رستم در آثار باستانی چین
شاید تصور وجود داستانهای مرتبط با رستم دستان، پهلوان بزرگ ایرانی در متون به جا مانده از کشور چین، آن هم چند قبل قرن از سروده شدن شاهنامه، کمی دشوار باشد، اما مهاجران سُغدی که به چین راه یافته بودند، چنین داستانهایی را به یادگار گذاشته اند. سُغد باستان یکی از مناطق ایرانی نشین آسیای مرکزی بوده و همواره فرهنگ ایرانی در آن منطقه از جایگاه قابل توجه برخوردار بوده است؛ از بخشهای مهم این منطقه میتوان به سمرقند و بخارا اشاره کرد که بعد از اسلام پایگاه مهمی برای فرهنگ ایرانی شد. زبان سغدی که از زبانهای ایرانی شاخه شمال شرقی است، نقش مهمی در جهان باستان داشته و در آسیای مرکزی به عنوان زبان میانگان (میانجی) مطرح بوده است (ن.ک: زرشناس، ۱۳۸۳).
مهاجران سغدی که به مناطق مختلف سفر میکردند گهگاه با خود عناصر ایرانی را میبردند. از یافتههای جالب متون سغدی میتوان به داستان رستم و دیوها اشاره کرد که در «غارهای هزاربودا» نزدیک شهر توئن هوانگ (دون هوانگ) در ایالت کانسوی چین یافت شده است؛ این منطقه به غار موگای هم مشهور میباشد.
به نظر میرسد در سال ۳۶۶ میلادی که کار ساختمان غارهای هزار بودا آغاز شد تعداد زیادی سغدی بودایی در دون هوان زندگی میکردند (قریب، ۱۳۸۶: ۲۶). داستان رستم اگر چه جزء مجموعه متون سغدی بودایی که در چین پیدا شده میباشد، اما از نظر محتوا ارتباط با متون دینی بودایی ندارد به طوری که از هیچ یک از دیدگاههای فلسفی بودا متاثر نیست (همان: ۱۶۷). این داستان آشکارا جنبههای حماسههای ایرانی را دارد و میدانیم که چند قرن بعد رستم دستان، برجسته ترین پهلوان اثر گرانقدر فردوسی توسی یعنی شاهنامه میشود.
در سال ۱۹۰۷ سر اورل استین از غارهای هزاربودا دیدن کرد و داخل کتابخانه راه یافت و بسیاری از مدارک نوشته را با خود به موزه بریتانیا به لندن برد. بعد از او دانشمند چینشناس فرانسوی، پلیو به سراغ کتابخانه پنهان رفت و بیشتر مدارکی که به خط و زبان تا آن روز ناشناخته بود، همراه خویش به کتابخانه ملی پاریس برد. بعدها معلوم شد که مدارک سغدی است و داستان رستم ما همراه همین جهانگردان دانشمند، از چین به اروپا سفر کرد و قطعه بزرگ آن با گنجینه پلیو وارد کتابخانه ملی پاریس و قطعه کوچکتر آن همراه سر اورل استین به موزه بریتانیا راه یافت.
متن سغدی که داستان رستم را شرح میدهد کامل نیست و فقط بخشی از داستان را در بر میگیرد که به نظر میرسد داستان به این شکل و شمایل در شاهنامه نیامده است ولی این داستان یادآور جنگ رستم با دیوها میباشد که در شاهنامه جایگاه خاصی دارد.
بخشی از این داستان بدین شرح است:
رستم با نیکنامی بزرگ برگشت. به چراگاهی نیکو رفت، ایستاد، زین برگرفت، اسب را در سبزه رها کرد، جامه درآورد، غذایی خورد، سیر شد، بستری گسترد، دراز کشید [و] به خواب رفت… دیوان آنان که از جنگ جان به در برده بودند، با ساز و برگ گران و سلاح نیرومند مجهز شدند. با شتاب فراوان دروازه شهر را گشودند… زمانی دراز باران، برف، تگرگ [و] تندر بزرگ برانگیختند. دهان را باز گشودند [و] آتش، شعله، دود رها ساختند و به جستجوی رستم دلاور رهسپار شدند. آنگاه آمد رخش تیزهوش [و] رستم را بیدار کرد. رستم از خواب برخاست، در حال، جامه پوست پلنگ پوشید، ترکشدان بربست، بر رخش سوار شد، به سوی دیوان شتافت… (قریب، ۱۳۸۶: ۱۷۰-۱۷۱).
آنچه درباره نام رستم در این متن جالب مینماید این است که نام رستم در متن سغدی، آوای زبانهای ایرانی غربی را دارد و بیشتر شبیه به پارسی میانه و پارتی است تا سغدی! این نشان میدهد که احتمالاً سغدیان داستان را از دیگر مردمان ایرانی شاید اشکانیان وام گرفته اند (قریب، ۱۳۸۶: ۱۸۱). اما با توجه به وجود دیوارنگاریها و نقاشیهایی که از خود سغد به جا مانده است و در آنها رستم ترسیم شده، معلوم میشود که رستم شخصیتی محبوب در میان سغدیان بوده است. به عبارتی رستم را باید شخصیتی دانست که در شکل گیری داستانهای او، بسیاری از ایرانیفرهنگان نقش داشتند و در نهایت هم تبدیل به برجستهترین پهلوان ایرانیان شده است.
هنگامی که نگاهی به دیوارنگاریهای سغد بیندازیم، مشخص میشود که سغدیان در سرزمین خودشان، با این داستانها آشنایی داشتند. در دیوارنگاریهای شهر پنجکنت که مربوط به قرون ۵ تا ۸ میلادی هستند، رستم و یارانش ترسیم شده اند. پنجکنت شهری در شمال تاجیکستان امروزی است که دیوارنگاریهای سغدی فراوانی در آن یافت شده است. بسیاری از این دیوارنگاریها در موزه ارمیتاژ سنپترزبورگ نگهداری میشوند.
در نقاشیهای پنجکنت، سواری خوش اندام به همراه یارانش، با دشمنانی چون هیولای مار مانند و دیوها در حال جنگ است. این سوار که پهلوان شاخص نقاشیهاست، خفتانی از پوست پلنگ دارد و اسبش قرمز رنگ است (نگاه کنید به تصاویر ۱ و ۲). همه اینها یادآور رستم دستان، برجسته ترین پهلوان شاهنامه فردوسی میباشند (بلنیتسکی، ۱۳۹۰: ۱۶۰).
محتوای این نقاشیها شباهت آشکاری به روایت رستم در متون سغدی غارهای هزاربودای چین دارد که در بالا به آن اشاره شد. در نقاشیهای پنجکنت علاوه بر آنکه رستم و رخش حضور دارند، دیوها هم ترسیم شده اند (نگاه کنید به تصویر ۳) و در حال جنگ با رستم و یارانش میباشند. این موارد جای شک باقی نمیگذارد که روایات سغدی غارهای هزار بودا همان داستانهای نقاشیهای پنجکنت را نقل میکنند.
این موضوع نشان دهنده این است که مهاجران ایرانی تبار سغدی که در چین زندگی میکردند، داستانهای جهان ایرانی را از یاد نبرده و یاد و خاطره آنها را حفظ کرده اند. به طور کلی نقش سغدیان در گسترش فرهنگ ایرانی قابل توجه است به طوری که تاثیرات فراوانی در مردمان دیگر نواحی گذاشته اند (برای دانش بیشتر درباره رستم در دیوارنگاریهای سغدی ن.ک: خالقیان، ۱۳۹۴: صص ۹۹-۱۰۳؛ همچنین درباره رستم در متون سغدی غارهزار بودای چین ن.ک: همان: ۱۲۱-۱۲۴).