شوگون بزرگ
جلوس اییه یاسو- فلسفه او- اییهیاسو و مسیحیت- مرگ ای یهیاسو- شوگونی خاندان توکوگاوا
پس ازمرگ هیدهیوشی، اییهیاسو اظهار داشت که در وقت سوگند خوردن، برخلاف رسم صنف سامورای، انگشت یا لثه خود را خونین نکرده، بلکه از خراشی در پشت گوش خود، خون جاری ساخته است، از این رو سوگند وی بیاعتبار است! وی، در جنگی که به بهای جان ۰۰۰،۴۰ تن تمام شد، نیروهای برخی ازمخالفان خود را درسکیگاهارا درهم شکست. در ابتدا با هیدهیوری، فرزند هیدهیوشی، مدارا کرد، ولی وقتی که هیدهیوری به سن کمال رسید و وجودش خطرناک شد، او را به اطاعت خواند و، چون از او مخالفت و ملامت دید، مقر او- قلعه عظیم اوزاکا- را محاصره و اشغال کرد. پس، هیدهیوری ناگزیر دست به هاراکیری زد، و اییهیاسو، برای تضمین اقتدار خود، همه کودکان مشروع و نامشروع هیدهیوری را کشت. سپس، با همان کفایت و قساوتی که در اداره دستگاه جنگی بروز داده بود، صلح را سامان بخشید و با چنان لیاقتی ژاپن را اداره کرد که ژاپنیان، تا هشت نسل بعد، از سلطه اعقاب و همچنین اصول او سر نتافتند.
ای یهیاسو صاحب افکاری خاص خویش بود و در ضمن کار، موافق مقتضیات، برای خود اصولی اخلاقی ترتیب میداد. چون زنی به او شکایت برد که یکی از صاحبمنصبان، به قصد تصاحب او، شوهرش را کشته است، فرمان داد که افسر شکم خود بدرد، و زن به حرمسرای خود او رود. مانند سقراط، دانش را یگانه فضیلت میدانست و برخی از شیوههای دانشوری را در «میراث»، یا وصیتنامه حکیمانهای که به هنگام مرگ برای خاندان خود باقی گذاشت، نشان داد:
زندگی به مسافرتی میماند با باری سنگین. آهسته و استوار گام بردار، تا به سر در نیایی. بپذیر که نقص و زحمت حصههای مقسوم انسان فانی است، برای ناخشنودی و نومیدی موردی نیست. هنگامی که هوسهای تند در قلبت برمیخیزد، مضایق گذشته را به یادآور. خودداری ریشه آرامش و طمأنینه دایم است. خشم را دشمن خود شمار. وای برتو اگر فقط پیروزی را بشناسی و معنی شکست را درنیابی- روزگارت تباه خواهد شد! به جای عیبجویی از دیگران، بر خود خرده بگیر.
اییهیاسو، پس از آنکه به زور سلاح به قدرت رسید، دیگر ژاپن را محتاج جنگ ندید و خود را وقف حفظ صلح و مزایای آن کرد. برای آنکه صنف سامورای را از شمشیر زنی باز دارد، آنان را به آموختن ادب و فلسفه و آفریدن هنر برانگیخت. پس، فرهنگ شکوفان شد و جنگجویی پژمرد. اعلام داشت که «مردم شالوده امپراطوری هستند» و جانشینان
خود را به رعایت حال ارامل و ایتام و بیکسان خواند. اما مزاجی دموکراتیک نداشت و نافرمانی را بزرگترین جنایت میپنداشت. معتقد بود که اگر کسی پای از گلیم خود بیرون کشد، باید بیدرنگ کوبیده شود، و اگر کسی سر به طغیان بردارد، باید همه کسانش به هلاکت رسند. در نظر او، نظامملوکالطوایفی بهترین نظام اجتماعی بود، زیرا بین قدرتهای مرکزی و محلی توازنی مقرون به خرد پدید میآورد و سازمانهای اجتماعی و اقتصادی را بر شالودهای طبیعی و موروثی استوار میساخت و باعث میشد که جامعه، بیآنکه محکوم استبداد شود، به حیات خود ادامه دهد. باید گفت که اییهیاسو کاملترین صورت حکومت ملوکالطوایفی را برپا داشت.
این مرد، مانند اکثر زمامداران، دین را یکی از وسایط حفظ نظام اجتماع میشمرد و تأسف میخورد که تنوع ادیان باعث خصومت مردمان میشود و نیمی از فواید اجتماعی دین را از میان میبرد. به برکت طبع سیاستاندیش خود، دریافت که دین قدیم ژاپن، یعنی مخلوط درهمریختهای از آیین شینتو و آیین بودا، عامل گرانبهایی برای ایجاد وحدت معنوی و نظام اخلاقی و میهندوستی مردم است. با آنکه در آغاز، مانند اکبرشاه هندی، با دیده تسامح به مسیحیت مینگریست و از اجرای فرمانهای خشن هیدهیوشی خودداری میکرد، بزودی وجود مسیحیت را مانع مقاصد خود یافت. زیرا مسیحیت بسیار سختگیر بود و دین قدیم را به عنوان بتپرستی طرد میکرد، و نودینان مسیحی نه تنها با مخالفان خود کشمکش میکردند، بلکه میان خود نیز اختلاف داشتند. از این گذشته، اییهیاسو متوجه شد که مبلغان مسیحی گاهی به منزله طلایع فاتحان بیگانهاند و بر ضد دولت ژاپن توطئه میکنند. پس، در ۱۶۱۴، تبلیغ آیین مسیحی و اجرای مراسم آن را ممنوع کرد و به همه مؤمنان مسیحی دستور داد که یا از دین نو دست بشویند یا ژاپن را ترک گویند. بسیاری از کشیشان از این فرمان سرپیچیدند و بعضی دستگیر شدند. اما تا زمانی که او زنده بود، هیچ یک از ایشان به قتل نرسیدند. پس از مرگ او، کارگزاران حکومتی، که نسبت به مسیحیت خشمگین بودند، وحشیانه به جان مسیحیان افتادند و کاری کردند که عملا منجر به زوال مسیحیت در ژاپن شد. در سال ۱۶۳۸، بقیهالسیف مسیحیان، که به ۳۷۰۰۰ تن میرسیدند، در شبه جزیره شیمابارا گرد
در ۱۵۹۶، کشتیهای ژاپنی یک کشتی اسپانیایی را مجبور کردند که به سواحل ژاپن نزدیک شود و بر اثر اصابت به صخره دو نیمه گردد. آنگاه حاکم محل بار کشتی را به غارت برد و اعلام داشت که، مطابق قوانین ژاپن، مصادره کشتیهایی که در سواحل ژاپن به گل بنشینند، در اقتدار مقامات محلی است. لاندهچو، ناخدای کشتی، به خشم نزد ماسودا، وزیر هیدهیوشی، شکایت برد. ماسودا از او پرسید که کلیسای مسیحی چگونه سرزمینهای بسیار را تحت فرمان یک تن درآورده است. لاندهچو که دریانورد سادهای بود و از سیاستبازی خبری نداشت، پاسخ داد: «شاهان ما برای گرفتن هر کشور در ابتدا یک هیئت دینی میفرستند تا مردم را به قبول دین ما برانگیزند، و چون در این راه پیشرفت کافی صورت گرفت، سپاهیان خود را گسیل میدارند تا به مسیحیان ملحق شوند، و آن وقت بقیه کار برای شاهان ما آسان است.»
آمدند و برای تأمین آزادی دینی به ساختن استحکامات پرداختند. ای یهمیتسو، نواده اییهیاسو، نیروی مسلح عظیمی به سرکوبی آنان فرستاد، و این نیرو استحکامات آنان را مدت سه ماه در محاصره گرفت، سپس آنها را در هم شکست و همه را، به استثنای یکصد و پنج تن، در خیابانها به زجر کشت.
اییه یاسو در سال مرگ شکسپیر (۱۶۱۶) درگذشت، و مقام شوگونی را با اندرزی چند برای فرزند خود، هیدهتادا، به ارث گذاشت. اندرزهای او چنین بود: «پاسدار مردم باش. در تقوا بکوش. از حفظ کشور بازنایست.» وی بزرگان دولت را نیز، که در بستر مرگ او حاضر بودند، به شیوه کنفوسیوس و منسیوس پند داد: «فرزند من به سن رشد رسیده است، و من از آینده کشور اضطرابی ندارم. اما هر گاه جانشین من در حکومت گرفتار خطایی فاحش شود، حکومت را خود به دست گیرید. کشور، یک تن نیست، از آن همه ملت است. اگر اخلاف من، به سبب بدکرداری، قدرت خود را از کف دهند، از آن تأسفی نخواهم داشت.»
اعقاب او بهتر از آنچه در طی زمانی دراز از سلاطین انتظار میرود، رفتار کردند. هیدهتادا مردی معتدل و بیآزار بود. ای یهمیتسو طبعی قویتر داشت و نهضتی را که برای اعاده قدرت از کفرفته امپراطوران برپا شد، بشدت درهم شکست. یکی دیگر از اعقاب اییهیاسو، تسونایوشی نام داشت و از اهل ادب و همچنین از مکتبهای دوگانه نقاشی-کانو و توسا- که با یکدیگر رقابت میورزیدند، و هر دو زینتبخش عصر گنروکو (۱۶۸۸-۱۷۰۳) بودند، سخت حمایت کرد. یکی دیگر از اعقاب اییهیاسو به نام یوشیمونه، در هنگامی که خزانهاش تهی بود، مانند بسیاری از سلاطین دیگر در رفع فقر همت گماشت. از طبقه بازرگان وامهای کلان گرفت؛ زیادهروی اغنیا را مورد حمله قرار داد؛ از سرخویشتنداری، از هزینههای حکومت خود کاست؛ و حتی پنجاه تن از زیباترین زنان دربار را اخراج کرد. خود لباس پنبهای میپوشید، در بستری از پوشال میخوابید، و خوردنیهای بسیار ساده میخورد. فرمان داد در مقابل کاخ دادگاه عالی صندوقی نصب کنند تا مردم شکایتهایی را که از حکومت و مأموران آن دارند، بنویسند و در صندوق اندازند. مردی به نام یاماشیتا ادعانامهای برضد حکومت تنظیم کرد و تمام دستگاه را به وجهی زننده به باد انتقاد گرفت، و یوشیمونه دستور داد تا ادعانامه او را به بانگ بلند در میان مردم بخوانند و درمقابل صداقت نویسنده، هدیه بزرگی به او بدهند.
به نظر هرن، «دوره شوگونهای توکوگاوا سعادتبخشترین دوره تاریخ طولانی این ملت است»، و تاریخ، با آنکه هیچگاه قادر به درست شناختن گذشته نیست، این نظر را تأیید میکند. کسی که ژاپن کنونی را میبیند، چگونه میتواند تصور کند که، تنها یک قرن پیش، در این جزایر، مردمی بینوا ولی خرسند به سر میبردند و، زیر سلطه نظامیان، از صلحی طولانی برخوردار بودند و، در انزوای خود، والاترین غایات ادب و هنر را دنبال میکردند؟
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما