ارواح نورس و زندگی پس از مرگ

شناخته شده ترین چشم انداز زندگی پس از مرگ اسکاندیناوی، والهالا است، سالن قهرمانانی که در آن جنگجویان انتخاب شده توسط والکری ها با خدای اودین جشن می گیرند، داستان هایی از زندگی خود تعریف می کنند و برای آماده شدن برای نبرد نهایی راگناروک با یکدیگر می جنگند یعنی پایان دنیا و مرگ خدایان. این تصویر عمیقا با باورهای نورس مربوط به عصر وایکینگ ها (حدود ۷۹۰ تا ۱۱۰۰ پس از میلاد) مرتبط است؛ قایقی که جنازه در آن قرار دارد و با گنج تزئیین شده یا خاک می شود یا آن را آتش میزنند.

این توصیفات از آثار حفظ اسطوره‌های اسکاندیناوی و دیگر انواع ادبیات (و همچنین شواهد فیزیکی) آمده است که نشان می‌دهد دفن قایق‌ها و کشتی‌ها به‌عنوان تابوت یا آتش زدن آن‌ها به‌عنوان هیزم برای آتش زدن میت، واقعاً اتفاق افتاده است و چنین تصاویری در رسانه‌ها رایج شده است (بیشتر اخیراً از طریق سریال های تلویزیونی مانند وایکینگ ها و آخرین پادشاهی). با این حال، تعدادی مقاصد احتمالی برای ارواح اسکاندیناوی در زندگی پس از مرگ وجود داشت و قایق‌ها، چون بسیار گران بودند، به نظر به ندرت دفن یا سوزانده می شد. یک وایکینگ – یا هر جنگجوی اسکاندیناوی – شاید انتظار داشت که پس از مرگ در والهالا از خواب بیدار شود، اما کشاورز یا بافنده ای که هرگز شمشیر یا تبر به دست نگرفته است، این کار را نمی کند. با این حال، دقیقاً آنچه که آنها انتظار داشتند مشخص نیست.

دین نورس به طور کامل در زندگی مردم ادغام شده بود و هیچ مجموعه ای از اعتقادات متعصبانه ای  در مورد نحوه عملکرد خدایان، نحوه پرستش آنها یا اینکه روح پس از مرگ به کجا می رود وجود نداشت. مناسک مذهبی به طور خصوصی در خانه ها یا در جشنواره های بیرون از خانه انجام می شد و اسکاندیناوی ها هیچ کتاب مقدس مکتوب نداشتند. بنابراین، بازسازی باورهای اسکاندیناوی در عصر حاضر، همانطور که قبل و در دوران وایکینگ ها اعمال می شد، دشوار است.

بعلاوه، مفهوم نورس از «روح» کاملاً با آنچه در عصر حاضر یا مسیحیان در قرون ۸-۱۲ پس از میلاد درک می‌شد متفاوت بود. روح دارای چهار جزء است و مقصد فرد در زندگی پس از مرگ می تواند بین ادامه وجود در قبر، خانه نشینی سابق، یکی از قلمروهای خدایان یا سایر امکانات باشد.

بخش هایی از روح

تصور نورس از روح شامل چهار جنبه است که یک فرد کامل را تشکیل می دهد:

حمر Hamr  – ظاهر بدنی فرد که با این حال تغییر می کند و می تواند تغییر کند. برای مثال، همر می تواند برای تغییر شکل دستکاری شود، یا می تواند پس از مرگ تغییر رنگ دهد.

هوگر Hugr– شخصیت یا منش شخص که پس از مرگ نیز ادامه می یابد.

فیلیا  Fylgja- توتم یا روح آشنا که برای یک فرد منحصر به فرد بود و آینه ذهن او بود. یک فرد خجالتی ممکن است یک آهو را به عنوان فیلیا خود داشته باشد در حالی که یک جنگجو یک گرگ.

همینگجا Hamingja  – موفقیت ذاتی فرد در زندگی که به عنوان یک کیفیت (یا روحیه محافظ) دیده می شود که هم ناشی از ذهن فرد بوده و هم آن را شکل می داد. همینگجا از طریق خانواده منتقل می شود، چه خوب چه بد.

نورس فکر می کرد که ذهن یک نفر به بدن یکی از بستگان تازه متولد شده منتقل می شود، همینگجا در خانواده ادامه می یابد و فیلیا یک فرد پس از مرگ متوقف خواهد شد.

این بخش‌های روح ممکن است پس از مرگ به یک مقصد واحد بروند یا نروند. شواهدی وجود دارد که اسکاندیناوی ها به تناسخ اعتقاد داشتند که در آن آغوش فرد به بدن یکی از خویشاوندان تازه متولد شده منتقل می شود، در حالی که همینگجا فرد در خانواده به طور کلی ادامه می یابد و به نظر می رسد که فلگجا یک فرد با مرگ فرد دیگر وجود ندارد. هیچ قضاوتی توسط خدایان درگیر در مقصد نهایی روح وجود نداشت. در بیشتر موارد، به نظر می رسد، یک روح به هر کجا که می خواست می رفت. خدای قهرمان بزرگ بالدر(Baldr)به سرزمین خاکستری هل در زیر زمین می رود، نه به والهالا، و حتی خدایان نیز نمی توانند او را برگردانند. خود حماسه های نورس اغلب در ارائه دیدگاه خود در مورد زندگی پس از مرگ و قدرت خدایان با یکدیگر در تضاد هستند.

همانطور که اشاره شد، یک مشکل در درک باورهای نورس در عصر مدرن، این است که اسکاندیناوی‌های عصر وایکینگ هیچ سابقه مکتوبی برای ما باقی نگذاشتند (به استثنای کتیبه‌هایی در رون‌ها، مهم‌تر از همه روی سنگ‌های سنگی) تا زمان تعامل و تسخیر معنوی نهایی توسط مسیحیت. قرون ۱۰-۱۲ میلادی). قبل از مسیحیت، دین اسکاندیناوی به صورت شفاهی منتقل می‌شد، اما پس از آن، مسیحیان نورس مانند اسطوره‌نویس ایسلندی اسنوری استورلوسون (۱۱۷۹-۱۲۴۱ پس از میلاد)، حماسه‌ها و باورهای متغیر را به شیوه‌ای ساختاریافته نوشتند. محقق پربن مولنگراخت سورنسن می نویسد:

مهمترین ابزار کلیسا کتاب بود. این انقلابی بود، زیرا امکان حفظ و انتقال دانش از نقاط و زمان های دوردست را فراهم کرد. دانش دیگر به درک و حافظه افراد وابسته نبود و تغییرپذیری دیگر مانند فرهنگ شفاهی پیامد طبیعی ارتباط نبود. (سویر، ۲۲۲)

نویسندگانی مانند استورلوسون باورها نورس ها را حفظ کردند ، اما برخی از جزئیات که از قطعات آثار رونی پیش از مسیحیت، از طریق شواهد فیزیکی از قبرها باقی مانده بود، یا در آثار دیگر از دوران مسیحیت اشاره شده است، حذف کردند. این حذفیات به محققان نشان می‌دهد که ممکن است در کاتبان مسیحی بعدی که اعتقادات و اعمال نورس را ناپسند می‌دانستند، جزئیات بیشتری تغییر، اغراق یا حذف شده باشد.

قلمروهای زندگی پس از مرگ

این الگو در توصیف قلمروهای زندگی پس از مرگ که توسط این کاتبان حفظ شده است وجود دارد. این احتمال وجود دارد که دین پویا و زنده اسکاندیناوی دیدگاه کامل تری ارائه کرده باشد، اما به دلیل لنز مسیحی که اکثر باورهای نورس از طریق آن منتقل می شد، دیگر نمی توان این را  گفت. به طور خلاصه، پنج مقصد ممکن برای روح نورس پس از مرگ وجود داشت:

  1. والهالا
  2. فولکوانگر
  3. هل
  4. قلعه ران
  5. تپه دفن

والهالا – سالن قهرمانان. هنگامی که یک جنگجوی وایکینگ می میرد، اعتقاد بر این بود که روح به سالن اودین می رود، جایی که او با دوستان قدیمی ملاقات می کند، صحبت می کند و می نوشد، و برای برای نبرد نهایی خدایان آماده می شود و  در راگناروک می جنگد. محقق H.R. Ellis Davidson می نویسد:

علیرغم تصویر اسنوری از والهالای که منحصراً مردانه است، دلایلی برای این باور وجود دارد که زنان نیز در صورتی قربانی شده باشند، حق ورود به قلمرو اودین را داشتند. آنها را خفه می کردند ، با چاقو میزدند  و بعد از مرگ به نام خدا می سوزاندند. (۱۵۰)

فولکوانگر- “مزرعه مردم” که توسط الهه باروری فریجا (Freyja) اداره می شد. در داستان‌های نورس اشاره‌ای به فولکوانگر نشده است، اما فریجا معمولاً خیرخواه، بخشنده و مهربان به تصویر کشیده می‌شد، بنابراین تصور می‌شود که این قلمرو شخصیت او را منعکس می‌کند.

هل – زمین خاکستری زیر زمین در دنیای “مه نیفلهایم” که توسط الهه هل اداره می شود و اکثر ارواح به آنجا می روند. قلمرو هل هیچ ارتباطی با تصور مسیحی از جهنم ندارد، اما الهه ای با همین نام که این قلمرو را تجسم می کند، احتمالاً یک افزوده مسیحی است زیرا در دوران پیش از مسیحیت اعتقاد به او تأیید نشده است.

“هاگبا” و “دراگا “(HAUGBUI و DRAUGR)اجساد احیا شده مردم هستند – نه ارواح اثیری، بلکه موجودات ماوراء طبیعی قدرتمند به شکل فیزیکی که با حسادت از دارایی های سابق خود محافظت می کنند یا به طور غیرقانونی از آنها محافظت می کنند.

قلمرو ران – گاهی اوقات به عنوان غارهای مرجانی ران اشاره می شود. ران یک غول زن بود که با ایگیر غول و ارباب دریا که در ته اقیانوس زندگی می کرد ازدواج کرد. قلمرو ران با گنجینه عظیمی که از ملوان‌هایی که در تور خود گرفتار و غرق شده بود گرفته بود، روشن شد و روح این ملوانان نزد او ماند.

گوردخمه – روح متوفی همچنین می‌توانست در جایی که جسد دفن می‌شد باقی بماند و سپس به عنوان هاگبی(haugbui) (“howe”، یک تپه تدفین) شناخته می‌شد، یعنی  “تپه‌نشینی” که قبر را ترک نمی‌کرد. روح همچنین می توانست پس از مرگ در منطقه باقی بماند اما تپه را ترک کند تا برای زنده ها مشکل ایجاد کند. این موجود به عنوان دراگر یا aptrgangr (به معنای «پس از رفتن» یا «دوباره رفتن» شناخته می شد. یعنی «کسی که بعد از مرگ راه می‌رود».

دو نوع ارواح

هاگ‌بوی و دراگر شخصیت‌های ارواح مرکزی هستند که در ادبیات نورس ظاهر می‌شوند. ارواح دیگری که ذکر شد، موجودات یا خدایان اساسی هستند، اما هاگ‌بوی و دراگر اجسادی هستند که دوباره زنده شده اند- نه ارواح اثیری که روی مزارع یا از پله‌ها پایین می‌روند، بلکه موجودات فراطبیعی قدرتمندی به شکل فیزیکی هستند که با حسادت از دارایی‌های قبلی خود محافظت می‌کنند یا خانواده یا جامعه خود را به وحشت می‌اندازند.

هاگ‌بوی، هیچ آسیبی به کسی نمی‌رساد، مگر اینکه قبرشان آشفته شود. این روح ها عمیقاً به منطقه ای که در آن بودند وابسته بودند و از ماندن در آنجا راضی بودند، مانند مورد جنگجو گونار هاموندارسون از حماسه ایسلندی نجال (قرن سیزدهم میلادی). در یک نقطه، گونار به دلیل جنایتی که مجبور به انجام آن شده است به مدت سه سال تبعید می شود. او مجازات خود را می پذیرد و آماده رفتن می شود، اما در حالی که در حال دور شدن است، برمی گردد و به مزرعه خود نگاه می کند، متوجه می شود که چقدر آن را دوست دارد و به خانه باز می گردد.

گونار بعداً در حمله ای توسط همان دشمنانی که او را مجبور به جنایت قبلی کرده بودند، کشته می شود. او را با اموالش در تپه ای در ملکش دفن می کنند و یک شب در قبر را بازشده می یابند. گونار را می بینند که به ماه نگاه می‌کند و «او شاد بود، با چهره‌ای شاد». (حماسه نجل چ ۷۸). درِتپه‌هو برای رساندن نذورات به روح بود، زیرا گمان می‌رفت مرده‌ها همیشه گرسنه هستند. تعدادی از داستان ها و افسانه ها شامل این جزئیات از در باز قبر و هاگبوی داخل آن است. H.R. Ellis Davidson می نویسد:

از دری در تپه یاد شده است که مردان می توانستند وارد آن شوند و مجسمه های چوبی که در داخل آن نگهداری می شد. این ایده که مرد مرده در داخل تپه قبر خود به عنوان یک خانه آرام گرفته است، ایده‌ای است که مکرراً در حماسه‌های ایسلندی یافت می‌شود… گاهی اوقات ایده خوشایند دوستانی را می‌یابیم که در تپه‌های همسایه دفن شده‌اند و با یکدیگر صحبت می‌کنند.

هاگبوی تنها در صورتی خطرناک بود که تپه (و اثاثیه قبرش) تهدید می شد. دراگر، اما ، بدخواه بود و تپه را برای ایجاد ویرانی – کشتن مردم، کشتن حیوانات و تخریب اموال ترک می کرد  . یکی از معروف‌ترین داستان‌های دراگر از حماسه ایسلندی گرتیر (قرن ۱۳ تا ۱۴ میلادی) می‌آید. در این داستان، یک کشاورز به نام “تورهال” برای نگه داشتن خدمتکاران در ملک خود مشکل دارد. آنها آنجا را ترک می کنند  و ادعا می کنند که آنجا تسخیر شده. او در نهایت یک مشرک بلند قد به نام “گلم – Glam “را استخدام می کند که می گوید از ارواح نمی ترسد وحرفش را ثابت می کند . او به  خوبی از گوسفندان و کارهای دیگر مراقبت می کند.

یک روز کریسمس، گلم مرده در مزرعه پیدا می شود (ظاهراً به این دلیل که غروب قبل در روز روزه گرفتن  گوشت خورده بود). او خیلی سنگین بود و مردم نمی توانستد آورا تکان دهند به علاوه آنها می خواهستند جشن بگیرند. بنابراین بدن او چند روز بیرون ماند. وقتی بالاخره به خاک سپرده شد، مراسم زیادی برایش برگزار نکردند، زیرا او یک بت پرست بود، اما مدت زیادی مدفون نماند. اندکی پس از آن، تورهال در مزرعه اش دچار مشکل شد. گلم با پوستی آبی  به تخریب مزرعه و کشتن احشام روی آورده بود و روی سقف خانه بالا پایین می پرید.

یک چوپان که قبول می کند برای تورهال کار کند ناپدید می شود و مرده در حیاط کلیسا پیدا می شود درحالی که گردنش و تمام استخوان هایش شکسته شده بود. خدمتکار دیگری که سال ها در مزرعه مانده بود  در انبار با وضعیت مشابهی پیدا می شود و دام های تورهال کشته و خورده می شوند. خبر مشکلات تورهال با روح در نهایت به قهرمان گرتیر آسموندسون می رسد که خدمات خود را ارائه می دهد.

گرتیر قهرمان، حماسه گرتیر
گرتیر قهرمان، حماسه گرتیر

گرتیر در سالن کشاورز منتظر می ماند و پس از چند شب، گلم ظاهر می شود. قهرمان و دراگر از طریق سالن و سپس در فضای باز با هم می جنگند تا اینکه گرتیر سر گلم را برید. تورهال و گرتیر سپس جسد گلم را می سوزانند و “پس از آن خاکستر او را درون پوستینی می ریزند و در یک چراگاه کم علف یا جایی خلوت دفن کردند (حماسه گرتیر، فصل ۳۵). تورهال سپس می رود و به همسایگانش می گوید که چه اتفاقی افتاده و خاکستر کجا دفن شده است تا بتوان از ورود به  آن نقطه جلوگیری کرد.

این داستان حاوی تعدادی نقوش است که در داستان های دیگر درباره دراگر یافت می شود:

گلم مسیحی نیست و احکام مسیحی را تحقیر می کند.

او به درستی دفن نشده است.

او یک جسد احیا شده با قدرت و اندازه بسیار زیاد است.

او از حیوانات و مردم تغذیه می کند.

پوست او آبی  است (گاهی اوقات دراگرها سیاه یا سفید یا سبز هستند).

او را فقط با بریدن سر می توان کشت.

خاکستر باید سوزانده شود و یا به دریا ریخته شود یا دور از مردم دفن شود.

داستان‌هایی مانند این داستان اغلب بر اهمیت تشریفات تدفین مناسب با هشدار در مورد خطر بسیار واقعی ایجاد یک دراگر درحالی که می توان یک هاگ‌بوی ملایم نزدیک خود داشت، تأکید می‌کند. اگر گلم به درستی دفن می شد، حتی اگر او  مسیحی نبود، احتمالاً آرام می ماند.

اما همیشه اینطور نبود. در داستان هراپ از حماسه  لاکسدالا( Laxdæla-قرن سیزدهم پس از میلاد)، زنی خوب برای شوهری ظالمش تمام آداب دفن مناسب را رعایت می‌کند و هنوز پس از مرگش توسط دراگر مرد تسخیر می‌شود. هراپ می‌خواهد که او را در اتاق نشیمن خانه‌اش به صورت ایستاده دفن کنند تا بتواند مراقب تمام دارایی‌ها و خدمتکارانش باشد. حتی وقتی این کار مطابق با دستورات او انجام می شود، او باز هم خانواده را تعقیب می کند و “بیشتر خدمتکاران خود را در ظاهر شبح مانند خود می کشد” (فصل ۱۷). برای پایان دادن به آزار و اذیت، خانواده باید جسد او را بیرون بیاورند و آن را «به مکانی نزدیک کنند که کمترین احتمال پرسه زدن گاوها یا رفتن افراد به آن وجود داشته باشد» (فصل ۱۷).

پس از انجام این کار، و بدون نیاز به بریدن سر هراپ، تعقیب ها متوقف می شود. این داستان در مورد نحوه برخورد با یک روح سرکش توصیه می کند، اما همچنین بر اهمیت قدردانی از اشیاء مادی بدون وسواس نسبت به آنها تأکید می کند. بر خلاف گونار که عاشق مزرعه و دارایی هایش است و در زندگی پس از مرگ با آنها خوشحال است، هراپ می خواهد به کنترل آنچه که قبلاً داشته است ادامه دهد. اصرار هراپ برای حفظ کنترل، به جای رها کردن، او را به یک روح شیطانی تبدیل می‌کند و او مظهر یکی دیگر از ویژگی‌های مشترک دراگر است: حسادت نسبت به زنده‌ها و همه چیزهایی که هنوز می‌توانند از آن لذت ببرند.

والهالا
والهالا

نتیجه

تصویر محبوب جنگجوی وایکینگ که مرگ را تحقیر می‌کند، با اطمینان از جایگاهی در میزهای والهالا، با دیدگاهی که بیشتر اسکاندیناویایی‌ها در دوران پیش از مسیحیت آن را یک تراژدی می‌دانستند، در مقابل مرگ قرار می‌گیرد. مرگ از دست دادن تمام چیزی بود که تا به حال می دانستیم و اگر حتی چیزی به نام زندگی پس از مرگ وجود داشت، آن قلمرو خاکستری تاسف بار هل با دیوارهای بلند و دروازه های ضخیمش بود. محقق کرستن ولف خاطرنشان می کند:

شعر ادیک هاوامال (سخنان اعلا) که به نظر می رسد بیانگر احساسات تعدادی از مردم عادی نروژ و ایسلند در اواخر عصر وایکینگ باشد، اعتقادات عرفانی مانند اعتقادات زندگی آینده را تحقیر می کند. بر اساس این شعر، مرگ بزرگترین بلایی است که می تواند بر سر انسان بیاید. بیماری  و آسیب بهتر است. حتی یک مرد لنگ هم می تواند سوار یک اسب شود ، یک مرد بی دست می تواند گله ها را براند، و یک مرد ناشنوا در جنگ شرکت می کند. بهتر است کور باشی تا اینکه در آتش سوزی بسوزی.

علاوه بر این، همانطور که اشاره شد، به نظر می‌رسد هیچ دلیلی برای رفتن روح از  قلمروی به جای دیگری پس از مرگ ارائه نشده است، مگر در مورد والهالا (و مشخص نیست که واقعاً اعتقاد به آن قلمرو چقدر رایج بوده است). پس از ظهور مسیحیت در مناطق اسکاندیناوی، زندگی پس از مرگ بت پرستی با دید داوری خدای مسیحی و قلمروهای بهشت، برزخ و جهنم جایگزین شد. به گفته ولف، مسیحیت به اسکاندیناوی ها خدایی عادل و منصف ارائه کرد که تابع راگناروک نبود، بلکه تا ابدیت حکومت می کرد. این به آنها پاسخ های محکمی به سؤالات مربوط به مرگ، زندگی پس از مرگ و هدف همه آن داد».

با گذشت زمان، باورهای مسیحی با احکام بت پرستانی قبلی آمیخته شد و اگرچه مردم ممکن است اعتماد بیشتری به جایی که پس از مرگ می‌روند احساس ‌کنند، اما همچنان از مرده‌ای که پیش از آن‌ها رفته بودند می‌ترسیدند. مراسم تشییع جنازه، مانند پانسمان کردن سر جسد برای اینکه نتواند جایی که قرار است دفن شود را ببیند و نتواند راه بازگشت به خانه را پیدا کند تا دوران مسیحیت ادامه یافت و ترس از مردگان بی قرار بر تداوم سایر آیین های مشابه   تأثیر گذاشت.

ممکن است مسیحیت دید مطمئن تری از زندگی پس از مرگ نورس ها ارائه کرده باشد، اما آنها همچنان به شدت معتقد بودند که شانس دادن به ارواح فایده ای ندارد. تصاویر و طلسم‌های اودین و ثور تا دوره مسیحیت اسکاندیناوی برای محافظت از ارواح ادامه یافت و حاکی از اتکا به روش‌های قدیمی مدیریت معنویت بود، حتی زمانی که مردم مدل جدیدی از زندگی پس از مرگ را پذیرفتند.

مترجم:زهرا طاهری

منبع worldhistory

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
1 نظر
  1. بردیا می گوید

    اسکاندیناوی ها هیچ کتاب مقدس مکتوب نداشتند
    جدی می‌فرمایید!؟ پس Edda ها رو از کجا آوردند!؟

ارسال یک پاسخ