آنچه در راه شنیدی را باور نکن
روزی از روزها در چین باستان دو آشنا با یکدیگر در حال صحبت و معاشرت بودند که اولی گفت: من شنیده ام که اردکی در این نزدیکی وجود دارد که هر روز ۱۰۰ تخم میگذارد. دومی تعجل کرد و با ناباوری به او نگریست.
نفر اول وقتی متوجه شد که حرفش را باور نکرده است، سعی کرد تا گفته خود را اصلاح کند. به همین خاطر گفت : شاید دو اردک آن صد تخم را گذاشته باشند. دومی باز حالت تعجب و انگار نشان داد. اولی دوباره گفت: ممکن است سه اردک آن صد تخم را گذاشته باشند و مخاطب او باز در صحت آن شک کرد.
این قضیه همین طور ادامه داشت و نفر اول شروع کرد بر تعداد اردک ها اضافه کردن تا هنگامی که تعداد اردک ها به ۱۰ تا رسید ولی تصدیق و تاییدی از رفیق خود نشنید و نا گزیر ساکت شد. کمی بعد گفت شنیده ام ماه گذشته از آسمان قطعه ای گوشت به طول صد متر و عرض متر بیست به زمین افتاده است. رفیقش در صحت خبر شک کرد.
گوینده که همان نفر اول بود دوباره سعی در اصلاح گفته خویش کرد و چنین ادامه داد که احتمال می دهد طول آن شصت متر بوده است. مخاطب همچنان در انکار باقی ماند و گوینده خبر طول گوشت را بیست متر تخمین زد. اما این رقم نیز مورد قبول واقع نگشت.
در نهایت صبر نفر دوم تمام شد و از اولی پرسید که آن اردکی که گفتی در کدام خانه است؟ و آن گوشتی که درباره آن صحبت کردی کجا افتاده است؟
اولی پاسخ داد که من این حرفها را از مردم در راه خیابان شنیدم و برای تو تعریف کردم. مرد دوم داستان را برای شاگردانش باز گو کرد و به ایشان گفت: شما همانند این مرد آنچه را که در راه شنیدید باور نکنید و برای دیگران باز گو ننمائید.
مثل «آنچه در راه شنیده شده است» که از داستان فوق ناشی گشته است در مورد چیزی که بی اساس است و واقعیت ندارد به کار می رود.