ترجمه ستون دوم کتیبه فارسی بیستون
با تفکیک شماره سطر
داریوش شاه گوید : بعد از این نیدینتوبل با چند سوار گریخت و به بابل وارد شد. آنگاه من به بابل رفتم. به خواست اهورامزدا بابل راگرفتم و نیدینتوبل را دستگیر کردم
داریوش شاه گوید :آنگاه که من در بابل بودم این کشورها نافرمان شدند: پارس ایلام ماد اشور مصر پارت مرو سته گوش وسکاییه
داریوش شاه گوید : یک نفر به نام مارتیا پسر چین چیخ ری از شهر کوگاناکا در پارس و ایلام شورش کرد به مردم میگفت :من ایمانیش پادشاه ایلام هستم
داریوش شاه گوید : آن هنگام من در نزدیکی ایلام بودم . ایلامی ها از من ترسیدند مارتیا که سردسته آنان بود را گرفتند و کشتند
داریوش شاه گوید : یک نفر اهل ماد به نام فراورتیش در ماد برخاست و به مردم گفت : من خشتریته از دودمان هوخشتره هستم. سپس سپاه ماد که در کاخ او بودند بر من نافرمان شدند و به سوی آن فراورتیش رفتند. او در ماد شاه شد.
داریوش شاه گوید : سپاه پارسی و مادی که زیر فرمان من بود کم شمار بود. پس از آن من ارتش فرستادم. فرمانده آن یک نفر پارسی به نام ویدارنا بود. به آنها گفتم بروید و سپاه ماد را که خود را ارتش من نمی دانند در هم شکنید. آنگاه ویدارنا با سربازان رهسپار شدند. آنگاه که به ماد و نزدیکی شهری به نام ماروش رسید نبرد با مادها را آغاز کرد. آن کس که سرکرده مادها بود در آن زمان در آنجا نبود. اهورامزدا مرا یاری داد. به یاری اهورامزدا ارتش من سپاه شورشیان را در هم شکست. این نبرد در روز ۲۷ ماه آناماک آغاز گردید. پس از این سپاه من در ناحیه کامپاندا در ماد در انتظار بودند تا که من به ماد رسیدم
داریوش شاه گوید : یکی از سرداران ارمنی من بنام دادارشی را به ارمنستان فرستادم و او را گفتم برو و سپاه شورشیان را که خود را به نام من نمینامد در هم شکن. پس از این دادارشی رهسپار شد. آنگاه که او به ارمنستان رسید شورشیان گرد آمدند تا با او نبرد کنند. در زوزاخی در ارمنستان صف آرایی کردند. اهورامزدا مرا یاری داد به یاری اهورامزدا ارتش من سپاه شورشیان را تار و مار کرد. در روز هشتم ماه توراوخارا نبرد آغاز شد
داریوش شاه گوید : برای دومین بار شورشیان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادارشی گردند. آنان در دژ تیگرا در ارمنستان نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد . به خواست اهورامزدا ارتش من سپاه شورشیان را تار و مار کرد. این نبرد در روز ۱۸ ماه توراواخارا آغاز شد
داریوش شاه گوید : برای سومین بار شورشیان گرد آمدند تا با دادارشی نبرد کنند. در نزدیکی دژ اویاما در ارمنستان صف آرایی کردند. اهورامزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورامزدا ارتش من شورشیان را شکست داد. در روز نهم ماه تایگارچیش نبرد آغاز شد. پس از این دادارشی در ارمنستان منتظر من بود. تا آنکه من به ماد رسیدم
داریوش شاه گوید : سپس من یک نفر پارسی به نام وائومیسا را به ارمنستان فرستادم و به او گفتم برو و سپاه شورشگر را که خود را به نام ارتش من نمینامد در هم شکن. پس از این وائومیسا رهسپار شدآنگاه که اوبه ارمنستان رسید شورشیان گرد آمدند و رفتند تا با وائومیسا نبرد کنند. در ناحیه ایزالا در آشور نبرد را آغاز کردند. اهورامزدا مرا یاری داد به خواست اهورامزدا ارتش من سپاه شورشیان را تار و مار کرد. در روز ۱۵ ماه آناماک نبرد آغاز شد
داریوش شاه گوید : برای بار دوم شورشیان آمدند تا با وائومیسا نبرد کنند. در ناحیه آئوتیارادر ارمنستان نبرد را آغاز کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. به خواست اهورامزدا ارتش من سپاه شورشیان را تار و مار کرد. ماه توراواخارا به پایان بود. که آنان نبرد را آغاز کردند. پس از این وائومیسا در انتظارم بود تا آنکه من به ماد رسیدم
داریوش شاه گوید : پس از بابل خارج شدم و به ماد آمدم. آنگاه که به ماد رسیدم فرورتیش که خود را شاه ماد نامیده بود با سپاه خود به شهر کوندوروش در ماد آمتا با من نبرد کند. سپس ما نبرد کردیم. اهورامزدا مرا یاری داد. به خواست اهورامزدا من سپاه فرورتیش را شکست دادم. در روز ۲۵ ماه آدوکانیش ما نبرد کردیم
داریوش شاه گوید : سپس فرورتیش با سواران کمی فرار کرد و به سرزمین ری در ماد رهسپار شد. سپس من به دنبالش سپاه فرستادم. فرورتیش دستگیر شد و او را به نزد من اوردند. من بینی زبان و گوش او را بریدم و یک چشم او را در آوردم. دست و پا بسته بر دروازه های من نگاه داشته شده بود و همه مردم او را می دادند. آنگاه در همدان او را دار زدم و پیروان برجسته او را در درون دژ دار زدم
داریوش شاه گوید : یک نفر به نام چیساتاخما اهل ساگارتی نافرمان شد. او به مردم گفت : من در ساگارتی پادشاه هستم. از دودمان هوخشتره هستم. آنگاه من ارتش پارس و ماد را فرستادم. من یک نفر سردار اهل ماد به نام تهماسپاد را رهبر آنها کردم. به او چنین گفتم. بروید و ارتش شورشی را که خود را به نام من نمینهد در هم شکنید. آنگاه تهماسپاد با ارتش رهسپار شد. و با چیساتاخما نبرد آغاز کرد. اهورامزدا به من یاری داد. به خواست اهورامزدا ارتش من سپاه شورشی را در هم شکست و چیساتاخما را دستگیر کرد و او را نزد من آورد. سپس من بینی و گوش او را بریدم و یک چشم او را در آوردم. او را بر دروازه های من دست و پا بسته نگاه داشته بودند وهمه مردم او را دیدندسپس من اورا در اربل دار زدم
داریوش شاه گوید این است آنچه من در ماد انجام دادم
پارت و گرگان بر من شوریدند و به سوی فرورتیش رفتند. پدرم ویشتاسپ در پارت بود. مردم او را رها کردند و نافرمان شدند. سپس ویشتاسپ با سپاهی وفادار رهسپار شد. در نزدیکی شهر ویشپااوزاتی در پارت با پارتها نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا ویشتاسپ قشون شورشی را در هم شکست. در روز ۲۲ ماه ویاهنا انها نبرد کردند