تاریخ و فرهنگ قبرس شمالی
تاریخ قبرس شمالی به دوران باستان بازمیگردد و از آن زمان تاکنون، این منطقه تحت تأثیر فرهنگهای مختلف قرار گرفته است. در دوره هلنیستیک، قبرس شمالی تحت حکومت پادشاهی پنتادکتیا قرار داشت و در دوره رومی، به عنوان یکی از شهرستانهای رومی شناخته شد. در قرون وسطی، قبرس شمالی تحت حکومت صلیبیان و بعد از آن تحت حکومت عثمانیان بود. پس از جنگ جهانی دوم، قبرس شمالی به عنوان یکی از مناطق مورد تقسیم قرار گرفت و جمهوری ترکیه قبرس شمالی در سال ۱۹۸۳ به عنوان یک کشور مستقل تأسیس شد.
تاریخ کهن این جزیره تحت تاثیر موقعیت جغرافیایی و قرارگیری آن در تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا و در مجاورت امپراتوری های قدرتمند مصر، ایران، روم و عثمانی بوده و همیشه سعی امپراتوری ها، غلبه و تصرف این جزیره استراتژیک برای تسلط بر تمامی غلمرو خود بوده است. لذا با پیدایش هر امپراتوری نام این جزیره نیز جزء اهداف اصلی برای نفوذ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میباشد.
نشانه هایی از تاریخ کهن قبرس در عصر حجر با کشف شهر سنگی خیرکیتیا که بین ۳۰۰۰ تا ۵۸۰۰ سال قبل از میلاد مسیح قدمت دارد، آغاز میگردد که بسیاری از آثار بجا مانده از آن دوران توسط تیم های باستان شناسی در حال بررسی است و نتایج نشان میدهد که ساکنین این شهر با سنگ و استخوان سلاح و ابزار برای گذران زندگی اجتماعی خود تهیه میکردند و شغل اصلی آنها کشاورزی، دامداری و شکار بوده است.
در عصر برنز بین ۲۳۰۰ تا ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، سه منطقه به نام های کالاواسس، اگومی و ارمه نیز شاهد شکوفایی شهرسازی و استفاده از ابزار، سلاح و ظروف خانگی است و در نتیجه رشد تجارت و ارتباطات با اقوام دیگر را در پی داشته است.
۱۲۲۵ سال قبل از میلاد مسیح، اولین اقوام خارجی که پس از جنگ تراوا وارد جزیره قبرس شدند یونانی های آخایی بودند و در مناطق مختلف قبرس حکومت های پادشاهی ایجاد نمودند از جمله در شهر باستانی سالامیس. با ورود یونانی ها، فرهنگ یونان و دوازده خدای آنها از جمله خدای آفرودیت یا خدای باروری به این جزیره وارد گردید. آنها احترام خاصی برای این جزیره قائل بودند زیرا اعتقاد داشتند الهه باروری از امواج دریا در منطقه پافوس جزیره قبرس متولد گردیده است.
با گسترش تجارت و بازرگانی بین آخایی ها و سایر اقوام، قوم فنیقی ها یا کنعانیان که قومی بافرهنگ و متمدن بوده و در سواحل شرقی دریای مدیترانه (لبنان و سوریه کنونی) سکونت داشتند، راه ورود به جزیره قبرس را گشودند و اولین بندر تجاری و محوطه آن برای ساخت کشتی در منطقه کیتیون (لارناکای کنونی) در ۱۱۰۰ سال قبل از میلاد مسیح را تاسیس نمودند.
بر روی یکی از ستون های باقیمانده از کیتیون، پیروزی سارگون دوم پادشاه امپراتوری آشوریان در سال ۷۰۹ قبل از میلاد مسیح ثبت شده است. سارگون دوم که به پادشاه وفادار معروف میباشد، با الگوبرداری از افسانه های فرمانروایان باستانی، نام سلطنتی خود را از آنها گرفت و آرزو داشت تا جهان شناخته شده را فتح کند، عصر طلایی و نظمی جدید جهانی را آغاز کند و به یادگار بماند و مورد احترام قرار گیرد. او در طول سلطنت هفده ساله خود به طور قابل ملاحظه ای قلمرو آشور را گسترش داد و اصلاحات سیاسی و نظامی مهمی را انجام داد. سارگون که یک پادشاه جنگجو و استراتژیست نظامی ماهر بود، شخصاً نیروهای خود را به نبرد هدایت می کرد. در پایان سلطنت او، تمام دشمنان و رقبای اصلی او یا شکست خورده بودند یا آرام میشدند. سارگون خود را موظف به حفظ و تضمین عدالت میدانست. سارگون نیز مانند دیگر پادشاهان آشور، در مواقعی مجازاتهای وحشیانهای را علیه دشمنان خود وضع میکرد، اما هیچ مورد شناخته شدهای از جنایات وحشیانه علیه غیرنظامیان از زمان سلطنت او وجود ندارد. او برای جذب و ادغام مردمان خارجی تسخیر شده در امپراتوری تلاش کرد و حقوق و تعهدات مشابهی را به عنوان آشوریان بومی به آنها تعمیم داد. او بارها دشمنان شکست خورده را بخشید و با پادشاهان خارجی و طبقات حاکم سرزمین هایی که فتح کرده بود روابط حسنه برقرار کرد. سارگون همچنین بر نفوذ و جایگاه زنان و کاتبان در دربار سلطنتی افزود.
سارگون آخرین لشکرکشی خود را در سال ۷۰۵ علیه طبل در آناتولی آغاز کرد. او در نبرد کشته شد و ارتش آشور نتوانست جسد او را پس بگیرد و از دفن سنتی جلوگیری کرد. بدین ترتیب نفوذ و سلطنت آشوریان بر جزیره قبرس طولی نکشید و سلطنت به دست پادشاهان قبرس افتاد.
پس از خروج آشوریان از جزیره قبرس، در سال ۵۷۰ قبل از میلاد مسیح ارتش مصر به رهبری آماسیس دوم با یک حمله سریع قبرس را تصرف کردند ولی حکومت مصریان در قبرس ۲۵ سال بیشتر دوام نیاورد. آماسیس دوم از پادشاهان مصری است که توانست مصر را به لحاظ رفاه اجتماعی، کشاورزی، دامداری و تجارت به سطح بالایی برساند اما همزمان با ظهور امپراتوری عظیم هخامنشیان ایران و فتح سرزمین های بسیار توسط ایرانیان سعی نمود تا با نزدیک شدن به یونانی ها با ارتش ایران مقابله نماید اما در نهایت او قبل از فتح مصر و قبرس توسط ایرانی ها، درگذشت.
بیشترین نفوذ مصریان بر جزیره قبرس، نفوذ فرهنگی معماری بود از جمله مجسمه سازی و نیز نوع پوشش مردان و زنان مانند استفاده مردان از کلاه گیس مصری که البته این نفوذ فرهنگی از جانب مردم مورد پذیرش نبود و پس از پایان دوره ۲۵ ساله مصریان، نفوذ فرهنگی آنها نیز پایان یافت.
در سال ۵۲۵ قبل از میلاد مسیح، امپراتوری هخامنشی ایران به پادشاهی داریوش اول، جزیره قبرس را فتح کرد و به خاک خود ضمیمه کرد. جزیره قبرس برای امپراتوری ایران نقش مهمی در فتح مصر و نیز مقابله با یونانی ها داشت. در زمان حمله خشایارشاه به یونان در سال ۴۸۰ قبل از میلاد، پادشاه قبرس به کمک نیروی دریایی ایران شتافت و ۱۵۰ کشتی نظامی جهت حمله به یونان در اختیار ارتش هخامنشی قرار داد.
در زمان حضور ایرانیان، پادشاهان قبرس استقلال خود را حفظ کردند و به حکومت مرکزی خراج پرداخت میکردند. پادشاهی شهرها با استفاده از سیستم نظام بانکی ایرانی شروع به ضرب سکه های خود کردند. ایولتون پادشاه سالامیس احتمالاً اولین کسی بود که سکه های نقره یا برنز را در قبرس ریخت.
فرهنگ و تمدن ایران وارد جزیره قبرس گردید و تلفیق آن با تمدن یونان باستان باعث شکوفایی فرهنگ و هنر جدیدی در شهرسازی، معماری، مجسمه سازی، تجارت و اقتصاد مدرن، در قبرس گردید. از جمله میتوان به قصر ونی بر روی تپه ای در ساحل شمالی قبرس که برگرفته از معماری تخت جمشید است اشاره نمود. این قصر دارای تالارهای مختلف مانند تالار مهمانان سلطنتی، حیاط های روباز، حمام ها، اتاق های سلطنتی و دربار بوده است.
پس از تضعیف حکومت مرکزی هخامنشیان و قدرت گرفتن اسکندر مقدونی با فتح بسیاری از ممالک قدرتمند، قصد حمله به ایران را کشید و در نهایت در سال ۳۳۲ قبل از میلاد مسیح به امپراتوری ایران حمله کرد. پادشاهان قبرس این بار به کمک لشکر اسکندر آمدند و با ارسال ۱۲۰ کشتی نظامی، شهر صور در شرق دریای مدیترانه (سوریه امروزی) را به تصرف ارتش اسکندر درآوردند. پس از این همکاری مشترک و فتح ایران توسط اسکندر مقدونی، پادشاهان قبرس این بار هم توانستند در قدرت باقی بمانند و خودمختاری خود را حفظ نمایند.
پس از اسکندر مقدونی در سال ۲۹۴ قبل از میلاد مسیح، مصریان بار دیگر در حدود دو قرن و نیم کنترل جزیره قبرس را در دست گرفتند. این بار برادر کوچکتر بطلمیوس دوازدهم که پادشاه مصر بود، پادشاه قبرس معرفی شد. بطلمیوس همچنین عموی کلئوپاترا هفتم بود و نفوذ بسیار زیادی در حکومت مصر داشت. در نهایت در سال ۵۸ قبل از میلاد مسیح با حمله رومیان به قبرس و عدم توانایی دفاع از خود در برابر ارتش قدرتمند رومیان، تصمیم به پایان زندگی خود داد.
پس از به تصرف درآمدن قبرس در سال ۵۸ قبل از میلاد مسیح به ممالک تحت تسلط روم باستان، قبرس به عنوان یک استان کوچک در این امپراتوری عظیم معرفی گردید اما تا سال ۳۱ قبل از میلاد به دلیل اختلافات و درگیری بین رومیان وضعیت پایداری نداشت. پس از این دوران بود که شکوفایی اقتصادی برای قبرس به دلیل منابع فراوان مس و تجارت آن بوجود آمد و به مرور قبرس به عنوان جزیره استراتژیک تجاری در شرق دریای مدیترانه شاهد پیشرفت هایی در تمامی زمینه های شهرسازی، اقتصادی و فرهنگی بود.
در این دوران حکومت مرکزی روم، قبرس را به چهار منطقه تقسیم بندی نموده بود که شامل سالامیس، پافوس، آماتوس و لاپتوس میشد و پایتخت قبرس تا پایان تسلط رومیان، شهر پافوس بود.
در سال ۴۵ بعد از میلاد، اولین گروه مبلغان دین مسیحیت وارد قبرس شدند و شروع به ترویج دین در شهرها و روستاها نمودند و پس از آن اماکن مذهبی جزء آثار معماری در کنار سایر آثار هنری قرار گرفت. با ورود مسیحیت به جزیره قبرس و تحت نفوذ بودن این جزیره توسط امپراتوری روم، به تدریج دین رسمی مسیحیت گردید. از طرفی یهودیان نیز پس از ویرانی اورشلیم توسط رومیان در سال ۷۰ پس از میلاد، در آنجا زندگی میکردند و جمعیت زیادی از قبرس را شامل شده و اکثراً در صنایع مس مشغول به کار و تجارت بودند. اما نهایتا با شورش آنها در سال ۱۱۶ پس از میلاد و جنگ کیتوس از قبرس اخراج شدند.
پس از تقسیم امپراتوری روم در سال ۳۹۵ پس از میلاد، قبرس تابع امپراتوری شرقی بیزانسی به مرکزیت قسطنطنیه باقی ماند و بخشی از اسقف نشین شرق بود. با این حال، در مسائل کلیسایی، کلیسای قبرس خودمختار بود. اسقف اعظم این حق را دریافت کرد که به جای صلیب، عصایی را حمل کند و نام خود را با جوهر بنفش (رنگ امپراتوری) امضا کند. در سال ۶۸۸ میلادی ژوستینیانوس دوم (پادشاه امپراتوری شرقی بیزانسی) و خلیفه عبدالملک مروان (پنجمین خلیفه بنی امیه) معاهدهای را امضا کردند و قبرس را از قسطنطنیه جدا کردند. برای تقریباً ۳۰۰ سال قبرس نوعی سلطنت مشترک امپراتوری بیزانس و خلافت بود. اگرچه این معاهده به طور مکرر توسط هر دو طرف نقض می شد اما این معاهده تا سال ۹۶۵ میلادی ادامه داشت تا زمانی که امپراتور نیکفوروس دوم قبرس را به طور کامل به دست آورد. در حدود سال ۱۱۸۵ میلادی، یک فرماندار بیزانسی قبرس، اسحاق کومننوس، شورش کرد و خود را امپراتور قبرس اعلام کرد. اسحاق در برابر حملات امپراطورهای بیزانس مقاومت کرد، اما در سال ۱۱۹۱ میلادی، در درگیری با ناوگان صلیبی انگلیسی تحت فرمان پادشاه ریچارد اول (شیر دل)، شکست خورد و به زندان افتاد و این جزیره توسط ریچارد تصرف شد. اما پس از مدتی چون نتوانست بهای او را به امپراتوری بیزانس بپردازد، آن را به گای لوزیگنان، پادشاه فراری اورشلیم که به قبرس آمده بود فروخت.
گای لوزیگنان فرانسوی یا فرانک که خود را ارباب قبرس میخواند، خانوادههایی را که پس از سقوط اورشلیم زمینهای خود را در فلسطین از دست داده بودند دعوت کرد تا در قبرس مستقر شوند و به این ترتیب حکومت فرانک ها بر قبرس، معروف به دوره لوزینیان، به مدت سه قرن (۱۱۹۲ – ۱۴۸۹) ادامه یافت. او همچنین پایههای سلطنتی فئودالی را فراهم کرد و با معرفی فئودالیسم در قبرس، ثروت محلی به دست شوالیه ها، اشراف و بازرگانان افتاد و مردم عادی فقیرتر شدند. قبرس به دلیل داشتن ثروت بسیار زیاد، به ویژه در میان اشراف و بازرگانان فاماگوستان، در اروپا شهرت یافت. ثروت فاماگوستا ناشی از موقعیت جغرافیایی جزیره (رابط تجاری اروپا و شام) بود. در سال ۱۲۹۱ میلادی، پس از سقوط عکا (پادشاهی لاتین اورشلیم) به دست مصریان، قبرس تنها سنگر مسیحیت در شرق و همچنین مهمترین پست تجاری در شرق مدیترانه بود. اعطای امتیازات توسط پادشاهان فرانک به شهرهای قدرتمند تجاری غرب، مانند ونیز و جنوا، باعث درگیری بین قدرت های غربی در مورد اینکه چه کسی بر قبرس چیره خواهد شد، گردید.
در این دوره پایتخت جزیره نیکوزیا و شهر ساحلی فاماگوستا به مراکز شهری بزرگ با فعالیت تجاری قابل توجه تبدیل شدند. در قرون وسطی، جزیره قبرس، شکر با کیفیت بالا، شراب عالی و سایر محصولات کشاورزی خوب تولید و صادر می کرد و در همان زمان صنایع بافندگی و ریسندگی رونق گرفت. یکی دیگر از صنایع رو به رشد تولید ظروف سرامیکی لعابدار، هم برای نیازهای محلی و هم برای صادرات بود. بناهای گوتیک که از دوره فرانک باقی مانده است عمدتاً شامل مکان های عبادت و قلعه هایی است که عناصر بیزانسی و غربی را با هم ترکیب می کنند. کلیسای آیاسوفیا در نیکوزیا، کلیسای جامع سنت نیکلاس در فاماگوستا و کلیسای بلاپایس در گیرنه تنها برخی از سازه های شناخته شده هستند.
در طی این دوران، بازرگانان ونیزی در قرن دوازدهم، ارتباط قوی با جزیره قبرس ایجاد کردند و موقعیت آنها در طول صد سال بعد به طور قابل توجهی تقویت شده بود. جیمز دوم قبرس از خاندان لوسینیان پادشاه قبرس در سال ۱۴۷۳ درگذشت. همسر او، کاترین کورنارو (که در ونیز به دنیا آمد) تنها ولیعهد شد. او اعضای سنای ونیز را به عنوان دستیار خود انتخاب کرد و در سال ۱۴۸۹ به طور رسمی اداره جزیره قبرس را به جمهوری ونیز فروخت و آغاز دوره ونیزی تاریخ قبرس در این سال شروع گردید.
از همان آغاز حکومت ونیزی ها در قبرس، تهدید بزرگی از تهاجم عثمانی ها وجود داشت که جزیره نشینان را وادار کرد تا استحکامات بیشتری بسازند و قلعه های لوزیگنان موجود را تقویت کنند. ونیزیها از سیستم فئودالی استفاده میکردند که مردم قبرس را به سه گروه تقسیم میکرد: بارونها که آزاد و دارای تمام حقوق اجتماعی و سیاسی خود بودند، شهروندان مرفه و در نهایت دهقانانی که بزرگترین جمعیت جامعه را تشکیل میدادند و مشغول کار روی زمین و انجام کارهای روزانه بودند.
فساد و مالیات های بالا که برای تأمین مالی مقاصد نظامی بود، به سرعت قبرسی ها را علیه طبقه حاکم ونیزی سوق داد. یکی دیگر از دلایل این رویارویی مذهبی بود زیرا ۸۵٪ از یونانیان ارتدوکس باقی ماندند، در حالی که ونیزی ها در تلاش بودند تا کلمه کاتولیک را گسترش دهند. شورش هایی در سال های ۱۵۶۲ و ۱۵۶۵ رخ داد و در نهایت امپراتوری عثمانی که در تمام دوران حکومت ونیزی ها در قبرس به افزایش قدرت نظامی خود ادامه می داد، در سال ۱۵۷۰ نیکوزیا را فتح کردند و در سال ۱۵۷۱ فاماگوستا شکست خورد.
در این دوران پلهای معروفی در تپههای ترودوس به همراه بسیاری از جادههای جدید ساخته شد که برای حملونقل تجاری مورد استفاده قرار میگرفتند به ویژه برای پایین آوردن مس و سنگ آهن از کوهها. دیوارهای ونیزی در سال ۱۵۶۷ توسط مهندسان نظامی ایتالیایی در نیکوزیا ساخته شد تا از این شهر در برابر تهاجم اجتناب ناپذیر عثمانی محافظت کنند. ارتفاع دیوارها تا ۱۲ متر و طول آن ۵ کیلومتر است.
در سال ۱۵۷۰، ترک های عثمانی ابتدا جزیره را اشغال کردند و لالا مصطفی پاشا اولین فرماندار ترک قبرس شد و ادعاهای ونیز را به چالش کشید. همزمان پاپ، ائتلافی بین کشورهای پاپ، مالت، اسپانیا، ونیز و چندین ایالت دیگر ایتالیا تشکیل داد که نتیجه واقعی نداشت و در نهایت در سال ۱۵۷۳ ونیزی ها با حذف نفوذ کلیسای کاتولیک روم، آنجا را ترک کردند. برای اولین بار از زمان فنیقی ها در قرن نهم قبل از میلاد، عنصر قومی جدیدی به نام ترک ها ظاهر شده بودند و امپراتوری عثمانی به سربازان ارتش خود که قبرس را فتح کرده بودند تسهیلات و امکانات بسیاری به شرط اینکه آنها و خانواده هایشان برای همیشه در آنجا زندگی کنند می داد. امپراتوری عثمانی به نفع دهقانان یونانی نیز شده بود و دیگر آنها لازم نبود رعیت باقی بمانند، بلکه می توانستند در قبال پرداخت پول، زمین کشاورزی که در آن کار میکردند را به دست آورند و در نتیجه مالک آن شوند. عثمانیها همچنین سیستمی را در قبرس اعمال کردند که به مقامات مذهبی اجازه میداد بر اقلیتهای غیرمسلمان خود حکومت کنند. این سیستم موقعیت کلیسای ارتدکس و انسجام جمعیت قومی یونانی را تقویت کرد. کلیسای قبرس به این دلیل آزاد شد که ترک ها از حضور کلیسای کاتولیک می ترسیدند زیرا ممکن بود باعث تحریک اروپای غربی علیه آنها شود. از طرفی با توجه به موقعیت جغرافیایی و حساسی که قبرس برای حکومت مرکزی عثمانی ها داشت، سلطان تمایل داشت تا صلح و رفاه نسبی در جزیره وجود داشته باشد اما اداره محلی عثمانی ها در جزیره معمولاً بی تفاوت، خودسر و فاسد بود و هیچ اقدامی به نفع مردم انجام نمی شد و بار سنگین مالیات اوضاع را تشدیدتر می کرد. همچنین کسانی که مالیات ها را جمع آوری می کردند به روش های مختلف مردم را استثمار و غارت می کردند. این مسئله باعث شده بود بسیاری از یونانی های قبرس و لاتین برای فرار از مالیات های سنگین مسلمان شوند.
جنگ آزادی یونان در سال ۱۸۲۱ پیامدهای خود را بر وضعیت قبرس نیز گذاشت و بسیاری از قبرسی ها از تلاش استقلال یونان که در سال ۱۸۲۱ آغاز شده بود حمایت کردند که منجر به انتقامجویی شدید توسط امپراتوری عثمانی شد. با موافقت سلطان، حکومت عثمانی جزیره به رهبری کوچوک محمد، ۴۸۶ نفر از مسیحیان را در سال ۱۸۲۱ اعدام کرد و آنها را به توطئه با یونانیان شورشی متهم کرد. آنها شامل چهار اسقف، بسیاری از روحانیون و شهروندان برجسته بودند که در میدان مرکزی نیکوزیا سر بریده شدند. هنگامی که یونان در سال ۱۸۲۹ مستقل شد، بسیاری از قبرسی ها به دنبال الحاق قبرس به یونان بودند، اما این کشور بخشی از امپراتوری عثمانی باقی ماند.
در سال ۱۸۶۹ کانال سوئز افتتاح شد و پادشاه بریتانیای کبیر علاقه فزایندهای به این جزیره نشان داد، جزیرهای که در موقعیت مکانی استراتژیکی قرار می گرفت. از طرفی ترک ها در سال ۱۸۷۷ از روس ها شکست خوردند و احساس خطر کردند و در نهایت در سال ۱۸۷۸ بریتانیا و سلطان عثمانی مخفیانه کنوانسیون استانبول را امضا کردند که به موجب آن مالکیت و اداره قبرس به بریتانیای کبیر واگذار شد و انگلستان موافقت کرد که از ترکیه در جنگ با روسیه حمایت کند و این قرارداد به عنوان کنوانسیون قبرس رسمیت یافت.
بدین ترتیب پس از حدود ۳۰۷ سال، حکومت عثمانی ها در جزیره قبرس در سال ۱۸۷۸ به پایان رسید. در طول حضور طولانی مدت آنها در جزیره، میتوان مهمترین بقایای معماری به جا مانده از ترک های عثمانی شامل قلعه کوچک پافوس متعلق به اواخر قرن شانزدهم، قناتی که توسط پاشا ابوبکر در سال ۱۷۴۷ برای آوردن آب شیرین به لارناکا ساخته شد، کاروانسرای بیوک خان در قرن شانزدهم را نام برد.
در حالی که یونانیهای قبرس ابتدا از حکومت بریتانیا استقبال کرده بودند و امیدوار بودند که به تدریج به رفاه، دموکراسی و رهایی ملی دست یابند، به زودی سرخورده شدند. بریتانیایی ها برای جبران غرامتی که به خاطر واگذاری قبرس به آنها به سلطان عثمانی می پرداختند، مالیات های سنگینی وضع کردند. علاوه بر این، مردم حق شرکت در اداره جزیره را نداشتند زیرا تمام اختیارات به کمیساریای عالی و لندن محفوظ بود.
انگلیسی ها با دو مشکل سیاسی عمده در جزیره مواجه بودند. اولین مورد شامل میل به اتحاد با یونان یا انوسیس بود و دوم، وجود جامعه اقلیت ترک های قبرس و مشکل در حفظ هماهنگی دو جامعه یونانی مسیحی و ترک های مسلمان (جمعیت یونانیهای قبرسی بین سه چهارم تا سه پنجم را تشکیل میدادند).
بر اساس کنوانسیون اشغال، قبرس هنوز بخشی از امپراتوری عثمانی بود و مازاد درآمد بر مخارج، که ۹۲۰۰۰ پوند توافق شده بود، سالانه به سلطان عثمانی پرداخت می شد.
بریتانیایی ها برنامه گسترده ای از کارهای عمومی، از جمله ساخت جاده ها و پل ها، تامین آب آشامیدنی و آبیاری، و حتی یک خط راه آهن که نیکوزیا را به فاماگوستا و گوزلیورت متصل می کرد، انجام دادند. علاوه بر این، امکانات بندری بهبود یافت و ساختمان های اداری، مدارس و بیمارستان ها ساخته شدند.
هنگامی که ترکیه در جنگ جهانی اول در کنار آلمان قرار گرفت، بریتانیا این جزیره را ضمیمه کرد و کنوانسیون ۱۸۷۸ را باطل کرد. در همین حال، جنبش انوسیس با هدف اتحاد با یونان، در جامعه یونانی قبرس که توسط کلیسای قدرتمند ارتدکس تقویت شده بود، در حال رشد بود. این جنبش در سال ۱۹۳۱ به شورش های گسترده جزیره ای منجر و در نهایت سرکوب شد. پس از جنگ جهانی دوم، زمانی که ۳۰۰۰۰ قبرسی در ارتش بریتانیا جنگیدند، فراخوان ها برای انوسیس تجدید شد. همهپرسی که در سال ۱۹۵۰ توسط ماکاریوس، اسقف اعظم ماکاریوس سوم، سازماندهی شد نشان داد که ۹۶ درصد یونانیهای قبرس از اتحاد با یونان حمایت میکنند. با نگرشهای پس از جنگ علیه ایدههای قدیمی استعمار، سیگنال به سرهنگ جورج گریواس داده شد تا EOKA (سازمان ملی مبارزان قبرس) را راهاندازی کند. این مبارزه مسلحانه علیه سلطه بریتانیا در آوریل ۱۹۵۵ آغاز شد و در کلیساها توسط روحانیون و اسقف اعظم ماکاریوس سوم، حمایت شد. از طرفی جامعه ترک قبرس نیز جنبش های خود (جنبش مقاومت ترکهای قبرس) را ایجاد کردند.
پس از آنکه کنفرانسی با حضور یونان، ترکیه و بریتانیا در ژوئن ۱۹۵۵ نتوانست به راه حلی دست یابد، یونان در سال ۱۹۵۷ و مجدداً در سال ۱۹۵۸ با ادعای حق تعیین سرنوشت برای قبرسی ها به سازمان ملل متحد مراجعه کرد. این ادعا البته موضع اقلیت ترک قبرس را در نظر نگرفت و به عنوان یک اقدام متقابل، ترکیه پیشنهاد تقسیم جزیره را داد. از طرفی انگلیسی ها مشتاق یافتن فرمول مناسب برای استقلال بودند و این امر سرانجام در معاهده زوریخ به امضا رسید و در ۱۹ فوریه ۱۹۵۹، ماکاریوس سوم، دکتر فاضل کوچوک (نماینده ترکهای قبرس)، به علاوه نخستوزیران بریتانیا، یونان و ترکیه، همگی توافق لندن را امضا کردند. این توافقنامه به بریتانیا مناطق پایگاه مستقل آکروتیری و دکلیا را واگذار کرد و اختیارات ضامن مداخله را برای بریتانیا، یونان و ترکیه فراهم کرد.
جمهوری قبرس در ۱۹ آگوست ۱۹۶۰ به وجود آمد و در ۲۰ سپتامبر به سازمان ملل متحد و مشترک المنافع بریتانیا پیوست. با این حال، مشارکت سال ۱۹۶۰ تنها سه سال به طول انجامید. در نتیجه اختلافات بین دو جامعه در مورد قانون اساسی و سایر مسائل بین جوامع منجر به حوادث غم انگیز سال ۱۹۶۳ شد که طی آن بسیاری از غیرنظامیان ترک قبرس جان خود را از دست دادند. در این مرحله، یونانیهای قبرس با حمایت ماکاریوس سوم همه ترکهای قبرس را از ارگانهای دولتی بیرون کردند و بهطور یکجانبه اصول اساسی قانون اساسی را اصلاح کردند.
در پی ویرانی بین جمعی، ترکهای قبرسی مجبور شدند در مناطق محدود و کوچکی زندگی کنند که تنها ۳ درصد از قلمرو را شامل میشد. با خطر قریب الوقوع خونریزی بیشتر در جزیره، ترکیه در ۲۰ ژوئیه ۱۹۷۴ تحت ماده ۴ معاهده ضمانت ۱۹۶۰ مداخله نظامی کرد و قسمت شمالی جزیره را تحت اشغال خود درآورد. در گفتگوهای بین جمعی که در ۲ اوت ۱۹۷۵ در وین برگزار شد، با تبادل داوطلبانه جمعیت موافقت شد و ترکهای قبرس و یونانیهای قبرس با کمک سازمان ملل به ترتیب به شمال و جنوب جزیره منتقل شدند و در نهایت در ۱۵ نوامبر ۱۹۸۳ جمهوری ترک قبرس شمالی (TRNC) اعلام استقلال نمود.