علم تاریخ شیرین است
بسیاری از مردم فکرمی کنند که تاریخ خوانی خسته کننده و بی مزه است و به هیچ دردی نمی خورد.باید گفت که بله درست است چرا؟ اینجور که به خوردِ ما داده اند بله .با این شیوه درسی تاریخ در مدارس و آموزش و پرورش و دانشگاه حق هم دارید که تاریخ را خسته کننده بدانید و آن را حفظ اسامی و ارقام و اعداد و سالهایی که خیلی کاربردی ندارند بدانید.اما یک چیزی!!فقط لطفا دقت کنید.
خواندن تاریخ به معنای واقعی اش نه تنها خسته کننده نیست بلکه شیرین است.بله درست شنیدید!!
این تاریخی که تا کنون شما در مدارس و دانشگاه خوانده اید و برای کسب نمره با آن کلنجار رفته اید و شب امتحان سیلی از اعداد و سالهای وقوع رخدادهاو اسامی شاهان و غیره را به یادسپرده اید که پس از چند روز همه از یادتان رفته،این تاریخ به معنای واقعی،تاریخ به معنای مدرنش،تاریخ به معنای علمی اش نیست.
تاریخ به معنای علمی یعنی اینکه علت یا علل وقوع رخدادها را بدانید،سیر تحولات از گذشته تا امروز را بدانید،اینکه چرا فلان انقلاب اتفاق افتاد و چه عواملی در وقوع آن نقش داشت(عوامل سیاسی،اقتصادی،فرهنگی ،روانشناختی)،فرهنگ مردم در آن دوره چه بود،ویژگی های روانشناختی مردم و سبک زندگیشان چطور؟،اقتصاد چگونه در آن دوره می چرخید،ورزش چه پیشرفتها و پسرفت هایی داشت،سیاست چه تاثیری بر اجتماع و بالعکس داشت وغیره + سال وقوع رخدادها و اسامی و جایها+تاثیر همه اینها بر امروز و چگونگی ساخت آینده ای بهتر با کمک این داده ها که این یکی از همه مهتر است و معنای علمی و کاربردی تاریخ را در جوامع امروز می سازد.
تاریخ به معنای واقعی یعنی اینکه ما از تجربیات و داده های گذشتگان در موضوعاتِ گفته شده استفاده کنیم تا بتوانیم امروزمان را بهتر و آینده سازی دقیق تر انجام دهیم.
اینکه (( بنیانگذار حکومت پهلوی رضاشاه بود،تیمور سه بار به ایران حمله کرد،قرون وسطی اروپا از ۵۰۰ تا ۱۵۰۰م بود)) دانستنش لازم است(تاکید می کنم لازم است) و جزئی از تاریخ اما فقط جزئی از تاریخ است و بدون جنبه های دیگر ناقص است و کم فایده.همان می شود که بیشتر مردم از تاریخ بدشان می آید و هنگامی که نام تاریخ را بر زبان بیاوری،یاد دوران تحصیل می افتند و به یکباره موجی منفی در ذهنشان رعد می زند.چرا که در ناخودآگاه ذهنشان اینگونه جا افتاده که تاریخ یعنی همین اسامی و اعداد و ارقام و صرفا برای دانستن است و هیچ کاربردی برای امروز و نه آینده ندارد و فقط آن را می بایست پاس می کرده ایم و دم معلم تاریخ را هم میدیده ایم(منظورم خوشرفتاری با معلم است)تا مبادا بهمان نمره بد بدهد یا سرِ جنگ بیافتد.
اما نه عزیزانِ من. تاریخ غیر از آنکه دانستن ولذت آگاهی از گذشته یکی از فایده های مطالعه آن میباشد،جنبه کاربردی و عملی و تجربیاتی هم دارد.به این شکل که ما مثلا اول می آییم بررسی می کنیم که چرا در فلان تاریخ فلان شاه دیکتاتور و نظامی بر سر کار آمد و توانست تا سالها برمردم فلان کشور حکومت کند،علت این قضیه چه بود و چه عواملی در آن دخیل بودند(اجتماعی،فرهنگی،سیاسی،روانشناختی،اقتصادی،امنیتی،داخلی یا خارجی و…) یا مثلا می آییم بررسی می کنیم که اقتصاد ایران از دهه ۱۳۵۰ تا ۱۳۸۰ چه تغییراتی کرده ؟ پیشرفت داشته یا پسرفت ؟ چرا؟ وقتی این عوامل را در مطالعه تحلیلی تاریخ پیدا کردیم و نتیجه این عوامل و احتمال اینکه این عواملی چنین پیامدهایی در طول تاریخ داشته باشند را سنجیدیم آن وقت می توانیم از پیامدهای بد آن عوامل در آینده یا کنون پیشگیری کرده به دنبال حفظ پیامدهای مثبت آن باشیم.به گزاره زیر دقت کنید:
در فرانسه سال ۱۷۸۹م انقلابی در گرفت که آرمانهای بسیاری از جمله آزادی،برابری و برادری و حقوق بشر به همراه داشت اما پس از انقلاب و تغییرات و تحولاتی که پیش آمد مثل درگیری گروه های مختلف انقلابی با هم و مبارزه آنها با هم،اعدام های بسیار و آدم کشی ها به نام انقلاب و غیره نوعی بی نظمی در عرض ده سال بر فرانسه حاکم شد،نیروهای خارجی تمامیت ارضی فرانسه را تهدید کردند و در خود فرانسه نیز آشوب و اختلاف بین سلطنت طلبان و انقلابیون وجود داشت و کار به درگیری های مسلحانه در بعضی مناطق کشیده بود.در چنین شرایطی که مسئله مهم و اولویت مردم و روشنفکران آن زمان فرانسه وجود امنیت و حفظ امنیت شد(به جای آزادی و حقوق بشر و غیره که آرمان انقلاب فرانسه بود) مردم خلأ امنیت را بسیار احساس می کردند.در نتیجه منتظر تامین امنیت و آمدن شخصی که منجی مردم باشد بودند.ناپلئون بناپارت یک فرمانده نظامی مقتدر و دیکتاتور قدرت را به دست گرفت و در چند سال آینده با خودکامگی و دیکتاتوری امپراطوری کرد و آرمان های انقلاب و روح انقلاب را زیر سوال برد در عین حال امنیت و نظم که مسئله آن زمان فرانسه بود را حل کرده حتی به کشورگشایی و تشکیل امپراطوری فرانسه در اروپا پرداخت و جلو قدرت های دیگر اروپایی عرض اندام کرد.
گزاره بالا را با دقت بخوانید.خواندید؟حالا با خود پیش از آن که ادامه مطلب را بخوانید بیندیشید که چه درس ها وتجربیات کاربردی از این گزاره می توان گرفت؟سپس به مطلب زیر نگاه کنید
می بینیم که انقلابی در گرفته که هدف مهم آن آرمان های حقوق بشری بوده(غیر از رفع مفاسد).مردم فرانسه می آیند و انقلاب می کنند و سرِ این انقلاب تلفات زیادی میدهند تا پادشاهی فرانسه را سرنگون کنند به امید اینکه در آینده بتوانند به آرمان های دموکراسی خواهانه خود در قالب نظام جمهوری دست پیداکنند.اما پس از آنکه انقلاب پیروز می شود و سپس به سرعت جمهوری برقرار میگردد موجی از ناآرامی ها و درگیری های سیاسی،اجتماعی میان مردم و مسئولان کشور آغاز می شود.گروهی از سلطنت طلبان پیشین عرض اندام می کنند که هدفشان برگشت حکومت پیشین است تا منافعشان حفظ شود و درگیری مسلحانه پیش می آید.گروهی دیگر تفسیر و نگاهی تندروانه به انقلاب دارند و اهداف و آرمان های تند و رادیکالی از این انقلاب انتظار دارند.گروهی دیگر به صورتی اصلاح طلبانه تفسیر دیگری از انقلاب دارند و خواست ها وآرمان های متفاوتی را مطرح می کنند.این تضاد آرا به درگیری و اختلاف نظر در بحبوحه پس از پیروزی انقلاب می انجامد.افرادی به قدرت می رسند که به اعدام گروه های مخالف سیاسی و حتی مردم بیگناه میپردازند،افرادی دیگر شروع به سانسور و نظارت شدید می کنند.دراین بین نیروهای خارجی از فرصت استفاده کرده و مرزهای کشور را تهدید می کنند زیرا از وقوع انقلاب و شیوع آن در کشورهای خودشان می ترسند.حالا نتیجه چنین وضعیتی از بین رفتن امنیت سیاسی،اجتماعی و تهدید در تمامیت ارضی کشور میشود.این شرایط باعث می شود که نگاه مردم و نخبگان آنها به سمت نوعی نظام که بتواند امنیت و نظم را ایجاد کند برود.در چنین شرایطی زمینه فراهم میشود…ناپلئون بناپارت که خود فرمانده نظامی فرانسوی است و علایق میهن پرستانه دارد از فرصت استفاده کرده و پله پله نردبان قدرت را می پیماید…
تا جایی که پس از حدود ده سال از انقلاب،او کودتا کرده قدرت را به دست می گیرد و مدت کمی پس از آن حکومتی دیکتاتوری برپا می کند و جمهوری فرانسه را تبدیل به امپراطوری فرانسه می کند و خود در مقام امپراطور قرار می گیرد.در عین حال به عنوان یک فرمانده نیرومند جنگی مرزها را حفظ کرده حتی به کشورگشایی پرداخته چندین کشور دیگر به قلمرو فرانسه اضافه می کند.
حالا که خواندید باید از خود بپرسیم از این گزاره چه تجربه ای برای امروز خود می گیریم و چه درسی به ما برای تغییر امروز و ساختن آینده میدهد.خوب دقت کنید!! البته هر گزاره و داده تاریخی با گزاره ها و داده های دیگر تاریخی باید سنجیده شود و هرچه بیشتر با داده های دیگر(حتی از کشورهای دیگر) جور دربیاید احتمال درستی این نکات و درسهایی که از تاریخ می توان گرفت بیشتر و دقیق تر است.
در اینجا به یک مورد از درس های گزاره بالا اشاره میشود در حالی که بیش از اینها میتوان از آن درس و عبرت گرفت که جای تمامش در این مقال نمی گنجد:
در شرایطی که امنیت کشوری به خطر می افتد و گروه های مختلف سیاسی،اجتماعی نمی توانند به صورت دموکراتیک و در فضایی سالم با هم رقابت کنند،شرایط به گونه ای میشود که مردم و نخبگان مسئله امنیت برایشان در اولویت قرار میگیرد و مسائل دیگر از جمله حقوق بشر و غیره و غیره در مراحل بعدی قرار می گیرند..پیامد این می شود که زمینه برای به قدرت رسیدن یک دیکتاتور معمولا نظامی فراهم می شود.این فرد نظامی به سبب نظامی بودن و خصوصیات خاصی که به عنوان نظامی دارد ناجی ملت خود قلمداد می شود و همه از او انتظار دارند که امنیت را برگرداند.او هم اینکار را می کنداما نتیجه منفی آن برقراری دیکتاتوری است در مقابل دموکراسی.یعنی او حالاکه در نگاه و علاقه ملت خود قرار گرفته دیگر دست از قدرت نمی شوید و تا بالای هرم قدرت پیش میرود.گرچه امنیت برمیگردد،اما دموکراسی و حقوق بشر و آزادی های اجتماعی زیر سوال می رود.پس باید بدانیم و بتوانیم شرایط امنیت را در کشور در وهله نخست حفظ کنیم تا شرایط برای دیکتاتوری فراهم نشود.سپس در این شرایط است که می توان تلاش برای حقوق بشر کرد.نیز باید پیامدهای دیکتاتوری نظامی را هم بدانیم.دیکتاتوری نظامی طبق تجربه تاریخ ممکن است امنیت را برگرداند اما مردم نمی توانند انتظار آزادی بیان،سیاست دموکراتیک و نبود زندانی سیاسی از آن داشته باشند.باید جنبه های مختلف این سبک حکومت را بدون تعصب بررسی کرد.داوری نسبت به خوب یا بد آن بر عهده خواننده!!
اینها تجربیاتی است که ملتها برای آن ده ها سال عمر و سرمایه داده اند تا آن را یاد گرفته اندو مطالعه تاریخ و عمل به آن به صورت کاربردی و آینده سازانه،ما را از صرف کردن آن هزینه ها آزاد کرده فواید آن تجربیات را به رایگان بکار میگیریم و از اشتباهات تاریخی جلوگیری میکنیم.(اگر ملت تاریخ خوان باشند و از آن درس و تجربه کسب کنند اینگونه می شود ورنه ملتی که تاریخ خود رانداند،تاریخ دیگران را نداند،اشتباهات خود را نداند و پیروزی های خود را فراموش کند،همان بِه که بعد از ده ها سال و صدها سال تجربه کردن باز مانند طفلی تازه به دنیا آمده زندگی را از نو شروع کند.این لیاقت آن ملت است نه سرنوشت بد و تقدیر نافرخنده.)
پس فکر نکنیم این تاریخی که در مدارس یادمان داده اند معنای اصلی تاریخ است و آن را به حساب علم تاریخ بگذاریم،بیاییم خودمان سراغ مطالعه آزاد تاریخ برویم،سری به کتابفروشی ها یا کتابخانه ها بزنیم و کتب متنوع تاریخی و تحلیل تاریخی را فرا بگیریم و مزه واقعی علم تاریخ را بچشیم!
من که واقعا شیرینی آن را مدام می چشم.شما چطور؟!!