امپراطوری جدید ژاپن
مبانی متزلزل تمدن جدید- علل امپریالیسم ژاپن– مطالبات بیست و یکگانه- کنفرانس واشینگتن- قانون مهاجرت 1924- حمله به منچوری- کشور جدید- ژاپن و روسیه- ژاپن و اروپا- آیا باید امریکا با ژاپن بجنگد؟
ژاپن جدید، باوجود ترقی سریع خود، پا بر مبانی متزلزلی دارد. جمعیت آن، که در عهد شوتوکو تایشی در حدود ۰۰۰،۳۰۰۰ بود، در عصر هیدهیوشی، ۰۰۰،۱۷۰۰۰ و در زمان یوشیمونه به ۰۰۰،۰۰۰،۳۰ و در پایان سلطنت میجی، یعنی در ۱۹۱۲، به ۰۰۰،۵۵۰۰۰ رسید. به این ترتیب، جمعیت ژاپن در مدت یک قرن دو برابر شده و مشکلات فراوانی برای
جمعیت امپراطوری ژاپن، یعنی ژاپن و کره و فرمز و برخی از مستملکات کوچک آن، در ۱۹۳۴ به هشتاد میلیون بالغ بود. اگر ژاپن بتواند مردم منچوری را رام کند، آن وقت، برای صلح و جنگ، یکصد و ده میلیون تن در اختیار خواهد داشت. چون تکثیر سالانه ژاپنیان در حدود یک میلیون است، و افزایش جمعیت ایالات متحده امریکا رو به توقف گذاشته است، احتمالا بزودی این دو کشور از لحاظ جمعیت برابر خواهند شد.
این کشور کوهستانی، که زمینهای قابل کشت فراوان ندارد، به بار آورده است: جمعیتی برابر نصف جمعیت ایالات متحده امریکا باید در خاکی که بیش از یک بیستم خاک ایالات متحده نیست زندگی کند. ژاپن، برای تأمین معاش خود، به تولید صنعتی گراییده است. ولی متأسفانه از حیث مواد معدنی و سوختنی، که برای صنایع ضرورت دارند، فقیر است. میتوان از رودهای کوهستانی نیروی برق به دست آورد. اما این منابع، حتی اگر مورد استفاده کامل قرار گیرند، بیش از یک ثلت بر نیروی برق کنونی نخواهد افزود، و بنابراین، برای آینده ژاپن کافی نخواهند بود. در جزیره کیوشو و جزیره هوککایدو، رگههای دورافتاده زغالسنگ یافت میشود، و در جزیره ساخالین نفت موجود است. اما ژاپن از آهن، که شالوده صنعت به شمار میرود، تقریباً محروم است. از اینها بالاتر، در نتیجه پایین بودن سطح زندگی ژاپنیان، تولید ژاپن همواره بیشتر از مصرف آن کشور است، و کارخانهها، که روز به روز مجهزترمیشوند، اضافه تولید فراوان دارند و اجباراً دنبال بازار فروش میگردند.
در چنین وضعی الزاماً امپریالیسم پدید میآید. امپریالیسم تلاش یک نظام اقتصادی است برای تسلط- به وسیله عامل خود حکومت- بر نواحی بیگانهای که، از لحاظ مواد و سوخت و بازار و سود، نیازهای آن نظام اقتصادی را برآورده میکنند. ژاپن در کجا میتواند نیازهای خود را برآورد؟ ژاپن نمیتواند به هندوچین یا هند یا استرالیا یا فیلیپین چشم طمع بیندازد، زیرا این سرزمینها زیر سلطه دول غربی قرار دارند و قوانین گمرکی آنها به سود اربابان سفیدپوست و به زیان ژاپن وضع شده است. اما در چین، که همسایه ژاپن است، وضع آن گونه نیست. از این رو، ژاپن کشور چین را که در نواحی گوناگون خود، مخصوصاً منچوری، منابع غنیزغالسنگ و آهن و گندم، و نفوسی فراوان برای کار و جنگ و مالیاتپردازی دارد، حصه مقسوم خود میداند. اما به چه حقی؟ به همان حقی که انگلیس هند و استرالیا را گرفته، فرانسه هندوچین را ربوده، آلمان شانتونگ را ضبط کرده، روسیه پورت آرتور را از آن خودشمرده، و امریکا فیلیپین را به خود بسته است. حاجت اقویا خود نوعی حق محسوب میشود! کشورگشایی بهانه لازم ندارد، فقط قدرت و فرصت میخواهد. جهانی که بر تنازع بقای داروینی استوار است، برای تحصیل موفقیت، به کار بردن هرگونه وسیله را مشروع میشمارد. جنگجهانی اول و، پس از آن، بحرانهای اقتصادی بزرگ اروپا و امریکا مجالی
مناسب برای ژاپن فراهم آوردند. ژاپن در طی جنگ جهانی اول توانست، مانند ایالات متحده امریکا، مقدار تولید خود را بالا ببرد، زیرا بر بازارهای خارجی اروپا، که در چنگال جنگ دست و پا میزد، تسلط یافت. بالاتر از این، چون جنگ جهانی اروپا را ناتوان ساخت، دست ژاپن کمابیش در شرق باز شد. پس، در ۱۹۱۴ به شانتونگ حمله برد و، در سال بعد، چین را با مطالبات بیست و یکگانه خود زیر فشار گذاشت. بیگمان، اگر این مطالبات تحقق مییافت، چین به صورت مستعمره خاص ژاپن درمیآمد.
قسمت اول این مطالبات ایجاب میکند که چین تسلط ژاپن را بر شانتونگ به رسمیت شناسد. قسمت دوم متضمن امتیازات صنعتی و حقوق خاص ژاپن در منچوری و مغولستان خاوری است. در قسمت سوم، پیشنهاد شده است که بزرگترین مؤسسه استخراج معدن سرزمین چشن مشترکاً به وسیله مقامات ژاپنی و چینی اداره شود. قسمت چهارم تلاش ایالات متحده امریکا را برای ایجاد یک مرکز زغالگیری در نزدیکی فوچو خنثی میکند و از چین میخواهد که هیچ جزیره یا بندر یا لنگرگاهی را در اختیار دولت ثالثی قرار ندهد. قسمت پنجم مقرر میدارد که مشاوران ژاپنی برای دستگاههای سیاسی و اقتصادی و نظامی چین تعیین شوند، در شهرهای بزرگ چین، مقامات چینی و ژاپنی مشترکاً سازمان پلیس را اداره کنند، و چین حداقل نصف مواد جنگی مورد حاجت خود را از ژاپن بخرد، و به ژاپن حق بدهد که در چین سه راهآهن مهم بسازد و در ایالت فوکین آزادانه به تأسیس بندر و راهآهن و استخراج معدن بپردازد.
ایالات متحده امریکا به ژاپن اعتراض و اعلام کرد که برخی از این مطالبات ناقض تمامیت خاک چین و خلاف اصول «سیاست درهای باز» است. پس، ژاپن از قسمت پنجم مطالبات چشم پوشید و بقیه را، با تغییراتی، در روز هفتم مه ۱۹۱۵، همراه با اتمام حجتی، به حکومت چین تسلیم داشت. روز بعد، حکومت چین اتمام حجت ژاپن را پذیرفت. چینیان مصرف کالاهای ژاپن را تحریم کردند، اما ژاپن وقعی نگذاشت، زیرا مطمئن بود که چینیان، دیر یا زود به اقتضای سودجویی خود و ارزانی کالاهای ژاپنی، دست از تحریم خواهند کشید. در ۱۹۱۷، رجل خوش مشرب ژاپنی، ویکنت ایشیای، به امریکا رفت و وضع ژاپن را برای مردم امریکا شرح داد و رابرت لنسینگ، وزیر امور خارجه امریکا، را راضی کرد که با ژاپن معاهدهای ببندد و بپذیرد که «ژاپن در چین، مخصوصاً در قسمتی که مجاور مستملکات آن است، منافع خاصی دارد.» در ۱۹۲۲، هیوز، وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا، در کنفرانس واشینگتن نمایندگان ژاپن را موافق گردانید که آن کشور اصل «سیاست درهای باز» را در مورد چین به رسمیت بشناسد و نیروی دریایی خود را تنها به شصت درصد نیروی دریایی انگلیس یا امریکا برساند. در پایان این کنفرانس، ژاپن موافقت کرد که قسمتی از شانتونگ
این نسبت مطابق طول خطوط دریایی امریکا و انگلیس و ژاپن تعیین شد.
را که در حین جنگ جهانی از چنگ آلمان بیرون آورده بود، به چین بازگرداند. ضمناً اتحاد انگلیس و ژاپن گسیخت و امریکا مجدوب رؤیای صلح ابدی شد.
امریکا، در نتیجه خوشبینی عظیم خود نسبت به آینده، مرتکب قصور سیاسی بسیار مهمی شد. تئودور روزولت، رئیس جمهوری امریکا، که امریکاییان سواحل اقیانوس کبیر را از مهاجرت مداوم ژاپنیان به کالیفرنیا ناراحت یافت، با حسن نیتی که در پس ظاهر پرجوش و خروش خود داشت، در ۱۹۰۷ با ژاپن پیمانی بست و ژاپن را متعهد گردانید که از مهاجرت کارگران خود به ایالات متحده جلوگیری کند. اما تولیدمثل ژاپنیان ساکن امریکا به قدری زیاد بود که همچنان ایالات باختری امریکا را به زحمت انداخت. پس، برخی از ایالات باختری، با وضع قانون، اتباع بیگانه را از حق تملک زمین محروم کردند. کنگره امریکا هم در ۱۹۲۴ درصدد محدود کردن تعداد مهاجران بیگانه برآمد. قانونی که از تصویب کنگره گذشت، مهاجرت مردم آسیا را به ایالات متحده ممنوع شمرد، ولی برای تعیین سهمیه مهاجران کشورهای غیر آسیایی فورمولی تنظیم کرد. این تفکیک نژادی ضرورتی نداشت، زیرا فورمول کنگره چنان بود که اگر بیتبعیض در مورد همه قارهها یا نژادها به کار بسته میشد، باز میتوانست راه را بر مهاجران آسیایی ببندد. از این رو، پس از تصویب آن قانون، وزیر امور خارجه به کنگره اعتراض کرد و اظهار داشت که «برای مقصود موردنظر، وضع چنین قانونی لازم نیست.» ولی هواخواهان آتشین قانون مهاجرت یادآور شدند که، چون سفیر ژاپن دم از «عواقب وخیم» این قانون زده و به این وسیله امریکا را تهدید کرده است، کنگره باید حتماً آن را بگذراند. چنین نیز شد.
ژاپنیان قانون مهاجرت را در حکم اهانتی نسبت به خود دانستند، و برآشفتند. تظاهراتی برپا و نطقهای بسیار ایراد شد. حتی یک میهندوست، در مقابل منزل ویکنت اینویه، به عنوان ابراز شرمندگی ملت ژاپن، دست به هاراکیری زد. اما، چون ژاپن در سال ۱۹۲۳ از زلزله آسیب فراوان دیده و ناتوان شده بود، رهبران کشور آرامش را حفظ کردند و، به انتظار روزی که اروپا و امریکا به ضعف گرایند و مجال انتقام پیشآید، شکیبایی پیش گرفتند.
بحران اقتصادی عظیمی که پس از جنگ جهانی اول در امریکا درگرفت، ژاپن را از فرصت مناسبی برای اجرای نقشههای دیرین خود در خاور دور برخوردار کرد. حکومت ژاپن میترسید که چینیان راهآهن و سایر مؤسسات ژاپنی را در منچوری به مخاطره اندازند. پس، در سپتامبر ۱۹۳۱، به عذر اینکه مقامات چینی منچوری با سوداگران ژاپنی بدرفتاری
مطابق قانون ۱۹۲۴، هرساله حکومت ایالات متحده امریکا تعداد کل مهاجرانی را که میپذیرد تعیین میکند. «درصد» معینی از این تعداد به هر کشور تعلق میگیرد، و برای یافتن این «درصد» باید تعداد مهاجرانی را که هر کشور در سال ۱۸۹۰ به ایالات متحده فرستاده بر کل جمعیت ایالات متحده در آن سال تقسیم کرد.
کردهاند، به ارتش خود اجازه داد که به منچوری بتازد. چین، که در آن موقع به سبب انقلاب و جدایی ایالات از یکدیگر، و وجود سیاستبازان قابل خرید، سخت آشفته بود، کاری جز تحریم کالاهای ژاپنی نتوانست؛ تحریم کالاها به ژاپن بهانه داد که به شانگهای نیرو بفرستد (۱۹۳۲). در مقابل این عمل ژاپن، تنها بخشی از چین به دفاع برخاست. اعتراضات امریکا هم نتایجی فوری نداد. دول اروپایی، که فقط به منافع بازرگانی خصوصی خود میاندیشیدند، با احتیاط، اعتراض امریکا را «از لحاظ اصولی» مورد موافقت قرار دادند. ولی در برابر وضع اسفآوری که به اقتدار سفیدپوستان در خاور دور خاتمه میداد، اقدام مشترکی نکردند. هیئتی، به ریاست ارللیتن، از طرف جامعه ملل مأمور بررسی موضوع شد و ظاهراً از روی بیطرفی کامل به موضوع رسیدگی کرد و گزارشی «به جامعه ملل» تقدیم داشت. اما ژاپن، مانند امریکا، که در ۱۹۳۵ از دادگاه جهانی کناره گرفته بود، جامعه ملل را ترک گفت و، همچون امریکا، دلیل آورد که میل ندارد مورد قضاوت دشمنان خود قرار گیرد. در فاصله اوت ۱۹۳۲ و مه ۱۹۳۳، صادرات ژاپنی، به علت تحریم چینیان، به چهل و هفت درصد مقدار سابق رسید. اما در همین هنگام، ژاپن تجارت فیلیپین و مالایا و جزایر اقیانوس کبیر را از چنگ چین بیرون آورد. در ۱۹۳۴، سیاستبازان ژاپن، به کمک متنفذان چین، توانستند حکومت چین را به تهیه قوانین گمرکی جدیدی برانگیزند. این قوانین ورود کالاهای ژاپنی را تسهیل کرد و به صادرات دول غربی لطمه وارد ساخت.
در مارس ۱۹۳۲، ژاپنیان در منچوری دولت دستنشانده منچوکوئو را به وجود آوردند و هنری پویی، وارث دودمان چینی منچو، را رئیس جمهور آن گردانیدند و سپس در دو سال بعد وی را کانگته نامیدند و امپراطور شمردند. کارگزاران امپراطور منچوکوئو یا ژاپنی یا از چینیان تابع ژاپن بودند، و هر کارگزار چینی یک مستشار ژاپنی داشت. در حینی که اصل «سیاستدرهای باز» محفوظ بود، ژاپنیان برای در دستگرفتن بازرگانی و منابع منچوکوئو کوششها کردند. با آنکه مهاجرت ژاپنیان به منچوری شیوع نیافت، سرمایههای ژاپنی سیلوار به آن سرزمین ریخت. برای اغراض تجارتی یا نظامی، جاده و راهآهن ساختند و، برای خرید راهآهن شرقی که در اختیار حکومت اتحاد جماهیر شوروی بود، آغاز مذاکره کردند. ارتش پیروز و توانای ژاپن نه تنها حکومت جدید منچوکوئو را بنیاد نهاد، بلکه در سیاست حکومت ژاپن نیز مداخله کرد. از این گذشته، ایالت جهول را برای پویی تسخیر کرد و تقریباً تا پکن پیش رفت، اما، از سر بزرگواری و در انتظار فرصت مناسب، عقبنشست.
در این هنگامه، نمایندگان ژاپن در نانکینگ تلاش میورزیدند که حکومت چین به رهبری اقتصادی و سیاسی کامل ژاپن سرفرود آورد. ژاپن قصد داشت، پس از مقهور ساختن چین از طریق غلبه نظامی یا به وسیله وامهای اقتصادی، با دشمن دیرین خود، امپراطوری روسیه، که اکنون به صورت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در آمده بود، دست و پنجه نرم کند. ارتش
ژاپن میتوانست به راهآهن تک خط سراسری سیبری، که مانند ستون فقرات اهمیت داشت و چین و ولادی وستوک و ناحیه بایکال را به پایتخت روسیه پیوند میداد، بتازد و دست به قطع آن بزند. برای این منظور، قادر بود که از سراسر راه کاروانرو مغولستان به کالگان و اورگا، یا از راه مرزی منچوکوئو به چینا، یا صدها نقطه حساس دیگر منچوکوئو که بر آن راهآهن تسلط داشتند، استفاده کند. به این مناسبت، روسیه، با التهاب و جسارت، خود را برای کشمکش پرهیزناپذیر آینده آماده کرد: در کوزنتسک و ماگنتوگورسک به استخراج معادن زغالسنگ و تأسیس کارخانههای فولادسازی، که میتوانست در زمان جنگ به صورت کارخانههای اسلحهسازی درآید، مشغول شد؛ در ولادی وستوک، عده کثیری زیردریایی برای مقابله با ناوگان ژاپن گردآورد؛ همچنین، به قصد تخریب مراکز تولید و راهها و شهرهای تختهای ژاپن، صدها هواپیمای بمبافکن مهیا کرد.
در پشت این صحنه ناخجسته، دولتهای اروپایی، که رام و سربهزیر شدهاند، قرار دارند: امریکا، به علت از دست دادن بازارهای چین، به خود میجوشد؛ فرانسه به آتیه خود در هندوچین اطمینان ندارد؛ انگلیس از آینده استرالیا و هند بیمناک، و از رقابت ژاپن در چین و سراسر امپراطوری شرقی خود آشفته است؛ با این وصف، فرانسه به جای مخالفت با ژاپن، به آن کمک مالی میدهد؛ انگلیس حیلهگر، با شکیبایی بیسابقه منتظر میماند تا رقبای تجارتی او در آسیا به جان یکدیگر بیفتند و بار دیگر دنیا را به او واگذارند. تصادم منافع دول روز به روز شدیدتر، و لحظه ستیزه علنی نزدیکتر میشود. ژاپن اصرار میورزد که شرکتهای نفت بیگانهای که به ژاپن نفت میفروشند در خاک ژاپن مخازن بزرگی بسازند و همیشه مصرف شش ماه ژاپن را ذخیره کنند. منچوکوئو برای تأمین نفت مورد حاجت خود تنها با ژاپن به معامله میپردازد. پارلمان کشور اوروگه به ژاپن اجازه میدهد که بر ریودولاپلاتا بندر آزادی بسازد و، بدون پرداخت عوارض، کالاهای خود را به اوروگه وارد کند. رئیسجمهور اوروگه مخالفت مینماید، و بانگ اعتراض امریکاییان برمیخیزد. با اینهمه، ژاپن با سرعت فوقالعاده، بشتاب تجارت امریکای جنوبی را ربوده و به افروختن آتش جنگ بینالمللی و شرکت امریکا در آن کمک کرده بود. اکنون که نفوذ ژاپن، تندتر و تیزتر از نفوذ آلمان، در امریکای لاتین توسعه مییابد و خاطرات جنگ بینالمللی فراموش میشود، مقدمات جنگ دیگری فراهم میآید.
آیا باید امریکا با ژاپن بجنگد؟ نظام اقتصادی ما امریکاییان از ثروتی که به برکت علم و سازمانهای اداری و کار زاده شده است، سهم عظیمی به طبقه سرمایهدار میبخشد. این سهم چنان بزرگ است که برای توده تولیدکننده چیز قابلی باقی نمیماند. از این رو، توده امریکایی قدرت خرید کالاهای تولیدی خود را ندارد. پس، قسمتی از کالاها در داخل کشور
به فروش نمیرسند، و برای فروش آنها باید بر بازارهای خارجی دست یافت. اگر فتح بازارهای خارجی میسر نشود، یا باید از تولید کاست یا در بسط مصرف داخلی کوشید. وضع نظام اقتصادی ژاپن از وضع نظام ما وخیمتر است. زیرا ژاپن نه تنها، برای فروش کالاها و حفظ ثروت متمرکز خود، از فتح بازارهای بیگانه ناگزیر است، بلکه باید سوخت و مواد خامی را هم که برای صنایع لزوم حیاتی دارد از خارج تأمین کند. وضع ژاپن در برابر امریکا نمودار یکی از طنزهای نیشدار تاریخ است: امریکا در ۱۸۵۳ ژاپن را بیدار کرد و از زندگی آرام فلاحتی به صنعت و بازرگانی کشانید. اکنون، همین ژاپن تمام قدرت و بصیرت خود را به کار انداخته است تا، با ارزانفروشی و تفوق سیاسی و غلبه نظامی، همان بازارهایی را که امریکا بهترین فروشگاههای محصولات اضافی خود شمرده است، برباید! در تاریخ بشر، هرگاه دو ملت برای ضبط بازارها به رقابت پردازند، معمولا آن ملتی که در عرصه رقابت اقتصادی شکست خورد، اگر از لحاظ منابع و تجهیزات جنگی نیرومند باشد، دست به اسلحه میبرد!
فراموش نباید کرد که این کتاب در ۱۹۳۴ نوشته شده است.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما