دعوت به فلسفه
شک ، تردید و زیر سوال بردن مسائل تکراری روزمره
از گذشته تا کنون انسانها درگیر زندگی روزمره خود بوده اند و تنها شکل انجام آنها تغییر کرده است. در گذشته انسانها هرروز خود را با دوشیدن شیر گاو و گوسفند و رفتن به مزرعه و کشاورزی میگذراندند و امروزه مردم اوقات خود را با کارهای اداری، ساعات طولانی رانندگی، وبگردی و استفاده از شبکههای اجتماعی میگذرانند.
دقیقهها، ساعتها، روزها، ماهها و حتی سالها میگذرد. در حالی که ما متوجه گذر زمان نبودیم و شاید طوطیوار کارهایی که در جامعه عرف است را انجام میدهیم. بدون این که از خود بپرسیم چرا؟
اما وجه مشترک انسان دیروز و امروز این است که هر ازچندگاهی تمام کارهای روزمره و تکراری خود را کنار گذاشته و میاندیشیم که تمام این کارها برای چیست؟ در این دنیا چه خبر است؟ چرا ما هستیم؟ و پرسشهایی مشابه .
ممکن است این گونه سوالات در هر جنبه ای از زندگی پیش بیاید. برای مثال در سیاست افراد مدام درباره آزادی، برابری ، عدالت و مسائلی این چنین صحبت میکنند. اما در این میان سر و کلهی یک نفر پیدا میشود که میپرسد: «آزادی واقعا چه معنایی دارد؟ منظورمان از برابری چیست؟ » مسلما طرح چنین پرسشهایی در ذهن ما آشوبی به پا میکند. احتمالا فرد پرسشگر پس از طرح چنین سوالی بگوید، آیا آزادی و برابری با یکدیگر در تعارض نیستند؟ آیا اگر هر کسی آزاد باشد تا کار دلخواه خود را انجام دهد، پس مفهوم برابری و عدالت زیر سوال نخواهد رفت؟ آیا برای حل چنین مشکلی حکومتها به وجود نیامدند که البته خود حکومت در تعارض با مفهوم آزادی است.
پس این طور نیست که ما بگوییم طرفدار آزادی یا برابری هستیم و تمام. زیرا ممکن است در عمل چنین مفاهیمی با یکدیگر تضاد داشته باشند. درست همینجاست که تفکر فلسفی نمود پیدا میکند.
رامبراند، « دو فیلسوف»
گفت و گو ، مناظره، بحث و استدلال از اهمیتی حیاتی در فلسفه برخوردار است. پس میتوان گفت که تامل و استدلال فلسفی عملی دونفره است و فلسفه جست و جوی مشترک انسانهاست برای یافتن حقیقت.
منبع:
داستان فلسفه، برایان مگی، با اندکی تغییر