گفتار گام به گام آیین بودا جنوبی:بخش دوم

گفتار گام به گام: بخش دوم. موضوع این بخش، جهان  ِ حس وآسمان هاى برتر است.

جهان حس. گفتار گام به گام اینک به تجربه حسى مى پردازد. مقصود نشان دادن این است که چگونه جاذبه هاى رنگ، صدا، بو، طعم و تماس مالک دل شده و آن را هم در بیدارى و هم در خواب و تخیل قلب مى کنند. در ملموس ترین سطح، جستوجو براى مال خواهى و تملک ها، یا (در صورت ناکامى) منجر به این مى شود که حسرت تملک هاى دیگران را بخورد و یا (در صورت کامیابى) با احساس تملک، ترس از کف دادن آنها را دارد. این مال خواهى، علت نهایى بسیارى از خشونت ها، بدکردارى ها و دزدى هاست و دِهِش و سیله را نیز به آسانى تضعیف مى کند. مال خواهى خطرى است که تجربه حسى را تهدید مى کند، تجربه حسى در مقایسه با یافته هاى برتر حتى به منزله سرچشمه خوشى و نیکبختى، پَست است، و دلى که به آن سرگرم شود، از تماس با سرشت حقیقى خویش باز مى ماند.

شخص با رهایى از بند تجربه حسى به ثمره اى حقیقى دست مى یابد. دل بستگى ها و آزمندى هایى که مانع خودانگیختگى کُنش اند، دیگر سنگ راه کُنش دل نمى شوند. دل با رهایى از دغدغه ها و علاقه ها به نوعى کُنش ساده تر و شفاف تر باز مى گردد. حاصل طبیعى این کار دو چیز است: یکى، سعه صدر بیشتر با موجودات دیگر و دیگرى، نوعى سلوک کلى تر. این را در چهار برهمه(یا مقام) جاودانه خلاصه مى کنند، یعنى مهر به همه موجودات; همدردى با رنج آنان; شاد بودن از شادى آنان; و نگاه یکسان به بدى ها و خوبى هاى آنان.

آسمان هاى برتر. چنین حالاتى راه آسمان هاى برهمه را باز مى کند، که از نوعى دیانه آرام (باونا) به آن مى رسند. ساکنان این آسمان ها ساکن در قدرت، تابندگى و زیبایى اند. حواس در اینجا نقش بسیار جزئى ترى دارد، اما چون این ساکنان هنوز دستخوش قانون کردار (کَرْمه)اند، ممکناست سرانجام به سطحى پایین تر سقوط کنند. چسبیدن به چنین سطحى خطرى است که ساکنان این حالت را تهدید مى کند. با این همه، این حالت یک ثمره چشمگیر دارد، یعنى دل حساسیت، پذیرندگى و پایدارى لازم براىدرک کامل عمیق ترین آموزه را پیدا مى کند ]۶۵[.

آموزه متعالى. در واقع این عبارت را مى توان به آموزه دمّه خاص بودایان و یا آموزه دمّه متعالى  ِ بودایان برگرداند. در شکل اول به معنى بخشى از آموزه بودا خواهد بود که مختص و منحصر به بودا است (برخلاف گفتار گام به گام که با سنّت هاى معنوى دیگر وجه مشترکى داشت)، حال آنکه در شکل دوم، به معنى برترین آموزه است. این آموزه به هر دو شکل، شامل چهار حقیقت جلیل و دیانه بودایى است.

چهار حقیقت جلیل. این چهار حقیقت، اغلب به اَریه را براى آنکه فهم چهار حقیقت جلیل را واضح و آسان مى داند، سرزنش مى کند. علم به این چهار حقیقت کافى نیست. فقط با یک درک کامل و بنیادین مى توان به تبدّل کامل معنوى رسید; بنابراین به یک حالت پیشین درست نیاز است. این چهار حقیقت، بیشتر حقیقت  ِ تجویزى است، تا توصیفى. این مهم نیست که جهان در این راه است; بلکه بر عکس، وقتى که دل آن طور که باید در آرامش است، شخص باید به اشیا در این راه، مدام به قصد تغییر دل به حالت بهتر نگاه کند ]۷۶; ۸۲[.

۱. نخستین حقیقت را معمولا دوکّه، یا رنج مى خوانند، اما گاهى نام هاى دیگرى به آن مى دهند. مثلا، نخستین حقیقت را مى توان «جهان»، دومین حقیقت را «پیدایش جهان» و مانند اینها خواند. در واقع، مقصود از نخستین حقیقت، بخش اعظم زندگى انسان معمولى است. بنابراین، باید واژه رنج را به دقت معنا کنیم. حتى بسیارى از تجربه هاى خوشایند دوکّهاند. وقتى که زندگى را رنج مى خوانند، به معناى این نیست که تجربه هاى خوشایند ناخوشایندند، بلکه به معناى این است که آنها دستخوش تغییر و از میان رفتن اند. آنها در مقایسه با لذت هاى معنوى ناخوشایندند. در حقیقت، مادامى که دل، که در تماس با امر متعالى است، از هماهنگى پایا و توازن برخوردار نباشد، انسان در موقعیتى ناخوشایند قرار دارد.

رنج را عامل بیدارى  ِ سَموِیگه  مى دانند. سَموِیگه نوعى محرک و انگیزش درونى است، که شخص را به مجاهدت معنوى وا مى دارد و به بیدارى دل مى انجامد، مشروط به آنکه خوشى مانع بازگشت افسردگى شود. از این رو، نخستین حقیقت را معمولا به تکان هاى بزرگ زندگى، یعنى تولد، بیمارى، پیرى و مرگ توضیح مى دهند. در زندگى معمولى اغلب اینها عامل بیدارى سَموِیگهاند، اما سَموِیگه نیز به همین میزان مى تواند حاصل بینش  ِ فرایند بى پایان زاد و مرگ یا نپایندگى چیزها باشد.

۲. دومین حقیقت، برخاستن رنج است. خاستگاه رنج تَنا از دمّه (یا آیین) است. پس این اعمال ناگزیر به نوعى قلب شده است و حاصلى که مى دهد نیز قلب شده است. حتى هم اینک مى کوشیم که با تشنگى مان تجربه را با زور در یک قالب دروغین جا دهیم. بنابراین، چیزهاى خوشایند و چیزهاى ناخوشایندْ عشق و نفرت را پدید مى آورند و الگوى کمابیش ثابتى را مى سازند که امیال و جانبدارى هاى معمول ما آن را سخت مى کنند. اینها زندان آینده ما را مى سازند. با این حال، درک سرشت این جریان، فرار از آن زندان را ممکن مى کند.

۳. این فرار، نیروانه) است، که از دید بودایى بالاترین نیکبختى و رهایى فرجامین است. این، سومین حقیقت است، یعنى توقف رنج. تشنگى و نادانى به پایان مى رسد. همان طورى که با از میان رفتن علت بیمارى، سلامتى بازمى گردد، با از میان رفتن علت رنج، نیروانه تحقق مى یابد. واصل به این مقصد نهایى، لذت و نیکبختى  ِ بزرگى را تجربه مى کند. همه تردیدها و فشارها از میان مى روند. دلش از جانبدارى و درهم تنیدگى آزاد مى شود. او از دانش پایدار آزادى و رهایى برخوردار است.

بسیارى از ناظران غربى از نیروانه چون مقصد، برداشتى منفى داشته اند. پیداست که این از دید بوداییان خطاآمیز است، چون در نظر اینان نیروانه فراتر از برترین نیکبختى ها است. درحقیقت، مکتب هاى اصلى آیین بوداى هندى، همه متفق اند، که نیروانه نبود  ِ محض نیست. به بیان دقیق تر، آن یک درمه نامشروط است که با اصطلاحات مکانى یا زمانى قابل توضیح نیست; شناخت آن نادانى را از میان مى بَرَد و به تشنگى پایان مى دهد. پرسش از سرنوشت بعدى واصل به این مقصد اغلب در این بافت مطرح مى شود. این یک «پرسش بى پاسخ» است. مسائلى چون گستره زمانى و مکانى جهان و رابطه صحیح میان موجود زنده و کالبد در همین مقوله مى گنجد. براى خاموشى بودا دلیل عملى مى آورند: این پرسش ها از میان برنده فرصت و سرگرم کننده اند; اینها راه به مقصد نمى بَرند.

شاید گمان کنیم که به کار بردن این سخن در مورد خود مقصد معنوى درست نباشد، اما در واقع حتى همین جا اهمیت بیشترى پیدا مى کند. آیین بودا راه میانه اى است میان جاودانگى (یعنى عقیده به بى مرگى شخص) و نیستى (یعنى عقیده به اینکه مرگ پایان نهایى است). اگر نظر جاودانگى عقیده اى جزم اندیشانه (دیتّى) باشد، که تشنگى عامل آن است و سنگ راه رهایى مى شود، وصف این مقصد به حالات پاینده وجود، نتیجه عکس مى دهد. اگر نیستى روى دیگر این عقیده باشد، که شکل دیگرى از تشنگى آن را پدید آورده، پس این وصف  ِ ضد نیز بى فایده است. آموزه بودایى در درجه اول تجویزى است. وجهى ندارد که در این تجویز هر چیزى را که امکان تندرستى را تقلیل مى دهد، بگنجانند.

۴. چهارمین حقیقت، حقیقت  ِ راهى است که به توقف  ِ رنج مى انجامد، یعنى راه هشتگانه اریه. جدول ۲ نشان مى دهد که چهارمین حقیقتْ شامل محدوده بسیار وسیعى از آموزه هاى بودایى درباره راه معنوى است که از هشت عامل بیشتر است. همه این آموزه ها را باید سازنده یک کلّ پیچیده و موزونى انگاشت که به طور طبیعى رو به سوى یک مقصد داردــ «درست به رودهاى بزرگى مى مانند که همه رو به سوى اقیانوس دارند» ]۳۶[.

جدول ۲ چهارمین حقیقت: راه

نیروها عوامل راهعوامل بیدارى (ایندریه)(مگنگه)(بوجنگه)

۳. شناسایى} ۵. شناسایى ۱. شناخت درست۲ جستوجوى ِ دمّه[ بینش ۲. اندیشه درست (ویپسّنا)

۳. گفتار درست ۱. رفتار } ۱. ایمان ۴. کردار درست ۵. زیست درست ۲. نیرو ۶. کوشش درست ۳. نیرو ۴. شوق ۵. آرامش آرامش ۲. یکدلى۳. آگاهى۷. آگاهى درست۶. یکدلى (سَمَته)

۷. یکساندلى ۴. یکدلى۸. یکدلى درست ۱. آگاهىراه را مى توان به راه این جهانى یا معمولى (لوکیه) شناخت  ِ بىواسطه پیدا کند. همین شناخت است که عامل آخرین تحول است و به آزادى دل و یافت مى انجامد.

دیانه بودایى.، به معنى «شکوفایى» است، که اغلب ]در زبان انگلیسى[ آن را به «مدیتیشن» برمى گردانند. مقصود، شکوفایى راه و تربیت لازم براى آن است. دوجور باونا وجود دارد، به ترتیب مبتنى بر آرامش، و بینش.

روش متعارف، آرامش یا سمته را چرخ (یانه)) به لطیف ترین جذبه دل برسد. این را با چهارمین دیانه نیز که مبنایى است براى حالات لطیف تر یا نیروهاى روانى گوناگون مى توان شکوفا کرد. چون چهارمین دیانه یک حالت آگاهى و یکساندلى  ِ ریشه دار است، براى بیدارى بینش بسیار سودمند است، و در واقع ممکن است که در این مرحله به طور خود به خودى بینش پیدا شود. اگر پیدا نشد، طبعاً دیانه گر ناگزیر است، براى رسیدن به توازن لازم براى راه فراجهانى، براى شکوفاکردن نظام مند بینش، بازگردد. ]۲۶[.

روش دوم، بینش یا ویپسّنا را چرخ مى داند. این روش زمانى غیرمعمول بود، اما دیانه بینش در دهه هاى پس از جنگ جهانى دوم، به خصوص در برمه، از نو رواج شدیدى پیدا کرد. دیانه بینش به نوعى درون نگرى خاص نیاز دارد که تا حدى مستقل بماند، تا از دخالت در فرایند طبیعى نمودهاى روانى و جسمى پرهیز کند. با این روشنى و هوشیارى، هوشیارى عظیم ترى از رویدادها و جریان هاى روانى و جسمى پیدا مى شود. این به شناخت تجربى  ِ چهار حقیقت مى انجامد. مشکلات بسیارى بر سر این راه است، مثلا شخصى که به روشن شدگى مى رسد ممکن است یک نظر دروغین پیدا کند، و چنانچه این نظر بر او فایق آید، باید نوعى بحران وجودى را تحمل کند. اما سرانجام حالتى آرام از درکى عظیم به طور مدام در او پیدا مى شود. اینک دل به طور طبیعى میل به سکون و آرامش درونى زیادى دارد تا توازن لازم براى سَمَته و ویپسّنا را پیدا کند.

این توازن، راه این جهانى را به کمال مى بَرَد، و وقتى شرایط مهیا شد، راه فراجهانى پیدا مى شود. این راه فراجهانى یا متعالى در لحظه پیدایى، در پیوند با حقیقتى است که محصول علل و شرایط نیست; این حقیقت اریه دمّه (یا آیین جلیل) است. دیانه گر به مقامى مى رسد که به «رسیدن به رود» مشهور است. او اینک از شک و اعمال خرافى دینى آزاد است و دیگر خود را با کالبد یکى نمى گیرد. او به خانواده بودا پیوسته است و به خاندان اریه رسیده است. او دیگر در چهار سراشیبى از نو متولد نمى شود و دیگر در به جا آوردن دستورهایش کوتاهى نمى کند. آخرین تحول صورت گرفته است و از این پس او پیوسته روى به سوى مقصد نهایى دارد. «به رود رسیده» براى تجربه کردن یافت متعالى، دلش را تربیت مى کند و درصدد است که آن را با کردارهایش یکى کند. او اینک یک اریه (یا شریف) است که از راه تزکیه و در طى هفت زندگى به نهایى ترین و بالاترین مقام، اَرهَت، خواهد رسید. در آیین بوداى جنوبى، ارهت یک انسان آرمانى  ِ بى نظیر و والا به شمار مى آید. او به مقصدى رسیده که به همه آلایش هاى روانى پایان مى دهد. او براى رسیدن به رهایى آنچه را باید انجام داده است. او تجسّم کامل راه اریه (یا، راه جلیل) است، یعنى کردارهایش با مقام او کاملا هماهنگ است. از این پس، غالب اوقات از او انتظار مى رود که زندگیش را وقف دیگران کند. آنگاه که بودا نخستین شاگردان ارهتش را «براى سود و سعادت مردمان» به سراسر جهان فرستاد، این رفتار را سرمشق قرار داد ]۸۲: ۶۱ ـ ۸۷; ۵۶; ۵۷; ۷۰[.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ