پیامد های جمهوری خواهی سردار سپه
بیتردید غائله جمهوریخواهی رضاخان به هدفی فراتر از یک مانور سیاسی نظر داشت که همان از دور خارج کردن جمهوریت و استیلای یک استبداد مطلقه و خشن بود. این رویکرد آثار و پیامدهای متنوعی داشت که در مقال پیش روی بدان پرداخته شده است. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
آنچه در پسِ جمهوریخواهی روی داد!
پیامدهای جنبش جمهوریخواهی رضاخانی -که با هیاهو و جنجال شروع و با درگیری تمام شد- متعدد بودند و مهمترین آن مواجهه رودرروی رضاخان و احمدشاه بود که نهایتاً به استعفای رضاخان انجامید!
یکی از پیامدهای مهم جنبش جمهوریخواهی، پیامدهای اقتصادی آن است. آرتور میلسپوی امریکایی که برای سروسامان دادن به اوضاع مالی و تنظیم مالیاتها به ایران آمده بود، هیچوقت مستقیماً در این زمینه اظهارنظر یا موضعگیری نمیکرد، اما هروقت فرصت مناسبی پیش میآمد به دولت درباره پیامدهای اقتصادی زیانبار شرکت کارکنان و کارمندان دولت در تظاهراتها هشدار میداد. او طی بررسیهایی به این نتیجه رسید که زیانهای حاصله از این تعطیلیها بالغ بر بیش از یکصد هزار تومان کسری بودجه بوده است. از این گذشته انعکاس اغراقآمیز اخبار ایران در رسانههای خارجی، از اوضاع بیثبات و ناپایدار ایران حکایت میکرد که خود امکان جذب سرمایههای خارجی، بهویژه در حوزه امتیازات نفتی را که نیاز اصلی کشور بود، کاهش میداد.
رضاخان پس از شکست پروژه جمهوریخواهی
هرچند رضاخان با وجود به خطر افتادن موقعیتش توانسته بود بحران جمهوریخواهی را درست مدیریت کند، اما نشانهها حاکی از آن بودند که منازعه بین تمرکزگرایان تجددخواه به رهبری رضاخان و هواداران نظم مستقر به رهبری نمایندگان اقلیت در مجلس مغلوبه شده است. با شکست قطعی جنبش جمهوریخواهی، شاه و ولیعهد که تا این زمان با ناامیدی و انفعال، اوضاع و شرایط را رصد میکردند و سلطنت را کلاً از دست رفته میدانستند، با اغتنام فرصت و مناسب شدن فضا، سعی کردند موقعیت قبلی خود را ترمیم کنند. شاه بلافاصله تلگرافی به مجلس فرستاد و عدم اعتماد خود به سردارسپه را اعلام کرد و از مجلس خواست فرد دیگری را به جای او برای نخستوزیری انتخاب کند.
جناح اقلیت مجلس به رهبری مدرس که خود را در این جنگ برنده نهایی تصور میکرد، با این احساس کاذب در مواضع بعدی، بهخصوص در مواجهه با رضاخان دچار مخمصه شد. هرچند رضاخان با تأکید بر پایبندی به شریعت و اطاعت از علما و رهبران دینی تا حدودی از مخالفت اسلامگراهای ضدجمهوریت کاست، اما طرفداران و هواخواهان او هر روز شایعاتی را در زمینه طرح مجدد جمهوریخواهی منتشر و روی این موضوع تأکید میکردند که رضاخان برخلاف گذشته، این بار با تساهل با مسئله برخورد نخواهد کرد و در چارچوب قانون پیش نخواهد رفت، بلکه به قصد پیروزی قاطع و با اقتدار کامل، جمهوریت را مطرح و پیگیری خواهد کرد و به جای تدین، شاهزاده پرتحرک و جسوری به نام سلیمان میرزا اسکندری این موضوع را در مجلس پیگیری خواهد کرد، زیرا در غیر این صورت، با اوضاع آشفته کنونی، موقعیت بینالمللی ایران در معرض مخاطره قرار خواهد گرفت.
پیامدهای سنگین شکست جمهوریخواهی برای جریان «برانداز»
شکست جمهوریخواهی برای رضاخان بسیار گران تمام شد و او شهرت و محبوبیت خود را در اثر این شکست از دست داد و اینک جز در ارتش، در جایی اعتبار و نفوذ نداشت. قلدرمآبی و خشونت ذاتی رضاخان در رویارویی با مجلس و مردم، اعتماد ملی به او را بهشدت آسیبپذیر کرده بود. در این میان روزنامههای طرفدار اقلیت و نیز محافل مذهبی و سیاسی به این موضوع دامن میزدند و بیاعتمادی مردم و مجلس به رضاخان را تشدید میکردند. عده زیادی برای احمدشاه پیام و تلگراف فرستادند که هرچه سریعتر به کشور بازگردد و او نیز وعده داده که در اسرع وقت خواهد آمد. در مجلس جناح اکثریت ظاهراً متلاشی شد و از دل آن فراکسیونهای متفاوتی با جهتگیریهای مختلف بیرون آمدند و جناح اقلیت تقویت شد. اینک دیگر صدای اقلیت نه تنها در مجلس که در محافل بیرون نیز طنینانداز بود. سردار اسعد بختیاری از یاران رضاخان و نماینده مجلس درباره اوضاع و شرایط آن دوره مینویسد: رضاخان به خاطر مخالفت علنی ملت با جنبش جمهوریخواهی بهشدت خسته است و به نظر میرسد که خیالاتی در سر دارد. او ابداً سردارسپه یک سال پیش نیست، در مجلس اکثریت ثابتی ندارد و کابینهاش هم بیتحرک و غیرفعال است. بهبودی، پیشکار مخصوص رضاخان هم در خاطراتش نوشته است که رضاخان در این روزها دل و دماغ کافی ندارد، سرشکسته و خسته است، از دیدار با مقامات کشور طفره میرود و در پی یافتن راه گریزی است. او مثل یک دیکتاتور تشنه قدرت نشان داده بود که برای رسیدن به مقاصد جاهطلبانهاش از هیچ کاری رویگردان نیست، اما مخالفانش توانسته بودند با هوشمندی و توسل به تدابیر مختلف زیادهرویهای او را مهار کنند. تغییر ناگهانی رویکرد رضاخان که همه را به عدم پیگیری جنبش جمهوریخواهی دعوت میکرد، نشانه دیگری از آسیبپذیری او بود که بهشدت آزارش میداد. مخالفتهای خارجی هم به بدگمانیهای رضاخانی دامن میزد و باید سالها میگذشت تا او متوجه شود که شکست جنبش جمهوریخواهی به دلیل عدم پذیرش نیروهای اجتماعی برمیگشت و ربطی به خارجیها نداشت.
مخالفان در اندیشه عزل سردارسپه
جریانهای مخالف رضاخان هماینک به درماندگی او پی برده بودند و اوضاع نابسامان روحی و سیاسی او را درک میکردند. این نیروها که خود را پیروز این نبرد میدانستند، اینک تنها به نظارت دقیقتر بر اعمال او متمرکز نبودند، بلکه عزل او را در دستور کارشان قرار داده بودند. اینک که همه نهادها، علما، افکار عمومی و عده زیادی از رجال سیاسی با جنبش جمهوریخواهی مخالفت کرده بودند، احمدشاه که دیده بود رضاخان و مشاورانش نقشه عزل او و انحلال قاجاریه را در سر میپرورانند، فرصت را غنیمت شمرد و در تلگرافی به مجلس، عزل سردارسپه از ریاست وزرایی را خواستار شد. او خطاب به مؤتمنالملک، رئیس مجلس شورای ملی نوشت: «نظر به اخبار تأسفآوری که از ایران رسیده و تحریکاتی که سردارسپه بر ضد امنیت عمومی میکند، ما اعتماد خود را از مشارالیه سلب نمودیم. لازم است اکثریت مجلس نسبت به شخص دیگری اظهار تمایل نماید تا فرمان صادر شود.»
رضاخان و تصمیم به مجاورتِ اعتاب مقدسه!
رضاخان که با دقت سیر حوادث را از نزدیک دنبال میکرد و از هر سو خود را در بنبست میدید و گرفتار دستپاچگی و سردرگمی شده بود، به حربه قدیمی خود، استعفا روی آورد. او در فاصله هفتم تا هجدهم فروردین با عدهای از رجال سیاسی، علما و روزنامهنگاران به بحث و گفتگو پرداخت، اما نتیجه مطلوبی نگرفت. گفتهاند که رضاخان تصمیم قاطع گرفته بود از کشور خارج شود و مدتی در عتبات زندگی کند تا در فرصت مناسب محلی دائمی برای زندگی خود انتخاب کند. به همین دلیل شیخ مهدی نجمآبادی که امور شرعیه رضاخان را انجام میداد، به دستور او وکالتنامهای را به اسم سرهنگ کریم بوذرجمهری تنظیم کرد تا در غیاب رضاخان، امور زندگی او را اداره کند. این تصمیم، اقدامی حساب شده و ماهرانه و واکنشی طبیعی در قبال بیاعتنایی شاه و مجلس نسبت به او بود. رضاخان با طرح موضوع زیارت و مجاور شدن در عتبات، درواقع دلبستگی خود به اسلام را به نمایش گذاشت. در چنین فضایی اگر مجلس یا نهادهای رسمی و قانونی دیگری از او میخواستند که به سر کار قبلیاش برگردد، مطمئناً با قدرت بیشتری برمیگشت. مشاوران متعدد رضاخان او را از پیامدهای خطرناک این تصمیم عجولانه برحذر داشتند و با انجام مذاکرات زیاد با او بالاخره قانعش کردند که اگر هم میخواهد از تهران خارج شود به املاک خود در رودهن برود تا در صورت مساعد شدن اوضاع بتواند سریع خودش را به تهران برساند. در این تغییر عقیده نقش مهم بعضی از نمایندگان بیطرف و وجیهالمله مجلس را نباید نادیده گرفت. ضمن جلوگیری از خروج سردارسپه از کشور به او گفتند که مجلس تکلیف همه چیز را روشن خواهد کرد. او در متن استعفای خود خطاب به نظامیها اشاره کرده بود که با وجود خدمات عمده و فداکاریهای تاریخی و قدمهای سریعی که در این مدت کوتاه برای احیای کشور و رهایی قشون از دست بیگانگان و نجات مملکت از چنگ یاغیها و گردنکشان انجام داد و بهرغم تلاشهای طاقتفرسا در راه عظمت و استقلال کشور، متأسفانه به جای دریافت قدردانی و تشویق، به دلیل خیانتهای جمعی از مفسدین بیعلاقه به آب و خاک و در خدمت بیگانگان که جز وطنفروشی و دسیسه کاری ندارند، وضعیت را چنان خراب و دلسردکننده میبیند که تصمیم به استعفا گرفته است.
پدر وطن رفت؟!
در پی استعفای رضاخان، مجلس برای تصدی ریاست کابینه شخصیتهای کهنهکاری، چون مستوفیالممالک، مخبرالسلطنه و مشیرالدوله را درنظر گرفت، اما همه آنها از پذیرفتن این مسئولیت خودداری کردند. وثوقالدوله و قوامالسلطنه هم در خارج از کشور به سر میبردند، به همین دلیل کشور در بحران بزرگی فرو رفت. همه دولتمردان ملی آگاه بودند با اقداماتی که رضاخان انجام داده و با پایگاهی که برای خود تدارک دیده، برای هیچیک از شخصیتهای سیاسی، امکان تشکیل کابینه فراهم نیست. پس از آنکه رضاخان استعفا داد و به رودهن رفت، طرفداران او در مجلس، محافل سیاسی و جاهای مختلف به دفاع جانانه از او پرداختند. نشریات وفادار به رضاخان در تلاشی هماهنگ و همسو، درباره خدمات سردار سپه و لزوم استمرار رهبری او با شرح و تفصیل نوشتند و مصرّانه از او خواستند استعفای خود را پس بگیرد. روزی که سردارسپه استعفا داد و از پایتخت بیرون رفت، مطبوعات به پیشگامی روزنامه شفق سرخ به سردبیری علی دشتی غوغایی را به راه انداختند. دشتی با مقالهای با عنوان «پدر وطن رفت»، رضاخان را پدر میهن و نمونه کامل روح مردانگی و شجاعت ایرانی و جانشین شایسته امثال نادرشاه افشار توصیف کرد و در عین حال مخالفان را از خشم سپاهیانی که از غیبت سردارسپه به تنگ آمده بودند و هر لحظه امکان داشت دست به عمل خشونتآمیزی بزنند برحذر داشت. در این میان، ارتش رضاخانی نیز با اقتدار قدم به میدان منازعات سیاسی گذاشت و دستیاران رضاخان در وزارت جنگ و دیگر سازمانهای نظامی، در اقدامی هماهنگ و حساب شده برای تمام فرماندهان لشکرها و امرای مقتدر نظامی در شهرهای مختلف تلگراف فرستادند و از آنها خواستند، مجلس و نهادهای رسمی را با مخابره اخباری درباره پیامدهای ناگوار استعفای رضاخان زیر فشار بگذارند.
جعل خبرِ سنگ زدن به رضاخان در برابر مجلس!
فرماندهان نظامی با اطلاع قبلی از استعفای رضاخان، بلافاصله از بعدازظهر روز ۱۸ فروردین سیل تلگرافها و پیامهای تهدیدآمیز را به سمت مجلس و مطبوعات سرازیر کردند. نظامیان کارکشته، این استعفا را تاکتیک کارآمد و مؤثر رضاخان و شیوه مناسبی برای جبران شکست در قضیه جنبش جمهوریخواهی و ارتقای به مقامات بالاتر میدانستند و به همین دلیل بیدرنگ اقدامات خود را برای بازگرداندن مقتدرانه رضاخان از سر گرفتند. آنان نفوذ و اقتدار خود را مدیون رضاخان بودند و اعتقاد داشتند که با کنار رفتن سردارسپه، امور ارتش مختل میشود و ساختار این نهاد نوپا تغییر خواهد کرد. برای دامن زدن به خشم نظامیان وفادار به سردارسپه اخباری جعلی درباره سنگ زدن به رضاخان در جلوی مجلس و نقل قولهایی از سوی مخالفان، بهخصوص اقلیت مجلس درباره رضاخان او را فردی یاغی، خودسر و بیاعتنای به مجلس توصیف کرده بودند، در همه جا پخش شد. استعفای رضاخان و عزیمت او به رودهن، هیئت دولت را هم در بلاتکلیفی قرار داد و آشوبگران با استفاده از فرصت توانستند هرجومرج را تشدید کنند و به غارت اموال عمومی بپردازند. غرض از ایجاد هرجومرج و آزار و تهدید و حتی قتل مردم و پیدا شدن جنازههایی در اطراف و اکناف شهرها، جا انداختن این مطلب بود که سردارسپه حافظ نظم، امنیت و اعتلای کشور بوده و با رفتن او همه چیز از دست خواهد رفت. نظامیان خشمگین به این بحران دامن میزدند یا نهایتاً سکوت میکردند. آنان تصمیم گرفته بودند بدون دستور سردارسپه هیچ کاری را انجام ندهند.
امیر احمدی و تهدید به اشغال پایتخت!
از سوی فرماندهان لشکر تلگرافهای متعددی به مجلس ارسال شد که از همه جسورانهتر تلگراف سپهبد امیراحمدی، امیر لشکر غرب کشور بود. او مجلس و پایتخت را به اشغال و نهادها و شخصیتهای مخالف را به سرکوب تهدید کرده و خاطرنشان ساخته بود که اگر رضاخان ظرف ۴۸ ساعت آینده، مجدداً به ریاست وزرا منصوب نشود، سپاه خود را از لرستان بیرون خواهد آورد. تلگرافهایی با مضامین مشابه که در مطبوعات بازتاب وسیعی داشتند، مجلس را در تنگنای بیشتری قرار دادند. همزمان هر روز رژهها و مانورهای تهدیدآمیز نظامیان در اطراف مجلس و سایر نهادها و وزارتخانهها جریان داشتند. روزنامههای طرفدار رضاخان هم با انتشار گسترده پیامهای اعتراضآمیز اعلامیهها و تفسیرهای خبری متعدد، این آشوب و بلوا را تبانی ارتجاع و بیگانگان توصیف و حیات سیاسی کشور را بدون حضور سردارسپه ناممکن توصیف میکردند. فرماندهان ارتش هم در پیامهای خود از پذیرش سرلشکر انصاری به عنوان وزیر جنگ و جهانبانی به عنوان ریاست ارکان حزب خودداری و تأکید کردند که فقط از سردارسپه اطاعت خواهند کرد؛ و سرانجام بازگشت برنامهریزی شده رضاخان
فشار هواداران رضاخان و نظامیان چنان عرصه را بر مجلس تنگ کرد که برای پایان دادن به بحران و حل مشکل به چارهاندیشی پرداخت. اوضاع بهقدری آشفته و بحرانی بود که حتی اقلیت مجلس هم بدش نمیآمد که سردارسپه زودتر برگردد و به این بلبشو خاتمه دهد. در شرایطی که هیچیک از نخبگان سیاسی زیر بار قبول ریاست وزرایی نمیرفت، در جلسه غیرعلنی مجلس در ۱۹ فروردین مقرر شد که ۱۲ تن از نمایندگان فراکسیونهای مختلف مجلس در ۲۰ فروردین در رودهن با رضاخان گفتگو کنند. ازجمله کسانی که در این هیئت حضور داشتند میتوان به ارباب کیخسرو، مصدقالسلطنه، سردار فاخر، سیدحسن کاشانی، امیرعلم و… اشاره کرد. در ملاقاتی که صورت گرفت، رضاخان به شرح خدمات گذشته خود پرداخت و از کارشکنیها گلایه کرد و گفت تا ملت ایران او را در اجرای مقاصد ملی مطمئن نکند، پذیرش این مسئولیت که در جهت تدارک سعادت ملت است برای او مقدور نخواهد بود. هیئت اعزامی همه نوع قول مساعدت و همکاری و پشتیبانی را داد و نهایتاً رضاخان قول داد که بر مبنای مشروطه در جهت ترقی و سربلندی کشور تلاش کند.
میانجیگری مصدق برای ترمیم مناسبات میان دولت و ولیعهد
رضاخان روز بعد به تهران بازگشت و در روز ۲۴ فروردین کابینه خود را به مجلس معرفی کرد و رأی اعتماد گرفت. در کابینه جدید، سلیمان میرزا اسکندری از طرفداران جدی رضاخان از وزارت معارف عزل شد، اما برنامه دولت تغییر نکرد. مجلس به رضاخان رأی اعتماد داد و شاه در برابر عمل انجام شده قرار گرفت و در واکنش به کار مجلس اعلام کرد که به دلیل پایبندی به قانون اساسی و حاکمیت مشروطه، به رأی مجلس احترام میگذارد و با وجود اقدامات خلاف قانون رضاخان از آنجا که نمیخواهد در برابر اراده مجلس مقاومت کند، به ولیعهد فرمان میدهد که اجازه تشکیل دولت را صادر کند. دکتر مصدق از طرف مجلس مأمور شد که برای بهبود مناسبات دولت و ولیعهد و کاستن از تشنجها و تنشها، بین دولت و ولیعهد نقش میانجی را بازی کند. رضاخان قول داد که به مقام سلطنت تعرض یا خیانت نکند و به قرآن قسم خورد و برای آنکه حسن نیت خود را نشان دهد، مبالغی از حقوق ولیعهد را که به عنوان صرفهجویی در هزینهها کسر کرده بود، دوباره برقرار کرد. رضاخان به این ترتیب دوره بیثباتی و تزلزل سیاسی را از سر گذراند و با ابراز همکاری و وفاداری به مجلس، وضعیت تثبیتشدهای پیدا کرد. مجلس با این کار به رضاخان چنان قدرت مطلقهای را اعطا کرد که او توانست با تسلط بر قدرت سیاسی، گامهای بعدی را به سرعت بردارد و تبدیل به یک دیکتاتور تمامعیار و مطلقالعنان شود.