چرا ابومسلم خراسانی به یک اسطوره در تاریخ تبدیل شد؟

ابومسلم خراسانی یکی از شخصیت‌های پر رمز و راز تاریخ ایران است که بسیاری از فعالیت‌های خود را در ناحیه خراسان قدیم انجام داده، اما دامنه شهرت و محبوبیت وی، از ایران فراتر رفته و از هند تا قفقاز و آسیای صغیر را در بر گرفته است.

پژوهشگران معمولاً ابومسلم را از نظر تاریخی مورد توجه قرار دادند، اما شخصیت داستانی و اسطوره ای او بیشتر اوقات نادیده گرفته می‌شود.

از آنجایی که اندیشه‌های گوناگون در ساخته و پرداخته شدن داستان‌های ابومسلم نقش داشته اند، بررسی این داستان‌ها، ما را با آراء و عقاید بسیاری از طیف‌های فکری آشنا می‌کند. از جمله کسانی که این داستان‌ها را درباره ابومسلم بیان کردند عبارتند از:

– کسانی که به اندیشه‌های موجود در ایران باستان گرایش داشتند

– شیعیان

– اهل فتوت

– صوفیان

لازم به ذکر است که علاوه بر آنکه نوشته‌ها و روایات داستانی در بزرگداشت ابومسلم وجود دارد، نوشته‌ها و روایاتی علیه وی هم موجود است.

در منابع تاریخی اشاره‌هایی وجود دارد که حاکی از داستان پردازی اشخاص تاریخی درباره ابومسلم می‌باشد، اما از موارد مهمی که چهره داستانی ابومسلم را تقویت کرده اند، ابومسلم‌نامه‌ها می‌باشند که کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. شاید یکی از دلایل کم توجهی به ابومسلم‌نامه‌ها، کمیابی آنها در ایران بوده است. در عصر صفوی کوشش‌هایی در جهت از میان بردن ابومسلم‌نامه‌ها و داستان‌های ابومسلم، صورت پذیرفت. شاید همین موضوع باعث شد که استقبال از ابومسلم‌نامه‌ها در عثمانی قوت بگیرد؛ داستان‌های ابومسلم در آناتولی و آسیای مرکزی رواج زیادی یافت اما در ایران بعد از دوران صفویه، این داستان‌ها اهمیت پیشین خود را از دست دادند.

به هر حال در دوران اخیر تلاش‌هایی برای معرفی دوباره ابومسلم‌نامه‌ها انجام گرفت که می‌توان به کار اقبال یغمایی اشاره کرد. اما جالب است که وی در مقدمه چاپ کتاب ابومسلم‌نامه می‌نویسد:

زحمت من در کار چاپ این کتاب چندان نبوده که بدان بهانه نامم را روی جلد بیاورم زیرا نه نسخه مکرری جهت مقابله در دست داشتم و نه اصولا این کار لازم می‌نمود چه ابومسلم‌نامه از نظر لغوی و ادبی امتیاز خاص ندارد (یغمایی، ۱۳۵۵: ۲).

اما در همان سال‌ها دکتر محمد جعفر محجوب کوششی در چاپ انتقادی این داستان، بر اساس یک نسخه پاکستان، به عمل آورد که با بروز پاره ای مشکلات به انجام نرسید، با این همه ایشان در زمینه‌های متعدد مربوط به فرهنگ عامیانه، از جمله ابومسلم‌نامه‌ها صاحب مقالات و نوشته‌های ارزشمند هستند.

«ابومسلم‌نامه به روایت ابوطاهر طرسوسی» به همراه پیشگفتار و توضیحات ارزشمند آن، گام اساسی و مهمی بود که در این عرصه برداشته شد. دکتر حسین اسماعیلی نویسنده پیشگفتار این کتاب اطلاعات مهمی درباره شخصیت تاریخی و اسطوره ای ابومسلم به خواننده ارائه داده است و نسبت به تحقیقات پیش از خود درباره این موضوع توانسته به خوبی از عهده این کار بر آید.

نباید فراموش کرد که بخش عمده داستان پردازی‌ها درباره ابومسلم به همین ابومسلم‌نامه‌ها مربوط می‌شود و طبیعی است که در این نوشتار از کارهای ارزشمند محمد جعفر محجوب و حسین اسماعیلی بسیار استفاده شده است. در این مقاله سعی بر آن است که چهره اسطوره ای ابومسلم در ابومسلم‌نامه‌ها، دیگر منابع تاریخی و در نزد طیف‌های گوناگون فکری مورد توجه قرار بگیرد و به بررسی چرایی داستان سرایی درباره ابومسلم پرداخته شود.

 

اهمیت بررسی روایات اسطوره ای

اکثرا در پژوهش‌های تاریخی، روایات و داستان‌ها نادیده گرفته می‌شوند و پژوهشگران کمتر به آنها توجه می‌کنند. این در حالی است که داستان همواره در میان بشر از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و داستان‌ها محبوبیت قابل توجهی در میان مردم داشتند. به عبارتی دیگر این داستان‌ها هستند که ما را به رویکرد عمومی درباره شخصیت‌ها و به طور کلی به فضای ذهنی مردمان عادی نزدیک تر می‌کنند.

اسطوره معمولا به داستان‌هایی گفته می‌شود که جنبه‌های فرا بشری در آنها وجود دارد اما آن چیزی که باعث تمایز اسطوره با دیگر داستان‌ها می‌شود، وجود نمادها می‌باشد. معمولا این نماد‌ها درون‌مایه‌های مهمی را برای ما آشکار می‌سازند؛ برای مثال در اسطوره‌های دینی ما را با باور‌ها آشنا می‌کنند و در اسطوره‌هایی که جنبه تاریخی دارند، حاوی تجربیات تاریخی مردمان هستند.

به قول میرچا الیاده شاید از دیدگاه یک منتقد موشکاف زمانه ما، چنین داستان‌هایی حاصل کار کسانی است که تاب تحمل «واقعیت تاریخی» را نداشتند و بر آن بودند که به هر نحوی که شده با پناه جستن در افسانه و رویا، خود را تسلی بخشند. در این که چنین برداشتی خطاست تردیدی نیست، چون به نحوه تفکر و دیسمان (ساختار) ذهنیت باستانی توجهی نمی‌کند (الیاده، ۱۳۸۴: ۵۳). ما باید با مردمان کهن احساس هم نفسی کنیم و ببینیم آنها چه تنگناهایی داشتند؛ آیا می‌توانستند به صورت آشکار از زیر و بم شخصیت‌های تاریخی سر در بیاورند؟! آنها چه حسی داشتند و چه انگیزه‌هایی سبب وجود آمدن داستان‌ها شده است؟

به هر حال در هر جامعه ای چنین داستان‌هایی ساخته می‌شوند و طبیعتا محتوای آنها از نظر درستی تاریخی قوی نیستند. یاد یک واقعه تاریخی و یا یک شخص «حقیقی»، حداکثر بیش از دو یا سه قرن در حافظه جمعی مردمان باقی نمی‌ماند. چون برای حافظه جمعی دشوار است که حوادث فردی و سرگذشت اشخاص «حقیقی» را به یاد بسپارد. شاید بتوان گفت که حافظه عامه به شخصیت‌های تاریخی دوران‌های جدید، معنی و اعتباری می‌بخشد که بایسته آنهاست، یعنی فرد تاریخی را به صورت پهلوانی در می‌آورد که نمونه‌های ازلی را تقلید و افعال مثالی را تکرار می‌کند، معنی و اعتباری که مردم جوامع باستانی همواره از آن آگاه بوده اند (همان: ۵۸-۵۹).

ایران با توجه به تحولات تاریخی خود، شرایطی دارد که کمتر داده‌های مربوط به تاریخ اجتماعی در دسترس ما قرار گرفته است. اما داستان‌های حماسی و اسطوره‌ای توانستند از تند باد حوادث در امان بمانند و به دست ما برسند. دقت در هنگامه‌های تاریخی و رویدادهای حساس تاریخ ایران، پیوند آن با روایت‌های مختلف تاریخی و حماسی را نشان می‌دهد، به گونه‌ای که همیشه میان این دو، رابطه نزدیک برقرار بوده است. رویداد و واقعه به مدد داستان حفظ و تداوم می‌یابد و نسل‌های آتی به وسیله آن گذشته خود را با آینده پیوند می‌دهند (کرمی‌پور و خالقیان، ۱۳۹۳: ۴۴۰).

ما نباید از وجود چنین اسطوره‌هایی ناراحت باشیم و با آه و افسوس از آنها یاد کنیم بلکه این داستان‌ها فرصتی به ما می‌دهند تا با تحولات اجتماعی تاریخ خود آشنا شویم و به عبارت دیگر این داستان‌ها هستند که از حافظه جمعی مردم می‌گویند. حتی گاهی گویندگان این داستان‌ها و شنوندگان آنها می‌دانستند که با داستان طرف هستند و از نمادهای اینگونه داستان‌ها آشنا بودند و با فن داستان سرایی آن را تقویت می‌کردند. گرچه داستان‌های ابومسلم، آن قدرت شاهکارهای ادبی ما همانند داستان‌های شاهنامه را ندارد اما فرصتی برای ما ایجاد می‌کند که با افکار عمومی مردمان درباره جنبش سیاه جامگان آشنا شویم.

می‌دانیم جنبش سیاه جامگان علیه حکومت بین امیه شکل گرفت و اکثر نوشته‌های تاریخی درباره کنشگران و سردمداران سیاسی این نهضت است، در صورتی که انگیزه‌های مردمانی که به این جنبش پیوستند از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. داستان‌هایی مانند داستان ابومسلم‌نامه، ما را در یافتن انگیزه‌ها و حال و روز مردمانی که در این نهضت شرکت کردند، یاری می‌کنند.

برای بررسی دقیق‌تر علل جایگاه رفیع روایت ابومسلم خراسانی در ذهنیت جمعی ایرانیان در دوره‌های گوناگون تاریخی، ضمن توجه به منابع تاریخی، ضروری می‌نماید، توجه ویژه و اساسی به داستان‌های عامیانه، در این باره مبذول گردد. دربارۀ این قهرمان خراسانی، داستان‌هایی به نام ابومسلم‌نامه وجود دارد که با نام ابومسلم‌نامه طرسوسی به دست ما رسیده است [simple_tooltip bubblewidth=’۴۰۰′ bubbleopacity=’۱′ bubblebgcolor=’#f۱f۵۹f’ bubbleposition=’center’ bubblecolor=’black’ content=’در بیشتر نسخه‌های ابومسلم‌نامه، روای آن یعنی ابوطاهر به «طوسوس» منسوب شده است با این حال، گهگاه او را «طرطوسی» و یا «طوسی» یاد کرده اند. (محجوب، ۱۳۶۴: ۱۹۹-۲۰۱)‘](۱)[/simple_tooltip].

اشاره‌هایی گذرا به دوره تاریخی

آنچه در روزگاری که خروج ابومسلم رخ داد مورد توجه قرار می‌گیرد، ظلم و ستمی است که امویان به غیر عرب‌ها روا می‌داشتند. منابع تاریخی پر است از وقایعی که حاکی از فشار زیاد بنی امیه به غیر عرب‌ها و به ویژه ایرانیان می‌باشند. در دوران امویان، سردمداران این حکومت اعتقاد داشتند که عرب به دیگر اقوام برتری دارد و حتی این اعتقاد وجود داشت که «من ابغض العرب ابغضه الله» (ابن عبد ربه، ۱۹۸۷: ۳/۲۷۸). بنابراین برخورد سخت و خشنی با غیر عرب‌ها و به ویژه با کسانی داشتند که علیه آنها قیام می‌کردند.

در این بین کارهای حجاج یوسف ثقفی بسیار مشهور بود و می‌تواند نمونه ای از رفتار امویان باشد. نوشته اند وقتی حجاج بمرد پنجاه هزار مرد و سی هزار زن در محبس او بود، محبس او سقف نداشت و چیزی نبود که محبوسان را از گرما و سرما محفوظ دارد و آب آلوده به خاکستر به آنها می‌دادند (مسعودی، ۱۳۶۵: ۲۹۷) حتی هنگامی که همسر سابقش بر سر جسد وی آمد گفت:

ای پیکری که در پارچه ات پیچیده اند حقا که از مرگت چشم‌ها روشن شد. همسنگ شیطان رجیم بودی و چون بمردی شیطان به تو درود گفت (همان).

ظلم و جور حجاج تا جایی رسید که حتی بر خلاف آیین اسلام از ذمی‌های تازه مسلمان جزیه طلب کرد. جزیه مالیات سرانه و خراج مالیات ارضی بود که ذمی‌ها مادام که مسلمان نشده بودند طبق قوانین خاصی می‌بایست بپردازند. چون رفته رفته میزان این مالیات‌ها بالا رفت و قدرت پرداخت در مردم نقصان می‌یافت، ذمی‌ها برای آنکه از پرداخت این باج‌ها آسوده شوند اسلام می‌آوردند و مزارع خویش را فرو می‌گذاشتند و به شهر‌ها روی می‌آوردند. با این حال حجاج همچنان جزیه و خراج را از آنها مطالبه می‌کرد و امر می‌کرد از نو مسلمانان همچنان جزیه بگیرند (زرین کوب، ۱۳۸۴: ۱۰۲).

عرب‌ها، واژه تحقیر آمیز «موالی» را برای ایرانیان به کار می‌بردند و ظلم‌های فراوان آنها، باعث شد که ایرانیان همواره ناراضی باشند. در این میان بنی هاشم و خاندان رسول الله (ص) هم مشکلات عمیقی با امویان داشتند و فعالیت‌های آنان باعث محبوبیت آنها در میان سایر ناراضیان شد. قیام‌های متعددی هم علیه امویان شکل می‌گرفت که در بسیاری از آنها موالی حضور فعالی داشتند. برای مثال در خروج مختار و یحیی بن زید، بزرگ ترین همراهان آنها بودند.

در میان قیام‌های ضد اموی، قیام عباسیان توفیق یافت و عباسیان بودند که با تلاش‌های ابومسلم خراسانی توانستند امویان را براندازند. در شرایطی که فعالیت‌های شیعیان بسیار گسترده بود و دعوت شیعه به طرفداری از اهل بیت پیغمبر (ص) رو به پیشرفت بود، به خصوص به هر نسبت که قدرت امویان به واسطه ناتوانی خلفا و اختلاف عرب‌ها و خاندان‌های پشتیبان ایشان کاهش می‌یافت، نفوذ شیعیان افزونی می‌گرفت. این دعوت گویا توسط محمد بن الحنفیه، برادر امام حسین (ع) آغاز شده بود و بر خلافت آل علی (ع) تکیه داشت، اما به هر حال بنی عباس این دعوت را به سود خود و به سوی خویش برگرداندند و سرانجام به جای آل علی (ع)، آل عباس به خلافت رسید (یوسفی، ۱۳۷۸: ۴۷-۴۸).

بحث و گفتگو درباره خروج عباسیان و چگونگی به قدرت رسیدن آنها در این مجال نمی‌گنجد اما لازم به ذکر است که عباسیان مناطق خراسان را بسیار مناسب برای دعوت خود دانستند چرا که در آن مناطق علاوه بر آنکه ناراضیان حضور گسترده‌ای داشتند، اختلافات جدی در میان عرب‌های ساکن آنجا وجود داشت و نفوذ عرب‌ها در آن مناطق کمتر بود.

عباسیان سعی داشتند که در دعوت خود نام شخص معینی را برای خلافت نیاوردند و از شعارهایی مانند «الرضا من آل محمد» یا «الرضا من آل رسول الله» استفاده می‌کردند تا دعوتی کلی به حساب آید و شاید در نظر داشتند که طرفداران بنی هاشم را هم گرد خود آورند.

ابومسلم خراسانی از مهم ترین کسانی بود که در خراسان به دعوت پرداخت و در براندازی حکومت ظالم اموی نقش مهمی ایفا کرد. درباره تبار و محل تولد او گفته‌های بسیار بیان شده است و اطلاع دقیقی از زندگی خصوصی او در دسترس نیست. او با هوش و درایت خود توانست تقریبا همه ناراضیان خراسان را به گرد خویش آورد و به یاران خود گفت که لباس سیاه بپوشند و به همین دلیل جنبش آنها به جنبش سیاه جامگان شهرت یافت. گفته اند که بهانه آنها برای پوشیدن جامه سیاه، عزای زید بن علی و یحیی بن زید بوده است. ابومسلم در ابتدا توانست شهر‌های خراسان را از دست عاملان اموی رها سازد و بعد از آن هم پشت سر هم توفیقات دیگری بدست آورد. در نهایت سیاه جامگان در زاب با نیرو‌های مروان، خلیفه اموی جنگیدند و دست امویان را از شرق کوتاه کردند. ابومسلم هم در خراسان شوکت و قدرتی تمام یافت اما توسط خود عباسیان و توسط ابوجعفر منصور، دومین خلیفه عباسی کشته شد.

رویداد‌های زندگی ابومسلم و رفتار‌هایی که ابومسلم انجام داده، شخصیتی مرموز از او ساخته است. هدف و انگیزه ابومسلم در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، به طوری که پژوهشگران فرضیه‌های متفاوتی را درباره او بیان کرده اند. بررسی تاریخی ابومسلم و نظر دادن درباره چرایی وقایع تاریخی، نیازمند یک بحث مفصل می‌باشد اما باید توجه داشت که سیمای اسطوره ای ابومسلم در نزد طیف‌های مختلف فکری به مرموز تر شدن ابومسلم دامن زده است.

نگاهی کلی به داستان‌های اسطوره‌ای ابومسلم، ابومسلم‌نامه‌ها و راویان

شاید ابومسلم نخستین شخصیت واقعی تاریخی دوران پس از اسلام ایران باشد که هاله‌ای از افسانه و حماسه برگرد زندگانی وی پدید آمد (نک: محجوب، ۱۳۶۸: ۶۹۱). بسیاری از منابعی که درباره ابومسلم سخن گفته اند، حاوی داستان‌هایی هستند که گاه رنگ و بوی افسانه به خود گرفته اند.

منابع تاریخی اشاره‌هایی به خونخواهان ابومسلم مانند سنباد مجوس، مقنع و… دارند که می‌توان با بیرون کشیدن این روایات، سیمای ابومسلم در نزد این خونخواهان را مورد توجه قرار داد. با توجه به این روایات، خونخواهان کمابیش داستان‌هایی را درباره ابومسلم ساخته اند و جمعی را به خود جذب کرده اند.

اما داستان پردازی درباره ابومسلم در ابومسلم‌نامه به صورت آشکار انجام پذیرفته و تأثیر زیادی در به وجود آمدن چهره اسطوره ای از ابومسلم در میان مردم داشته است. البته به نظر می‌رسد داستان حماسی-تاریخی ابومسلم خراسانی در کتاب «اخبار ابی مسلم صاحب الدعوه» اثر ابوعبدالله مرزبانی آمده اما سپس در کتاب ابومسلم‌نامه از ابوطاهر طرسوسی داستان حماسی مفصلی درباره ابومسلم نقل شده است؛ از آنجا که اثر نخست از بین رفته، روایت طرسوسی اهمیت فوق العاده‌ای در این زمینه به دست آورده است (نک: کرمی‌پور و خالقیان، ۱۳۹۳: ۴۴۳).

ابومسلم‌نامه داستان زندگانی ابومسلم خراسانی است که البته نسخه‌های زیادی از آن به جا مانده است و با آنکه تقریبا راویان آنها یکسان ثبت شده اند، گاه تفاوت‌های آشکاری در آنها دیده می‌شود. از این رو شاید بهتر باشد از واژه «ابومسلم‌نامه‌ها» استفاده کنیم.

به طور کلی در ابومسلم‌نامه‌ها داستان زادن و بالیدن ابومسلم، طغیان و قهرمانی‌های وی و کشته شدن نابهنگام و ناجوانمردانه او را می‌خوانیم. ستیز ابومسلم با والیان خلیفه اموی در راه انتقامجویی از خون شهیدان اهل بیت رسول (ع)، جنگ‌های طولانی با لشگر مروان که همگی «خارجی» خوانده می‌شوند، کشتن مروان حمار آخرین خلیفه دمشق، پاک سازی سرزمین اسلام از کافران مسلمان نما و… داستان‌های ابومسلم‌نامه‌ها را شکل داده اند (اسماعیلی، ۱۳۸۰: ۹۳).

متن ابومسلم‌نامه‌ها ساده و گیراست اما از نظر ادبی چندان فاخر نیست. در میان متن از اشعاری بهره گرفته شده است که داستان را جذاب تر می‌کنند اما شعرها بی نقص نیستند. داستان ابومسلم‌نامه حاوی داستان‌های گوناگون است که هر یک به صورت مستقل بیان می‌شوند اما روند کلی داستان ادامه دارد. وجود این داستان‌های مستقل، کار را برای داستان سرایان آسان می‌کرده و ابومسلم‌نامه‌ها را متناسب نقل در قهوه خانه‌ها درآورده است، به طوری که ابومسلم خوانی در قهوه خانه‌های آناتولی رواج داشته است.

ستایش قهرمانان داستان و شخصیت‌های آرمانی مانند امام علی (ع) در سراسر داستان و در تمام نسخه‌ها قابل رویت است و از طرفی به نظر می‌رسد لعن و نفرین دشمنان مورد توجه ویژه راویان بوده است. در داستان علاوه بر لعن و نفرین دشمنان، گهگاه نا سزا هم به آنان گفته می‌شود، برای نمونه مروان، سگی از سگان جهنم (طرطوسی، ۱۳۵۵: ۲۰) و حجاج، سگ حرام زاده (همان: ۲۲) خوانده می‌شوند.

ابومسلم‌نامه‌ها را اکثرا به شخصی به نام ابو طاهر نسبت داده اند که به صورت‌های ابوطاهر طرسوسی، طرطوسی و طوسی آمده است. اما در برخی از نسخه‌های ابومسلم‌نامه، نام راویان دیگری هم ذکر شده است. برای مثال نسخه ای از ابومسلم‌نامه در کتابخانه بنیاد خاورشناسی شهر دوشنبه نگهداری می‌شود که روایتی است از «ابوعلای زرنج و حکیم ابوطاهر طوسی و ملا نخشبی» (اسماعیلی، ۱۳۸۰: ۲۸).

از زندگی ابوطاهر هیچگونه اطلاع دقیقی در دست نیست و حتی تاریخ زادن و درگذشتن وی معلوم نیست. وی بواسطه حکایات متنوعی که از افسانه‌های ایران ساخته است مشهور می‌باشد (محجوب، ۱۳۶۸: ۱۹۹). چندین اثر به طرسوسی نسبت داده اند که از جمله آن می‌توان به «داراب نامه»، «قهرمان نامه»، «قران حبشی» و… اشاره کرد.

اشاراتی وجود دارد که ابوطاهر هم عصر سلطان محمود غزنوی بوده است. بنا به گفته بیهقی اخبار ابومسلم صاحب الدعوه در زمان غزنویان هم برای دولت مردان و هم توده مردم جالب و شنیدنی بوده است. داستان‌های عامیانه فراوانی که درباره سلطان محمود غزنوی رایج بوده و به دست ما رسیده است، بیانگر رونقی است که قصه در این دوره داشته است. از قضا، بنا بر نسخه‌های بسیار، دربار غزنوی زمینه تازه‌ای برای شکوفایی ابومسلم‌نامه بوده است. نسخه ابومسلم‌نامه، به زبان ترکی توسط حاجی شادی در این داستان زمینه اطلاعات با ارزشی در بر دارد. در این نسخه مکرر آمده است که روایت در حضور سلطان محمود غزنوی نقل شده است (اسماعیلی، ۱۳۸۰: ۳۶ و ۳۷).

اما اینکه به راستی خواستگاه ابوطاهر کجا بوده است باز هم ابهام وجود دارد و پژوهشگران درباره این موضوع هم بحث کرده اند (نک: همان: ۸۷).

در ارزیابی کلی نسخه‌های ابومسلم‌نامه می‌توان گفت که راویان نیم نگاهی به داستان‌های شاهنامه و قهرمانان آن داشته اند. برخی از شخصیت‌های داستان ریشه در حماسه ملی ایران دارند و در بسیاری از مواقع پهلوانان در شجاعت و جنگاوری با رستم و اسفندیار مقایسه می‌شوند؛ به طور کلی حس ایرانیگری در داستان ابومسلم قوی است (همان: ۱۵۵).

به هر حال ابومسلم‌نامه توسط هر کس و در هر کجا که ساخته و پرداخته شده باشد، رفته رفته از شهرت قابل توجه برخوردار شده است تا جایی که برای تکمیل داستان ابومسلم، داستان‌های دیگری مانند «جنید نامه» و «زمجی نامه» را پرداخته اند. برای ابومسلم در جنیدنامه، که پریلوگ ابومسلم‌نامه است، اصل و نسبی خیالی ساخته شده و نگارش متن آن بسیار جدیدتر (دوره صفوی) از نگارش متن اصلی ابومسلم‌نامه است (عباسی، ۱۳۹۲: ۴۰). در هر حال هنگامی که داستان‌های شخصیت‌های اسطوره ای رونق می‌گیرند، داستان‌های پیرامونی آن هم با استقبال مواجه می‌شوند. آنقدر درباره قبل از آن شخص و پس از آن شخص داستان و افسانه ساخته می‌شود که به نوعی یک جهان اسطوره ای به وجود می‌آید.

سیاه پوش جذاب

داستان‌هایی که درباره ابومسلم ساخته اند، جالب و جذاب هستند و شاید همین جالب بودن داستان‌ها باعث استقبال مردم در طی سال‌های گوناگون از آنها شده است. شاید برخی از موارد مانند لباس سیاه، که ابومسلم در خروجش انتخاب کرد، ایده خوبی به داستان سرایان داده است تا داستان خود را جالب تر کنند.

ابومسلم در ابومسلم‌نامه‌ها، مردی است بلند قامت و خوش سیما، در لباس سیاه که ابهت خاصى به او داده است. این سیاه پوشی ابومسلم در مینیاتور‌هایی که از داستان‌های ابومسلم‌نامه ترسیم کرده اند، ابومسلم را بسیار زیبا درآورده است و از پهلوانان و نامداران دیگر متمایز کرده است. جالب آنکه ابومسلم از کودکی سیاه می‌پوشد! ابومسلم، نظر کرده امیرالمومنین علی (ع) است و این موضوع به صورت‌های مختلف مانند دیدن خواب توسط شخصیت‌های داستان به مخاطب القا می‌شود. این قهرمان تبری دارد که صیقل داده شده و با فولادی از ذوالفقار علی (ع) ساخته شده است؛ وی با این تبر بسیاری از دشمنان را دو نیم می‌کند. او نیروی جسمانی فوق العاده ای دارد و در میدان‌ها بر ظالمان پیروز می‌شود و می‌خواهد «ناسزاى شاه مردان را براندازد». ابومسلم همواره کارهایی می‌کند که هیچ کس نمی‌تواند همانند آن را انجام دهد، برای نمونه می‌توان به کشتن ببری که اهالی شهر را آزار می‌داده است و همه در دفع او ناتوان بودند اشاره کرد. به طور کلی شخصیت ابومسلم قهرمانانه است و هنگامی که با نماد‌ها و نشان‌هایی از ارادت به امام علی (ع) همراه می‌شود برای مخاطبی که ارادت به امام علی (ع) دارد، دلپسند تر می‌شود.

در ابومسلم‌نامه‌ها مانند بسیارى از داستان‌هاى ایرانى، خواب نقش مهمى دارد به ویژه که در نسخه‌های گوناگون خواب ائمه در داستان بسیار تأثیر گذار است. از هنگامی که ابومسلم کودک است افراد مختلف، خواب‌های گوناگون می‌بینند و مطمئن می‌شوند که وی قیام خواهد کرد.

عیاری‌ها، جاسوسی‌ها، شبروی‌ها و پهلوانی‌های ابومسلم و یارانش در ابومسلم‌نامه‌ها بسیار جالب است و با زبانی گیرا برای مخاطب بیان می‌شود (نک: محجوب، ۱۳۶۸: ۶۹۷).

داستان‌هایی که خارج از ابومسلم‌نامه‌ها درباره ابومسلم یافت می‌شود هم با توجه به آن چیز‌هایی که برای مخاطبان خود جالب و گیرا بودند، شکل گرفته اند. درباره خونخواهان ابومسلم مانند سنباد داستان‌هایی نقل شده است که حاکی از عدم تمایل به عرب‌ها می‌باشد که ماهیت ضد عربی این قیام‌ها را نشان می‌دهد و طبیعی است که این موضوع برای همراهان این خونخواهان جالب بوده است. در نزد برخی از این خونخواهان ابومسلم یادآور ایزدان در اسطوره‌های زرتشتی است که به شکل‌های مختلف در می‌آید که در ادامه توضیحاتی پیرامون این موارد داده می‌شود.

 

ابومسلم در نزد کسانی که به اندیشه‌های موجود در ایران باستان گرایش داشتند

یکی از مواردی که برخی از گذشته نگاران (مورخان) درباره ابومسلم می‌گویند، این است که وی علایق و گرایشاتی به ایران پیش از اسلام داشته است و یکی از دلایل این موضوع را رویکرد نخستین خونخواهان ابومسلم می‌دانند که چنین گرایشاتی داشتند. جالب آنکه در الفهرست ابن ندیم، ابومسلم هوادار مجوس بیان شده که قصد احیای مجوسیت را داشته است (ابن ندیم، بی تا: ۲۸۱). به هر حال در منابع تاریخی نام این خونخواهان و کمابیش گفته‌ها و عقاید آنها آمده است و اگرچه غرض ورزی‌های زیادی هم در منابع دیده می‌شود اما کلیتی از رویکرد این خونخواهان به ابومسلم را می‌توان یافت.

یکی از مشهور ترین خونخواهان ابومسلم، سنباد مجوس از اهالی نیشابور بود و آیین زرتشتی داشت. از منابع چنین بر می‌آید که سنباد و ابومسلم روابط نزدیکی با یکدیگر داشتند برای مثال نوشته اند ابومسلم، سنباد را هنگامی که نزد منصور رفته است، نایب خود کرد (ابن اسفندیار، ۱۳۲۰: ۱/ ۱۶۸ و ۱۷۴). شاید به دلیل همین دوستی و البته احساسات ضد عربی که ناشی از ظلم وستم عرب‌ها بود، به خونخواهی ابومسلم برخاست.

درباره ابومسلم و سنباد روایاتی گفته اند که رنگ و بوی افسانه دارد. برای مثال در روضه الصفا آمده است:

در آن روزی که ابومسلم از پیش امام به مرو می‌رفت او را دیده آثار دولت و اقبال در ناصیه اش مشاهده کرده، او را به خانه برد. و چندگاه شرایط ضیافت به جای آورده از حال وی استفسار نمود؟ ابومسلم در کتمان امر خود کوشید. سنباد گفت: قضیه خویش با من بگوی و من مردی راز دارم، امینم و افشای اسرار تو نخواهم کرد. ابومسلم شمه ای از ما فی الضمیر خود با او در میان نهاده، سنباد گفت: مرا از طریق فراست چنان به خاطر می‌رود که تو عالم را زیر و زبر کنی و بسیاری از اشراف عرب و اکابر عجم به قتل رسانی. و او از این سخن مسرور و مستبشر گشته و سنباد را وداع نموده از نیشابور رفت (میر خواند، ۱۳۸۰: ۵/۲۵۵۸).

در داستان‌های دیگر که درباره سنباد گفته اند، رویکرد ضد عربی او مشخص می‌شود، از جمله داستانی که پسر سنباد توسط پسری عرب، بی گناه کشته می‌شود، و پدر آن پسر عرب، گوشت پسر سنباد را می‌پزد و بدون اطلاع سنباد به خورد سنباد می‌دهد!! (نک: زرین کوب، ۱۳۸۴: ۱۴۸).

روایتی درباره سنباد در سیاست نامه خواجه نظام الملک وجود دارد که سنباد توانسته طیف‌های مختلف از جمله برخی از مذاهب شیعی را به خود جذب کند و مواردی که درباره ابومسلم گفته است، یادآور آیین ایرانیان پیش از اسلام و همچنین تناسخ می‌باشد:

[سنباد] دعوی کرد که رسول ابومسلم بود و مردمان عراق و خراسان را گفت که ابومسلم را نکشته اند ولیکن قصد کرد منصور به قتل او و او نام مهین خدای تعالی بخواند کبوتری گشت سپید و بپرید و اکنون در حصاری است از مس کرده با مهدی و مزدک نشسته است و هر سه بیرون می‌آیند، مقدم ابومسلم بود و مزدک وزیرش و نامه به من آمده است چون رافضیان نام مهدی بشنیدند و مزدکیان نام مزدک جمعی بزرگ گرد آمدند (نظام الملک، ۱۳۳۴: ۲۱۴).

در این داستان، ابومسلم چهره ای سوشیانس وار پیدا کرده است و یادآور ایزدان در اسطوره‌های زرتشتی می‌باشد که به شکل‌های مختلف در می‌آیند. برای مثال ایزد بهرام در ده کالبد مختلف جلوه گر می‌شود که عبارتند از: باد، ورزا، اسب، گراز، جوان پانزده ساله، مرغ وارغنه (احتمالا شاهین)، قوچ، بُز نر دشتی و مرد جنگجو (تفضلی، ۱۳۸۹: ۵۴).

از دیگر کسانی که به اندیشه‌های موجود در ایران باستان گرایش داشته است و با نام ابومسلم قیام کرد می‌توان به مقنّع اشاره کرد که او و هوادارانش به سپیدجامگان شهرت یافته اند. گرچه نمی‌توان نظر دقیقی درباره عقاید او و هواخواهانش داد، اما چنین می‌نماید که مرتبط با یک و یا چند اندیشه موجود در ایران باستان باشد. به هر حال در مطالبی که به نظر می‌رسد از غرض ورزی خالی نیستند، درباره او آمده است:

دعوی کرد که روح ابومسلم نقل به وی کرده است و او الهست (علم الهدی، ۱۳۱۳: ۱۷۹).

منابعی در دست است که نشان می‌دهد، پیروان مقنع تا قرن پنجم و ششم هجری وجود داشتند و در روستاهای کش و در کوه‌های ایلاق در شرق ماوراءالنهر زندگی می‌کردند (نک: غفرانی، ۱۳۸۷: ۴۰۸-۴۰۹).

اما شاید مشهور ترین کسانی که با نام و خاطره ابومسلم قیام کردند، خرمدینان بودند و چنین می‌نماید که عقایدشان نزدیکی‌هایی به آیین مزدکی داشته است. شخصیت برجسته خرمدینان، بابک خرمدین بوده است که برخی مانند دینوری در اخبار الطوال، بابک را از نسل ابومسلم خوانده اند. دینوی درباره بابک می‌نویسد:

مردم در نسب و مذهب او اختلاف کرده‌اند و آنچه در نظر ما صحیح و ثابت است این است که از فرزندان مطهر پسر فاطمه دختر ابومسلم است (دینوری، ۱۳۷۱: ۴۴۴).

گرچه درباره نسب بابک در میان منابع هم سخنی وجود ندارد اما جالب آنکه وقتی خواجه نظام الملک از قاعده مذهب خرمدینان سخن می‌گوید، صلوات بر ابومسلم را یکی از کارهای مهم این جماعت می‌خواند:

هرگاه که مجمعی سازند یا به مهمی بنشینند و مشاورت کنند سخن ایشان آن باشد که اول بومسلم را صلوات دهند و بر مهدی و بر فیروز پسر فاطمه دختر ابومسلم که او را کودک دانا خوانند و به تازی الفتی العالم …» (نظام الملک، ۱۳۳۴: ۲۴۲-۲۴۳).

همچنین نظام الملک درباره اتحاد خرمدینان و باطنیان اینچنین آورده است:

به هر وقتی خرمدینان خروج کرده اند و باطنیان با ایشان یکی بوده اند و ایشان را قوت داده که اصل هر دو مذهب یکیست و در سنه اثنین و ستین و مایه ایام خلیفه مهدی باطنیان گرگان که ایشان را سرخ علم خوانند با خرمدینان دست یکی کردند و گفتند بومسلم زنده است، ما ملک بستانیم و پسر او ابولغرا را مقدم خویش کردند (همان: ۲۳۶-۲۳۷).

متأسفانه منابع کافی در دسترس نیست تا به طور مناسب با رویکرد خرمدینان به ابومسلم خراسانی آشنا شویم اما چنین می‌نماید که ابومسلم در نزد این گروه دارای احترام ویژه بوده است و با نام و یاد وی قیام کرده اند.

البته افراد و فرقه‌های دیگری هم به خوانخواهی ابومسلم قیام کردند اما شاید نتوان گفت که آنها مستقیماً به اندیشه‌های موجود در ایران باستان گرایش داشتند. اینکه استاذسیس هم به خونخواهی ابومسلم قیام کرد، قطعی نیست. اما کمابیش اعتقاد به تناسخ در این خونخواهان وجود داشته است.

مشخص است که پس از ابومسلم، گرایشمندان به اندیشه‌های موجود در ایران باستان، اسطوره‌هایی را درباره ابومسلم نقل کرده اند و در راستای قیام علیه عرب‌ها از این اساطیر بهره گرفتند. به هر حال سنت داستان سرایی و حماسه سرایی در ایران باستان وجود داشته است. هرچند نباید فراموش کرد که در منابعی که از این گرایشمندان به اندیشه‌های موجود در پیش از اسلام سخن می گویند، غرض ورزی دیده می‌شود و نمی‌توان به صورت دقیق به سیمای ابومسلم در نزد این اشخاص پی برد، شاید حماسه سازی‌هایی با توجه به عقاید خاص درباره ابومسلم صورت گرفته است و بعد‌ها به صورت اغراق آمیز تر و افسانه ای تر در منابع ظاهر شده اند.

 

ابومسلم در نزد شیعیان

سیمای ابومسلم در میان طیف‌های مختلفی که خود را شیعه می‌نامیدند گاهی متضاد بوده است. برخی او را بسیار ستوده اند و از پیروان راستین امامان شیعیان دانستند اما به نظر می‌رسد بعد‌ها، وی مورد لعن و نفرین شیعیان قرار گرفت. البته طیف‌هایی هم هستند که اصلی ترین دلیل گرایش آنها به ابومسلم خراسانی، ارادت آنها به امام علی (ع) بوده است و این نکته که ابومسلم توانست لعن و نفرین علی (ع) را براندازد، برای این افراد ستایش برانگیز بوده است. حتی در داستان‌هایی گفته اند که ابومسلم پیکر امام علی (ع) را به خراسان و مزار شریف کنونی انتقال داده، که مورد توجه برخی از ارادت مندان به امام علی (ع) قرار گرفته است!

در بخش پیشین اشاره کردیم که چندی از مذاهب شیعی که در منابع رافضی و باطنی خوانده شده بودند، با خونخواهان ابومسلم همراهی داشتند و اگر به گفتار منابع در این باره اعتماد کنیم، شاید بتوان گفت، شخصیت ابومسلم و داستان‌هایی که درباره او نقل می‌کردند، باعث همبستگی طیف‌های مختلف شد. به هر حال باید توجه داشت که تأکید بر روی ابومسلم هم برای مخالفت با حکومت امویان و هم برای مخالفت با حکومت عباسیان، مناسب بوده است و کسانی که مخالفت با هر دوی این حکومت‌ها را داشتند، تأکید خود را بر روی ابومسلم بیشتر کردند و همگرایی می‌یافتند.

در گفته‌های شیعی، ابومسلم از شیعیان معتقد خوانده شده است، از جمله می‌توان به کتاب النّقض (قرن ۶)، اشاره کرد که عبدالجلیل قزوینی رازی می‌نویسد:

بومسلم مرغزی [=مروزی] که بولعباس سفاح را از کوفه بیاورد به بغداد و به خلافت نشاند، و لعنت امیرالمومنین از جهان برداشت، و خلافت از بنی امیه و مروانیان فرو گشود؛ هم شیعی و معتقد بوده» (قزوینی رازی، ۱۳۵۸: ۲۱۵-۲۱۶).

در این رویکرد، خلافت از خوف غاصبان اموی و پس از آنکه ابومسلم، امام جعفر صادق (ع) را نیافته است، به بنی عباس واگذار شده و البته خلیفه دوم عباسی ظالم معرفی شده است:

بومسلم مرغزی از آن که طالبیی نیافت، به مرد خدا [به مزد خدا] از جور غاصبان اموی و مروانی و سفیانی، این شغل در ولد العباس تقریر کرد و اتفاق است که این کار با ولدالعباس نیفتاد الا آن که بومسلم بیامد و از دست آن ظالمان و بغاه بستد و طلب می‌کرد تا فاطمیی را بیابد و بنشاند؛ نیافت، که صادق علیه السلام به مدینه بود و بومسلم به کوفه آمد و آنجا نقیبی عباسی بود، دو پسر کوچک مانده از او مانده بود، یکی ابوالعباس سفاح مهترین بود و دیگر ابوجعفرالمنصور که او را ابوالدوانیق گفتندی، و بهری گویند: او را ابو جعفرالدوانیقی گفتندی، این هر دو پسر را بیاورد و ابوالعباس را به خلافت بنشاند، و او سه سال خلافت کرد و از جهان کرانه شد و خلافت با منصور افتاد، بیست سال تمام خلافت بکرد و اند هزار نفس زکیه از آل علی و فاطمه هلاک کرد چه به زهر و چه به تیغ و چه آن را که در دیوار‌ها گرفت… (همان: ۱۵۹).

در جای دیگر هم می‌نویسد:

الحق ابوجعفر امامت بس گران خریده بود که بومسلم مرغزی طلب حقوران می‌کرد نیافت او را و برادرش، ابوالعباس سفاح را بدین کار بنشاند، خود نه اجماعی بود بر آن و نه قراری…» (همان: ۳۳۷).

چنین رویکرد‌هایی را البته با چاشنی داستان سرایی در برخی از نسخه‌های ابومسلم‌نامه می‌بینیم، در داستان ابومسلم، امامزاده‌های متعددی در کنار ابومسلم می‌جنگند و جالب اینجاست که هیچکدام پیشنهاد او را برای خلافت نمی‌پذیرند و ابومسلم که از دیدار امام جعفر صادق دور مانده است، امر خلافت را ناگزیر به عباسیان و تنها به عاریت، سپرد تا امام بر حق خود را آشکار کند. حتی در یکی از نسخه‌های ابومسلم‌نامه، نیافتن امام صادق را از حکمت الهی می‌داند تا اولاد عباس سزاوار طعن و لعنت شوند:

صاحب خروج هفتاد و ویم… دو ماه در مکه بود و شب همه شب در اندرون حرم تا روز به سر می‌برد که شاید مال امام زمان را دریابد و حق را به وی سپارد. اصلا میسر نشد و گویا حکمت الهی در این بود که امام رخسار خود را نهان کرده بود که اولاد عباس ابلیس وار سزاوار طعن و لعنت شوند و به راه امام نگروند. زیرا که تقدیر آن بود که چندین امامزاده و امام به دست اینان شهید شوند و [آنان] از سر تخت به دوزخ روند. پس، چگونه امام بدان کار رغبت می‌نمود؟ (طرسوسی، ۱۳۸۰: ۴۴-۴۵).

اما یکی از تفاوت‌های اصلی نسخه‌های متعدد ابومسلم‌نامه اتفاقا در همین رویکرد شیعی است. گرچه نسخه‌های مختلف از ابومسلم‌نامه‌ها در بسیاری از موارد اشتراکاتی دارند اما تفاوت‌های آشکاری هم با یکدیگر دارند. در همگی روایت‌ها، علی ابن ابی طالب (ع) نماد دلاوری، ایمان و حقانیت است و خلفای غاصب اموی، از معاویه و یزید تا مروان، مظهر شقاوت، کفر و بطالت اند و قاتلان امام حسین (ع) و اهل بیت رسول (ص). اما تفاوت اساسی در دو نکته بروز نموده و دو عقیده متفاوت را پدیدار می‌کند: یکی در هویت امامی است که منشور خروج را می‌دهد و دیگری انگیزه کشته شدن ابومسلم. در گرایش سنی، دهنده منشور امام ابراهیم نبیره عباس عموی پیغمبر است و دلیل کشته شدن ابومسلم هم رشک و خصومت شخصی ابوجعفر، خلیفه عباسی است. گرایش شیعه، بر عکس، هر گونه کسب تکلیف را از محضر امام زمان و به حق، یعنی امام محمد باقر (ع) معتبر می‌داند؛ و این امام شیعیان است که لقب «ابومسلم» را به پسر اسد اعطا می‌کند. برای این بینش کشتن ابومسلم نیز چیزی نیست مگر بازگشت محیلانه خارجیان به قدرت که از سرگیری جنبش را به دنبال دارد. ظاهرا یک گرایش میانی هم پیدا شده و سپس عمومیت یافت، که تلفیقی از دو نظریه است، و آن پذیرفتن عباسیان درین رسالت تاریخی می‌باشد (اسماعیلی، ۱۳۸۰: ۱۰۲).

چنان می‌توان گفت که دیدگاه برخی از شیعیان درباره ابومسلم که او را شیعه راستین می‌دانستند، در حافظه جمعی قرار گرفته است و به مرور صورت اسطوره ای یافته است. داستان‌هایی ساخته و پرداخته شده و با حماسه سرایی بیان شده است. در برخی از موارد به نظر می‌رسد ابومسلم سیمایی به خود گرفته که با آرزوی شیعیان در هم آمیخته شده است؛ ابومسلم شخصی است از خاندان رسول اکرم (ص) که علیه مخالفان شیعه قیام می‌کند. به نظر می‌رسد این موضوع که ابومسلم در ابومسلم‌نامه‌ها از بنی هاشم دانسته شده است، ریشه در همین رویکرد دارد که البته خلاف شواهد تاریخی می‌باشد، چرا که ابومسلم ایرانی بوده است (نک: یوسفی، ۱۳۷۸: ۳۱؛ زرین کوب، ۱۳۸۴: ۱۳۰-۱۳۱).

اما در میان شیعیان رفته رفته مقابله‌هایی هم با ابومسلم -به ویژه توسط علمای شیعه- صورت پذیرفت. بیشترین مقابله با ابومسلم، توسط علمای شیعه را در دوران صفوی می‌بینیم و چنین می‌نماید که در آن هنگام، علما وسواس بیشتری نسبت به ابومسلم و درستی یا نادرستی داستان‌های ابومسلم پیدا کردند. از کسانی که نقش مهمی در این مقابله‌ها داشت، علی بن عبد العالی معروف به محقّق کَرَکیِ (وفات یافته سال ۹۴۰ قمری) بوده است که در روستای کرک لبنان به دنیا آمده و بعد‌ها به ایران مهاجرت کرده است. در کتاب انیس المومنین به بسیاری از مواردی که حاکی از مقابله علما با ابومسلم است، برخورد می‌کنیم. این کتاب از قول کرکی می‌نویسد:

ابومسلم قبل از اظهار دعوت بنى عبّاس، از روى حیلت‌گرى با اولاد و اعقاب حضرت امیر المؤمنین ملاقات مى‌نمود و با ایشان دم از دوستى مى‌زد، تا دوستان ایشان را فریب داده، معاون خویش گردانید. و نیز بنى امیّه گمان برند که او از جانب بنى على به دعوت مأمور است تا بنى عبّاس از تعرّض بنى امیّه ایمن باشند و عترت پیغمبر-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-از ایشان در معرض خطر (حموی، ۱۳۶۳: ۱۳۶).

یا در جای دیگر به فتوای محقق کرکی درباره ابومسلم پرداخته می‌شود:

جایز است لعن کردن بر او، بلکه جایز است طعن زدن هر آن کسى را که میل کند به سوى او، و بدرستى که تبرّا نمود[ن] از او واجب است بر هر یکى از مؤمنان، از براى آنکه او رأسى است از رئوس مخالفین و معاندى است از معاندین ائمّۀ معصومین؛ آن أئمّه که واجب گردانیده است خداى سبحانه و تعالى دوستى ایشان را و دشمنى دشمنان ایشان را بر تمام خلق، پس گوش نمى‌کند قصّۀ دروغ او را، آن قصّه که در هم بافته‌اند قصّه‌خوانان در مدح او، و منع نمى‌کند لعن کنندگان را از لعن کردن بر او الاّ فاسقان (همان، ۱۸۹).

به کار گیری چنین لحنی برای ابومسلم خراسانی، به نظر می‌رسد در میان علمای شیعی تازگی داشته است.

فاضل الدین که یکی از شاگردان محقق کرکی بود، کوشش‌های زیادی برای مقابله با داستان‌های پیرامون ابومسلم کرد و سیاست مداران صفویه هم با این مخالفت‌ها همراهی کردند و شدیداً با آن به مقابله پرداختند. بنا بر شهادت نویسنده انیس المومنین، شاه اسماعیل صفوی از همان آغاز قدرت گیری به مخالفت با ابومسلم‌نامه پرداخته و آن را نهی کرد. فاضل الدین از جمله کوشش‌های ارجمندی که برای شاه اسماعیل بر می‌شمرد، می‌گوید:

و از جمله منکرات عظیمه که از آن نهی فرمود، یکی آن بود که پیش از طلوع خورشید سلطنت شاه جنت مکان علیین آشیان بعضی از افسانه خوانان سنی سیرت و یاوه گویان ناصبی سریرت، اسطوره بر ابومسلم مروزی بسته بودند، و در زمان آن شاه… بعضی دیگر از قصه خوانان دروغ پیشه و باد پیمایان کج اندیشه تغییری در آن افسانه نموده، آن قصه موضوعه را با مفتریات بر بعضی از ائمه معصومین –علیهم السلام- آمیخته بودند، و عوام را به آن تزویر و تسطیر، محب و دوستدار آن محبوس زاویه سعیر گردانیده، و با آن که نواب غفران پناه قصه خوانان را از خواندن آن قصه باطله منه نموده، به شستن دفاتر ضاله ایشان، و به تخریب مقبره ای که به ابومسلم مرزوی نسبت دادند، امر فرموده بود، بعد از رحلت آن حضرت به قصور بی قصور جنت، بعضی از قصّاص باز مرتکب آن ناشایست شده، به اغوا و اضلال عوام اشتغال می‌نمودند. شاه دین پناه [= شاه طهماسب، پسر شاه اسماعیل]ماعیل بر می شمرد، می گوید:«و از جمله منکرات عظیمه که از آن نهی فرمود، یکی آن بود که پیش ا مجددا از خواندن و شنیدن آن منع فرمود و قدغن نمود که هر کس آن قصه کاذبه بخواند، به تبع سیاست زبانش قطع نمیاد. الحقّ بغایت زشت بود که در بلاد شیعه آنطور قصّه دروغى خوانند و عوام را دوست مخالفان گردانند. و باید دانست که خواندن و شنیدن جمیع قصص کاذبه حرام و از افعال فاسقین است (همان: ۱۴۱).

اما جالب است که در همان دوران‌ها، احتمالا با الهام گیری از ابومسلم‌نامه، داستان‌هایی افسانه آمیز از زندگی و کرامات پادشاهان صفوی و نیاکان آنها، از سید فیروزشاه نوه امام موسی کاظم (ع) تا شاه اسماعیل و شاه عباس، ساخته می‌شد. از جمله این داستان‌ها که کمابیش به چاپ هم رسیده عبارتند از: عالم آرای شاه اسماعیل، عالم آرای صفوی، جهانگشای خاقان، عالم آرای شاه طهماسب و… .

به هر حال بحث پیرامون چرایی دشمنی روحانیون شیعه در دوره صفویان با داستان‌های ابومسلم بسیار مفصل است که در این مجال نمی‌گنجد (برای اطلاعات بیشتر پیرامون این موضوع نگاه کنید به: اسماعیلی، ۱۳۸۰: ۶۴-۶۷).

 

ابومسلم در نزد اهل فتوت و صوفیان

صوفیان و اهل فتوت معمولا از سرسپردگان ابومسلم خراسانی بودند و با قرار دادن وی در نسب نامه اهل فتوت، جایگاه بزرگی برای او قائل شدند.

در قرن دوم هجری قمری، سرزمین خراسان و به خصوص شهر مرو عرصه فعالیت‌های عیاران و جوان مردان شد. داستان زندگی ابومسلم خراسانی آنگونه که در منابع تاریخی و داستان‌های عامیانه نقل شده است دلیلی برای اثبات این مدعاست، زیرا اهل خراسان و مردم ایران در روایات مربوط به ابومسلم «سیمای یک جوانمرد ایرانی» را می‌شناختند (زرین کوب، ۱۳۵۷: ۳۴۹).

پیشه وران و صاحبان مشاغلی که وابسته به آیین فتوت بودند ابومسلم را از خود و حتی او را پیشوای خود می‌دانستند. در ابومسلم‌نامه‌ها، ابومسلم در میان گروهی از ارباب صنعت و پیشه وران قرار دارد که از او تبعیت می‌کنند و این صنعت گران ویژگی‌های جوان مردان و فتیان را دارند و گاه عیار و گاه اخی خوانده می‌شوند (اسماعیلی، ۱۳۸۰: ۴۹). در گزارش‌های تاریخی به پیوستگی صنعت گران و ارباب حرف با ابومسلم به صراحت اشاره شده است به گونه ای که به سبب فزونی این عده در سپاهیان سردار خراسان لشگر وی به تمسخر «سراجان» یاد شده اند (زرین کوب، ۱۳۵۷: ۳۴۹).

در عهد ناصرلدین الله آیین فتوت به آسیای صغیر راه پیدا کرد و با حمله مغول گروه کثیری از صوفیان و فتیان به این منطقه پناه آوردند. آنها پس از استقرار با گسترانیدن آیین تصوف و فتوت سنت اخیگری را وارد عرصه نوینی ساختند.

برخی از جمله ایرن ملیکف، معتقدند که شهرت و رواج داستان ابومسلم در آسیای صغیر بواسطه وسعت فراوان گروه «اخی»‌ها با اهل فتوت در آن سامان بوده است زیرا این دسته با تبلیغ رمان‌های حماسی در میان اصناف و عامه مردم بی سواد نفوذ می‌کردند و در نظر این طبقات – که در برابر طبقه نخبه و زبده برخوردار مشاغل حقیری داشتند- قهرمان داستان پهلوانی به صورت قهرمانی مذهبی و مدافع مردم در برابر مستبدان و ستمکاران بود، از این رو ابومسلم در محیط‌های پیشه وری و صنفی به شکل مظهر دلیری و قهرمانی کامل تجسم یافته و داستانش مشهور شده است. بر اساس این نظر، می‌گویند ابومسلم که با پشتیبانی عامه مردم زحمتکش پیروز شده بود در میان پیشه وران و اصناف، قهرمانی محسوب شد و به توسط ایشان یعنی افراد اصناف و اهل فتوت، رمان او از ایران به قفقاز و آسیای صغیر برده شد و در آن جا پیشرفت زیاد کرد (یوسفی، ۱۳۷۸: ۱۸۵-۱۸۶).

درباره گرایش‌های صوفیان به ابومسلم می‌توان گفت تمامی مشایخ بزرگ تصوف، در تمامی فرق، با این که پیرو مذاهب تسنن بوده اند، خلوص انکار ناپذیری به ائمه شیعه و ارادت ویژه ای نسبت به امام اول شیعیان، علی امیرالمومنین، ابراز می‌داشته اند. این مشایخ با شخصیت ابومسلم در ابومسلم‌نامه‌ها که نظر کرده و پیرو امیرالمومنین جلوه می‌کند، فصل مشترکی پیدا می‌کردند. در نسخه ابومسلم‌نامه کتابخانه جامع گوهرشاد وابسته به کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی، آمده است که ابومسلم پس از امام محمد باقر از شیخ حبیب عجمی، یکی از نخستین مشایخ صوفیه نیز منشور خروج گرفته است (اسماعیلی، ۱۳۸۰: ۴۷-۴۸).

در برخی از گفته‌های این طیف، مواردی آمده که حاکی از ستایش ابومسلم توسط پیامبر اسلام (ص)، امام علی (ع) و امام حسین (ع) است و حتی این بزرگان دین اسلام، خروج این سیاه پوش را پیش گویی کرده اند. برای مثال کاشفی از قول امام حسین (ع) آورده است:

دمبدم کسی که انتقام ما از بنی امیه بکشد ظهور خواهد کرد، و من این سخن از پدر خود شنودم و حقا که او از حضرت رسالت صلی الله علیه و آله شنوده باشد و این صورت بر این وجه بود که حضرت مرتضی علی روزی از روزهای حرب صفین ندا فرمود که این ابامسلم؟ یعنی ابومسلم کجاست محمد حنفیه گفت ای پدر وی در آخر صف است. امیر فرمود که مراد من ابومسلم خولانی نیست مقصود من صاحب جیش ما است که از جانب مشرق با رایت سیاه پدید آید و چندان محاربه کند که خدای تعالی به واسطه وی حق را در مرکز خود قرار دهد. خوشا وقت آنانکه با وی موافقت نموده در کشتن اعدای دین و نگونساری ظالمان جد و جهد نمایند (کاشفی، ۱۳۳۴: ۲۱۵).

 

ویژگی‌های ابومسلم برای اسطوره شدن

درباره اینکه چرا ابومسلم سیمای اسطوره ای پیدا کرد، نباید تنها به دنبال یک دلیل گشت. اشخاصی که تبدیل به اسطوره شده اند، هم خودشان دارای ویژگی‌های خاصی بودند و هم شرایطی که در آن زندگی کرده اند، ویژگی‌های خاصی داشته است. به نظر می‌رسد درباره ابومسلم دلایل متعدد سیاسی، اجتماعی و… باعث ایجاد چنین شرایطی شد.

به پایان رسیدن ظلم و جور بنی امیه که ابومسلم نقش مهمی در تحقق آن داشت، باعث می‌شد یاد و خاطره یک منجی سیاه پوش در حافظه جمعی مردم ظلم دیده باقی بماند و تلاش‌های گسترده مردمان گوناگون برای براندازی این حکومت ستمگر در قالب یک شخص نمود پیدا کند. در حقیقت ابومسلم به جز شخصیت واقعی خود، نمادی شد از تلاش‌ها و جنبش‌های گسترده که علیه ظلم و ستم انجام گرفت و داستان‌ها و روایات گوناگون برای او ساخته شد.

شخصیت ابومسلم ظرفیت تبدیل به اسطوره و نماد شدن را داشت، کما اینکه در مجمل التواریخ و القصص نوشته اند که ابومسلم چهره زیبایی داشت و خوش سخن بود تا جایی که شعر به پارسی و تازی می‌گفت (بی نا، ۱۳۱۸: ۳۲۷-۳۲۸). او لباس سیاه می‌پوشید و این لباس سیاه به او و هوادارانش هیبت خاصی داده بود و خوراک خوبی برای داستان سرایان فراهم آورده بود.

در دوران پر از ظلم و ستم امویان، افراد زیادی علیه آنان قیام کردند اما موفق به براندازی آنها نشدند و کماکان امویان به حکومت خود ادامه دادند اما ابومسلم نقش زیادی در براندازی حکومت امویان داشت و همین موضوع او را از سایر قیام کنندگان متمایز کرده است و شهرت خاصی در آن دوران به او داد. همین موضوع می‌تواند یکی از دلایل مهمی باشد که این شخصیت سیمای اسطوره ای پیدا کرده است. وقتی شخصی مانند ابومسلم تا آن حد مشهور و شناخته شده می‌شود، باید انتظار داستان سرایی درباره وی را داشته باشیم.

به طور کلی می‌توان گفت راز و رمز صعود ابومسلم خراسانی به ساحت حماسی را باید در پیوند او با واقعه بزرگ سقوط امویان جست؛ سلسله‌ای که سخت منفور ایرانیان بود. باید به این نکته اشاره کرد که نقش ایرانیان در شکل گیری عباسیان و رستاخیزی که پس از آن شکل گرفت، بدون رهبری صاحب الدعوه، ابومسلم خراسانی با سهولت حاصل نمی‌شد (کرمی‌پور و خالقیان، ۱۳۹۳: ۴۴۲).

ابومسلم خراسانی در زمان اندکی پس از اقداماتش به قتل رسید و همین موضوع مزید بر علت شد تا چهره ای محبوب پیدا کند و درباره او داستان‌ها بگویند. شاید اگر ابومسلم عمر طولانی تری می‌یافت و در سرکوب قیام‌های گوناگون علیه عباسیان شرکت گسترده تری می‌داشت، نزد بسیاری از مردم آن روزگار چهره ای خلاف آنچه که در ابومسلم‌نامه از او ترسیم شده به دست می‌داد و هیچگاه به ساحت اسطوره راه نمی یافت.

اما از عوامل مهم دیگری که باعث بوجود آمدن سیمای اسطوره ای ابومسلم شد، ساخت چنان فضا و جَوی بود که داعیان عباسی بوجود آوردند؛ آنها همواره نوید آمدن یک منجی را می‌دادند، ذهن‌ها را برای داستان سرایی درباره یک منجی آماده کردند. دعوت عباسیان هم عبارت بود از بیان انحرافات بنی امیه از اسلام، و تحریض مردم به طرفداری از خاندان پیامبر، با دادن وعده و امید به خروج موعود اهل بیت که برای اقامه عدل در دنیایی که از ظلم بنی امیه آکنده است خواهد آمد (زرین کوب، ۱۳۹۰: ۴۱). وقتی آراء و عقاید خونخواهان و هواداران ابومسلم از طیف‌های مختلف را می‌خوانیم، گویی شخص ابومسلم همان موعود و منجی است و در عقاید برخی از آنها روح این منجی در منجی دیگری حلول کرده تا کار را به اتمام رساند.

برخی از رفتار‌های ابومسلم هم در گرایش طیف‌های مختلف فکری به وی و داستان سرایی درباره او، بی تأثیر نبوده است. درباره دین و مذهب ابومسلم در میان پژوهشگران بحث‌های فراوانی پیش آمده است و پژوهشگران در این موضوع به اتفاق نظر نرسیده اند. چنین می نماید که ابومسلم نوعی مدارای دینی داشته است و به ادیان و مذاهبی که پیروان نسبتاً زیادی داشته اند احترام می‌گذاشته است. این سیاست یا سنت از دوران باستان در میان ایرانیان وجود داشته و بعد از ابومسلم هم تداوم یافته است. پژوهشگران هنوز درباره دین کوروش بزرگ به اتفاق نظر نرسیده اند و می‌دانیم که هخامنشیان و به ویژه کوروش بزرگ با ادیانی که در سرزمین‌های مختلف جایگاه مناسبی داشتند، مدارا می‌کردند (نک: دریایی، ۱۳۹۳: ۲۱-۲۸). این موضوع در زمان اشکانیان هم تداوم یافته است. بعد از اسلام هم چالش درباره آیین مذهبی بسیاری از شخصیت‌های برجسته مانند فردوسی، حافظ و… وجود دارد. شاید این افراد از یک سنت یا سیاست کهن در ایران پیروی می‌کردند که به ادیانی که گروندگان زیادی دارند، احترام بگذارند و حتی گاهی خود را از آنها بدانند و با مخالفان آنها مقابله کنند. ابومسلم هم پیروی این سیاست یا سنت بود و همین موضوع هم یکی دیگر از دلایلی بود که شرایطی برای داستان سرایی درباره وی ایجاد کرد.

دلایل سیاسی و اینکه سیاست مداران برای پیشبرد اهداف خود تأکید بر روی ابومسلم را مناسب می‌دیدند را نباید نادیده گرفت. ابومسلم هم برای مخالفت با سلطه عرب می‌توانست بهانه خوبی باشد و هم برای مخالفت با امویان و عباسیان. از این روی بسیاری از قیام کنندگان تا سال‌ها بعد از ابومسلم، وی را بهانه قرار می‌دادند و چهره داستانی ابومسلم تقویت می‌شد.

سبب تداوم این چهره اسطوره ای هم، زیبایی داستان‌هایی بود که درباره ابومسلم ساختند که برای توده‌های مردم شنیدنی بوده است. این داستان‌ها مدت‌ها در کوچه‌ها، خیابان‌ها و قهوه‌خانه‌ها نقل می‌شده است و ابومسلمِ قصه‌ها یکی از شخصیت‌های محبوب در میان مردم بوده است. اما این داستان سرایی و بال و پر دادن اغراق آمیز به آن، باعث همواره کردن فضا برای سوءاستفاده را هم فراهم آورد و گاهی باعث فریب مردم شد.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
1 نظر
  1. قیس می گوید

    ابومسلم نامه طاهرطرطوسی بیشتر از ۱۰۰ سال میشود به صورت قلمی توسط عبدالغنی نوشته شده است وهمین اکنون یک جلد مکمل نزد ما وجود دارد که در آن وصف چهاریار کبارحضرت محمد (ص) نیز ذکره شده جهت معلومات شما یکی دو ورق آن ارسال مینمایئم البته درکابل افغانستان میباشم ومرقد جنانب شان نیز در افغانستان است

ارسال یک پاسخ