همه چیز در مورد جنگ ذوقار یکی از جنگ های خسرو پرویز
جنگ ذوقار (یا نبرد ذی قار) جنگی است میان سپاه خسرو پرویز و قبایل بکر بن وائل. این نبرد در جنوب عراق امروزی در گرفت که امروزه آن منطقه کوفه نامیده می شود. سپاه ایران در این جنگ متشکل از چندین قبائل عرب نژاد بود و تنها گروه کوچکی از این سپاه را ایرانیان تشکیل داده بودند. در این جنگ متحدان سپاه ایران نژاد عرب بودند هنگام آغاز نبرد به سپاه بکر بن وائل پیوستند و سپاه ایران را تنها گذاشته و به سپاه دشمن پیوستند و باعث شکست و چیرگی سپاه عرب بر سپاه ایران می شوند.
جنگ ذوقار در زمان پیامبر اسلام روی داده است و پس از شکست سپاه کوچک ایران پیامبر اسلام فرموده بود که امروز عرب داد خود از عجم باز ستاند. (سال ۶۰۹ میلادی) این شکست بسیار کوچک (به ظاهر) چنان انعکاس بزرگی در عربستان داشت که چندین شبانه روز به خاطر این پیروزی، اعراب جشن گرفتند و این آغازی بود برای شروع جنگ های بزرگ بین ایرانیان و اعراب. پس از جنگ ذوقار بود که ترس اعراب از ارتش ایران ریخت و در سال های آینده آنان این جرات را پیدا کردند که به مرزهای ایران ساسانی حمله کنند.
دلیل شروع جنگ ذوقار
لخمی ها قبایل عرب نژادی بودند که در دوره امپراتوری ساسانی بر منطقه حیره حکومت می کردند. البته این دولت زیر نظر ایرانیان بود و حیره نیز جزو خاک ایران محسوب می شد. خسرو پرویز آخرین پادشاه از این دودمان را که نعمان سوم بود به دلایلی به قتل رساند و پس از وی خسرو پرویز، ایاس بن طائی را بر جای وی بر حیره گماشت و پس از وی یکی از سرداران ایران به نام آزادبه نیز حدود ۱۷ سال در آنجا حکومت کرد. پس از قتل نعمان سوم و روی کار آمدن شخصی دیگر در حیره، به مذاق اعراب خوش نیامد که بعدا این دلایل باعث جنگ ذوقار یا ذی قار شد. مورخان دلایل مختلفی برای کشته شدن نعمان به دست خسرو نوشته اند که با یکدیگر در تناقض هست.
همانطور که گفته شد پس از قتل نعمان سوم به دست خسرو پرویز، ایاس بن طائی بر حیره حکومت می کرد. خسرو پرویز از وی خواست تا اموال نعمان را به تیسفون گسیل دارد و ایاس هم به شاه گفت که اموال نعمان در نزد قبیله ای به نام طایفهٔ بنی شیبان (یکی از تیره های قبیله بکر بن وائل) است (هنگامی که نعمان به فرمان خسرو پرویز در حال رفتن به تیسفون بود اموالش را به این قبائل سپرده بود که پس از رسیدن به تیسفون خسرو پرویز فرمان قتل وی را صادر کرد) خسرو پرویز از ایاس خواست تا از این قبیله اموال نعمان را باز ستاند و ایاس هم طی نامه ای از هانی بن مسعود بزرگ آن طایفه خواست تا این اموال را باز پس بفرستد ولی این قبیله از پس دادن این اموال سر باز زد.
خبر نا فرمانی کردن قبیله بکر بن وائل به گوش خسرو پرویز رسید و خسرو پرویز سوگند یاد کرد که این قبیله را نابود خواهد کرد و خواست که سپاه تیسفون را به آن نواحی گسیل دارد ولی ایاس در نامه ای دیگر نوشت که گروه بنی شیبان و بنی بکر و بنی عجل دارای جمعیتی فراوان هستند و در این زمان که زمستان است پراکنده هستند و بهتر آن است که این جنگ در تابستان رخ دهد که همگی آن ها در آب ذوقار جمع می شوند، خسرو نیز پذیرفت.
در آغاز تابستان خسرو پرویز فرستاده ای نزد آن قبایل ارسال کرد و از آنها خواست که یا تسلیم شوند یا آن دیار را ترک کنند و یا اینکه آماده جنگ با امپراتوری ایران شوند.
قبایل بنی شیبان و بنی بکر با دریافت نامه خسروپرویز به وحشت افتادند و بزرگان آن قوم به مشورت نشستند و یکی از بزرگانشان به نام حنظله بن ثعلبه را به فرماندهی خود برگزیدند و حنظله گفت که اگر تسلیم شویم همه مارا اسیر یا خواهند کشت و اگر ازین جا برویم با توجه به فصل گرما در راه همگی از تشنگی خواهیم مرد پس چاره ای نداریم جز اینکه بجنگیم.
خسرو پرویز یک سپاه ۸ هزار تنی به فرماندهی هرمز خرداد به طرف حیره فرستاد و در حیره نیز سپاه قیس بن مسعود با سپاهی ۱۲ هزار نفری (یکی از فرماندهان مطیع ایران در عراق) و سپاه هامرز تستری نیز با ۱۲ هزار تن و همچنین سپاه جلابزین هم با ۸ هزار تن به یکدیگر پیوستند و با یک سپاه ۴۰ هزار تنی به جنگ قبیله بنی شیبان و بنی بکر رفتند فرمانده کل این سپاه بر عهده ایاس بن طائی فرماندار حیره بود.
در سوی مقابل نیز قبایل بنی بکر نیز دارای ۱۰ هزار نفر سپاه بودند که با نزدیک شدن سپاه ایران و متحدان تازی، هانی به بکریان گفت ای گروه بکریان شما، تاب مقاومت در برابر سپاه خسرو را ندارید پس به سوی بیابان بگریزید و جان خویش برهانید. اما در همین هنگام نامه ای به آنان رسید که به یکباره آنان تصمیم گرفتند که فردا در روز نبرد تا پای مرگ بجنگند.
قیس بن مسعود یکی از فرماندهان عرب نژاد خسرو پرویز که خود از نژاد قبیله بنی شیبان بود نامه ای پنهانی به نزد سپاه بنی بن وائل فرستاد و گفت که من خود از قبیله شما هستم و من را بسیار سخت است که با هم نژادان خود بجنگم و شما را به من نزدیک تر است تا خسرو و ایرانیان! من فردا همراه سپاه خود در هنگام شروع جنگ می گریزیم تا ایرانیان غافلگیر شوند. به همین دلیل بود که قبیله بکر بن وائل در ماندن و جنگیدن مصمم شدند.
روز نبرد
جنگ ذی قار (نبرد ذوقار) در یکی از روز های گرم تابستان سال ۶۰۹ میلادی درگرفت و سپاه ایران به مدت دو روز آب همراه داشتند. در روز نخست جنگ، در مراسم گشایش جنگ و نبرد تن به تن، هامرز تستری، یکی از فرماندهان سپاه ایران کشته شد و در نبرد روز نخست برتری با ایرانیان بود .
در روز دوم ایاس بن طائی فرمانده سپاه ایران آب کافی برای سپاه خود نیافت. ولی شروع جنگ در روز دوم کاملا به سود سپاه ایران بود ولی ناگهان قیس بن مسعود طبق تبانی قبلی ناگهان در اوج نبرد پشت به دشمن کرده و هزیمت کردند و ناگهان یکی از جناحین سپاه ایران به کلی از هم پاشید و ایرانیان و متحدانشان که لب تشنه و بی طاقت بودند روحیه خود را از دست دادند و این هزیمت ناگهان به تمام صفوف سپاه ایران سرایت کرد و سپاه ایران به یک باره از هم پاشید. سپاهیان ایران و متحدان تازی در صحرایی بی آب علف در حال فرار بودند که به جز کشته شدن از فرط تشنگی سرنوشتی در انتظارشان نبود، به خصوص سپاهیان ایران که دارای زره های ضخیم بودند که آنان پیش از تازی ها از فرط تشنگی بر روی اسب هایشان مردند.
تاثیرات جنگ ذی قار
در زمان شکست جنگ ذو قار دیگر ارتش های ایران در حال در نوردین متصرفات بیزانس در آسیای صغیر و آفریقا بودند و شکست جنگ ذوقار اهمیتی چندانی برای دربار نداشت ولی این پیروزی برای اعراب بسیار با ارزش بود و پس از آن که این خبر به عربستان رسید آنان چندین شبانه روز به پایکوبی پرداختند و یوم ذی قار یکی از ایام عرب گردید و پیامبر (ص) نیز فرمود که عرب داد خویش را از عجم باز ستاند. همین پیروزی خفیف اعراب موجب تشویق اعراب بر ضد ایرانیان شد.
برانداختن قبیله بنی لخم و نعمان بر خلاف سیاست دیرینه امپراتوران ساسانی در شکست های سپاه ایران در زمان یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی بی تاثیر نبود. اگر این خاندان در زمان حمله اعراب به ایران همچنان بر سر کار بود و گزندی به دوستی دیرینه آنان و ساسانیان نرسیده بود، حیره یک سپر دفاعی قدرتمند در برابر حمله اعراب برای ایران بود و اعراب به آن سرعت نمی توانستند که خود را به مرز های ایران برسانند.
منابع
- زرین کوب
- پیرنیا – تاریخ باستانی ایران
- تاریخ طبری
حالا یه مگس اومده روی دم شیر صحرا نشسته عرض اندام کرده جای خوشحالی نداره که به خودشون افتخار می کنن.
این نیز بگذرد..
آخرین و جدیدترین خیانت عربها همین سردار دلها بود همین و بس
الان پندار و گفتار زشتت رو به نمایش گذاشتی؟
معلومه خیلی ناراحتی ها
مگس رژیم فاسد کافر آلوده ساسانی بودش که به سمت سرزمین دیگه ای تاختن و این مهاجمان ساسانی به راحتی شکست خوردن
شما ساسانیان که ارتش تون بیشتر بود ولی همه سربازاشون قتل و عام شدند و تمام دشت ذوقار تبدیل به گورستان سربازان ساسانی شد
اون همه تجهیزات شون هم به درد نخورد
درسته اون منطقه چندان مسلمان نبودش ولی باید درمقابل فتنه گران مهاجم شرور و پلید مثل زرتشت و صهیونیست جنگید و پیروز شد
حالا یه مگس اومده روی دم شیر صحرا نشسته عرض اندام کرده جای خوشحالی نداره که به خودشون افتخار می کنن
این نیز بگذرد
آخرین و جدیدترین خیانت عربها همین سردار دلها بود همین و بس
شماهم تا کم میارید همیشه از یک کلمه خیانت استفاده میکنید؟
پس رژیم ساسانی خیلی بد و ظالم بوده برای همین مردم نمیخواستنش و علاقه ای به دفاع ازش نداشتن
حالا یه مگس اومده روی دم شیر صحرا نشسته عرض اندام کرده جای خوشحالی ندارد که به خودشون افتخار می کنند
این نیز بگذرد
آخرین و جدیدترین خیانت عربها همین سردار دلها بود همین و بس
همان بهتر که رژیم ملحد کافر ساسانی نابود و منقرض شد و به طور کامل از بین رفت
خسرو پرویزی که ۳۰۰۰ تا زن و یازده هزار کنیز و نوکر داشته باز به یه دختر عرب چشم طمع دوخته بود…. حقش بود که شکست بخورد
خاک بر سرت که مزخرفات کمونیست ها درباره ساسانیان را باور کردی و مثل بلندگو تکرار و قرقره می کنی