۷۱) مغولان که از این کار فارغ شدند به اردوی ترکمانان حمله ور شدند تا باقی آنها را که بیشتر زنان و کودکان بودند را به قتل برسانند و اموال غارت شده را از روستاییان گرفتند.تولوی در محرم ۶۱۸ به مرو لشکر کشی کرد. اول مجیر الملک با گروهی انبوهی از اهالی مرو از شهر بیرون آمدند و در عرض زمان  کمی مغولان زیادی را هلاک کردند. تولوی هم وقتی این شنید خودش راهی میدان شد که عاقبت، سپاه مرو شکست خورد و بازمانده سپاه به داخل شهر گریختند و تا ۲۲ روز متوالی مقاومت کردند. سرانجام مجیر الملک جز تسلیم و اظهار تطاعت چاره ای نداشت. مغولان پس از اشغال مرو شروع به قتل عام و تخریب شهر وروستا و عمارت ها پرداختند.( جوینی ، جهانگشای ، ۱۳۸۵، ص ۱۲۷) روایت جوینی درباره مرو این گونه است که؛ پس از حمله مغولان در شهر بزرگ و پرجمعیت مرو فقط حدود ۱۲ هزار هندو که ده سال مقیم مرو بودند زنده ماندند.(همان ، صص ۱۳۱-۱۳۲)

۹- اشغال نیشابور

نیشابور قبل از حمله مغول اعتبارو شوکت بسیاری و در ردیف شهرهای بزرگ چهارگانه خراسان شامل مرو، بلخ و هرات به شمار می آمد. این شهر از مراکز عمده سامانیان و غزنویان بود و در عهد سلجوقیان و خوارزمشاهیان از مراکز معتبر و آباد بود. هنگام حمله مغول در کنار نیشابور قدیم شهر معتبری دیگری به نام شادیاخ بنا شده و در واقع در این دوران همین شهر شادیاخ است که از آن به عنوان نیشابور یاد می شود ( اقبال آشتیانی ،۱۳۶۵، ص۱۵۵) ثروت بازرگانشان بسیار بود و هر روز کاروانی تازه به آن شهر رسید. کفاشان و بزازها و خرازها هریک سرایی مخصوص داشتند. (ولایتی ، علی اکبر ، ۱۳۹۲، صص ۲۷۸-۲۷۹)

زمانی که تولی خان راهی مرو شد تغاجار گورکان ( داماد چنگیز) را با امرای نام دار و ۱۰ هزار سوار جنگجو به جانب نیشابور فرستاد. نیشابوریان هم به پشتوانه کثرت سپاهیان و دارا بودن جنگ افزارهای زیادیبه مقابله پرداختند ( سیفی هروی ، سیف بن محمد، ۱۳۸۱، ص۱۴)

 

هرات در زمان حمله مغول شهری بزرگ محسوب میشد و قلعه و بارویی با چهار دروازه بود

به روایت نسوی، از معاصران حمله مغول، لشکریان تغاجار تا زمانی که همه آبادی های اطراف نیشابور را خراب نکردند به آن نزدیک نشدند؛ زیرا از مقاومت مردم محلی بسیار ترس داشتند. البته قبل از ورود تغاجار به نیشابور جلال الدین خوارزمشاه برای مدت کوتاهی به نیشابور رفت که مورد استقبال مردم آن شهر روبرو شد، وی از سردارانی که مقاومت کرده بودند تمجید به عمل آورده و مصالحه کاران را مورد خشم قرار داد که پس ازرفتن جلال الدین سپاهیان مغولی به فرماندهی قومی پسر چنگیزکه  به تازگی مرورا گشوده بود.

 

نیشابور رفتند دراین موقع نیشابوربا قحطی سخت اذوقه روبروبود.که همین گرسنگی ،ضعف قدرت وتوان جنگجویان مبارز شهرکاسته شد.مردم شهر هم به ناچار قاضی شهررا برای صلح وتسلیم نزد قولی  فرستادند، اما او که قصد انتقام قتل تغاجار را داشت نپذیرفت. (گرایلی،فریدون،۱۳۵۷،ص۱۳۱)در ثنای محاصره شهر نیشابور تغاجار به هلاکت رسید. (اقبال آشتیانی ، ۱۳۶۵،صص۱۰۶-۱۰۵)این قضیه بهانه ای به دست مغولان دادکه تا بیش تر ازبیش به قتل عام مسلمانان این شهرواطراف آن پرداختند. همراهان تغاجار به کشتار گسترده ای دست زدند، اما چون با مقاومت اهالی روبرو شدند به دو دسته تقسیم شدند؛ گروهی به سوی سبزوار رفتند در عرض سه روز آنجا را تسخیر کردند، در عوض مردم نیشابور ۷۰ هزار تن از مردم سبزواررا به قتل رساندند. دسته دوم به طوس رفتند به رغم مقاومت آنجا را هم گرفتند و دوباره دست قتل عام اهالی زدند.(جوینی ،تاریخ جهانگشای ،۱۳۸۵،ص۳۸۷) ابن اثیرروایت کرده است که مغولان در طوس شناعت ودنائت را بدان  جا رساندند که حرم مطهر امام رضا (ع)را هم ویران کردند (ولایتی،علی اکبر،۱۳۹۲ص ۲۸۰)

 

 

ازجهت دیگر، چون خبر هلاکت داماد چنگیز به گوش تولوی خان رسید، صبر کرد تا اوضاع مرو را تحت کنترل در اورد آن گاه به سمت نیشابور رفت؛ وی جنگ افزارها ،منجیق ها ودژکوب ها را پیش فرستاد؛ حتی با وجود زمین های سنگلاخ در اطراف شهر، دستور داد لشکریان مغول سنگ ها را جمع کنند.( جوینی، جهانگشای  ،۱۳۸۵،ص۱۳۹)

مغولان قبل از اینکه به نیشابور حمله کنند مدتی در روستای نوشجان که آب و درختان میوه بسیار داشت اردو زدند تا اسباب و الات حرب را آماده و تهجیز کنند؛ مردم نیشابور در مدت اقامت مغولان خود را برای پیکار آمده کردند ولی وقتی جدیت مغولان را مشاهد کردند ایمانشان به پیروزی ضعیف شد. پس بزرگان شهر و امرای لشکر گرد آمدند و به مشورت پرداختند تا چاره ای پیدا کنند.رای نهایی این شد که قاضی رکن الدین علی مغیشی را برای شفاعت نزد خان مغول بفرستند.ولی تولی شفاعت قاضی را قبول نکرد و حتی به او اجازه بازگشت هم نداد. ( ولایتی، علی اکبر،،۱۳۹۲،ص ۲۸۱) روز چهارشنبه دوازدهم صفر ۶۱۸ ه.ق ، تولوی به نیشابور حمله کرد ، مردم شهر هم تمام سعی خود را انجام دادند تا مغولان وارد نشوند سرانجام مغولان دروازه شهر را گشودند و در سراسر شهر متفرق گردیدند.( سیفی هروی، سیف بن محمد، ۱۳۸۱،ص ۱۵)

مغولان در طلب مجیرالملک ،حاکم دلاور نیشابور ، همه جا را جستجو کردند تا وی را یافتند. مجیرالملک به آنان دشنام داد؛ مغولان خون خوار هم بدون توجه به کهولت سن وی ، او را به سخت ترین وجه به شهادت رساند.(جوینی، جهانگشای، ۱۳۸۵، صص۱۴۰-۱۳۹) تولوی فرمانی صادر کرد مبنی برقتل تغاجار شهر را چنان تخریب کنند که قابل زارعت نباشد. لشکریان مغول زن، مرد، پیر و جوان را به صحرا بردند و همه را کشتند. مغولان حتی سگ و گربه را زنده نگذاشتند. (اقبال آشتیانی، عباس، ۱۳۶۵، ص ۵۶) فقط از میان این جمعیت که قتل عام شدند ۴۰۰ نفر از پیشه وران و هنرمندان را جدا کردند.( گرایلی، فریدون، ۱۳۵۷،ص ۱۳۴)

در این هنگام ، دختر چنگیز که همسر تغاجار بود با سپاهیان مغول به شهر وارد شد و هر کسی را که در قسمتی از شهر پنهان شده بود بیرون کشید و کشت؛ به طوری که به گواهی مورخان هیچ کس از اهالی شهر پرجمعیت نیشابور جان سالم به در نبردند. آنها شهر را پس از هفت شبانه روز آب بستند و بعد در زمین جو کاشتند تا هیچ اثری از شهر باقی نماند. تولوی هم یکی از امرای مغول به همراه ۴۰۰ سرباز را برای مراقبت از شهر گمارد تا اگر کسی خواست شهر را دوباره آباد کنند بکشند. آنان گاه خود راهی هرات شد.( سیفی هروی، سیف بن محمد، ۱۳۸۱،ص ۱۵)

شهاب الدین نسوی ،از معاصران حمله مغول در سیرت جلال الدین منکبرتی نوشته که مغولان چنان زمین نیشابور را با خاک یکسان کردند که برخاک آن چوگان بازی می کردند.( ولایتی،علی اکبر،۱۳۹۲،ص۲۸۳)

۱۰-اشغال هرات

هرات در زمان حمله مغول شهری بزرگ محسوب میشد و قلعه و بارویی با چهار دروازه بود.(لسترنج، گای، ۱۳۷۳، ص۴۳۴) تولوی پس از فاجعه نیشابور عازم هرات شد و پیشاپیش سپاه خود گروهی از جنگجویان را جلوتر فرستاد تا قلاع اطراف هرات را که مقاومت می کردند ویران کنند و ساکنان آن را ازبین ببرند. وقتی به هرات رسید ایلچی به نام زنبور را روان شهر کرد و پیغام داد که ملک و امیر قاضی خطیب و مشاهیر شهر پیش  او ایند تا از آسیب مغولان در امان باشند.(ولایتی ،علی اکبر،۱۳۹۲،ص ۲۸۴)

ملک شمس الدین محمد جوزجانی که در زمان سلطان محمد امیر و حاکم شهر بود .وی نزدیک به یک صد هزار سپاه در اختیار داشت،به پشتوانه این نیرو پس از شنیدن پیغام تولوی دستور به قتل ایلچی را داد و با شجاعت تمام بانگ زد ؛ «آن روز مباد که من مطیع و منقاد کفار مغول و تاتار شوم تولوی با شنیدن خبر هلاکت ایلچی خشمگین شد و حکم کرد تا لشکریان از اطراف شهر را بگیرند و مسلمانان را قتل عام کنند، در مقابل آن ملک شمس الدین محمد مسلمانان را به مقاومت دعوت کرد، در همین هنگام مغولان از برج وبارو بالا رفتن و به شهر حمله کردند.(همان،۲۸۵)

در مقابل دلاوری مردمان هرات باعث شد که ۱۷۰۰ تن از بهترین جنگجویان تولوی به هلاکت برسانند، این حرکت ادامه داشت تا روز هفتم جنگ مغولان یک پارچه به شهر هجوم آوردند و در غوغایی که به وجود آمد تیری بر بدن ملک شمس الدین نشست و او را به شهادت رساندند.( سیفی هروی، سیف بن محم،۱۳۸۱، ص ۶۱)

پس از شهادت وی، برای نخستین بار در میان مردمان هرات تفرقه ایجاد گردید. مردم هرات به دو دسته تقسیم شدند؛ عده ای از هواداران سلطان جلال الدین خوارزمشاه بودند گفتند که باتمام توان می جنگند، گروه دیگر قضاوت معارف اکابر و اشراف شهر بودند برصلح پا فشاری می کردند.(همان جا) در این ثنا، تولوی در مقابل دروازه فیروز آباد هرات ایستاد و خطاب به مردم هرات فریاد زد  ای مردم بدانید که من تولوی خان بن چنگیزخان هستم. اگر می خواهید که به جان امان یابید و زنو فرزندان شما به دست مغولان نیفتد، دست از محاربه باز دارید و پای از مبارزات پس کشیده روی به سوی اطاعت و انقیاد آوردید و نصف آنچه هر سال از مال و جهات که به سلطان جلال الدین می رسانیده اند و تسلیم ما شود تا به مراحم خسروانه و عواطف پادشاهانه اختصاص یابید و از تربیت شاهی ومکرمت شاهنشاهی برخوردار و محظوظ شوید»او سخنانش را با سوگند پیاپی پایان بخشید. (همان جا) مردم شهر با شنیدن سوگندهای تولوی تصمیم گرفتند که تسلیم شوند. امیر غزالدین مقدم هروی، که به حکم سلطان جلال الدین حاکم ضعف جامه بافان بود به همراه ۱۰۰تن از جامه باف ها از شهر خارج شدند و نزد تولوی رفتند، آنها مورد لطف تولوی قرار گرفتند و مردم دروازه شهرها را گشودند تولوی هم دستور داد ۱۲ هزار تن از هواداران سلطان جلال الدین را به شهادت رساندند و باقی مردمان را امان داد آنگاه وی ملک ابوبکر به حکومت هرات و یکی از غلامان ترک ( منگتای) به شحنگی هرات گذاشت و خود را با اردوی چنگیز در طالقان پیوست. ( ولایتی ، علی اکبر، ۱۳۹۲، ص۲۸۶)

هنوز از رفتن تولوی از هرات نگذشته بود که ۸۰ تن از هوداران فدایی سلطان جلال الدین تصمیم گرفتند شهر هرات را از تسلط  مغولان بیرون بیاورند. آنان در کسوت بازرگانان به شهر وارد شدند و اسلحه های خود را پنهان کردند و در هرات مشغول خرید وفروش شدند تا فرصت مناسب ایجاد گردد. آنان در پای حصار منگتای و ملک ابوبکر در بازار از پای در آوردند (سیفی هروی، سیف بن محمد، ۱۳۸۱، ص ۱۸) بقیه مردمان هرات هم از این موقیعت استفاده کردند و شمشیر بیرون آوردند و شروع به از بین بردن مغولان کردند.(همان، صص۱۹-۱۸)

چون خبر مجاهدت مردم هرات به چنگیز رسید، خشمگین شد و به تولوی گفت؛ این فتنه از آن پیدا شد که تیغ و تیر از آن هرویان دریغ داشتی بعد چنگیز ایلجیگدای نوئین را با ۸۰ هزار مرد جنگجو روانه هرات کرد و وی در راه هرات نیز از شهرها اطراف نیرو گردآورد و به آنها گفت که اگر کسی ستی کند ، جان او را می گیرم و اگر کسی دلاوری کند مورد عنایت من قرار می گیرد. از این جهت هم مردم هرات باهم پیمان بستند که تا رمقی در تن دارند در دفاع از شهر بکوشند و کسی از نبرد دست نکشد.( ولایتی ، علی اکبر، ۱۳۹۲، ص ۲۸۷)

ایلجیدای پس از یک ماه به هرات رسید و از چهار جهت به شهر حمله کرد و جنگ را آغاز کرد. این نبرد ۶ ماه طول کشید که در این جنگ ۵ هزار تن از سربازان مغولان کشته و باقی هم خسته و درمانده شدند. ایلجیگدای این را می دانست که ماندن در آن وضیعت ممکن نیست، پس از سه روز حمله نهایی را آغاز کرد و بخت هم با وی یار بود توانست هرات را اشغال کند. وی پس از خروج از هرات به قلعه کالیون حمله کرد، در همان جا هم ۸۰ هوادار سلطان جلال الدین کشت.(همان، ص ۲۸۹)

خرابی‌های که در هرات شکل گرفته بود تا سال ۶۳۴ ه .ق ادامه داشت تا در زمان اوگتای قاآن فرمان داد تا هرات را آباد کنند. نخستین ساکنان هرات به ناچار به جای گاو، خود خیش می‌کشیدند، بویوغ برگردن می نهادند و زمین را شیار و تخم می‌پاشیدند. ( فرقانی،فاروق، ۱۳۷۹، صص ۸۲۷-۸۲۷) با این همه ما سلطان را نیز به جهت ترک مرکز فرماندهی و عدم قاطعیت در یکی از حساس‌ترین لحظه های تاریخ کشور مسئول و گناهکار می‌شناسیم.

آری او مقصر است نه از جهت اینکه با پول و هدیه مغول را رام نکرد، نه از این لحاظ که جاسوسان بازرگان مغول را کشت، نه به این دلیل که با خلیفه دسیسه گر عباسی در افتاد، بلکه به این جهت که از عهده دشمن خانگی کوتاه آمد، به مادر و خویشان خویش میدان توطئه و فتنه انگیزی داد، به اغوای مادر جلال الدین را از مقام ولایتعهدی، کنار گذاشت. او مقصر است زیرا سخن شهاب الدین خیوقی و پسر دلیر خود را نشنید و از همه امکان های خود بهره گیری نکرد. (دستغیب، عبدالعلی، ۱۳۷۶، ص ۲۰۳).به هر حال شهریار خوارزمشاهی فرو ریخت و به همراه آن ایران آباد و نیرومند به سرزمین سوخته ای بدل شد. ترکان خاتون و حواشی سلطان در دوزخی که خود در ساختنش سهیم بودند در افتاده سوختند. سرگذشت سلطان و ترکان خاتون در پایان زندگانی ماجرای غم انگیزی است. سلطان دیگر آن شیری نیست که در نبرد غوریان و قراختاییان و حریفان دیگر به معرکه های نبرد در می آمد. اگر گزارش نسوی درست باشد در پایان زندگانی می گوید: دنیا دار ساکنان دنیا نیست… مغولان ترکان خاتون را در قلعه ایلال مازندران اسیر کرده و به نزد چنگیز فرستادند. فرزندان سلطان با ترکان خاتون بودند که همه را شهید کردند.( همان ،صص ۲۰۵-۲۰۴)

منابع و ماخذ:

-اقبال آشتیانی؛ عباس؛ تاریخ مغول؛ تهران؛ امیرکبیر؛ ۱۳۶۵٫
-اشپولر؛ بارتولد؛ تاریخ مغول در ایران؛ ترجمه محمود میرآفتاب؛ تهران؛ علمی و فرهنگی؛ چ نهم؛ ۱۳۷۶
-جوینی؛ عطامک؛ جهانگشای؛ تصحیح محمد قزوینی؛ تهران؛ دنیای کتاب؛۱۳۸۵٫
– دستغیب؛ عبدالعلی؛ هجوم اردوی مغول به ایران؛تهران؛علم ؛۱۳۶۷
-سیفی هروی؛ سیف بن محمد؛ تاریخ نامه هرات ؛تصحیح محمد آصف فکرت؛ تهران؛ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛۱۳۸۱٫
-غفورف؛ باباجان؛ تاجیکان؛ تاریخ قدیم قرون وسطی ؛سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی؛ دوشنبه،۱۳۷۷٫
-فرقانی؛ محمد فاروق؛ مقایسه اوضاع شهرهای خراسان در قبل و بعد حمله مغول؛ تهران؛ دانشگاه شیهد بهشتی؛ ۱۳۷۹٫
گرایلی،فریدون؛ نیشابور شهر فیروزه ،مشهد ؛ موسسه چاپ و انتشارات و گرافیک دانشگاه فردوسی؛ –
-ولایتی؛ علی اکبر؛ ایران از حمله مغول تا پایان تیموریان؛ تهران؛ امیرکبیر؛ ۱۳۹۲

mashreghnews.ir

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ