کارنامه پنج ملکه قدرتمند ایران باستان

ملکه‌های ایرانی دوران باستان به طرز فعالانه ای در مسائل سیاسی ورود می‌ کردند و از نفوذ قابل ملاحظه ای دارا بودند.

  • در محبوب‌ترین داستان‌ها درباره امپراتوری ایران به ندرت شاهد حضور زنان هستیم. حضور زنان در بیشتر موارد به عنوان یک شخصیت فرعی کوتاه‌مدت و عزلت‌نشین یا درگیر نارضایتی‌های شخصی در حرمسرای شاه است، اما تقریبا هیچ‌یک از این شخصیت‌پردازی‌ها درست نیست.
  • ملکه‌های ایران باستان دارای استقلال اجتماعی و اقتصادی بودند؛ استقلالی که آن‌ها را به سیاستمدارانی قدرتمند تبدیل کرده بود. آن‌ها از قدرتشان برای فتح سرزمین‌های جدید استفاده نمی‌کردند، بلکه کنترل ثروت و منابع امپراتوری در دست آن‌ها بود.
  • ملکه‌های ایرانی به عنوان مادران شاهزادگان آینده برای سلسله هخامنشی، تأثیر قابل‌توجهی بر جانشینی سلطنتی و ثروت سیاسی امپراتوری داشتند. در این مطلب با پنج ملکه قدرتمند امپراتوری ایران آشنا میشوید.

۱. آتوسا: نخستین ملکه مادر امپراتوری ایران (حدود ۵۵۰-۴۷۶ قبل از میلاد)

کارنامه

  • ملکه آتوسای اول احتمالاً سلطنتی‌ترین زن امپراتوری ایران بوده است. پدرش کوروش کبیر، امپراتوری را تأسیس کرد. او همسر و خواهر دو جانشین نخست کوروش بود، اما زمانی که بیشتر اعضای نزدیک خانواده‌اش از دنیا رفته بودند، سرآمد شده بود.
  • داریوش زمانی که قدرت را به دست گرفت برای تحکیم حکومت خود، با تمام بازماندگان زن کوروش کبیر از جمله آتوسا ازدواج کرد. هدف این بود که اطمینان حاصل شود پسران هر یک از این زنان، پسران داریوش نیز باشند و خانواده او با نسب اصلی کوروش ادغام شود. «آرشیو استحکامات تخت جمشید» نشان میدهد آتوسا و دیگر زنان سلطنتی چگونه دارایی خودشان را داشتند، از دربار سلطنتی دور شده و به سفر میرفتند و منابع امپراتوری ایران را کنترل می‌کردند. در واقع، در این آرشیو نام آتوسا کمتر از زنان دیگر رویت می‌شود در حالی که خواهرش آرتیستون و خواهر شوهرش ایرداباما برجسته‌تر هستند.
  • آتوسا ملکی به نام آنتارانتیش در شمال پارت داشت. در آنجا، او بر کار بیش از ۱۰۰ خدمتکار و کارگر، از جمله خدمتگزاران زن آشوری و فرزندانشان، صنعتگرانی از سراسر امپراتوری و یک پزشک یونانی نظارت می‌کرد. آتوسا بر اعیاد مجلل ریاست می‌کرد، جایی که مرسوم بود ملکه، تمام وظایف تشریفاتی و مذهبی را که به طور رسمی توسط پادشاه غایب انجام می‌شد، انجام دهد.
  • آتوسا به طور بالقوه در پارت مستقر بود تا نزدیک پسر بزرگش خشایارشاه باشد. به گفته هرودوت مورخ یونانی، آتوسا داریوش را متقاعد کرده بود خشایارشاه را وارث خود کند. داریوش قبل از تصاحب قدرت از همسر نخست خود دو پسر داشت. در حالی که خشایارشاه نخستین پسرش پس از پادشاه شدن بود، داریوش در واقع آرتیستون (خواهر جوانتر آتوسا) را بیشتر دوست داشت و دو پسر نیز از او داشت.
  • با این حال، آتوسا توانست داریوش را متقاعد کند پسرش از حق نخست‌زادگی دوگانه برخوردار باشد. نخست اینکه خشایارشاه پسر ارشد داریوش بود و دوم اینکه بزرگ‌ترین نوه کوروش بود. بنابراین او بیشترین حق ادعای ارث را داشت. داریوش، احتمالاً از ترس این که آتوسا و دیگر دختران کوروش بتوانند پسرانشان را تحت فشار قرار دهند تا در صورت مخالفت او، جنگ داخلی راه بیندازند، پیشنهاد آتوسا را پذیرفت.
  • هنگامی که خشایارشاه پادشاه شد، نفوذ آتوسا نیز افزایش یافت. او نخستین ملکه مادر امپراتوری ایران بود؛ نخستین زنی که تمام عمرش را در خانواده سلطنتی گذراند و پسرش را بر تاج و تخت دید. او تعیین‌کننده معیار نسل‌های آینده شد و حق ملکه مادر جهت مداخله در پرونده‌های خیانت را گرفت. توانایی او در تأثیرگذاری بر سیاست داخلی ایران، یونانیان باستان را بر آن داشت که ادعا کنند او به تنهایی طراح حملات ایرانیان به کشورشان بوده است. این اغراقی است آشکار، اما نشان می‌دهد شهرت ملکه چطور از او پیشی گرفته بود.

۲. آماستری: مدافع سلسله (حدود ۵۱۰-۴۲۴ قبل از میلاد)

  • آماستری، جانشین آتوسا به عنوان ملکه مادر، سرشناس‌ترین همسر خشایارشاه بود. او دختر یکی از متحدان داریوش بزرگ در جریان کودتای او بود و ازدواج آماستری با شاهزاده خشایارشاه به تحکیم این اتحاد کمک میکرد.
  • اندکی پس از حمله ناموفق ایران به یونان در سال ۴۷۹ قبل از میلاد، آماستری ردای زیبایی برای شوهرش بافت. خشایارشاه فوراً آن را به زن جوانتری (عروسشان) داد که پادشاه با او رابطه نامشروع داشت. با این حال، آماستری موقعیت را بد تعبیر کرد و تصور کرد خشایارشاه با مادر دختر رابطه دارد و کاری کرد زن بزرگ‌تر به عنوان مجازات به طرز وحشیانه‌ای مثله شود. تنها زنان ایرانی می‌توانستند همسران واقعی و قانونی شاه باشند. چنین رابطه‌ای خط جانشینی را به خطر می‌انداخت. اگر خشایارشاه از زن ایرانی دیگری صاحب پسر میشد، کسی می‌توانست ادعای تاج و تخت آن پسر را مطرح کند و جنگ داخلی به راه بیندازد.
  • سال ۴۶۵ قبل از میلاد، خشایارشا ترور شد و امپراتوری ایران مدت کوتاهی دچار نابسامانی شد، زیرا سه پسر بزرگ او با آماستری و دیگر اشراف قدرتمند برای کسب قدرت شروع به رقابت کردند. در نهایت، سومین پسر آن‌ها، اردشیر اول جایگاهش را به عنوان پادشاه محکم کرد. آماستری در موقعیت جدید خود به عنوان ملکه مادر، هر کسی را که هخامنشیان را تهدید می‌کرد مجازات می‌کرد.
  • اردشیر اول اندکی پس از به دست گرفتن قدرت، با شورشی در مصر به کمک ارتش یونانی آتن، روبرو شد. در آغاز، شورشیان برادر خشایارشاه، هخامنش را که آن زمان به عنوان ساتراپ (استاندار) بر مصر حکومت می‌کرد، کشتند. بغابوخش دوم، استاندار ایرانی آشور، توانست رهبران شورشی را وادار به تسلیم کند. آن‌ها پذیرفتند به شرط اعدام نشدن بازداشت شوند. با این حال، آماستری برنامه‌های دیگری داشت. این افراد یکی از شاهزادگان خاندان سلطنتی را کشته بودند و این شکل از خیانت مستلزم اعدام بود. آماستری (نه پسرش که پادشاه بود) به بغابوخش دستور داد تا خائنان را به دربار سلطنتی تحویل داده تا سرشان بریده شود.
  • وادار کردن بغابوخش به شکستن سوگند خود با شورشیان مصری تنها یک نمونه از فهرست نارضایتی‌های ساتراپ علیه خانواده سلطنتی بود. پدر و پدربزرگ او بر استان بسیار معتبرتر بابل حکومت می‌کردند، اما حتی ازدواج با یکی از دختران خشایارشاه و آماستری (شاهزاده آمیتیس) او را از تنزل یافتن نجات نداد، در حالی که یکی از پسران کوچکتر خشایارشاه کرسی اجدادی بغابوخش را صاحب شد. مدتی پس از ماجرای مصر، بغابوخش نخستین استانداری بود که علیه پادشاه خود شورش کرد و دو ارتش وفادار را در نبردها شکست داد. آماستری همراه پرنسس آمیتیس نقش منحصر به فردی در تاریخ ملکه‌های ایران باستان بر عهده داشتند.
  • زیرکی آمستریس جنگ را به پایان رساند. ملکه مادر با شناخت موفقیت‌های آشکار بغابوخش در میدان جنگ، توانست او را به کناره‌گیری متقاعد کند. به رغم میل اردشیر به دیدن اعدام او، به بغابوخش اجازه داده شد در تبعید راحت با دربار سلطنتی زندگی کند، در حالی که پسرش زوپیروس مجاز بود در آشور سلطنت کند. حتی اگر بغابوخش فقط از طریق ازدواج بخشی از خانواده سلطنتی به حساب می‌آمد و آمستریس همیشه با کشتن اعضای سلطنتی خود مخالف بود.
  • چند سال بعد زوپیروس هم دست به شورش زد. او به اندازه پدرش موفق نبود و به عنوان تبعیدی به آتن گریخت، فقط در سال ۴۴۰ پیش از میلاد در رأس یک ناوگان آتنی برای حمله به لیکیه بازگشت. از قضا، این تهاجم با تسلیم شهر نخست پایان یافت و دهقانی عصبانی سنگی را با دقت مرگبار پرتاب کرد و به سر زوپیروس ضربه زد. آمستریس به رغم اینکه خائن بود، همچنان نوه خود را عضوی از خانواده سلطنتی می‌دانست و این دهقان را به جرم کشتن یک شاهزاده هخامنشی دستگیر و مصلوب کرد. او با وجود شرایط یا فاصله نسبی از هسته خانواده، اجازه نمی‌داد اعضای خانواده‌های سلطنتی بدون مجازات قاتل، کشته شوند.
  • آماستری شاهد بزرگ شدن دست‌کم دو نوه بود. او و اردشیر هر دو به دلایل طبیعی ظرف چند ماه پس از یکدیگر در اواخر سال ۴۲۴ پیش از میلاد از دنیا رفتند.

۳. پروشات: ملکه بزرگ (حدود ۴۷۰-۳۷۰ پ. م.)

  • مرگ اردشیر اول جرقه یک جنگ داخلی را زد. او تنها یک پسر ایرانی اصیل داشت؛ خشایارشاه دوم. با این حال، اردشیر پسران زیادی از کنیزهای بابلی داشت و دست‌کم سه تن از آن‌ها برای کسب قدرت تلاش کردند. فاتح این نبرد قدرت، پادشاه داریوش دوم بود و این موفقیت را تا حدودی مدیون نفوذ همسرش پروشات بود. او از بسیاری جهات نمایانگر اوج ملکه بودن ایرانیان باستان بود.
  • اینکه آیا مادر داریوش دوم قبلاً مرده بود یا به دلیل بابلی بودن واجد شرایط نقش ملکه مادر نبود، روشن نیست. با وجود این، او هیچ نقشی در سیاست‌های دوران سلطنت پسرش نداشت. نفوذ سنتی آن موقعیت به پروشات به عنوان همسر پادشاه جدید رسید که با موفقیت این موقعیت جدید را با ثروت موجود و ارتباطات خود آمیخت.
  • پروشات از سنین پایین، یک سرمایه‌گذار باهوش و صاحبخانه نجیب و قدرتمند بدون اتکا به دیگران بود. پس از ازدواج او با داریوش، پدرشان مجموعه‌ای از دهکده‌ها و املاک در شمال غربی سوریه را به عنوان دارایی شخصی به پروشات اعطا کرد. در حالی که اردشیر هنوز زنده بود، داریوش اغلب به وظایف خود به عنوان استاندار هیرکانی مشغول بود. با این حال، پروشات بیشتر وقت خود را در بابل می‌گذراند. او ثروت و نفوذ خود را هم به عنوان یک شاهزاده خانم و هم به عنوان صاحب زمین در سوریه در مجموعه‌ای از املاک بزرگ اطراف شهرهای بابل و نیپور در هم تنید. او از این راه با استاندارهای مصر و ماد و خانواده بازرگان قدرتمند موراشو نزدیک شد.
  • وقتی پاریساتیس در سال ۴۲۲ قبل از میلاد، شوهرش را ترغیب کرد تا برای کسب قدرت تلاش کند، موراشو منابع مالی تحقق آن را فراهم کرد. داریوش دوم با ارتباطات سیاسی پاریساتیس، حتی قبل از اعلام مقاصد خود، بر بیشتر امپراتوری پیروز شد. او و داریوش پیش از پادشاه شدن داریوش، دو فرزند خردسال داشتند؛ آرساکس و آمستریس. پسر دوم، کوروش کوچک سال ۴۲۲ پیش از میلاد به دنیا آمد.
  • هر دو فرزند ارشد پاریساتیس برای ایجاد اتحاد سیاسی با استاندار ارمنستان در زمان به قدرت رسیدن داریوش، ازدواج کردند. اشک با استاتیرا و آماستری با تری‌تخمه. تریتخمه پس از مرگ پدرش، استاندار شد و علیه داریوش دوم قیام کرد. او برای روشن کردن هدف خود، آمستریس را به قتل رساند. در نهایت، شورش از درون سرکوب شد، اما پاریستاتیس به دنبال انتقام هولناکی بود. هفته‌ها پس از آن، مأموران او برای شکار و کشتن هر یک از اعضای خانواده تریتخمه به دوردست‌ها اعزام شدند.
  • خونریزی تنها زمانی متوقف شد که پاریساتیس عروس خود را هدف گرفت. استاتیرا در تمام طول این رویداد وفادار ماند. شاهزاده ارشک مجبور شد التماس پدرش را کند تا مداخله کند و جان استاتیرا را نجات دهد. داریوش دوم به پاریساتیس دستور توقف داد، اما ملکه برای همیشه از پسر بزرگ و همسرش رنجیده‌خاطر شد. این واقعه او را به طرفداری آشکار از پسر دومش، کوروش سوق داد. پاریساتیس وقتی فقط ۱۵ سال داشت، داریوش شاه را متقاعد کرد که کوروش را نایب السلطنه خود در استان‌های دریای اژه کند. استاندارهای ایرانی نزدیک‌تر به یونان و متحدانشان در اسپارت سال‌ها برای پایان دادن به جنگ پلوپونز تلاش کردند. کوروش وظیفه مدیریت مالی جنگ را بر عهده داشت و تنها ظرف سه سال، آن را با موفقیت به پایان رساند.
  • با این حال کوروش برای پیروزی واقعی حضور نداشت، چون سال ۴۰۴ پیش از میلاد، زمانی که داریوش دوم در حال احتضار بود، به دربار سلطنتی فراخوانده شد. داریوش و پریساتیس تا آخرین نفس بر سر جانشینی پسران‌شان با یکدیگر بحث کردند. پاریساتیس طرفدار کوروش بود. داریوش طرفدار آرساکس بود. در نهایت، کلام پادشاه حکم بود، اما درست زمانی که آرساکس به عنوان پادشاه اردشیر دوم تاجگذاری می‌کرد، پاریساتیس در طرح‌ریزی ترور بردار کوروش به او کمک کرد. این تلاش نافرجام بود، اما پاریساتیس مشارکت خود را مخفی نگه داشت و اردشیر دوم را متقاعد کرد کوروش را به خاطر تصمیم عجولانه‌اش ببخشد.
  • سپس پاریساتیس سه سال را صرف برنامه‌ریزی برای به قدرت رسیدن کوروش کرد و برای او متحدانی مانند متحدان داریوش به دست آورد. این استراتژی برای بار دوم موفقیت‌آمیز بود. در نبرد کوناکسا، اردشیر مجروح و مفقود شد. کوروش تقریباً بر امپراتوری فائق آمد، اما با پرتاب تصادفی نیزه در آن هرج و مرج کشته شد. پاریساتیس اردشیرشاه را متقاعد کرد یا فریب داد تا هر فردی را که در مرگ کوروش دخیل بوده، حتی به طور غیرمستقیم، تحویل دهد. او شرایطی ترتیب داد تا آن‌ها را در دام اعتراف به خیانت انداخته یا به بهانه‌های واهی به خانه خود ببرد. همه آن‌ها بر خلاف میل اردشیر زیر شکنجه‌های وحشتناک جان باختند، اما حتی پادشاه هم نتوانست جلوی مادرش را بگیرد.

۴. استاتیرای اول: نسل تغییر (۴۵۳ -۳۸۰ پ. م)

  • برخلاف بسیاری از ملکه‌های ایران باستان در این فهرست، استاتیرای اول هرگز نتوانست از تمام قدرت خود استفاده کند. تمام دوران تصدی او از لحاظ سیاسی تحت‌الشعاع پاریساتیس قرار گرفت، اما استاتیرا فاقد قدرت نبود. او بیشتر عمر خود درگیر نبرد با مادرشوهرش بود. استاتیرا در شورش برادرش شرکت نداشت و تنها زمانی فعالیت سیاسی را آغاز کرد که پس از تاجگذاری اردشیر دوم ملکه شد. هدف اصلی سیاسی او در سال‌های قبل از شورش کوروش جوان، تلاش برای اصلاح وجهه عمومی خانواده سلطنتی با شکستن هنجارهای جنسیتی بود.
  • به طور سنتی، اشراف ایرانی تلاش می‌کردند تا حد امکان خود را از انظار عمومی دور نگه دارند. هر چه توده مردم کمتر آن‌ها را می‌دید، اعتبار بیشتری داشتند. در میان مردان ایرانی، از جمله پادشاه، مسئولیتها به عنوان چهره های دولتی و رهبران نظامی، زندگی را به طور کلی غیرممکن می‌کرد. زنان نجیب ایرانی در کالسکه‌های محصور سفر می‌کردند و تمام زندگی‌شان را بدون تعامل با دهقانان می‌گذراندند، به جز خدمتکاران خودشان.
  • استاتیرا سنت را کنار گذاشت، در یک تخت روان یا کالسکه روباز سفر کرد و به دیدن توده مردم رفت، با مردم محلی تعامل کرد و احترام بی‌نهایت رعایای خود را به دست آورد. او اردشیر را نیز به همین رفتار ترغیب کرد. اردشیر به عنوان پادشاه سخاوتمندی که از تعامل با مردم خود فارغ از طبقه اجتماعی خوشحال بود معروف شده بود. در همان زمان، همتایان استاتیرا نیز جنبه‌های دیگر نقش‌های سنتی شان را رد کردند. خواهر استاتیرا هم به خاطر زیبایی و هم به خاطر مهارتش به عنوان اسب‌سوار و شکارچی معروف بود. دختر عموی آن‌ها، مانیا، اولین زن ایرانی شناخته‌شده‌ای بود که سال ۳۹۹ قبل از میلاد به عنوان فرماندار محلی آئولیس، بر سرزمینی به نام خود حکومت میکرد. استاتیرا این تغییر نگرش را وارد دربار سلطنتی کرد.
  • پس از شورش کوروش، استاتیرا برای تضعیف تمایل پاریساتیس برای انتقام تلاش کرد. هنگامی که یکی از ژنرال‌های کوروش کوچک در بابل زندانی شد، پاریساتیس سخت تلاش کرد تا او را آزاد کند. ظاهراً اردشیر دوم آماده برآوردن کردن این درخواست بود، اما استاتیرا او را متقاعد کرد که خائن را در هر صورت باید اعدام کرد. پس از سال‌ها تضعیف یکدیگر، پاریساتیس کنترل را به دست آورد و استاتیرا قربانی یک شام مسموم شد. اردشیر دوم که خشمگین شده بود، پاکسازی خانوار پاریساتیس را انجام داد و مادرش را به عنوان مجازات قتل استاتیرا به بابل تبعید کرد.

کارنامه

۵. آتوسای دوم: آخرین ملکه واقعی امپراتوری ایران (حدود ۳۸۰-۳۳۸ قبل از میلاد)

  • یکی از آخرین اقدامات پاریساتیس ترتیب دادن یک ازدواج بود. از مرگ استاتیرا سال‌ها می‌گذشت. پاریساتیس، اردشیر دوم را متقاعد کرد کوچک‌ترین دخترش با استاتیرا ازدواج کند. این دختر ملکه آتوسا دوم بود.
  • آتوسای دوم همچنان توانست از موقعیت جدید خود به عنوان ملکه استفاده کند. اردشیر دوم باید قاطعانه انتخاب می‌کرد کدام یک از پسرانش پادشاه بعدی شود. نخست‌زادگی و احساسات شخصی اردشیر به نفع پسر بزرگش، داریوش دیگر بود. آتوسا و بسیاری از نجیب‌زادگان جوان‌تر طرفدار کوچک‌ترین پسر اوچوس بودند. جناح کوچکتری از نامزد سوم به نام آریاسپس حمایت کرد و کشیشان از دیگری به نام آرسامس حمایت کردند.
  • وقتی اردشیر رسماً داریوش را به عنوان وارث خود منصوب کرد، آتوسا به اوچوس نزدیک شد و به او پیشنهاد حمایت داد به این شرط که پس از به دست گرفتن قدرت با او ازدواج کند. آتوسا قصد داشت قدرت خود را حفظ کند و اوچوس در دسترس برادری بود که بیشترین توانایی را در این حیطه داشت. آتوسا به سراغ اشراف و درباریان رفت و پرونده اوچوس را برای او آماده کرد. او از داریوش که آن زمان ۵۰ساله بود، جوان‌تر بود و بیشتر یک جنگجو بود، که در زمان گسترش شورش، یک امتیاز بود.
  • یک نجیب‌زاده به نام تیریبازوس به شاهزاده داریوش نزدیک شد و او را به ترور پدرش و ادعای هر چه زودتر قدرت ترغیب کرد. داریوش و تیریبازوس حین این کار دستگیر و به جرم خیانت اعدام شدند. آتوسا و اوچوس تعدادی از دوستان و خدمتکاران را با پیام‌هایی درباره خیانت‌ها، داستان‌های دروغین نفرت اردشیر از پسر دومش و تهدیدهایی از جانب دیگر اشراف زادگان به دیدار آریاسپس فرستادند. آن‌ها آریاسپس را به سوی افسردگی و خودکشی سوق دادند و رقیب دیگری را به نفع اوچوس از میدان به در کردند.
  • با کشته شدن داریوش و آریاسپس، اوچوس نامزد بی‌قید و شرط جانشینی پدرش بود. با این حال، اردشیر عابدترین پسر خود، آرسامس را به عنوان وارث برگزید و اوچوس را برای جلوگیری از تهاجم مصر به امپراتوری جنوب غربی فرستاد. پادشاه هنوز از نقش آتوسا در توطئه‌ها بی‌اطلاع بود و او پسر تیریبازوس که اخیراً درگذشته بود را برای ترور آرسامس اجیر کرد. خبر مرگ آرسامس سبب شد سلامت اردشیر دوم افول کند و اوچوس در سال ۳۶۴ قبل از میلاد به پادشاهی اردشیر سوم برسد و آتوسا دوم ملکه شود.
  • هیچ چیز در مورد زندگی بعدی آتوسا مشخص نیست. سال ۳۳۸ قبل از میلاد، سلطنت اردشیر سوم با تراژدی پایان یافت، وقتی یک مشاور خواجه تمام خانواده سلطنتی را به جز جوانترین شاهزاده ترور کرد. اگر آتوسا آن زمان زنده بوده باشد، احتمالاً همراه با خانواده‌اش از بین رفته است. امپراتوری هخامنشی چند سال بعد به دست اسکندر مقدونی افتاد و هیچ یک از ملکه‌های ایرانی مانند آتوسا و نیاکان او برای قرن‌ها دوباره به قدرت مستقیم دست نیافتند.

کارنامه

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ