امام عسکری(ع) و موثر در بحران های اساسی دوران خویش

امام حسن عسکری(ع) با کنیه ابومحمد حسن بن علی بن محمد(ع)، روز هشتم ربیع‌الثانی ۲۳۲ هجری قمری برابر با ۸۴۶ میلادی در مدینه به دنیا آمده و روز هشتم ربیع‌الاول ۲۶۰ هجری قمری برابر با ۸۷۴ میلادی در سامرا به شهادت رسید. ایشان ملقب به ابن‌الرضا و معروف به عسکری، یازدهمین امام شیعیان دوازده امامی پس از پدر بزرگوارشان امام هادی(ع) و قبل از فرزند غایبشان مهدی موعود(عج) بود. ایشان به همراه پدرشان امامین عسکریین نامیده می‌شوند زیرا شهر سامرا که مجبور به زندگی در آن بودند، در واقع یک اردوگاه نظامی بود.

 

آن حضرت بیشتر طول عمر شریف خویش را در حبس خانگی به سر برد؛ به ویژه به دلیل قول مشهوری که بیان می‌کرد ایشان صاحب فرزندی خواهد شد که به‌عنوان منجی آخرالزمان قیام خواهد کرد تا زمین را از عدالت پر کند. امام حسن عسکری(ع) طی سال‌های امامت خود در سامرا تحت محدودیت‌های اعمال‌شده از سوی خلافت عباسیان می‌زیست. آن حضرت زیر نظر جاسوسان خلیفه‌های وقت بود و لذا نمی‌توانست با شیعیان ارتباط آزادانه داشته باشد و تنها خواص اصحاب با ایشان شخصاً ارتباط داشتند.

 

امام حسن عسکری(ع) در سال ۲۶۰ ه‍.ق بیمار شد. معتمد، خلیفهٔ عباسی، چند نفر مراقب به همراه پزشک و قاضی‌القضات را بر بالین ایشان فرستاد. عاقبت به دستور معتمد خلیفهٔ عباسی مسموم و در سامرا در کنار قبر پدر بزرگوارشان امام هادی(ع) به خاک سپرده شد. آن حضرت پس از انجام مراسم در منزلشان به خاک سپرده شدند. بنا بر روایت شیخ طوسی، عثمان بن سعید در طول بیماری امام حسن عسکری(ع) بر بالین ایشان بود و مراسم غسل و خاکسپاری را به جا آورد.

 

در مورد امامت امام عسکری(ع) روایات متعددی از ائمه معصومین(ع) نقل شده است که یکی از آن روایات چنین است: «یحیی بن یسار قنبری می‌گوید: امام هادی(ع) چهار ماه قبل از شهادت خویش به فرزندش امام حسن عسکری(ع) وصیت و به امامت و خلافت او اشاره کرد و در آن حال مرا به همراه عده‌ای از دوستان و شیعیان بر آن گواه گرفت.‌

عبادت

امام عسکری(ع) همانند پدران گرامی خود در توجه به عبادت خدا نمونه بود. آن حضرت به هنگام نماز از هر کاری دست می‌کشید و چیزی را بر نماز مقدم نمی‌داشت. ابوهاشم جعفری در این مورد می‌گوید: روزی به محضر امام یازدهم مشرف شدم، امام مشغول نوشتن چیزی بود، وقت نماز رسید، امام نوشته را کنار گذاشته و به نماز ایستاد.

 

عبادت امام عسکری(ع) آن‌چنان قلب‌ها را مجذوب خود می‌کرد که دیگران را به یاد خدا می‌انداخت و حتی افراد گمراه و منحرف را به راه صحیح هدایت کرده و اهل عبادت و تهجد می‌کرد و بدترین افراد در اثر جذبه ملکوتی آن بزرگوار به بهترین انسان‌ها تبدیل می‌شدند.

 

روزی برخی از عباسیان از صالح بن وصیف، رئیس فرماندهان نظامی مهتدی عباسی خواستند که بر امام عسکری(ع) سخت‌گیری کند. او گفت: دو نفر از بدترین و سخت‌گیرترین زندان‌بانان خود را بر ابو محمد ابن‌الرضا گماشته‌ام، اما آن دو در اثر معاشرت با او منقلب شده و در عبادت و مناجات به مراحل عالی قدم گذاشته‌اند. سپس، آن دو زندانبان را فراخوانده و در حضور عباسیان از حالات امام عسکری(ع) سؤال کرد و آنان گفتند: ما چه بگوییم در مورد کسی که روزها روزه می‌گیرد و همه شب به عبادت می‌ایستد و به غیر ذکر و سخن خدا هیچ سخن دیگری بر زبان نمی‌آورد و هنگامی که به ما نظاره می‌کند، بر بدن ما لرزه افتاده و کنترل خود را از دست می‌دهیم! وقتی عباسیان چنین دیدند، منقلب شده و برگشتند.

سخاوت

از آنجا که امامان معصوم(ع) برترین نمونه و اسوه کامل صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد می‌تواند برای پیروانشان درس‌آموز باشد و یکی از آن صفات زیبا، سخاوت است. محمد بن علی می‌گوید: زمانی بر اثر تهیدستی کار زندگی بر ما سخت شد. پدرم گفت: بیا با هم به نزد ابو محمد (امام عسکری(ع)) برویم. می‌گویند او مردی بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را می‌شناسی؟ گفت: نه، او را هرگز ندیده‌ام.

 

با هم به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که آن بزرگوار دستور دهد به ما ۵۰۰ درهم بپردازند! تا با آن نیازهایمان را برطرف کنیم. ۲۰۰ درهم برای لباس، ۲۰۰ درهم برای پرداخت بدهی و ۱۰۰ درهم برای مخارج دیگر!

 

من پیش خود گفتم: ای کاش! برای من هم ۳۰۰ درهم دستور دهد که با ۱۰۰ درهم آن یک مرکب بخرم و ۱۰۰ درهم برای مخارج و ۱۰۰ درهم برای پوشاک باشد تا به کوهستان (در اطراف همدان و قزوین) بروم. هنگامی که به سرای امام(ع) رسیدیم، غلام آن حضرت بیرون آمده و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام کردیم، امام به پدرم فرمود: «ای علی! چرا تاکنون نزد ما نیامده‌ای؟» پدرم گفت: ای آقای من! خجالت می‌کشیدم با این وضع نزد شما بیایم.

 

وقتی از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، غلام آمده و کیسه پولی را به پدرم داد و گفت: این ۵۰۰ درهم است، ۲۰۰ درهم برای پوشاک، ۲۰۰ درهم برای بدهی و ۱۰۰ درهم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسه‌ای دیگر درآورده و به من داد و گفت: این ۳۰۰ درهم است، ۱۰۰ درهم برای خرید مرکب و ۱۰۰ درهم برای پوشاک و ۱۰۰ درهم دیگر برای سایر هزینه‌ها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو

زهد و ساده زیستی

کامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده‌زیستی امام عسکری(ع) می‌گوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی که به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: ولی خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف می‌پوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان می‌دهد و از پوشیدن چنین لباسی باز می‌دارد. امام(ع) در این لحظه تبسم کرد و سپس، آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت لباسی سیاه و زبر بر تن کرده است. آن گاه فرمود: «یا کامل! هذا لله و هذا لکم؛ این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیده‌ام برای شماست».

ترویج فرهنگ صرفه‌جویی

برنامه‌ریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیرساخت‌های توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یک جامعه محسوب می‌شود. در سیره امام حسن عسکری(ع) در این رابطه نکات قابل توجهی وجود دارد.

 

محمد بن حمزه سروری می‌گوید: ازسوی ابوهاشم جعفری نامه‌ای به محضر امام عسکری(ع) نوشته و درخواست کردم که آن حضرت دعا کند تا خداوند متعال در زندگی من گشایشی ایجاد بفرماید. وقتی که جواب را توسط ابوهاشم دریافت کردم، آن حضرت نوشته بود: «پسر عمویت یحیی بن حمزه از دنیا رفت و مبلغ ۱۰۰ هزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهم‌ها بر تو وارد می‌شود(به ارث به تو می‌رسد) پس خدا را سپاسگزاری کن و بر تو باد به میانه‌روی، و از اسراف بپرهیز که اسراف از رفتارهای شیطانی است».

 

بعد از چند روزی، پیکی از شهر حران آمده و اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامه‌ای که بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم پسرعمویم یحیی بن حمزه دقیقا همان روزی فوت کرده است که امام(ع) آن خبر را به من داد.

 

به این ترتیب از تنگدستی و فقر رهایی یافته و بعد از ادای حقوق الهی و احسان به برادرهای دینی‌ام، طبق دستور امام(ع) زندگی خود را بر اساس میانه‌روی تنظیم کرده و از اسراف و ولخرجی پرهیز کردم و به این ترتیب زندگی‌ام سامان یافت؛ در حالی که در گذشته فردی مبذر و اسراف‌کار بودم.

نجات جامعه از بحران‌های سرنوشت‌ساز

در سامراء قحطی سختی پیش آمد، معتمد خلیفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند، مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلی رفتند و دست به دعا برداشتند ولی باران نیامد، روز چهارم جاثلیق (پیشوای اسقفان مسیحی) همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت، یکی از راهبان هر وقت دست به سوی آسمان بلند می‌کرد بارانی درشت فرو می‌بارید. روز بعد جاثلیق همان کار را کرد و آن قدر باران آمد که مردم دیگر تقاضای باران نداشتند. همین موجب شگفتی و نیز شک و تردید و تمایل به مسیحیت در میان بسیاری از مسلمانان شد و جامعه اسلامی در آستانه یک بحران سرنوشت‌ساز و خطرناک قرار گرفت.

این وضع بر خلیفه ناگوار بود، پس به دنبال امام عسکری(ع) فرستاد و آن گرامی را از زندان آوردند. خلیفه به امام عرض کرد: امت جدت را دریاب که گمراه شده‌اند!

امام(ع) فرمود: از جاثلیق بخواه که فردا سه‌شنبه به صحرا بروند. خلیفه گفت: مردم باران نمی‌خواهند. بنابراین به صحرا رفتن چه فایده‌ای دارد؟ امام(ع) فرمود: برای آنکه ان‌شاءالله شک و شبهه را برطرف کنم. خلیفه فرمان داد و پیشوای اسقفان همراه راهبان سه‌شنبه به صحرا رفتند. امام(ع) نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمدند. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند، آسمان ابری شد و باران آمد. امام(ع) فرمان داد دست راهب معینی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوان‌های آدمی یافتند، امام(ع) استخوان را گرفت و در پارچه‌ای پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن. راهب این بار هم دست به آسمان برداشت اما ابر کنار رفت و خورشید نمودار شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید: این استخوان چیست؟ امام(ع) فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی از پیامبران برداشته‌اند و استخوان پیامبری ظاهر نمی‌شود جز آنکه باران می‌آید. امام(ع) را تحسین کردند و استخوان را آزمودند دیدند همانطور است که امام می‌فرماید.

 

منبع خبر آنلاین

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ