وقتی به دوچرخه می‌گفتند مرکب شیطان؛ داستان ممنوعه‌ای که آزاد شد!

زمانی نه‌چندان دور، وسیله‌ای ساده با دو چرخ، زنگی کوچک و بدنه‌ای براق، جنجالی به پا کرد که کمتر کسی انتظارش را داشت. نه سلاحی بود، نه ابزار سحر و جادو، نه حتی اختراعی انقلابی از نظر فنی. فقط یک دوچرخه بود. یک ابزار بی‌ادعا برای جابه‌جایی، سرگرمی و گاه ورزش.

اما همین جسم سبک‌وزن که با نیروی پا حرکت می‌کرد، وقتی برای نخستین‌بار پا به کوچه‌های تهران گذاشت، بیش از آن‌که تحسین برانگیزد، ترس آفرید. مردم با تردید نگاهش می‌کردند، کودکان با کنجکاوی دنبالش می‌دویدند، و برخی، بی‌هیچ درنگی، آن را «ابزار شیطان» نامیدند.

نه، اغراق نمی‌کنیم. در آن روزگار، نگاه بسیاری از افراد مذهبی به دوچرخه، چیزی بین تهمت و تهدید بود. دوچرخه نه‌تنها جسمی بی‌جان نبود، بلکه به چشم برخی، حامل روح مدرنیته‌ی فاسد غربی به نظر می‌رسید. حرکتی بی‌واسطه، بدون حیوان، بی‌اجازه از عرف، مگر می‌شد چنین چیزی بی‌اشکال باشد؟ مگر حرکت، نباید بر مبنای سلسله‌مراتب باشد؟ مگر یک زن یا نوجوان می‌توانست خودمختارانه سوار شود و بدون نظارت پدر یا محرم از این سوی شهر به آن سو برود؟ این یعنی اختلال در نظم مقدس جامعه.

به همین دلیل، نامی که برایش برگزیدند نه‌فقط توهینی به دوچرخه، بلکه بیانیه‌ای علیه تغییر بود:

مرکب شیطان.

نامی که در دلش وحشتی پنهان از فردیت، تکنولوژی و دنیای ناشناخته‌ای بود که از فرنگ آمده بود و تهدیدی برای ستون‌های سنتی جامعه تلقی می‌شد.

اما پشت این واکنش تند، حقیقتی عمیق‌تر پنهان بود: جامعه، با چشمی نگران به آینده‌ای نگاه می‌کرد که داشت سریع‌تر از آن‌چه انتظار می‌رفت از راه می‌رسید و دوچرخه، کوچک اما پرتحرک، درست در دل این کشمکش ایستاده بود، نشانه‌ای از جهانی در حال تغییر.

ورود نخستین دوچرخه به ایران

بر اساس منابع تاریخی، نخستین دوچرخه‌ها در اواخر دوران ناصرالدین‌شاه قاجار وارد ایران شدند. برخی روایت‌ها می‌گویند که نخستین دوچرخه توسط دیپلمات‌ها یا شاهزادگان قاجاری که به اروپا سفر کرده بودند به کشور آورده شد، از جمله شخص ناصرالدین‌شاه که در سفرهایش به فرنگ، با این وسیله‌ی نوظهور آشنا شد.

طلاب و بزرگان ایرانی با اولین دوچرخه ها

در آن زمان، دوچرخه برای مردم ایران یک پدیده‌ی کاملاً بی‌سابقه بود. هیچ حیوانی آن را نمی‌کشید، صدای خاصی داشت و با حرکات نرم و مرموزش در کوچه‌ها می‌چرخید. حتی تصوری از قیمت دوچرخه در ذهن مردم وجود نداشت؛ چرا که برای اکثریت، این وسیله چیزی ماورایی و دست‌نیافتنی به نظر می‌رسید. همین ناآشنایی، به‌ویژه در مناطق سنتی، زمینه‌ساز وحشت و شایعه‌سازی گسترده شد.

چرا اسمش را گذاشتند «مرکب شیطان»؟

اصطلاح «مرکب شیطان» یا گاهی «فرزند شیطان» توسط برخی روحانیون و متدینین آن دوره برای توصیف دوچرخه به کار رفت. دلایل این نامگذاری عجیب، هم فرهنگی بود، هم مذهبی، و هم روانی:

دوچرخه بدون حیوان حرکت می‌کرد، که برای بسیاری غیرقابل‌درک و خلاف طبیعت بود.

صدای خاص زنجیر و حرکت چرخ‌ها، در کوچه‌های سنگفرش‌شده، حس رمزآلود و ترسناکی ایجاد می‌کرد.

زنانی که سوار دوچرخه می‌شدند، با حرکت پا و نوع لباس، به عقیده بسیاری «بی‌حیا» تلقی می‌شدند.

برخی تصور می‌کردند دوچرخه‌ها باعث نازایی یا بیماری می‌شوند که نشانه‌ای از ترس از ناشناخته‌ها بود.

در نتیجه، مقاومت فرهنگی و مذهبی شکل گرفت، تا جایی که در برخی شهرها، مردم به دوچرخه‌سواران سنگ می‌زدند یا آن‌ها را از محلات مذهبی بیرون می‌کردند.

با گذشت زمان، در دوران پهلوی اول و مدرن‌سازی کشور، دوچرخه کم‌کم جای خود را در جامعه باز کرد. مخصوصاً در مدارس، پادگان‌ها و میان دانش‌آموزان، دوچرخه‌سواری نشانه‌ای از نظم، مسئولیت و پیشرفت شد.

در دهه‌های بعدی، دوچرخه‌سواری به بخشی از زندگی روزمره مردم تبدیل شد، به‌ویژه در شهرهای کوچک یا محله‌های آرام‌تر. با این حال، نگاه اجتماعی به دوچرخه (به‌ویژه برای زنان) همچنان با قضاوت همراه بود.

عکس یکی از زنان دربار ناصرالدین شاه با دوچرخه

برخی پدربزرگ‌ها نقل می‌کردند که در دهه ۲۰ و ۳۰، اگر کسی سوار دوچرخه می‌شد و تصادف می‌کرد، گفته می‌شد “عذاب الهی برای استفاده از وسیله کفار” بوده است. در برخی مدارس مذهبی، داشتن دوچرخه برای شاگردان ممنوع بود و حتی در دهه ۴۰ شمسی، برخی فیلم‌های ایرانی نیز دوچرخه را با نگاهی طنزآمیز و اجتماعی به تصویر کشیدند.

امروز: زمانی برای بازگشت به عقل سلیم

جهان امروز، با تمام پیشرفت‌های فناورانه‌اش، با بحران‌هایی مواجه است که ریشه در همان چیزهایی دارد که زمانی نشانه‌ی “توسعه” و “متمدن شدن” تلقی می‌شد. خیابان‌هایی که برای ماشین‌ها ساخته شدند، حالا دیگر جایی برای زندگی ندارند؛ ترافیک، آلودگی، بی‌تحرکی، بیماری‌های قلبی و روانی، گرمایش زمین و فضای شهری مسموم و ناپایدار، همه حاصل همین تفکر بودند: اینکه هرکس باید یک ماشین داشته باشد و هر جایی باید با خودرو قابل دسترسی باشد.

اما حالا، پس از گذشت دهه‌ها، عقل جمعی بشر دوباره دارد برمی‌گردد به جایی که همه‌چیز از آنجا شروع شد، به ساده‌ترین راه‌حل ممکن: دوچرخه.

کشورهایی مثل هلند، دانمارک، آلمان، ژاپن، حتی کانادا و برخی ایالت‌های آمریکا، طی سال‌های اخیر با بحران‌های مشابه ما روبه‌رو بوده‌اند. اما راه‌حلشان یک چیز بود: سرمایه‌گذاری بر دوچرخه‌سواری شهری.

در آمستردام، بیش از ۶۰٪ مردم مسیرهای روزانه خود را با دوچرخه طی می‌کنند.

در کپنهاگ، مسیرهای ویژه دوچرخه نه‌تنها امن هستند، بلکه طراحی شده‌اند تا از مسیرهای ماشین‌رو سریع‌تر باشند.

در پاریس، شهرداری طی پروژه‌ای عظیم صدها کیلومتر از خیابان‌ها را به خطوط ویژه دوچرخه اختصاص داد و ترافیک خودرو را عمداً محدود کرد.

چرا؟ چون دوچرخه یعنی: کاهش آلودگی هوا، تحرک بدنی و سلامت جسم، آرامش روانی در ترافیک، هزینه‌ی بسیار پایین نگهداری و مهم‌تر از همه: بازگرداندن شهر به مردم، نه به خودروها.

دوچرخه سواری شهری در جوامع امروزی

و اما ایران؛ فرصتی تاریخی برای تغییر نگاه

در ایران، با وجود چالش‌هایی مثل زیرساخت ضعیف یا نگاه اجتماعی سنتی به دوچرخه‌سواری، هنوز فرصت بزرگی برای اصلاح وجود دارد. مخصوصاً در شهرهای پرتراکم و آلوده‌ای مثل تهران، اصفهان، مشهد یا تبریز که هر سال با مرگ‌های ناشی از آلودگی هوا و بیماری‌های سبک زندگی مواجه‌اند، استفاده از دوچرخه می‌تواند یک تحول جدی ایجاد کند.

حرکت‌های تازه‌ای هم در جریان است:

شهرداری‌ها آهسته‌آهسته شروع به ایجاد مسیرهای دوچرخه کرده‌اند.

نسل جدید، به‌ویژه نوجوانان و جوانان، علاقه‌مند به دوچرخه‌سواری ورزشی یا شهری هستند.

و فروشگاه‌ها و پلتفرم‌های حرفه‌ای مثل آیبایک، دانش، تجهیزات و دسترسی لازم را برای این تغییر فرهنگی فراهم کرده‌اند.

در زمانی که قیمت بنزین، آلودگی هوا، افزایش وزن، استرس شهری و بی‌تحرکی تبدیل به مشکلات جدی شده‌اند، بازگشت به دوچرخه نه یک انتخاب رمانتیک، بلکه یک ضرورت منطقی است.

نه فقط برای ورزش، بلکه برای تردد روزمره، برای رفت‌وآمد به محل کار، مدرسه یا حتی خرید. دوچرخه یعنی آزادی، تحرک و ارتباط دوباره با فضای شهر، چیزی که ماشین‌ها از ما گرفته‌اند.

پایان یک افسانه، آغاز یک مسیر تازه

روزی روزگاری، دوچرخه در کوچه‌های خاکی ایران، «مرکب شیطان» لقب گرفت؛ چون می‌ترسیدند. از تغییری که نمی‌شناختند، از حرکتی که نظم آشنا را به‌هم می‌زد، از سرعتی که بدون اسب ممکن شده بود. اما امروز، همان دوچرخه به نماد عقلانیت، پایداری و انتخاب هوشمندانه بدل شده است.

دوچرخه نه تنها از اتهام شیطانی بودن تبرئه شده، بلکه حالا نقشی قهرمانانه دارد:

در حفظ سلامت، کاهش آلودگی، کنترل هزینه‌ها و بازگرداندن شهر به مردم.

ما امروز در نقطه‌ای ایستاده‌ایم که می‌توانیم با یک انتخاب ساده، به زندگی‌مان کیفیتی نو بدهیم. انتخابی که هم از نظر اقتصادی منطقی‌ست، هم از نظر زیست‌محیطی ضروری و هم از نظر شخصی نشاط‌بخش: شروع دوباره با دوچرخه.

پس اگر روزی دوچرخه را مرکب شیطان می‌نامیدند، امروز می‌توان گفت: این همان وسیله‌ای‌ست که قرار است ما را نجات دهد.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ