هرودُت دربارۀ لیدی

هرودُت دربارۀ لیدی

تصویری که هرودُت از لیدی (لیدیا به یونانی) ترسیم می‌کند حدود نیمی از کتاب اول تواریخ را به خود اختصاص داده و آن قسمت که به سرگذشت کروسُس شاه (Croesus، کریسُس هم خوانده می‌شود) پرداخته از شناخته‌شده‌ترین فرازهای کل اثر به شمار می‌رود و اغلب در قالب شناخت‌نامه مورد استفاده قرار می‌گیرد. بخش آخر، که در آن هرودُت زنان لیدی را روسپی معرفی می‌کند، کمتر مورد اعتنا قرار دارد ولی باید توجه داشت که این مطلب همان دیدگاه انتقادی نسبت به این دیار را دنبال می‌کند که تا آن نقطه فرمانروایان لیدی را هدف قرار داده بود.

هرودُت (حدود ۴۸۴ تا ۴۲۵ یا ۴۱۳ پیش از میلاد) در سفرهای خود به لیدی هم رفته بوده و مشاهده‌هایش از همین سفر را در کتاب اول تواریخ، بندهای ۶ تا ۹۴، ثبت کرده است. او در دو بند آخر، زنان لیدی را روسپیانی تصویر می‌کند که برای تهیۀ جهیزیه تن‌فروشی می‌کنند و سپس پیوند این رسم با مزار معروف آلیاتیس (Alyattes) را شرح می‌دهد و در ادامه به سراغ تعریف واکنش اهالی لیدی به قحطی می‌رود و می‌گوید که آنان در هنگام قحطی برای پرت کردن حواس خود به بازی‌های گوناگون رو آوردند و بعضی‌ها هم به این خاطر از وطن خود رفتند و نام‌شان را تغییر ‌دادند.

نقشۀ لیدی
نقشۀ لیدی

شرح تن‌فروشی زنان جوان لیدی در نوشتۀ هرودُت معتبر دانسته می‌شود چون استرابون (حدود ۶۴ پیش از میلاد تا حدود ۲۴ میلادی) و آیلیان (کلائودیوس آیلیانوس، ۱۷۵ تا ۲۳۵ میلادی) نیز کاربست مشابهی را در بستر دیگر فرهنگ‌های منطقه گزارش داده‌اند – استرابون در کتاب ۱۱، فصل ۱۴، بند ۱۶ از جغرافیا و آیلیان در فصل ۴، بند ۱ از تاریخ گونه‌گون (Varia Historia). استرابون از هرودُت به عنوان منبعی معتبر یاد می‌کند و در کتاب ۵، فصل ۲، بند ۳ بر این ادعای هرودُت (کتاب اول، بند ۹۴) نیز صحه می‌گذارد که تیرسنیان (Tyrsenians، مهاجران باستانی به شمال ایتالیا و نیاکان احتمالی اِتروسکی‌ها) پس از ترک لیدی نام خود را از لیدیایی به تیرسنیایی تغییر دادند.

در مقابل، ایرنه-اِوانگِلیا گئورگیو پژوهشگر، و دیگران، به این نکته اشاره کرده‌اند که به نظر می‌رسد هرودُت وصف «مزار آلیاتیس» و تأمین هزینۀ بنای آن از درآمد تن‌فروشی را به این دلیل مطرح کرده که در مخاطبان یونانی خود حسی از برتری نسبت به لیدیایی‌ها برانگیزد. هرودُت در بند ۹۴ از کتاب اول تواریخ می‌نویسد که، «حال اهالی لیدی رسم‌هایی بسیار نزدیک به هِلِنی‌ها [یونانیان] دارند، تنها مورد استثنا این که فرزندان مادینۀ خود را به تن‌فروشی می‌فرستند» و پس از شرح این کاربست بدون هیچ اظهارنظر دیگری به سراغ موضوع بعدی می‌رود.

سرگذشت کروسُس در پرتوی ناستایش‌آمیز بازنمایی شده که از همان معرفی نخستین پادشاه خاندان مرم‌ناد پدیدار می‌شود.

سکوت هرودُت در این رابطه برخی پژوهشگران، از جمله گئورگیو، را به این گمان انداخته که شاید هرودُت در این دو بند آخر دربارۀ لیدی به روشی نه چندان باظرافت برای نشان دادن برتری یونانیان رو آورده که در نوشته‌های دیگرش نشانی از آن نیست. به نوشتۀ گئورگیو: «از لحن هرودُت چنین برمی‌آید که راه و رسم یونانیان بهترین است»، چون لیدیایی‌ها باوجود آن همه ثروت و رفاهی که در تاریخ به نام‌شان ثبت شده باز دست به کاری می‌زدند که نزد یونانیان نکوهیده و شرم‌آور تلقی می‌شده است (۲۰۱). اما اگر این گمان درست هم باشد، انتقاد هرودُت از لیدی به دو بند آخر شرح او از این دیار ختم نمی‌شود. در حقیقت، لحن خرده‌گیرانۀ هرودُت از همان بند ۶ آغاز شده و در سراسر این بخش از نوشتۀ او جریان دارد، و تنها دلیل کمرنگ به نظر آمدن این لحن در جاهای دیگر این است که پیکان انتقاد او نسبت به کروسُس بسیار نُک‌تیزتر است.

هرودُت دربارۀ کروسُس

هرودُت بیشتر فرصت خود بین بندهای ۶ و ۹۲ از کتاب اول را صرف حکایت فرمانروایی کروسُس می‌کند، و در میانۀ بند ۶ به تلویح به اطلاع مخاطبان یونانی خود می‌رساند که قصد دارد چه سیمایی از لیدیایی‌ها ترسیم کند: «کروسُس نخستین غیریونانی‌ای بود که یونانیان را وادار به پرداخت باج و خراج کرد.» او در دنبالۀ چنین آغازی روایت اکنون معروف خود از به قدرت رسیدن خاندان مِرم‌ناد (the Mermnad Dynasty؛ حدود ۷۰۰ تا ۵۴۶ پیش از میلاد) و فرجام آنان را ارائه می‌دهد. اشارۀ مربوط به پرداخت باج و خراج شاید از دید خوانندۀ امروزی چندان شایان اهمیت نباشد، اما به چشم مخاطبان یونانی هرودُت یادآور به رعیتی کشیده شدن یونانیان سرزمین‌های یونی (در کرانۀ غربی آسیای صغیر) به دست کروسُس بود تا به دنبال آن شنوندۀ سرگذشت کروسُس باشند که در پرتوی ناستایش‌آمیز بازنمایی شده، پرتویی که از همان معرفی نخستین پادشاه خاندان مِرم‌ناد پدیدار می‌شود.

استاتِر نقرۀ لیدی
استاتِر نقرۀ لیدی

بنیانگزار خاندان مِرم‌ناد جوج (Gyges، گوگیس یا گیگیس به یونانی؛ فرمانروایی حدود ۶۸۰ تا ۶۴۵ پیش از میلاد) بود، که با کشتن آخرین پادشاه خاندان هراکلیاد (the Heracliade Dynasty) یعنی کاندائولیس (Candaules) به تاج و تخت او دست یافت. جوج در حقیقت فرماندۀ محافظان شخصی کاندائولیس بود، که به دلیلی متفاوت در هر یک از روایت‌های گوناگون این ماجرا، در روایت هرودُت به دستور خود پادشاه، مجبور می‌شود در خوابگاه سلطنتی پنهان شود تا بتواند مخفیانه تن عریان ملکه را ببیند و زبان به تصدیق ادعای کاندائولیس بگشاید که بانوی او زیباترین زن روی زمین است. اما ملکه در نهایت متوجه حضور جوج می‌شود و به تلافی این عمل خفت‌آور و اهانت‌آمیز به او دستور می‌دهد در گرفتن انتقام از شوهرش، که عامل اصلی این نقشه بوده، دستیاری کند وگرنه در دم اعدام خواهد شد. جوج زنده ماندن را ترجیح می‌دهد، پادشاه را می‌کشد، با ملکۀ بیوه ازدواج می‌کند، و بر تخت شاهی تکیه می‌زند.

جوج و جانشینان او اَردوس (Ardys، یا اردیس؛ فرمانروایی ۶۴۴ تا ۶۳۷ پیش از میلاد) و سادیاتیس (Sadyattes، یا سادوئاتیس؛ فرمانروایی ۶۳۷ تا حدود ۶۳۵ پیش از میلاد) همگی در نبرد با کیمری‌های چادرنشین (Cimmerians) که پی در پی سکونتگاه‌های لیدی در کرانه‌های بسفر را غارت می‌کردند، کشته شدند. کیمری‌ها سرانجام به دست آلیاتیس (Alyattes؛ فرمانروایی حدود ۶۳۵ تا ۵۸۵ پیش از میلاد) سرکوب شدند، که پدر کروسُس (فرمانروایی ۵۶۰ تا ۵۴۶ پیش از میلاد) بود. در زمان فرمانروایی آلیاتیس، ضرب نخستین سکه‌های جهان به نام لیدی‌ها ثبت شد [هرچند قدیمی‌ترین سکه‌های به‌دست آمده تا کنون متعلق به قرن هشتم پیش از میلاد هستند و از معبد آرتمیس در اِفِسُس به دست آمده‌اند]. این سکه‌ها از جنس اِلِکتروم [آلیاژی از طلا و نقره که یونانیان به آن «طلای سفید» می‌گفتند] بود، اما در زمان فرمانروایی کروسُس سکه‌ها را از طلا ضرب می‌کردند.

کروسُس، شخصیت محوری روایت، روی هم رفته فردی کم‌هوش، بدطینت، و آزمند نمایانده شده است.

کروسُس به دنبال کشمکش بر سر قدرت با برادر ناتنی خود، پانتالئون (Pantaleon)، تاج و تخت را مال خود کرد و سپس به شکلی برنامه‌ریزی‌شده دست به تسخیر دولت‌شهرهای یونانی آسیای صغیر زد. او پس از به تابعیت درآوردن یونیا، پیمان‌هایی با دولت‌شهرهای جزیره‌نشین کرانۀ دریای اژه بست و از اتحاد با آنان در راستای گرفتن باج و خراج بهره برد. هرودُت همه جا، از خراج‌گزار کردن یونانیان در کتاب اول، بند ۶ تا ترفندهای نظامی خشن کروسُس در نبرد با مستعمره‌نشین یونانی میلِتوس در کتاب اول، بند ۱۷ و ترفندهای پیشینیان او در کتاب اول، بندهای ۱۸ تا ۲۵، گفت‌وگوی کروسُس با قانون‌گذار آتن، سُلُن خردمند (Solon؛ کتاب اول، بندهای ۲۹ تا ۳۳) و تا خود بند ۹۴، کروسُس – و پیشینیان او – را خودکامگانی بی‌رحم و دسیسه‌باز ترسیم می‌کند، و در مقابل یونانیان را، که در قالب سُلُن تجسم یافته‌اند، مردمانی اندیشمند و خردورز نشان می‌دهد. کروسُس، در مقام شخصیت مرکزی این روایت، روی هم رفته فردی کم‌هوش، بدطینت، و آزمند نمایانده شده است.

سقوط کروسُس

هرودُت در بندهای ۴۶ تا ۹۱ از کتاب اول تواریخ خود به سرگذشت کروسُس و آزمندی‌های او می‌پردازد – از زمانی که به فکر حمله به کورش دوم (یا «کورش بزرگ»، فرمانروایی حدود ۵۵۰ تا ۵۳۰ پیش از میلاد)، شاهنشاه هخامنشی، می‌افتد تا شکستش در برابر کورش در نبرد تیمبرا (Thymbra) در سال ۵۴۷ پیش از میلاد، محاصرۀ سارد (Sardis، پایتخت لیدی)، و اسیر شدنش به دست کورش. کروسُس در آغاز درمورد شروع حمله تردید دارد، پس فرستادگانی را روانۀ معبد دلفی می‌کند تا از سروش آپولون بپرسند آیا با کورش وارد جنگ بشود یا نه. او به امید شنیدن پاسخی فرخ‌فال «مقدار هنگفتی طلا» هم فرستاد (کتاب اول، بند ۵۰)، به این دلگرمی که درصورت شکست کورش و ضمیمه کردن شاهنشاهی نوپای او به لیدی ثروتی چندین برابر نصیبش خواهد شد.

نگارۀ قرمز-نقش کروسُس
نگارۀ قرمز-نقش کروسُس

سروش آپولون طلاها را قبول کرد و در مقابل پاسخی معروف به فرستادگان داد: «آنان به کروسُس گفتند که اگر با ایرانیان وارد جنگ شود، موجب نابودی امپراتوری بزرگی خواهد شد، و به او توصیه کردند ببیند کدام‌یک از دولت‌شهرهای یونانی از همه قدرتمندتر است تا با آن پیمان اتحاد ببندد» (کتاب اول، بند ۵۳). کروسُس شادمان شد و در دم به نیروهای کورش حمله کرد، اما به دنبال شکست در تیمبرا و محاصره‌ای ۱۴روزه خود را در غل و زنجیر و در آستانۀ سوزانده شدن بر تودۀ هیزم در حضور کورش دید.

در این دم، وقتی کروسُس با حسرت و اندوه از دیدار و گفتگوی خود با سُلُن یاد می‌کند و می‌گوید کاش به حرف او گوش داده بود و خطای خود را دیده بود که فکر می‌کرد سعادتمندترین مرد دنیا است، کورُش اجرای حکم اعدام را متوقف می‌کند و به کروسُس اجازه می‌دهد فرستاده‌ای به دلفی بفرستد تا بپرسد او کجای کار را اشتباه کرده است. سروش آپولون پاسخ می‌دهد که کروسُس باید پس از شنیدن پاسخ پرسش اول خود پرسش دیگری را هم مطرح می‌کرد: کدام امپراتوری – امپراتوری کورش یا امپراتوری خودش؟ – و از این بابت هرچه پیش آمده به تمامی تقصیر خود اوست. سروش این را هم می‌گوید که شکست کروسُس از همان لحظه‌ای رقم خورد که جوج دست به کشتن کاندائولیس زد – منصبی را غصب کرد که حق او نبود و به اعتماد سرور خود نیز خیانت کرد – پس مکافات کروسُس چیزی جز تحقق عدالت نبوده است.

صرف‌نظر از هرگونه تفسیری که مخاطب امروز ممکن است از سرگذشت کروسُس داشته باشد، هرودُت مراقب است ماجرا را طوری روایت کند که به گوش مخاطبان یونانی اثرش نه تنها پذیرفتنی بلکه خشنودکننده باشد. روایت او را می‌شد این‌طور تفسیر کرد که خودکامۀ لیدی در نهایت بابت بلاهایی که بر سر دولت‌شهرهای یونانی‌نشین خطۀ یونیا آورده، به سزای خود رسیده است. هرودُت در دو بند آخر این قسمت، دست کم از دید مخاطبان در یونان باستان، صراحت بیشتری به خرج می‌دهد، ولی انتقادهایی که برخی پژوهشگران بر روایت او وارد می‌دانند فقط به این دو بند محدود نمی‌شود.

مزار آلیاتیس و روسپیان آن

هرودُت پس از آخرین نکته‌ها درمورد هدیه‌های تقدیمی کروسُس در کتاب اول تواریخ، بند ۹۲، به سراغ حکایت مزار آلیاتیس می‌رود و می‌گوید که هزینۀ بنای آن چگونه تأمین شده و سپس در پایان تعریف می‌کند که لیدی‌ها با یک بلای طبیعی چگونه سر کردند و چرا برخی از آنان به سرزمین‌های دیگر مهاجرت کردند. فرازهای زیر از کتاب تاریخ هرودُت، ترجمۀ ج. سی. مُک‌اُلی برگرفته شده‌اند:

کتاب اول، بند ۹۳. از شگفتی‌های ثبت‌کردنی سرزمین لیدی در مقایسه با سرزمین‌های دیگر چیز چندان چشم‌گیری ندارد که عرضه کند، مگر خاک طلا که از [کوه] تمُلُس [Tmolos، کوه بُزداغ در غرب ترکیه] سرازیر می‌شود؛ ولی یک اثر تماشایی دارد که از هر همتای دیگر به‌جز آنها که در مصر و بابل هستند، عظیم‌تر است: چون در این دیار مقبرۀ یادمانی آلیاتیس، پدر کروسُس، قرار دارد که پایۀ آن از سنگ‌های عظیم ساخته شده و بقیۀ بنا از خاک کوبیده است. و این بنا از مبلغ‌های اهدایی کسانی فراهم آمده که دست‌اندرکار داد و ستد هستند و نیز از آنها که صنعتگر اند و نیز از دخترانی که به این مکان رفت و آمد دائم دارند؛ و همچنان تا زمان من سنگ سرحد به تعداد پنج عدد بر بالای بنا برافراشته بودند، که روی آنها کتیبه‌هایی کنده شده خبر می‌دادند هر طبقه از جامعه چقدر کار روی بنا انجام داده‌ است؛ و با اندازه‌گیری معلوم شد میزان کار دختران از همه بیشتر بوده است. چون دختران مردم عادی لیدی همگی تن‌فروشی می‌کنند تا برای جهیزیه‌شان پول جمع کنند، و این کار را تا زمان ازدواج ادامه می‌دهند؛ و دختران خودشان خود را شوهر می‌دهند. حال گرداگرد بنا شش فرسنگ و دویست قدم است، و پهنای آن هزار و سیصد قدم. و در کنار بنا دریاچه‌ای بزرگ قرار دارد، که اهل لیدی می‌گویند آب آن هرگز تمام نمی‌شود، و آن را دریاچۀ جوج می‌نامند. چنین است طبیعت این بنای یادبود.

کتاب اول، بند ۹۴. حال اهالی لیدی رسم‌هاشان بسیار به هلنی‌ها [یونانیان] نزدیک است، به جز این که فرزندان مادینۀ خود را به تن‌فروشی می‌فرستند؛ و اینان، تا آنجا که ما خبر داریم، نخستین مردانی بودند که سکۀ طلا یا نقره ضرب کردند و به‌ جریان انداختند؛ و نیز نخستین بازرگانان خرده‌فروش بودند. و لیدیایی‌ها خود می‌گویند که بازی‌هایی که اکنون بین آنان و نیز نزد هلنی‌ها رواج دارند همه را آنان اختراع کرده‌اند. این بازی‌ها به گفتۀ آنان همان زمانی اختراع شده که آنها تیرسِنیا [Tyrsenia، یا تیرِنیا، نام باستانی شمال ایتالیا] را مستعمره کرده‌اند، و این شرحی است که آنان از ماجرا به دست می‌دهند: – در زمان فرمانروایی آتیس [Atys] پسر مانیس [Manes] پادشاه آنان قحطی سختی در سرتاسر دیار لیدی درگرفت؛ و مردمان لیدی تا مدتی ناگزیر آن را تحمل کردند، اما پس از چندی که قحطی فروکش نکرد، به دنبال چاره گشتند؛ و این یکی راهی پیدا کرد و آن دیگری راهی دیگر. و در آن زمان بود که، به گفتۀ آنان، روش‌های بازی با تاس و قاپ و توپ کشف شد، و نیز همۀ بازی‌های دیگر به جز دام [chekers] (چون لیدیایی‌ها ادعای کشف این آخری را ندارند). این بازی‌ها را به جای منبع [تغذیه] در برابر گرسنگی اختراع کردند، و پس از آن به این ترتیب عمل می‌کردند: – یک روز را تمام‌وقت به بازی می‌گذراندند تا نیاز به غذا را احساس نکنند، و روز بعد بازی کردن را کنار می‌گذاشتند و غذا می‌خوردند: و به همین ترتیب هجده سال را سپری کردند. اما وقتی با این همه بلا از سرشان نگذشت بلکه بیشتر و بیشتر هم شدت گرفت، آنگاه پادشاه‌شان کل مردم لیدی را به دو دسته تقسیم کرد، و به حکم قرعه یک دسته را امر به ماندن داد و دستۀ دیگر را روانۀ سرزمین‌های دیگر کرد؛ و خود را فرمانروای آن عده که به حکم قرعه ماندنی شده بودند کرد، و پسرش را فرمانروای آنان که راهی می‌شدند؛ و نام پسر او تیرسِنُس [Tyrsenos] بود. بدین ترتیب یک گروه از آنان که قرعۀ رفتن به نام‌شان افتاده بود، به سمت دریا سرازیر شدند تا به اسمیرنه [Smyrna = ازمیر] رسیدند و در آنجا برای خود کشتی ساختند، و تمام اموال منقول خود را بار کشتی کردند و بادبان برافراشتند تا قوت و غذا و نیز سرزمینی برای سکونت پیدا کنند؛ تا سرانجام پس از گذار از ملت‌های بسیار به سرزمین اُمبریک‌ها [the Ombricans, یا اومبری‌ها، کهن‌ترین قوم ایتالیا] رسیدند، و در آنجا شهرهایی بنا کردند و تا امروز در آنها زندگی می‌کنند: و نام خود را نیز عوض کردند و خود را به نام پسر پادشاه که آنان را از وطن تا آن نقطه رهبری کرده بود نامیدند، و دیگر نه لیدیایی بلکه تیرسنیایی نامیده شدند که از نام او برگرفته شده است.

شکست کروسُس در تیمبرا
شکست کروسُس در تیمبرا

جمع‌بندی

دو بند آخر نوشتۀ هرودُت دربارۀ لیدی عملن لحنی تحقیرآمیز به خود می‌گیرد و او از همان آغاز اعلام می‌کند که لیدی در مقایسه با سرزمین‌های دیگر «چیز چندان چشم‌گیری» از شگفتی‌های عالم ندارد و با این مقدمه به سراغ توصیف مزار آلیاتیس و نحوۀ تأمین هزینۀ ساخت آن می‌رود. او سهم تن‌فروشی در فراهم شدن این هزینه را پررنگ جلوه می‌دهد، و همان‌طور که اشاره شد، برخلاف رویۀ معمول خود بدون هیچ اظهارنظری به زنان جوان لیدی برچسب روسپی‌گری می‌زند. گئورگیو در این باره می‌نویسد:

[هرودُت، که با زبان محلی آشنایی نداشت] در کمال آسودگی از سنگ‌نبشت‌های روی مقبره شاهد می‌آورد، با این که اصلن نمی‌توانسته آنها را بخواند… رویکرد او به آداب و رسوم [لیدی درمورد تن‌فروشی زنان] برخلاف موارد مشابه دیگر، با هیچ‌گونه حزم و احتیاطی همراه نیست، و به همین خاطر شک‌برانگیز می‌نماید. هرودُت درمورد این کاربست هیچ توجیه اقتصادی منطقی‌ای ارائه نمی‌دهد، در حالی که درمورد روسپی‌گری در بابل یا روسپی‌گری دینی در آیین پرستش میلیتّا (Milytta) این کار را کرده است. دلیل او برای اشاره به این مورد تن‌فروشی به ظاهر چیزی جز توضیح چگونگی بنا شدن مقبره و کتیبه‌های روی آن نیست… [ولی شاید] ارائه ندادن توضیحی منطقی برای این رسم لیدیایی به قصد دامن زدن به تعصب علیه مردمان آن دیار صورت گرفته… چون هرودُت درست همین رسم را سنگ بنای تفاوت‌گذاری خود بین یونانیان و مردمان لیدی قرار داده است. (۲۰۱ تا ۲۰۲)

تفسیر بالا از بندهای ۹۳ و ۹۴ کتاب اول تواریخ هرودُت را یکسر بی‌تفاوت به هرچیزی که به لیدیایی‌ها و آداب و رسوم‌شان مربوط شود نشان می‌دهد، و این رویکرد گویی از همان بند ۶ تا ابتدای بند ۹۳ ثابت می‌ماند. به همین خاطر چنین می‌نماید که هرودُت با رسیدن به وصف مزار شگفت‌انگیز آلیاتیس ناگهان تصمیم می‌گیرد به جای بی‌تفاوتی به موضعی منفی رو بیاورد و از رسم تن‌فروشی صحبت کند. او در بند بعدی بیشتر لحن روایتگر بی‌طرف به خود می‌گیرد و از اختراع بازی‌ها به دست مردمان لیدی به عنوان چاره‌ای برای سر کردن با قحطی می‌گوید. اما این بازی‌ها، به گفتۀ هرودُت، در نهایت درد گرسنگی ممتد را دوا نمی‌کنند و مشکل عاقبت با مهاجرت عده‌ای به خارج از سرزمین لیدی برطرف می‌شود.

هیچ‌یک از این‌ها به معنی بی‌اعتبار بودن نوشتۀ هرودُت دربارۀ لیدی نیست؛ فقط نشان می‌دهد که گزارش او به دقت برای پسند مخاطب یونانی آن زمان طراحی شده بوده است. گویی هرودُت می‌خواسته به مخاطبان خود بگوید که «بله، لابد تا به حال خیلی چیزها دربارۀ بزرگی و عظمت لیدی به گوش‌تان خورده، ولی نگران نباشید، لیدیایی‌ها هرگز به پای تمدن یونان نرسیده‌اند و نمی‌رسند»، و این نکته را، همان‌گونه که گئورگیو و دیگران متوجه شده‌اند، در دو بند آخر با صراحت هرچه تمام‌تر ابراز می‌کند. اما واقعیت این است که جمع‌بندی هرودُت از لیدی فقط بارزترین قسمت انتقاد او از این دیار است و نه تنها قسمت آن، چرا که او از همان آغاز و در بند ۶ از کتاب اول به تلویح به مخاطب یونانی خود فهمانده که آنان از همه لحاظ از لیدیایی‌ها برتر اند.

پرسش و پاسخ

گزارش هرودُت دربارۀ لیدی چیست؟

گزارش هرودُت دربارۀ لیدی بیش از هرچیز به ظهور و سقوط پادشاه لیدی، کروسُس، می‌پردازد اما دربردارندۀ انتقاد تلویحی از آداب و رسوم لیدیایی‌ها و سایر فرمانروایان آنان نیز هست.

نوشتۀ هرودُت دربارۀ لیدی در کدام قسمت از تواریخ است؟

هرودُت در کتاب اول، بندهای ۶ تا ۹۴ دربارۀ لیدی صحبت می‌کند. داستان معروف پاسخ سروش دلفی در بند ۵۳ آمده است.

آیا گزارش هرودُت دربارۀ لیدی معتبر است؟

بله. گزارش هرودُت دربارۀ لیدی روی هم رفته از اعتبار برخوردار است اما ارائۀ آن با قدری احتیاط و به زیان لیدی صورت گرفته تا در نظر مخاطب یونانی پذیرفتنی جلوه کند.

سرزمین لیدی در جغرافیای امروز کجاست؟

سرزمین لیدی در داخل مرزهای کنونی ترکیه قرار داشت.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ