شرح
یونُس بنا بر عهد عتیق و قرآن پیامبری بود در قرن ۸ پیش از میلاد مسیح از شمال الناصره که به دستور خدا به نینوا، پایتخت آشور مسافرت کرد. او پنجمین پیغمبر از دوازده پیامبر کوچک بنیاسرائیل پسر امتای و از نوادگانزبولون بود. یونس پیامبر در زمان پادشاهی رحبعام دوم میزیست و پیروزیهای قوم یهود را پیشگویی کرد. از نظر یهودیان یونس پیامبر بود ولی یهودی نبود.
آزمایش الهی یونس
بالاخره حوصله حضرت تنگ شد. مردمان را نفرین کرد و از خدا خواست تا برای آنان عذاب نازل کند. خدای متعال به یونس خبر داد که در فلان روز، عذاب برآنها نازل می شود. حضرت این خبر را به قوم خود داد و خودش هم از شهر بیرون رفت و از دور شاهد بر اوضاع آنها بود. همین که آثار عذاب پیدا شد و مردم با چشم خود آن را دیدند، به سراغ آن مرد حکیم و عالم رفتند و از او کمک خواستند. عالم گفت: به خدای بزرگ پناه ببرید، ناله و گریه کنید، با زن ها و بچه ها به بیابان ها بروید، در آنجا سر به آسمان بلند کنید و با حالت تضرع و زاری از خدا کمک بخواهید و به او ایمان بیاورید و توبه کنید. از این طریق خداوند شما را می آمرزد و رحمتش را بر شما نازل می کند.
آن قوم، تمام حرفهای مرد عالم را انجام دادند و به همین دلیل نیز خداوند آنها را مورد ترحم قرارداد و عذاب را از آنها برطرف کرد. حضرت یونس وقتی باخبر شد که عذاب از آنها برطرف شده خشمگین و ناراحت از اینکه چرا نزد قوم خود خوار شده و عذاب از آنها برطرف گشته است، به حالت فرار و قهر از شهر بیرون آمد. در مسیر خود به ساحل دریا رسید و دید که کشتی پر از مسافر و آماده حرکت است. از آنها خواست تا او را هم سوارکنند؛ آنها قبول کردند. یونس سوار شد و کشتی به راه افتاد. همین که به وسط دریا رسیدند، دریا طوفانی و پر از امواج شد. ناگهان کشتی متوقف شد و ایستاد. درباره علت این توقف، بعضی می گویند ماهی بزرگی (یک نهنگ) در جلو کشتی ظاهر شده بود و بعضی گفته اند که کشتی سنگین شده بود و نمی توانست حرکت کند. به هر حال کشتیبان و مسافرین گفتند که باید یک نفر را به قید قرعه به دریا بیندازیم. چند بار قرعه کشیدند و هر بار، قرعه بنام یونس پیغمبر افتاد. همه دانستند که رمزی در کار است. یونس را به دریا انداختند و بلافاصله ماهی بزرگی که از طرف خدا مامور شده بود، او را بلعید؛ گر چه اراده خدا براین قرار گرفته بود که در شکم ماهی، به او هیچ آسیبی نرسد.
یونس در شکم ماهی علت گرفتاری خود را فهمید و دانست که بی صبری و قهر او از قومش، شایسته او نبوده است. (مربیان الهی تا آنجا که امید تربیت دارند باید از درخواست عذاب بپرهیزند) این ماجرا یک بلا و آزمایشی بود که خدا این پیامبرش را به آن مبتلا کرد. لذا از همان موقع، یونس به تسبیح خدا مشغول شد؛ بسیار نالید و گریه کرد و در آن زندان تنگ و تاریک شکم ماهی، فریاد کرد که: خدایا، معبودی جز تو نیست و من از ستمکاران به نفس خود هستم. این تضرع و استغاثه ها، موجب نجات او شد. ماهی پس از چند روز، به دستور خدا، او را در کنار دریا از دهان خود بیرون انداخت. یونس بسیار مریض و بی رمق بود و به همین دلیل، خداوند درخت کدویی را بالای سر او سبز کرد تا پیغمبرش از میوه و سایه آن استفاده کند. کم کم حال او بهتر شد و مامور شد که دوباره به نزد قومش برگردد. آن قوم هم دعوت او را پذیرفتند. آنها دیگر به خدا ایمان آورده بودند و خدا را پرستش می کردند. قبری که در شهر کوفه در کنار شط فرات است، به قبر یونس پیغمبر مشهور است که گنبد و بارگاهی هم دارد.
درود بر جناب انی کاظمی
دست شما درد نکند ابه خاطر کتابهای ارزنده ای که تو سایت گذاشتین
درود بر شما
دست اقای کاظمی درد نکنه بخاطر مطالب زیبا و خواندنی
زنده باد آقای کاظمی عزیز.هرکی از مطالب ایشون استفاده کرد.یه دعا خیری واسشون بکنه.
سلام بر ادمین پیج.ببخشید این ماجرایی که راجب یونس نوشتیت! حقیقتش شبیه داستان هست که قبل از خواب برای بچه بخونیم خوابش ببره! منبع این داستانتون چیه؟ سایتتون درسته تاریخ هست.لطفا چیزی بزارسد به شعور خواننده توهین نشه! حضرت چند وقت در شکم نهنگ موند اما از گرسنگی نمرد؟ حضرت رفت تو شکم نهنگ اما بدون هیچ خراشی؟ منطق داشته باشید آیا در سال دوهزار بیشت چنین خرافاتی قابل قبوله؟
اگر خرافات هست لابد برای شما خداوند هم دروغ هست وای بر تو که کلام خداوند را در قرآن خرافات میخوانی .
شما اگر قرآن را بخوانید متوجه معجزه بزرگ خداوند میشوید و فرعون و …….
خرافات یعنی آنچه که در دین و کلام خدا و رسول و اهل بیت و قرآن نیست ، بگنجانی.
البته هر چیزی که با عقل جور در نیاد که دلیل بر خرافات نیست.
در معجزه خداوند کافیست اراده کند،هر غیرممکنی ممکن میشود!ب همین دلیل معجزه نامیده شده
خوب است
بله☺