هلنیسم (تمدن = Hellenismus)

03_alexander_schlacht.jpg (480×328)

در پرداختن به تمدن یونان باستان، هر چند تمدنهای دیگری تحت عنوان تمدنهای اژه ای (kulturen  ) مانند تمدن کرت (Crete) و تمدن میسن (Mycene) دارای فرهنگ گسترده در عرصه های گوناگون بودند و تاریخ آنها را می شناسد و در خود ثبت کرده است، ولی تمدن هلن که در واقع خشت بنا یا بهتر بگوییم نخستین خشت بنای آن در سده های هشتم و هفتم پیش از میلاد گذاشته شد، برجسته ترین و شاخص ترین تمدن جهان غرب در عهد باستان است. برخی از کارشناسان عصر هومر (Homer) شاعر حماسه سرای قرن نهم پیش از میلاد مسیح را زمان طلوع آفتاب هلنیسم می دانند. پاره ای از مورخین سده هفتم پیش از میلاد که در آن تالس (Talis) فیلسوف، منجم، ریاضیدان و مهندس نظامی که اصلاً آتنی بود را آغاز پیشرفت و گسترش هلنیسم قلمداد کرده اند. تالس به استناد منابع تاریخ یونانیان جهت مبادله افکار و آموزش برخی علوم سفری از آتن به مصر کرد و با فیلسوفهای مصری که کسانی جز کاهنان دانشمند معابد نبودند در زمینۀ فلسفه تبادل اطلاعات نمود از آن چیزی آموخت. او به تاش میلتی (Talis aus Milet) معروف است، زیرا اصالت دودمانی و خانوادگی او، وی را زادۀ میلت دانسته و معرفی کرده است. او در آتن دانش آموخت و مکتب علمی تالس را بنیان نهاد. تالس سفری نیز به بابل (Babylonien) کرده است تا از کاهنان معابد بابلی هیئت و نجوم بیاموزد. وی در جنگ کسوف که بین کیاکسارشاه ماد و آلیات (آلیاتس = Allyates) پادشاه لیدی درگرفت و حدود شش سال طول کشید، خورشیدگرفتگی ناشی از این جنگ بیهوده و بی فرجام را ناشی از خشم خدایان دانست و بر این باور بود که با ختم جنگ، خورشید دوباره طلوع کرد و جهان از تاریکی ناشی از کسوف نجات یافت و پایان این نبرد را صلح هالیس (Halys) در تاریخ نوشته اند. بدین گونه که با وساطت بابلیان صلحی میان کیاکسار (هوخشتره –  / Kyaxares) شاه ماد و آلیات شاه لیدی صورت گرفت و رود هالیس (قزل ایرماق) به عنوان مرز مشترک دو دولت تعیین شد. تالس در دانش فلسفه معروف است. همین طور فیثاغورث (Pythagoras) فیلسوف، ریاضیدان و موسیقی دان یونانی را باید از دانشمندان هلنی دانست. لفظ فلسفه را فیثاغورث به جهان علم به ارمغان آورد. فیثاغورث نخستین کسی بود که دانش ریاضی را پایه و اساس موسیقی قلمداد کرد و موسیقی را به عنوان علم مطرح کرد و نیز ثابت نمود که موسیقی علمی است که به کمک ریاضیات و با محاسبات ریاضی قابل درک، گسترش و فراگیری است. او نُتهای موسیقی که هنوز شناخته نشده بود را همانند معادلات و جداول ریاضی دریافت و قرنها بعد پس از شناخته شدن گامهای موسیقی و ثبت آنها در جداولی تحت عنوان نُت، موسیقیدانان دریافتند که فیثاغورث در اظهارات خود ذرّه ای دچار اشکال و اشتباه نشده است.

    با آنکه افزون بر بیست و پنج یا سی قرن از پی ریزی فرهنگ هلنی می گذرد، هنوز در تعریف واقعی این پدیدۀ زمانی عالمگیر، اختلاف نظرها و دیدگاههای متفاوت ابراز و اظهار می شود. در ایران امروز هنوز نشانه هایی از بقایای تفکر هلنیستی وجود دارد و نیز در کشورهای عربی هنوز مظاهر تمدن هلن از دامان فرهنگهای اقوام سامی و آرامی زدوده و نشانه های آن کاملاً پاک نشده است و در همینجا می توان از «درهم» واحد پول برخی از کشورهای عربی نام برد که همان «درخما» (Drakhma) زمانی واحد وزن و سپس واحد پول یونانیان گشته است. در مناطق حاشیه کویر ایران از جمله در روستاهای استان یزد هنوز واحد وزنی به نام «دِرَم» (Deram) متداول است و کسبه آن سامان همه با واحد وزت و به طور کلی اوزان و مقیاسهای جدید الفتی پیدا نکرده اند. مثلاً فروشندگان در منطقه اردکان یزد واحد وزنی به این شرح دارند : ۵/۱۲ درم = 250 گرم و ۲۵ درم برابر ۵۰۰ گرم یا نیم کیلو و ۵/۶۲ درم یعنی یک کیلوگرم یا ۱۰۰۰ گرم.

    این شیوه که هنوز متداول است از بقایای نفوذ هلنیسم از اواخر سدۀ چهارم پیش از میلاد مسیح است که دولت هخامنشی توسط اسکندر مقدونی ساقط شد و با تأسیس دولت سلوکیان در سال ۳۱۲ پیش از میلاد، به تدریج یونانیان بر ایرانیان حاکم شده و مردم یونان به صورت توده های انبوه به ایران کوچانده و پخش می شوند و شیوۀ کسب و کار، واحد پول، اوزان و مقیاسهای ایرانیان حالت و قالب یونانی گرفت. پس از این مقدمه و پیش سخن گاه آن فرا رسیده است که به تعریف و تشریح هلنیسم یا فرهنگ و تمدن هلنی بپردازیم که در جهان باستان بخش عظیمی از بشریت را دربر می گرفت و هنوز نیز نشانه های آن وجود دارد. تعاریف گوناگون و برخی نیز اشتباهی که ذیلاً می آید از منابع و دیدگاههای مختلف است که به موقع دربارۀ آن اظهارنظر می شود. یکی از این تعریف چنین است :

    هلنیسم یعنی یونانیّت از زمان اسکندر بزرگ ( Alexander der) تا سال ۳۰ پیش از میلاد مسیح، هلنیسم به عنوان سرمشق از یک فرهنگ بزرگ که به قوم هلن (Hellenen) منتسب است متبلور و شناخته شده است. هلا (هلاوس، Hella / Hellas) اولی نام الهه یونانی است که به هلن معروف است و سرزمینی که هلنیها از آن برخاسته اند، هلاس نام دارد. هلگا (Helga) که هم اکنون نام زنان در نزد مردمان مغرب زمین است از همین نام گرفته شده است. هلنی کردن سرزمین یعنی گسترش دادن تمدن هلن در آن سامان است (Hellenisieren). هلنیست (Hellenist) به شناسنده زبان و فرهنگ یونانی گفته می شود و هلنیستی (Hellenistisch) به معنای هماهنگ و برگرفته از تمدن هلن یا فرهنگ و تمدن یونان به ویژه یونان باستان است (Brockhaus, 1972, S. 289, Wiesbaden).

 در تعریف دیگری از هلنیسم آمده است : هلنیسم مفهوم زمانی و بیانی از یک مقطع و محدودۀ زمانی است که از زمان اسکندربزرگ (۳۵۶ تا ۳۲۳ پیش از میلاد مسیح) تا عصر قیصر آوگوست که دوران زمام داریش از سال ۲۷ پیش از میلاد تا سال ۱۴ میلادی بوده است. (Kaiser Augustus, reg. 27v.ch – 14n.ch) شناخته و تعریف شده است. این تعریف دربرگیرندۀ مفهوم اختلاط عناصر یونانی و شرقی است. این دستاورد به اسکندر مقدونی نسبت داده اند که با ورود یورش گونه خود به مشرق زمین، زمینۀ این آمیزش فرهنگی را فراهم کرد. او بر آن شد که به فرهنگی که در شرق با آن مواجه شده، روح یونانی بدهد و با نفوذ دادن اندیشه یونانی، فرهنگ و تمدنهای شرقیان را در فرهنگ و تمدن یونانی مستحیل کرده و جامعه ای جهانی را تحت یک فرهنگ که همان فرهنگ یونانی – هلنی است درآورد. پی ریزی چنین ایده ای جهت شکل دادن به یک جامعه جهانی با تمدنی واحد مستلزم فتح سرزمینهای باسابقه در شرق باستان بود که اسکندر با توسل به قوۀ قهریه و با حملات پی در پی به این سرزمینها به آن تحقق بخشید. معنا و مفهوم دینی و معنوی این اندیشه چنان شد که مسیحیت بعدها زمینه هایی را یافت که به اروپا برود و توسط رومیان که همان اخلاف و فرزندان یونانیان بودند مورد استقبال قرار گیرد (S. Bertholet, A. 1976, wb.d. Religionen, Stuttgart, S.229) . ناگفته نماند که دیانت مسیح در سال ۳۱۳ میلادی در عصر زمام داری کنستانتین بزرگ (Konstantin der Groβe) قیصر روم طی فرمان میلان (Mailander Toleran3edikt) به عنوان دین رسمی رومیان به رسمیت شناخته شد. بدیهی است که چنین امکانی به آیین یهود (judentum) دست نداد و باید گفت که پس از شکل گیری دولت سلوکی، بارها یونانیان به سرزمینهای یهودیان از جمله اورشلیم (jerusalem) حمله کردند و معابد آنان دستخوش حمله و غارت قرار گرفت (S Bertholet, A., 1976, S.260-261). یونانیان به این ترتیب وقتی در برابر فرهنگهای پیشرفته در مصر، بابل، ایران و هند قرار گرفتند، نتوانستند بر هدف پیشین خود یعنی تحمیل تمدن هلن بر ملل مغلوب، صرفاً پافشاری کنند، بلکه از خود انعطاف نشان داده و تا حدودی به پذیرش ابعادی از فرهنگ شرقیان علاقه نشان دادند (Synkretismus). این علاقه مندی و انعطاف پذیری آنچنان روزافزون بود که تاریخ علت واقعی و اصلی آن را پای بند مرمان شرقی به آداب، سنن و ملیت (Nationalismus) آنان دانسته اند. مصریان در این زمینه بیش از هر سرزمین و مردمی دیگر در برابر فرهنگ هلنی ایستادگی کردند. این مقاومت به حدی بود که به گواهی منابع تاریخی مصریان حاضر به سکونت در مناطقی که یونانیان در آنجا به سر می بردند مانند بندر اسکندریه (Alexandria) نبودند و حاضر به داد و ستد و ایجاد مراوده و ارتباط با آنان نمی شدند. چنین مقاومتی از سوی ایرانیان در برابر فرهنگ مهاجم یونانی به این صورت گزارش و ثبت نشده است.

منبع : کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان

نویسنده : دکتر اردشیر خدادادیان

نشر الکترونیکی سایت

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ