معرفت شناسى در آیین بودای هندی

متون بودایى، سیدارته گوتمه یا بودا، را کسى مى داند که آیین هاى قربانى برهمنان را به استهزاء مى گرفت و کاهنان سازنده این آیین ها را متهم مى کرد، زیرا این آیین ها بهترین انگیزه براى دریافت پول ثروتمندان و بهره بردارى از قدرت به نفع خود بودند. بدین طریق سرانجامِ تازیدن به اعمال قربانى کاهنان برهمایى به چالش کشیدنِ اقتدار متون ودایى که کاهنان مقدس مى شمردند منتهى شد. قدیمى ترین فیلسوف بودایى که اقتدار متون مقدس را به چالش کشید ناگارجونه (رفع مناقشات)، ناگارجونه نشان داد که همه آراء با نوعى قضاوت درباره تجربه، یا درباره صور متعدد استدلال، یا درباره اقتدار سنت، توجیه پذیراند. ناگارجونه گفت: اینک در میان آرایى که مى توان پذیرفت این رأى هست که همه آراء از راه یکى از آن راه ها توجیه مى شوند. امّا ظاهراً چیزى نیست که این رأى را توجیه کند. اگر کسى ادعا کند که این رأى توجیه گر خود است، پس چرا نپذیریم که تمام آراى دیگر نیز توجیه گر خود هستند؟ از سوى دیگر اگر این رأى نیازمند اثبات باشد حاصل آن عقب گردى بى منتها خواهد بود. سپس ناگارجونه نتیجه مى گیرد که هیچ رأیى را نمى توان پایه گذارى کرد.بنابراین پذیرش اینکه انسان هرگز نمى تواند به یقین برسد نزد ناگارجونه موثق ترین راه براى آزادى و رهایى خود از توهّمات متعددى است که علت ناخوشى هاى این جهان اند. بنابراین زدودن این توهّمات صرفاً کشف حقیقت نیست، بلکه فقط شناخت همه آن عقایدى است که به عنوان معرفت قلمداد مى شوند، درحالى که در حقیقت اصلاً معرفت نیستند.

گرچه شکّاکیت ناگارجونه در جذب معناى حقیقى قطعاتى از متون بودایى توفیق یافت; متونى که بودا را نسبت به دیگر معلمان، پرسشگرى اقتدارگرا مى دانست، امّا این امر فرصت مناسبى براى تمییز حقیقت از خطا باقى نگذاشت. بنابراین اکثر فیلسوفان بودایى که پس از ناگارجونه آمدند هم بر رفع خطا تأکید داشتند و هم بر حفظ معرفت دقیق. دیگْناگه نظریه هاى معرفت را که متفکران برهمایى بسط داده بودند، اصلاح کرد و گفت که فقط دو نوع معرفت وجود دارد و هر کدام موضوعى متمایز دارد که براى دیگران غیر قابل دسترس است: انسان بهواسطه حواس، معرفتى نسبت به ویژگى هایى که به لحاظ جسمى موجوداند کسب مى کند، در حالى که قوه عاقله، انسان را قادر مى سازد تا مفاهیمى را که تجربه هاى گذشته و آینده را مورد توجه قرار مى دهد، بسازد.

در اثر مهمى به نام آلَمْبَنه پَریکْشه شکل داده بود، بسط داد. در آنجا دیگناگه گفت که یک شناخت تنها در صورتى صحیح است که موضوع آن با آنچه موجب آگاهى شده کاملا شبیه باشد، مثلاً چنانچه فردى در تاریکى درخت خشکیده اى را ببیند و آن را یک انسان بپندارد، پس در اینجا موضوع شناخت انسانى است که شبیه درخت خشکیده نیست، همان درختى که موجب این شناخت است; بنابراین، این شناخت نادرست است. با طرح این اصل، دیگناگه گفت که بنابراین هیچ یک از ادراکات حسى ما درست نیست، زیرا در اصل، ذراتى آنها را پدید آورده اند که روى هم انباشته شده اند; با وجود این ما هرگز از چیزى به عنوان توده ذرات آگاه نیستیم. در عوض آنچه ما از آن آگاهیم اشیائى اند نظیر انسان ها، فیل ها و درخت ها. امّا این تصورات ما از اشیاء مثل انسان یا فیل صرفاً تصوراتى ذهنى از طبیعت اند و با حقائق موجود در جهان خارج مطابق نیستند. بنابراین او نتیجه مى گیرد که تنها موضوعات قابل شناسایى براى ما مفاهیم اند; ما هرگز از حقائقى که بیرون از ذهن اتفاق مى افتد کاملاً آگاه نیستیم.

جستارهاى دیگناگه علاقه دوباره اى را درباره مسائل معرفت شناسى میان فیلسوفان بودایى برافروخت که قرن ها ادامه یافت. نظریات او در منطق به اندازه نظریاتش در منابع معرفت مؤثر بود، و موارد اندکى در نظریات او بود که صراحتاً به آموزه پیشین بودایى اشاره داشت. کار استخراج مفاهیم و مسائل منطق و معرفت شناسى را براى مردم برعهده فیلسوف نظام گرا، دهرمه کرتى، نهادند. مشغله سنتى بودایى، یعنى رفع توهّمات از ماهیت خودْ (نفس) براى کسب رهایى از ناخشنودى، مورد علاقه مردم بود.

نظام معرفت شناسى دهرمه کرتى در پیرامون نقد او از این آموزه برهمایى درباره حجیت خاص وده که برهمنان آن را وحى خدا به بشر مى دانستند، دور مى زد. او این نقد را با دفاعى از این آموزه که بودا منبعى از معرفت بود، ترکیب کرد. ادعاى برهمنان درباره حجیت متون مقدسشان مبتنى بر این اندیشه است که خدا عالِم مطلق و رحیم است; دهرمه کرتى گفت که این عقیده نامعقول و مضحک است. از سوى دیگر، ادعاى بوداییان براى حجیت بودا بر این ادعاى متواضعانه مبتنى است که بودا انسانى عادى بود که مى توانست علت اساسى ناخشنودى را ببیند، چگونگى زدودن این علت را مى دانست، و زمان زیادى را صرف کرد تا آنچه را کشف کرده بود به دیگران بیاموزد. به علاوه دهرمه کرتى گفت، بودا چیزى نیاموخت، مگر اصولى که هر انسانى مى تواند آنها را تصدیق کند. گفته بودند که تصدیق کامل تعالیم بودا براى کسى که هنوز توهماتْ بینش او را پوشانده، غیر ممکن است. از سوى دیگر، براى کسى که آموخته بود تا به توصیه خردمندانه گوش فرا دهد، بر آن تأمل کند و آن را عملى کند، تمام تعالیم بودا درباره کسب نیروانه قابل قبول خواهد بود.

قالب این تأمل که دهرمه کرتى پیشنهاد کرد بر بررسى نظام مند درباره اصول نتیجه گیرى صحیح مبتنى بود; او مدعى بود که اکثر توهمات، از نتیجه گیرى هاى عجولانه از تجربه محدود ناشى مى شود. او گفت که اکثر مواد نظرى اى که فیلسوفان درباره آنها به نزاع مى پردازند را نمى توان با قطعیّت حل و فصل کرد. در این خصوص دهرمه کرتى در مورد آراء و فرضیّات ناموجه، نگرش محتاطانه بودا و ناگارجونه را اختیار کرد. او در عین حال سعى مى کرد نشان دهد که شکّاکیت افراطى اى که مشخصه آثار متفکرانى نظیر ناگارجونه بود نیز ناموجه اند. این «راه میانه» معرفت شناسانه که از ادعاهاى متواضعانه درباره گستره معرفت بودا تشکیل شده بود و با این حال اصرار داشت که آموزه هاى بودا حق، و قابل تمییز از باطل بودند، بر بخش اعظم فلسفه بودایى که به تدریج در هند شکل گرفت تأثیر گذار بود و این تأثیر تا آن زمان که آیین بودا از اینکه عامل مهمى در قلمروى فلسفى شبه قاره هند باشد دست کشید، ادامه داشت. توجه به مسایل معرفت شناسانه به بوداییان این امکان را مى داد تا منازعات تندى را که گاه به گاه بر سر این مساله که کدام یک از متون مقدس بودایى معتبراند نادیده بگیرند.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ