وضعیت مسیحیت در بیزانس
کلمه مسیح که به معنای تدهین شده و نجات دهنده است، به زبان یونانی کریستوس ترجمه گردیده است، و پیروان عیسی مسیح را، مسیحی و به زبان های اروپایی که کریستیان گویند. یشوع یایهوشوع، که به زبان عربی او را عیسی گویند، در اصل عبری به معنای نجات و رستگاری است. ظاهراً نام عیسی از طریق یهودیان وارد اسلام شده است، زیرا آنان به لحاظ کینه ای که به وی داشتند برای حقیر شمردنش او را «عیسو»یعنی پشمالو که نام برادر و معاند یعقوب ابن اسحاق بود میخواندند.
بنا به انجیلهای چهارگانه، از نسل داوود نبی است و سرگذشت مسیحیت تاریخ دیانتی است منسوب به او، که از عقیده به تجسم الهی در کالبد شارع ربانی آن ناشی شده است (مشکور، ۱۳۷۷ ،ص۴ -۱۵۳). بنا بر آنچه مورخان از اناجیل اربعه استخراج کردهاند، به ظن قوی، حضرت عیسی در سال چهار قبل از میلاد، در زمان امپراتوری آگوستوس در روم ، در ایامی که فرهاد چهارم اشکانی (۲ -۳۳ ق .م ) در ایران پادشاهی کرده است، و مقارن اواخر ایام هرود کبیر پادشاه اسرائیل، متولد شده. قریه موسوم به بیت اللحم در جنوب اورشلیم زادگاه اوست. بسیاری از کسانی که معجزات مسیح را میدیدند و تعلیمات وی را می شنیدند، به وی ایمان میآوردند.
از ایمان آورندگان دوازده نفر جوان انتخاب فرمود که از همراهان وی باشند. دوازده نفر مذکور همیشه با وی بودند و هر چه می فرمود میشنیدند و هرچه عمل میکردند میکرد میدیدند. این دوازده نفر آنچه شنیده و دیده بودند به دیگران تعلیم و کار وی را ادامه دادند.
اینها از طبقات دولتمندان و علما نبودند، بلکه اشخاص معمولی و ساده بودند و به قدری مسیح را دوست می داشتند که حاضر شدند همه چیز را ترک و از وی پیروی کنند (میلر، ۱۳۶۰ ،صص۲-۳۱ ). دوازده نفر شاگرد او را در عربی حواریون خوانند، که به معنای سپید جامگان است. زیرا که آنان جامعه سپید بر تن داشتند. ممکن است کلمه حواری که از واژه حبشی حواریا وارد زبان عربی شده باشد، که به معنای بشارت دهنده است . در دین مسیح به حواریون «رسولان»گویند. وان دوازده تن شاگردان عیسی مسیح و فرستادگان ویژه او برای تبلیغ دین عیسی بودند (مشکور، ۱۳۷۷،ص ۱۶۱).
بنیادهای مسیحیت
کتاب دینی نصاری موسوم است به «کتاب مقدس » و از آن مرکب از دو جزو است: قسمت اول، به نام «عهد عتیق» متضمن توریه و صحف انبیا، که مورد قبول یهود نیز هست؛ قسمت دوم به نام «عهد جدید» که مشتمل است بر چهار انجیل و کتاب اعمال رسولان و بیست وسه رساله و صحیفه که به قلم رسولان مسیحی نگاشته شده است.
اصول دین و اعتقادات ایمانی نصاری دست نوشته تاریخی که آنها را اعتقادنامه می گویند بهقرار زیر ذکر شده است (حکمت، ۱۳۷۱ ،ص ۲۲۷):
۱.اعتقادنامه رسولان که قدیمی ترین مبدا دینی مسیحیان را متضمن است و مشتمل بر اصل تعمیدی کیسای روم در سراسر عالم مسیحی است. نصاری عبارت آن را هر صبح و شام تکرار میکنند.
۲. اعتقادنامه نیقیه که متن آن در شورای اساقفه در زمان امپراتور کنستانتین( ۳۲۵ میلادی) در شهرری نیقیا(-Nicaea در آسیای صغیر، ارنیق کنونی) تحریر شده است و مسیحیان آن را در موقع انعقاد عشاء ربانی تلاوت مینمایند.
۳. اعتقادنامه اتانازیوس منسوب به اتانازیوس مقدس و مشتمل بر مبدأ ثالوث مقدس. آن را در اسکندریه در قرن ششم میلادی نگاشته اند و مسیحیان در اعیاد مقدسه آن را قرائت میکنند. این سه اعتقادنامه در نزد همه فرقه مسیحی مانند «کلمه شهادت» نزد اسلامیان معمول و معتبر است.
انتشار و رسمیت مسیحیت
تازمانی که مسیحیت فقط فرقه ای از یهودیت به شمار میرفت، دولت روم اهمیتی برای آن قایل نبود و مداخله ای در کار پیروان ایشان نمیکرد و آنان آزاد بودند که در امپراتوری روم معتقد به دین خود باشند. زیرا حکومت روم، غیر از یهود، همه رعایای خویش را از موظف میدانست که در پای تندیسهای امپراتوران قربانی و ایشان را چون خدایان خود عبادت کنند.
ولی چون کلیسا از کنیسه جدا شد و براثر تبلیغات پولس معلوم شد که مسیحیت تنها فرقه ای از یهود نیست، بلکه دین تازه ای است که معتقد به نجات خداوندگار خود مسیح است، دولت روم آن دین را بر خلاف قانون دانست و بر مسیحیان نیز لازم شمرد که امپراتوران روم را پرستش کنند. چون این امر برای مسیحیان امکان نداشت، گرفتارجفایرومیان شدند و به انواع مصایب، از قبیل افتادن به زندانهای سخت و شکنجه های سهمگین و دریده شدن در چنگ شیران و جانوران گرفتار شدند (مشکور، ۱۳۷۷،ص ۱۷۳).
با توجه به این سیاست امپراتوری روم، مسیحیت با دشمنی فراوان و سرانجام با دشمنی فراوان وسر انجام با مخالفت متکی به نقشه منظمی که هدفش نابودی وبرانداختن آن باشد روبه شد (ولز،۱۳۷۶،ص ۶۸۱ ). در تمام این مدت، حکومت امپراتوری روم رسماً مخالف آیین نو عیسوی بود. در خلال قرن دوم میلادی کلیسای مسیح در سرتاسر محروسه رومیان روبهرو رشد و نمو می رفت و در همه جا رقیبی نیرومند در برابر عقاید خرافی قدیم به شمار میآمد و آن عقاید در حقیقت پیکره و استخوانبندی اخلاقی و روحانی تمدن یونان و روم بود.
ازاینرو، کلیسا و قوت روز افزون آن مایه زحمت حکومت و مدارس آکادمیها آن شده بود. پیوسته بیم آن میرفت که مبادی قدیم در برابر تعالیم جدید مضمحل و نابود شود. عقاید خداپرستی مسیحیان و تعالیم معنوی حضرت عیسی کم و بیش در بین هزاران گروه از قبایل و عشایر بدوی که در طول سواحل رود دانوب و رود رن فرود آمده و هر دقیقه آماده تهاجم به درون خاک امپراتوری بودند، نفوذ کرده بود.
قیصرها ناگزیر بودند قضیه را جدی بگیرند و تدبیری بیندیشند(ناس، ۱۳۷۳،ص۶۳۱). دسیوس (۲۵۱- ۲۴۹میلادی) نخستین امپراتوری بود که رسماً دست به آزار و شکنجه مسیحیان زد (ولز، ۱۳۷۶،ص ۶۸۱). برنامه دسیوس به ترتیب زیر بود (میلر، ۱۳۶۰،صص ۸۱ -۱۸۰): حکمی صادر کرد که تمام حکام امپراتوری مسیحیان را احضار و ایشان را به اهدای قربانی برای امپراتور امر کنند. کسانی که چنین میکردند آزاد میشدند و کسانی که فرار میکردند تمام هستیشان ضبط دولت می گردید و اگر برمیگشتند مقتول میشدند.
کسانی که در ایمان ثابت میماندند، محبوس و معذب و به طرق مختلف ترغیب میشدند تا منکر ایمان خود گردند. دسیوس بعد از دوسال مرد و والرین جای وی را گرفت. والرین ، در ۲۵۷ میلادی، حکمی صادر کرد که بر اساس آن تمامی مجالس مسیحیان قدغن شد و تمامی اسقفانی که اطاعت نکردند تهدید به قطع شدند. دیونیسیوس، اسقف معروف اسکندریه و سیپریان نیز سرش از تن جدا شد.
سال دوم ، فرمانی دیگر صادر کرد که بر اساس آن مجازات مسیحیان تعیین شد بدین معنا که بنا شد که کشیشان را تماماً مقتول سازند و املاک و رتبه اشخاص شریف و بزرگوار مسیحی را ضبط کنند و اگر باز در ایمان خود استقامت ورزند، هلاک گردند. اما چون این امپراتور اسیر لشکر ایران گردید، اوامر او در این باره لغو گشت. لیکن در زمان سلطنت امپراتور دیوکلسین، در سال ۳۳۰ میلادی، برای آخرینبار همان رسم شدت و عقاب تجدید گردید.
اوامر متعدد مبنی بر مصادره اموال کلیساها و ویران کردن نمازخانه ها و سوختن اوراق ایشان صادر گشت. از اسقفها و کشیشانی که از تقدیم قربانی در برابر تصویر امپراتور سرباز زدن طعمه شمشیر شدند. عامه ترسایان را بلا استثنا مجبور به سجده در برابر تمثال قیصر کردند.
ولی، پیش از آنکه این جور و جفا به پایان برسد، سلطنت دیوکلسین به پایان رسیدو چهار متساویا بارسلطنت را به دوش گرفتند. مابین این قیصرران چهارگانه زد و خورد و رقابت بسیار به وقوع پیوست و موازنه و تعادل امور آشفته گشت. بالاخره، فرزند یکی از ایشان که ملقب به قسطنطین است بر همه تفوق یافت و رقبای خود را مغلوب ساخت و در سال ۳۲۳ میلادی امپراتور و یگانه فرمانروای واحد آن کشور وسیع گشت(ناس،۱۳۷۳،ص۶۳۲).
اولین قدم وی، بعد از پیروزی بر دشمن، صدور فرمان میلان در سال ۳۱۳ میلادی بود.طبق این فرمان عموم مسیحیان را آزادی تام بخشید و بدین ترتیب، بعد از سیصد سال کشمکش، کلیسا بالاخره قالب گردید (میلر، ۱۳۶۰، ص۱۸۴). درباره تعداد مسیحیان امپراتوری روم باید گفت که عده مسیحیان در زمان قسطنطین از روی تحقیق معلوم نیست. در بعضی نواحی، مانند آسیای صغیر، اکثر مردم دین مسیح را پذیرفته بودند.
در نواحی دیگر، چون سوریه و یونان و مصر و آفریقای شمالی و ایتالیا سفلی و اسپانیا، مسیحیان نفوذ زیادی داشتند، ولی به نصب سکنه این مناطق نمیرسیدند. بعضی از مورخان تخمین زده اند که عده مسیحیان در آن زمان به پنج الی ده صدم جمعیت کل امپراتوری روم می رسیده است. ازاینرو، حتی بعد از سیصد سال، هنوزعده مسیحیان زیاد نبوده ولی نسبت به خود نفوذ شایانی داشته اند.
قدرت مسیحیان در روم به قدری زیاد بود که یکی از امپراتوریهای بت پرست قبل از قسطنطین درباره ایشان گفته است:« من یک امپراتور رقیب خود را در روم بر یک اسقف مسیحی روم ترجیح می دهم»( میلر، ۱۳۶۰،ص۶- ۲۳۵). در قرن پنجم میلادی، دین مسیح مذهب رسمی امپراتوری روم و چندین از قوم بربر از قبیلاستروگتها ، ویزیگتها ، بورگندها، و اندالها و لمباردها محسوب میشد، منتهی بربرها به تعلیمات آریوس (کشیشی از آبای مسیحی در اسکندریه که با اسقف آن شهر بر سر قضیه ازلیت و مخلوقیت حضرت عیسی اختلاف نظر داشت ) گرویده بودند.
این وضع درنتیجه گرویدن فرانکها و آنگلوساکسونها به مذهب کاتولیک و سپس براثر شکست عقاید اریوس تغییر کرد و برای مسیحی کردن اقوام مشرک به خصوص از طرف روحانیون را ایرلندی ، مانند کرلومبان ، کوششهای زیادی مبذول شد. مردم اسکاتلند به دین مسیح در آمدند و اهالی انگلیس نیز مدتها از همین مذهب پیروی میکردند.
بهطوریکه در بریتانیای کبیر دو کلیسای رقیب به وجود آمد: یکی از آنها سلتی وخود مختار و دیگری انگلوساکسون و تابع پاپ و سرانجام پیروزی نصیب کلیسای اخیر شد.مذهب مسیح را سن بنی فاس از اهالی انگلیس جمعی از پیروان او در المان رواج دادند.فریزونها،الامانها،و اهالی تورینگ نیز به این مذهب گرویدند. دو هیئت مذهبی سیریل و متود نیز، که از جانب امپراتوری شرق مأموریت یافته بودند، مسیحیت را در میان اسلاو های جنوب و مغرب انتشار دادند (دولاندلن،۱۳۷۰،صص۸۰-۳۷۹).
علل انتشارمسیحیت
وقتی حضرت عیسی (ع)ظهور کرد، عقاید و تعالیم او با سرعتی بسیار در اطراف ممالک جهان خاصه در قلمرو رومیان انتشار یافت. محققان تاریخ در کشف علل و اسباب این سرعت انبساط دین مسیح بحث و تحقیق بسیار کردنده اند. و از آن جمله چند علت اجتماعی در آن عصرذکر میکنند که چگونه این نو انتشار یافته و حتی خود را بر ملت فاتح و قوم غالب، یعنی روم ، تحمیل کرد. آن علل از این قرارند (حکومت ، ۱۳۷۱، صص۱۹-۲۱۸):
۱.دولتی واحد (روم)، در غالب دنیای متمدن -آسیای صغیر و شام و مصر و شمال آفریقا، بر ملل گوناگون متعدد حکومت میکرد و به اجحاف و استبداد از آنها مالیاتهای گزاف میگرفت و غالبا متعرض معابد و کاهنان و خاخامهای آنها میشد. درنتیجه، همه آن مردم به ستوه آمده و در انتظار فرج روزگار می گذراندند. ازاینرو، برای ایمان به یک خدای قادر و توانا و بخشاینده و رحیم که برای افراد ستمدیده مانند پدر مهربان باشد، زمینه خوبی در همه آن کشورها فراهم آمده بود که همه به اشتیاق به سوی آن می گراییدند.
۲.در سراسر کشورهای مذکور، زبان واحدی کاربرد همگانی داشت. زبان یونانی در بین ملل مشترک بود و برای مبلغان کار را آسان می ساخت . کلام ایشان را هرجا می رفتند به سهولت میفهمیدند. ایشان نیز انجیلهای خود را با آن زبان ترجمه میکردند. و انتشار میدادند. البته، در ایران که زبان یونانی به وسعت انتشار ممالک غربی نرسیده بود، پیشرفت مسیحیت نیز به همان نسبت به کندی پیش میرفت.
۳.عناصر یهود که در اطراف سرزمین های عالم متفرق بودند و همه جا مغلوب و منکوب ومعذب زندگانی میکردند، وقتی که ندای مسیح از مبدا اورشلیم بلند آوازه شد، هم بحکم انتظار ظهوراو، که در ضمیر آنها راسخ گردیده بود، و هم به دلیل تجانس قومی و وحدت ملی به آن منادیان منادیان عبرانی متمایل شدند و همه جا به طوع و رغبت به سوی دین نو، که در واقع فرقه و نوع جدیدی از یهودیت قدیم بود، گراییدند و وسیله نشر و تبلیغ آن نزد همشهریان خود نیز میشدند. به گفته میلر(میلر،۱۳۶۰ص ۲۲). مورخ مسیحی، به این ترتیب، به قدرت پروردگار، دنیا از برای ظهور عیسی مسیح و انتشار مسیحیت مستعد شد. تمامی ممالک اطراف بحر مدیترانه و سلطه یک حکومت و دارای یک زبان بودند و امنیت آرامش در هرجا حکمفرما بود. دیگر قدرت مذاهب قدیم از بین رفته بود و مردم در جستجوی چیزی بودند که به ایشان راحتی و اطمینان قلب ببخشد. با تعالیم یهود، عدهای به معرفت خدای واحد رسیده و مشتاق بودند که شناسایی کامل تری کسب کنند و به این نتیجه رسیده بودند که چون زمان به کمال رسیده خداوند او را مبعوث کرده.
پیدایش کلیسا و نگارش انجیلها
کلیسا که از کلمه یونانی اکلیسیا یا به معنای مجمع مقدس نشئت گرفته است از معبد و پرستشگاه مسیحیان است. کلیسا و ظیفه داشت که حکم خداوند را اجرا کند و انجیل را موعظه کند . بنابراین، خدمتگزارانی داشت که مبشر بشارت مسیحیت بودند و کشیشان و اسقفان ازان گروه شمرده میشدند.
در هر کدام از کلیساهای آسیای صغیر و سوریه در آغاز سه مقام خدمتگزاری وجود داشت و آنها دیکانها (خادم ها) وپرسبیترها (بزرگتر ها)و ایپسکپاس( اسقف) بودند (مشکور، ۱۳۵۰ ، ۱۷۶).کلیسا پدیده ای است که پس از رستاخیز حضرت عیسی(ع) به وجود آمده است، در مورد سازمان و تشکیلات آن در نخستین روزهای مسیحیت اطلاعات بسیار ناچیزی در دست است.
آنچه به هر صورت روشن است، این مطلب میباشد که حضرت عیسی (ع)خود درصدد بنیان گذاشتن یک کلیسا نبوده (بوش و دیگران، ۱۳۷۴ ، ص۷۴۵ ). کلیسا، در قرن اول میلادی، عبارت از انجمنی بسیار ساده بوده که گروهی از مسیحیان در آن از رجعت عیسی با یکدیگر گفتگو میکردند. در همین انجمن به احوال فقرا و یتیمان نیز رسیدگی میشد. این انجمن رنگ سیاسی حکومتی نداشت.
با گذشت زمان و رسمیت یافتن آیین عیسی دربار امپراتور روم، روحانیت مسیحی شکل گرفت و کلیسا را به عنوان پایگاه اجتماعی- اقتصادی خود بنیان گذارد. در ۱۶۰میلادی، در روم و یونان و …کلیساهایی ساخته شد. به کلیسای اول روم ، که تحت ریاست عالی قرار داشت، عنوان کاتولیک (از کاتولیکوس یونانی، یعنی عمومی) داده شد. کلیسای روم کلیسای جامع مسیحیان شد و مرکزیت یافت.
اختلافات فرقه ای در مسیحیت باعث شد تا همه مسیحیان جهان این کلیسا را به رسمیت نشناسند. در حوزه هر یک از شهرها ، کلیسامجمع کوچکی بود که از نظام یونانی الهام گرفته بود. این مجموع ها دارای دو نوع رئیس بود.رئیس تبلیغات و ارشاد افراد را در امور اخلاقی و دینی و حل اختلافات داخلی این مسئول را «کشیش» می نامیدند. مسئول دوم کلیسا در امور مالی و تقسیم هدایا و نذور و …در میان فقرا و مساکین مسئولیت داشت که به وی« دیاکر» گفته میشد. ریاست کل با «اسقف » یاد «دوک » که امروزه «خلیفه» نامیده میشود، به گفته محققان اساس دین مسیح در کلیسا نهاده شد و کلیسا یا اکلیسیا شکل ساده اولیه به یک سازمان عریض و طویل درآمد (مبلغی آبادانی، ۱۳۷۶،صص ۶۰ -۷۵۹).
در قرون بعد، از اسقف های هر یک از کلیسا ها با هم ارتباط برقرار کردند و مسیحیت یا کلیسای جهانی را که قدرتی فوق العاده پیدا کرد به وجود آوردند. کلیسای کاتولیک خود را وارث تشکیلات دولت روم تلقی کرد و بهصورت اجتماعی در آمد که مبتنی بر سلسله مراتب بود و پاپ در رأس این اجتماع قرار داشت. نخستین کلیسا، همان کلیسای واتیکان روم است که نخستین سنگ بنای آن را پطرس نهاد. امروزه، پس از پاپ (پدر)،در درجات پایین تر کاردینالها و اسقفها و کشیشها قرار دارند که مجموع آنان هیئت روحانی مسیحی را تشکیل میدهند. این تشکیلات سیاسی به نام سازمان اسقفی خوانده میشود (بوش و دیگران، ۱۳۷۴،ص ۷۵۱).
نگارش انجیلها
تعالیم رسالههای رسولان و حکایات شفاهی آنها درباره مسیح بهتنهایی برای احتیاجات روحانی کلیساهای جدید التاسیس کافی نبود و چون اغلب مسیحیان عیسی مسیح را در جسم روئت نکرده بودند، لازم شد که راجع به زندگانی و معجزات و تعالیم وی تعلیمات بیشتری بیابند. از اینرو، اشخاصی که در این باره معرفت کامل داشتند خود را مکلف دانستند که کتاب هایی درباره زندگانی حضرت مسیح بنویسند.
از این کتب کلیسا فقط چهار عدد را محفوظ نگاه داشت که آنها را انجیل متی و مرقس و لوقا و یوحنا مینامند (میلر، ۱۳۶۰،ص۶۹). انجیل کلمه ای است یونانی الاصل به معنای بشارت که در آن زبان اوانگلیون و، در زبان پهلوی، انگلیون آمده است و جمع آن به زبان عربی آنااجیل است. زندگینامه عیسی مسیح و بیانات اخلاقی او در این انجیلها نوشته شده است. مجموعه این اناجیل را عهد جدید گویند.
از این انجیلها، همانطوریکه گفته شد، چهار انجیل متی، مرقس،لوقا و یوحنا در پیش همه مسیحیان جهان معتبر است وانجیلها ی دیگری به شمار آنها از یکصد و چهارده انجیل تجاوز میکند. از طرف کلیسا خارج از کتب آسمانی دانسته شد و آنها را به زبان یونانی آپوکریفا، به معنای کتابهای مبهم و مشکوک، مینامند.
شوراهای مسیحیت
در حدود اواخر قرن سوم میلادی، موقعیت اجتماعی و فکری دین مسیح به طور کلی مناسب و به طور عادی در جریان بود، اما علایمی به چشم میخورد که در تفکرات نظری و اصول عقاید مسیحیت کمکم اختلافاتی به وجود میآیند. در اوایل قرن چهارم مسیحی، کلیسا یا نهاد روحانیت مسیحیت خود را در وضعیت بسیار آرام و آسوده تری می دید، بنابراین، دیگر وقت آن بود که در کمال آرامش به تبیین و تعریف دقیق تری از خود و اصول نظری خویش بپردازد. در ۳۱۳ میلادی، کلیسای مسیحی به صلح آرامش دست یافت.
در سال، امپراتور کنستانتین ، در فرمانی که به فرمان میلان مشهور شد، ههر گونه تعقیب و شکنجه و آزار مسیحیان را ممنوع کرد و آزادی کامل در عقاید مذهبی را برای پیروان ادیان مختلف رواج داد. امپراتور کنستانتین، به دلایل گوناگون که یکی از مهمترین آنها سیاسی بود ، خود را متحد مسیحیان نشان داد، شاید بدین امید که بین کلیسای مسیحی و حکومت غیر دینی خویش پیوند و اتحادی برقرار سازد و درنتیجه، حداقل در خارج و بیرون برای مسیحیان صلح وآرامش به ارمغان آورده شده بود، اما صلح و آرامش داخلی و درونی مسیحیت به سرعت با مباحثات درون مذهبی بر هم خورد( بوش و دیگران، ۱۳۷۴،ص ۷۲۷ ).
در مورد شوراهای مسیحیان به تعدادی به شرح زیر اشاره میشود: الف) شورای اورشلیم( ۵۰ میلادی)، ب) شورای نیقیه: در ۳۲۵ میلادی قسطنطین، ج) شورای اسکندریه در سال ۳۶۲ میلادی، د) شورای قسطنطنیه:در ۳۸۱ میلادی، ه) شورای افه سوس: در ۴۳۱ میلادی، و ) شورای کالسدوان در آسیای صغیر در سال ۴۵۱ میلادی، ز) شورای دادیشوع( ۴۲۴ میلادی) در ۴۲۱ میلای
نقش بیزانس در تاریخ مسیحیت
همان گونه که گفته شد، امپراتوری روم، براثر تحولات داخلی وهجومهای خارجی به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم گردید. قسمت روم غربی به دست اقوام بربر سقوط کرد و، از آن پس، اروپای غربی ، تحت تاثیر مسیحیت واقوام مهاجم تاریخ وفرهنگ خاصی یافت. اما قسمت شرقی (روم شرقی یا بیزانس) در مقابل مهاجمان ایستادگی کرد. هزار سال تمدن روم را همراه مسیحیتی متفاوت با غرب حفظ کرد وادامه داد. گفتنی است که مسیحیت کاتولیک، به اضافه پروتستان (که بعدا از آن منشعت شد )، رامسیحیت غربی ودیگرشعب مسیحیت، ازجمله ارتدوکس را مسیحیت شرقی مینامند.
بیزانس بزرگترین مرکز ومبلغ مذهب ارتدوکس بوده است. مسیحیت ارتدوکس، که از قسطنطنیه هدایت میشد، در سراسر شبه جزیره بالکان، سرزمین روسیه ودیگر نواحی اروپای شرقی گسترش یافت. به مرور زمان قلمرو سیاسی وفرهنگی متفاوتی با اروپای مرکزی و غربی به وجود آورد. این قلمرو متفاوت سیاسی و فرهنگی بعدها زمینه ساز ایجاد تمدنی متمایز ومتفاوت در اروپای شرقی با دیگر نقاط اروپا شد(خیر اندیش،۱۳۷۶ ،ص ۱۷۹). با آنکه کلیسای مسیحی در غرب اهمیت داشت، برای امپراتوری بیزانس نقش محوری برخوردار بود.
مذهب در هر بخش از جامعه بیزانس حاکم بود. در امپراتوری بیزانس، برخلاف پادشاهیهای اروپای غربی، بین کلیسا و دولت هیچگونه جدایی وجود نداشت. در مسایل مربوط به سیاست خارجی و نیز مذهب مداخله داشت: وقتی امپراتور راهی جنگ میشد، به بهانه دفاع از مذهب و ایمان به این کار مبادرت میورزید (کوریک، ۱۳۸۰،ص ۹۸).
بدینترتیب، مهم ترین ویژگی مذهبی بیزانس رشد سریع مسیحیت در قسمتهای شرقی امپراتوری روم در قرن چهارم و پنجم میلادی است. کنستانتین امپراتور روم، در ۳۱۳ میلادی، با صدور فرمان میلان، عموم مسیحیان را آزادی تام بخشید و بدینترتیب، بعد از سیصد سال کشمکش، کلیسا بالاخره غالب شد. پس از کنستانتین، در دوره امپراتوری کنستانتین دوم و تئودوسیوس مسیحیت، که هنوز دین اقلیتی از رومیان بود، رواج بیشتری یافت.
در حقیقت، بنیانگذار واقعی مسیحیت در امپراتوری روم را تئودوسیوس اول میدانند. تئودوسیوس اول مسیحیت را به دینی دولتی مبدل کرد( هاسی، ۱۹۶۶ صص۳-۴۲). ارتدوکس، که مذهب رسمی بیزانس گردید، در لغت یعنی سنتی، گفت در قرن ۵ میلادی، پس از تجزیه امپراتوری روم به روم غربی و شرقی و وجود دو پایتخت روم و قسطنطنیه، تشکیلات کلیسای کاتولیک نیز تجزیه شد.
کلیسای شرقی، که ارتدوکس نام گرفت، از کلیسای کاتولیک روم جدا شد در مباحث عقیدتی و مذهبی نیز اختلافاتی پدید آمد. گویا این نخستین تجزیه در دین حضرت مسیح بهحساب میآید. مبانی کلام مذهب ارتدوکس محصول ذوق کلامی یونان است، چرا که علما و متکلمان این مذهب، یونانی بودند( مبلغی آبادانی،۱۳۷۶،ص ۷۸۹). پیروزی نهایی آیین مسیحیت در اروپا قبولاندن تعالیم مسیحیت بر اقوام اسلاو بود.
در ۸۶۱ میلادی روستیسلاف، امیر موراوی که می دید، با رواج تعالیم کلیسای لاتین در قلمرو وی، زبان بومی وارد آداب نماز نشده است از امپراتوری بیزانس درخواست کرد تا مبلغانی را به کشوری که در مراسم دعا و موعظه از زبان عامیانه استفاده کنند. امپراتور، بیزانس دو برادر متودیوس و سیریل، ( سیریل قدیس معروف به رسول اسلاوها ) را روانه موراوی کرد که هر دو چون در سالونیکا بزرگ شده بودند، زبان اسلاوونیک را به سهولت صحبت میکردند.
مقدم دو برادر گرامی شمرده میشد، اما آنها متوجه شدند که اسلاوها هنوز صاحب الفبایی نیستند تا بتوانند نیات و مقاصد خود را کاملاً به کتابت درآورند. معدودی از اسلاوها که نوشتن می دانستند برای بیان مفاهیم خویش الفبای لاتینی و یونانی به کار میبردند. از اینرو، سیریل الفبای یونانی را، با ملاحظه معانی و اصواتی که تا قرن نهم براثر استعمال پدید آمده بود، اقتباس کرد و از روی آن خط و الفبای اسلاو را ساخت.
به کمک این الفبا (الفبای سیریل)بود که سیریل متون دعاها و ترجمه کتاب عهد قدیم را از یونانی به زبان اسلاوونیک ترجمه کرد و به این طریق ادبیات و زبان نوینی را بنیاد نهاد. متعاقباً، میان دو دنیای مسیحی لاتین و یونانی، برای قبضه کردن اسلاوها، کشمکشی در گرفت. پاپ، نیکولاوس اول، سیریل و متودیوس را به روم دعوت کرد. سیریل در انجا به قصد ورود به حلقه رهبانان به ادای سوگند پرداخت، از قضا در بستر بیماری افتاد و درگذشت( ۸۶۹ میلادی).
متودیوس، بعد از آنکه از جانب پاپ تقدیس و به مقام سراسقفی منصوب شد، و به موراوی باز گشت. پاپ، یو انس هشتم، اجرای مراسم نیایش را به زبان اسلاوونیک مجاز دانست، اما استفانوس پنجم آنها را ممنوع کرد.موراوی، بوهم، وسلوواکی ، و بعدها مجارستان و لهستان تا به کلیسای لاتین و شعایر آن شدند؛
درحالیکه بلغارستان، صربستان و روسیه آداب نماز و الفبای اسلاوونیک را پذیرفتند، با کلیسای یونان بیعت کردند، و فرهنگ خود را از دنیای بیزانس گرفتند( دورانت، ۱۳۷۳ ،صص۲-۶۹۱). پادشاه بلغارها ، بوریس ، بعد از آن که چندی با دستگاه پاپ دوستی کرد، پیرو کلیسای یونان شد( ۸۶۴) تا در مقابل آلمانی که روبه گسترش گذاشته بود تکیه گاهی داشته باشد.
ولادیمیر اول( ۹۸۸ میلادی)، روسیه را ازآنجهت مسیحی کرد که خیال داشت آنا، خواهر واسیلیوس دوم، امپراتوری روم شرقی را، را به عقد ازدواج خویش درآورد و بخشی از کریمه را که جهیزیه او بود تصاحب کند. مدت دو قرن کلیسای روسیه رهبری بطرک قسطنطنیه را قبول داشت؛ در قرن سیزدهم بود که خود را مستقل اعلام کرد و، بعد از سقوط امپراتوری روم شرقی( ۱۴۵۳ میلادی) ، کلیسای روسیه عالی ترین مرجع قدرت در دنیای ارتودوکس یونان شد (دورانت، ۱۳۷۳،ص۶۹۲).
بدین ترتیب، پس از بنیانگذاری بیزانس به همت قسطنطنیه و تبدیل آن به اولین شهر مسیحی و رسمیشدن مسیحیت در ۳۸۰میلادی، نقش مهمی در گسترش مسیحیت در منطقه ایفا کرد و روز به روز توسعه و گسترش بیشتری مییافت (کانینگ، ۱۹۹۶ ،ص ۲).