“چون یو فون ” و رویای ” نان که”
“چون یو فون ” مردی در چین باستان بوده که علاقه فراوانی به نوشیدن شراب داشته است. در حیاط خانهی او یک درخت اقاقیای بسیار بزرگ وجود داشت. در شبهای گرم اعضای خانواده چون یو فون علاقه داشتند که زیر این درخت بخوابند زیرا زیر آن نسیم خنکی میوزید.
روزی از روزها که جشن تولد چون یو فون بود، او عدهی زیادی از دوستان خویش را به خانه خود دعوت کردهبود. او از شادی و خوشحالی زیاد بسیار شراب مینوشد و سپس از مستی خوابش میبرد. در رویا چون یو فون از طرف دو پیک به درون یک درخت دعوت شد . در این غار درون درخت هوا صاف و افتابی بود و مناظر خاصی به چشم می خورد. به او گفتند که اینجا کشور ” دای خوای” یعنی کشور اقاقیای بزرگ است .
مدت زیادی طول نکشید که چون یو فون در امتحانات کشوری دای خای رتبه اول را از آن خود کرد. هنگامی که امپراتور او را دید به علت خوش قیافه بودم و استعداد بالایش از او خوشش آمد و او را به عنوان همسر پرنسس برگزید. بعد از ازدواج چون یو فون برای تصدی به مقامی بالا به منطقه “نان که” فرستاده شد. وی در این مقام با پاکدامنی و درستکاری و جدیت در کار مورد تحسین و ستایش محلی ها واقع شد و در ضمن زندگی خوانوده اش بسیار خوش و سعادتمندان بود ، وی صاحب ۷ فرزند هم گردید . ۳۰سال به این منوال سپری گشت .
ناگهان ارتش کشور سان لو به کشور اقاقیای بزرگ حمله میکنند. تمامی ژنرالها و فرماندهان یکی پس از دیگری شکست خورده و دشمن به پایتخت نزدیک و نزدیک تر میشود. تمام مقام های دربار با یکدیگر مشورت میکنند اما از ارائه راه حل ناتوان بودند.
ناگهان نخست وزیر به یاد چون یو فون میافتد و از امپراتور میخواهد تا او را فرمانده کند. چون یو فون به دستور امپراتور وارد ارتش شده و به جنگ میرود. اما به علت نادانی و بی اطلاعی در مورد تکنیک و تاکتیک جنگ ، به محض مواجه با دشمن نیروهایش تار و مار شده و تعداد زیادی از سربازان جان سپردند و خودش نیز نزدیک بود اسیر شود .
امپراتور از چون یو فون نا امید شده و مقام او را از وی میگیرد. چون یو فون بسیار ناراحت و غمگین میشود و به زادگاه خویش باز میگردد. او از خشم وشرمندگی در برابر این همه بدنامیها و ناکامیها فریادی زد و از خواب بیدار شد . وی طبق رویای خود به جستجوی کشور اقاقیای بزرگ مبادرت ورزید و عاقبت معلوم شد که این کشور همان غار مورچه های زیر درخت اقاقیای بزرگ بوده است و انبوهی مورچه ها در آنجا دیده می شدند .
این داستان که در بین مردم چین به رویای ” نان که” معروف است زمانی استفاده میشود که بخواهند به کسی یادآور شوند که زندگی مانند یک رویاست و ثروت و مقام بالا یک وهم است.