اخلاق در آیین بودای هندی

قوى ترین انگیزه براى پذیرش آموزه تجدید حیات، دفاع از این عقیده بود که انسان ها در پایان زندگى خود پاسخ گوى کردار خویش اند; از این رو، این آموزه نقشى محورى در نظریه اخلاق بودایى بر عهده دارد. بینش بودایى درباره انسان، راه میانه اى بود میان دو راه افراطى غیر قابل توجیه. در حوزه اخلاق نیز بوداییان اخلاق بودایى را راهى میانه یا حالتى معتدل مى دانستند که از بینش هاى افراطىِ اخلاق بشرى دورى مى جست. به منظور فهم حالات متنوعى که بوداییان در برابر آنها دیدگاه هاى خود در خصوص اخلاق شایسته را تعریف مى کردند، باید در نظر گرفت که مساله اصلى اى که بودا و معاصران او طرح مى کردند این بود که چگونه مى توان به خشنودى رسید. تدبیرى که متفکران مختلف توصیه مى کردند با بینش آنان درباره زندگى پس از مرگ ارتباط بسیارى داشت. معتقدان به اینکه یک شخص تنها یک زندگى دارد استدلال مى کردند که انسان بدون آنکه به خود رنج و زیانى وارد کند باید در زندگى خود به دنبال لذت هر چه بیشتر باشد. خویشتن دارى در طلب لذت تنها به همان اندازه ضرورى مى نماید که ارضاى بیش از حد ممکن است زندگى شخص را کوتاه ترکند وازفرصت هاى او براى طلب لذت بعدى بکاهد.

از سوى دیگر، فیلسوفانى که آموزه تولد دوباره را پذیرفتند، استدلال مى کردند که رهایى ابدى از رنج و ناآرامى زندگى، تنها خوشى اى است که ارزش پى گیرى دارد; رهایى ابدى تنها با پایان بخشیدن به تولد دوباره محقق مى شود. آنان مى گفتند همه موجودات زنده با انباشت آثار کردارهاى انجام شده در زندگى هاى قبل، سرانجام دوباره در قالبى از حیات، زنده مى شوند. گرچه ممکن است برخى از صور حیات بسیار خوشایند باشند و پاداشى موقت براى اعمال نیک پیشین به بار آورند، هر قالبى از حیات دربرگیرنده مقدارى درد و رنج است، حتى اگر ]آن درد و رنج [فقط نگرانى از این باشد که سرانجام آرامش و خوشى کنونى به پایان مى رسد و درد روحى و جسمى جاى آن را مى گیرد. از این رو، تنها امید براى رهایى ماندگار از دردهاى موجود این بود که شخص خود را کاملاً از چرخه زایش و مرگ خارج کند. اینکه دقیقاً چگونه باید به این امر دست یافت مبتنى بر مباحثات بسیارى بود، ولى برخى از روش هاى جدّى متضمن تن دادن به صور افراطى ریاضت و حتى خود آزارى بود. بنابراین، راه میانه بودایى راهى بود که از دو افراط اجتناب مى کرد: یکى تن آسایى آنانى بود که زندگى پس از مرگ را کاملاً انکار مى کردند و دیگر، خودآزارى بود که گونه اى از ریاضت کشى را تنها راه رسیدن به رهایى مى دانست و پیشنهاد مى کرد.

فیلسوفان بودایى هم عقیده بودند که روان انسان در هر لحظه معین، یا شریف است یا شریر و یا خنثى; بدین معنا که خصوصیات روانى انسان در لحظه اى معین جهت گیرى واحدى دارد که یا در جهت حالت خوشنودى است، یعنى نتیجه طبیعى فضیلت و یا در جهت حالت ناخشنودى است، یعنى نتیجه طبیعى رذیلت. اینکه مى گفتند فضائل اصلى در نگرش سالم سهم دارند دریافتى صحیح بود. این فضائل به صورت احساس شرم و احساس وقار خود را جلوه گر مى کرد و معمولاً رعایت این فضائل را، هم احترام به خود مى دانستند و هم احترام به دیگران. پس اگر کسى فضیلت احساس شرم را داشته باشد و احساس شرم به وظیفه خود عمل کند، او فضائل سخاوت، دورى از خباثت، و خالى از تعصب بودن را نیز کسب مى کند; کسبِ این فضائل احتمالاً شخص را وادار به ارتکاب شیوه هایى مى کند که به سلامت خودش و دیگران منتهى شود. از سوى دیگر اگر آن شخص، رذیلت بى حیایى داشته باشد، او رذیلت گمراه کنندگى و اضطراب داشته، و بنابراین مستعد ارتکاب شیوه هایى است که احتمالاً موجب آزار خود و دیگران مى شود. در حالى که خصائص روانى فضیلت مدارانه و رذیلت مدارانه در آنِ واحد نمى توانند در روانى واحد حاضر شوند، چه بسا ممکن است انسان بین چارچوب هاى فضیلت مدارانه و رذیلت مدارانه روح و روان دودل باشد. گفته اند درحقیقت، وضعیت بخش عظیمى از موجودات زنده اینچنین است.

على رغمِ میلِ به توافق در این موضوعات اصلى، فیلسوفان بودایى با یکدیگر بر سر مسائل متعدد دیگر اختلاف نظر داشتند، مثلاً بحث بر سر این بود که آیا انسان مى تواند به درجاتى از توفیق برسد که هرگز بازگشت در آن نباشد. عده اى مى گفتند به محض این که انسان در مورد حقیقت به بینش هایى دست یابد، راه هاى دیگرى که به انگیزه هاى خودخواهانه مى انجامند هرگز نمى توانند او را فریب دهند. عده اى دیگر مى گفتند که اگرچه احتمالاً بازگشت براى برخى از مردم غیر محتمل است; اصولاً این امر همواره امکان پذیر است و بنابراین هرگز شخص نمى تواند از عهده خودخواهى برآید.

بحث دیگر بر سرِ این بود که آیا ممکن است فرد شرور کاملاً از فضائل فرد شریف آگاهى یابد، برخى بوداییان قائل به این دیدگاه اند که تنها شخص شریف مى تواند بفهمد که شخص دیگر نیز شریف است. با وجود این، موضوع بحث دیگرى که در جریان بود این بود که آیا امتیاز شریف بودن مى تواند به دیگران هم منتقل شود. برخى مى گویند که هر شخص صرفاً پاسخ گوى کردارهاى خویش است و هیچ کس نمى تواند از آثار سوء کردارهاى مضر خویش که عمداً مرتکب شده، بگریزد. عده اى دیگر اظهار مى دارند که امتیاز شرافت مى تواند به دیگران منتقل شود، و آنان را قادر سازد تا مراحلى از سعادت را تجربه کنند که هرگز سزاوار کردار خودشان نبوده است. مسائل فوق دقیقاً با این مباحث گره خورده بود که آیا برخى موجودات به چنان تباهى اى سقوط مى کنند که هرگز نمى توانند حتى آرزوى نیک بودن کنند. فیلسوفانى که پذیرفتند که موجودات ممکن است تا این حد منحرف شوند و منکر انتقال امتیاز فضیلت بودند باید نتیجه گرفته باشند که برخى موجودات هرگز به نیروانه نایل نخواهند شد. فیلسوفان دیگرى که از نظر آنان تصور رنج ابدى در چرخه حیات غیر عادلانه مى نمود، موافق این نظریه بودند که امتیاز فضیلت مى تواند منتقل شود، بنابراین براى موجوداتِ کاملاً منحرف این امکان فراهم است که به ضرورت تحول روانى تن دهند تا به تدریج زندگى با فضیلتى را شروع کنند.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
2 نظرات
  1. I`m Me می گوید

    در کل سایتت خوب شده و خوشکله

  2. I`m Me می گوید

    در کل سایتت خوب شده و خوشکله

ارسال یک پاسخ