هالیکارناسوس

مجسمۀ شیر به جا مانده از ماسُلیوم در هالیکارناسوس
مجسمۀ شیر به جا مانده از ماسُلیوم در هالیکارناسوس

هالیکارناسوس (در محل کنونی بُدروم، ترکیه) از شهرهای یونانی‌نشین منطقۀ کاریا (Caria) بود، که در کرانۀ جنوب غربی آناتولی قرار داشت. این شهر باستانی به چند دلیل از شهرت تاریخی برخوردار است. هالیکارناسوس زادگاه هرودُت (حدود ۴۸۴ تا ۴۲۵ یا ۴۱۳ پیش از میلاد)، «پدر تاریخ»، و محل ماسُلیوم هالیکارناسوس، یکی از شگفتی‌های هفت‌گانۀ جهان باستان است.

روایت‌های سنتی، بنیانگذاری این شهر را به یونانیان دُریسی شبه‌جزیرۀ پلوپونزی نسبت می‌دهند، که از سکونتگاه اصلی خود در جزیرۀ زِفیرا (Zephyria)، تنها کمی دورتر از کرانۀ کاریا، به آنجا مهاجرت کرده بودند. جزیرۀ زفیرا با گذشت زمان به خاطر انباشت رسوب‌های آهکی به خاک اصلی آناتولی وصل شد، و ساکنان جزیره در جستجوی سکونتگاه‌های وسیع‌تر در منطقۀ کاریا پراکنده شدند. مردمان کاریا به شهری که در ساحل بنا کردند آلُس کارنُس(Alos Karnos) می‌گفتند، که صورت یونانی‌شدۀ آن هالیکارناسوس است. این خطه در اصل مهد تمدن میکنایی بود، چرا که گورهای کشف‌شده به سبک متمایز میکنایی آشکارا از گورهای دُریسی محل قدیمی‌تر هستند.

دوران‌های رونق و شکوفایی هالیکارناسوس یکی در زمان فرمانروایی دودمان لیگدامیان (حدود ۵۲۰ تا ۴۵۰ پیش از میلاد) بود و دیگری در زمان فرمانروایی دودمان هکاتُمنیان (حدود ۳۹۵ تا ۳۲۶ پیش از میلاد) – به‌عنوان یکی از ساتراپی‌های شاهنشاهی هخامنشی – و هردو دوره نقش پررنگی در تاریخ شهر از خود به‌جا گذاشتند. در اواخر دوران فرمانروایی لیگدامی‌ها، در سال ۴۵۴ پیش از میلاد، هرودُت ناگزیر شد زادگاه خود را ترک کند و دست به سفرهایی بزند که موجب گردآوری دانستنی‌های موجود در مجموعه کتاب‌های تواریخ او شدند، و در زمان هکاتُمنی‌ها بنای آرامگاهی عظیم ماسُلیوم به فرمان آرتمیسیای دوم، ملکۀ کاریا، برای شوهر-برادرش ماسُلوس (مائوسُلوس) ساخته شد.

هالیکارناسوس در سال ۳۳۴ پیش از میلاد به محاصرۀ اسکندر مقدونی درآمد، که پس از پیروزی نهایی شهر را به آخرین ملکۀ هکاتُمنی، آدا (فرمانروایی ۳۷۷ تا ۳۲۶ پیش از میلاد) برگرداند، و او هم در مقابل اسکندر را وارث و جانشین خود کرد. پس از مرگ اسکندر، هالیکارناسوس هم بخشی از امپراتوری میراث او بود که سردارانش بر سر تصاحب آن با هم جنگیدند تا سرانجام خاندان بطلمیوسی حاکم بر مصر قدرت را در این خطه به دست گرفت. با مرگ آخرین فرمانروای این خاندان، کلئوپاترای هفتم، در سال ۳۰ پیش از میلاد، هالیکارناسوس نیز همراه میراث او به رُمی‌ها (رومی‌ها) منتقل شد.

اسطوره‌های یونانی بنیانگذار اسطوره‌یی هالیکارناسوس را آنتیس، یکی از پسران پُسئیدُن، ایزد یونانی دریاها، می‌دانستند و پُسئیدُن و آتِنا را ایزدان حامی شهر معرفی می‌کردند.

هالیکارناسوس زیر لوای امپراتوری رُم همچنان مرکز مهم دادوستد در منطقه باقی ماند و حتا بعدتر، در دورۀ صدر مسیحیت، به یکی از مهم‌ترین اسقف‌نشین‌ها تبدیل شد. در سال ۱۴۰۴ میلادی «سلحشوران مسیحی یوحنای قدیس» در محل سابق جزیرۀ باستانی زفیرا قلعۀ پترس قدیس را با مواد به‌جامانده از ویرانه‌های ماسُلیوم بنا کردند. نخستین کاوش حرفه‌یی باستان‌شناسی در محوطۀ هالیکارناسوس بین سال‌های ۱۸۵۶ و ۱۸۵۷ و بار دیگر در ۱۸۶۵ صورت گرفت و کار روی این محوطه تا امروز ادامه دارد. خرابه‌های شهر باستانی و قلعۀ قرون وسطایی آن همواره در فهرست پرطرفدارترین جاذبه‌های گردشگری جنوب ترکیه دیده می‌شوند.

نقشۀ یونان باستان
نقشۀ یونان باستان

تاریخ نخستین

تمدن میکنایی (حدود ۱۷۰۰ تا ۱۱۰۰ پیش از میلاد) در اواخر سدۀ پانزدهم پیش از میلاد وارد منطقه‌ای شد که بعدها هالیکارناسوس را در خود جا داد، و مردمان میکنایی برای خود سکونتگاه‌هایی ایجاد کردند. در نزدیکی ویرانه‌های شهر بیش از ۴۰ مقبرۀ تُلُس (tholos، کندو-مانند) متعلق به مردمان میکنایی کشف شده است. این نکته چندان جای تعجب ندارد، چون مستعمره‌نشین‌های بازرگانی میکنایی‌ها در سراسر حوزۀ مدیترانۀ باستان یافت می‌شد – از پلوپونزی تا آتن، لِوانت، آناتولی، قبرس، و بسیاری نقاط دیگر.

جامعه و فرهنگ میکنایی از تمدن پیش از خود، تمدن مینوسی (۲۰۰۰ تا ۱۴۵۰ پیش از میلاد)، تأثیر زیادی پذیرفته بود، و یکی از عمده‌ترین جنبه‌های این اثرگذاری به دادوستد دریایی مربوط می‌شد. میکنایی‌ها در مقام میراث‌داران تمدن مینوسی از مسیرهای تجاری آنان هم به‌عنوان شاهراه و هم برای ایجاد مسیرهای جدید استفاده می‌کردند. یکی از این مسیرهای جدید بین شبه‌جزیرۀ پلوپونزی، مرکز تمدن میکنایی، و سرزمین آیندۀ کاریا ایجاد شد که نخستین قرارگاه بازرگانی جدید میکنایی‌ها در این خطه در محل شهر هالیکارناسوس را در نقطۀ کانونی خود جا می‌داد. کشتی‌های بزرگ بازرگانی، مثل لاشه‌کشتی اولوبورون (کشتی بازرگانی متعلق به سدۀ چهاردهم پیش از میلاد که لاشۀ غرق‌شدۀ آن در سال ۱۹۸۲ در نزدیکی ساحل ترکیه کشف شد) در بندرهای آناتولی لنگر می‌انداختند تا پس از تحویل و یا بارگیری کالاها روانۀ مقصد بعدی شوند.

در زمانی نامشخص در اوایل دوران کهن یا آرکائیک (سدۀ هشتم تا حدود ۴۸۰ پیش از میلاد)، ساکنان دُریسی (یا دُری) شهرهای آرگوس و ترُیزِن در پلوپونِزی به زفیرا مهاجرت کردند و بعد، مدتی پیشتر یا بعدتر از آن که جزیره به ساحل وصل شود، پای‌شان به نقاط مختلف جنوب غرب آناتولی باز شد. بنا بر اسطوره‌های یونانی، راهنمای آنان در رسیدن به هالیکارناسوس یکی از پسران پُسئیدُن (پُزیدُن یا نپتون)، ایزد دریاها، به نام آنتیس (Anthes) بود که لقب بنیانگذار شهر را گرفت و پُسئیدُن و آتنا نیز ایزدان حامی شهر معرفی شدند.

هرودُت اهل هالیکارناسوس
هرودُت اهل هالیکارناسوس

هالیکارناسوس پس از بنیانگذاری (که تاریخ دقیق آن معلوم نیست) یکی از شش شهر هِگزاپلیس یا اتحادیۀ شش شهر دُریسی شد، که عبارت بودند از:

  • کامیروس (در جزیرۀ رُدِس)
  • کنیدُس (در کاریا)
  • کاس (در جزیرۀ کاس)
  • هالیکارناسوس (در کاریا)
  • یالیسوس (در جزیرۀ رُدِس)
  • لیندُس (در جزیرۀ رُدِس)

این شش شهر با یکدیگر هم‌پیمان شده بودند تا در امور دفاعی و تجاری پشتیبان هم باشند. آنها به مناسبت این پیمان جشنی در شبه جزیرۀ تریوپیان (Triopian؛ به نام تریوپاس، پسر دیگر پُسئیدُن و بنیانگذار اسطوره‌یی کنیدُس) به افتخار آپولون تریوپیان برگزار کردند که حرم مقدسی در شهر کنیدُس داشت. این جشن شامل بازی‌هایی با قوانین سختگیرانه بود و برندگان سه‌پایه‌های مفرغی جایزه می‌گرفتند. قوانین بازی‌ها همواره محترم شمرده می‌شد، تا این که شرکت‌کننده‌ای از هالیکارناسوس تصمیم گرفت از آنها سرپیچی کند. هرودُت در حکایت تبدیل شدن اتحاد هگزاپُلیس دُریسی به پنتاپُلیس دُریسی می‌نویسد:

دُریسی‌های منطقه‌ای که اکنون به «پنج شهر» معروف است (هرچند زمانی به آن «شش شهر» می‌گفتند)… قرار گذاشتند که هیچ‌یک از همسایگان دُریسی خود را به حرم تریوپیان راه ندهند؛ در حقیقت، حتا اگر کسی از مردم خودشان هم رسم و رسوم حرم را درست رعایت نمی‌کرد حق نداشت پا به حرم بگذارد. از مدت‌ها پیش قانون این بود که به برندگان مسابقه‌های جشن مقدس آپولون تریوپیان سه‌پایۀ مفرغی جایزه می‌دادند، و کسانی که این سه‌پایه‌ها را دریافت می‌کردند حق نداشتند آنها را از حرم بیرون ببرند، بلکه باید همه را همان‌جا به ایزد تقدیم می‌کردند. اما آنگاه مردی از اهالی هالیکارناسوس، که آگاسیکلیس (Agasicles) نام داشت، پس از پیروزی این قانون را زیر پا گذاشت و سه‌پایه‌اش را با خود به خانه برد و با میخ روی زمین نصب کرد. تاوان این قانون‌شکنی این شد که پنج شهر – لیندُس، یالیسوس، کامیروس، کاس، و کنیدُس – دسترسی شهر ششم، هالیکارناسوس، به حرم را ممنوع کردند. چنین بود حکایت مجازاتی که از جانب پنج شهر بر اهالی هالیکارناسوس اعمال شد. (تواریخ، کتاب اول، بند ۱۴۴)

‌تأثیر دقیق این مجازات روی هالیکارناسوس روی هم رفته زیاد مشخص نیست، اما کنار گذاشته شدن آن از پیمان اتحاد هگزاپلیس دُریسی به احتمال زیاد موجب تقویت حس وفاداری به شاهنشاهی هخامنشی شد، نکته‌ای که در نهایت هالیکارناسوس را از سایر سکونتگاه‌های یونانی‌نشین یونی و دُریسی در آناتولی متمایز کرد.

تئاتر باستانی هالیکارناسوس
تئاتر باستانی هالیکارناسوس

دودمان لیگدامیان

کورش دوم هخامنشی (معروف به «کورش بزرگ»، فرمانروایی حدود ۵۵۰ تا ۵۳۰ پیش از میلاد) پس از فتح پادشاهی لیدیه (لیدی) در سال ۵۴۶ میلاد در نبرد تیمبرا، در سال ۵۴۵ میلادی کاریا را نیز گرفت و به امپراتوری خود ضمیمه کرد. بنا بر سازوکار سیاسی ایرانیان، یک شهربان (ساتراپ به یونانی) برای ادارۀ کاریا منصوب شد. شهربانی که از حدود سال ۵۲۰ پیش از میلاد در هالیکارناسوس به فرمانروایی پرداخت لیگدامیس اول (فرمانروایی حدود ۵۲۰ تا ۴۸۴ پیش از میلاد)، بنیانگزار دودمان لیگدامیان بود. دربارۀ دوران فرمانروایی او اطلاع چندانی در دست نیست، فقط این که از تبار یونانی-کاریایی بوده و تاریخ‌نویسان باستان تقریبن همواره از او فقط به عنوان پدر آرتمیسیای اول، ملکۀ کاریا و جانشین او، نام برده‌اند.

هکاتُمنی‌ها با خواهر یا برادر خود ازدواج می‌کردند تا اطمینان یابند هیچ‌کس خارج از خاندان خودشان نمی‌تواند مدعی تاج و تخت آنها شود.

آرتمیسیای اول (تنها تاریخ موجود مربوط به او حوالی سال ۴۸۰ پیش از میلاد است) همان فرماندۀ دریایی در سپاه ایرانیان است که به گزارش هرودُت در حملۀ خشایارشا (فرمانروایی ۴۸۶ تا ۴۶۵ پیش از میلاد) به یونان شرکت داشت. به نوشتۀ هرودُت، آرتمیسیا با دادن مشاوره‌ای متفاوت به خشایارشا مبنی بر اجتناب از درگیری مستقیم با ناوهای یونانی خود را متمایز ساخت، و بعد که خشایارشا پند او را ندیده گرفت و به نبرد سالامیس شتافت، در غوغای شکست ایرانیان یکی از بالاترین توانمندی‌ها را در فرماندهی موفقیت‌آمیز و به در بردن نیروهای خود از مهلکه به نمایش گذاشت (هرچند، باز به نوشتۀ هرودُت، برای این کار ناگزیر کشتی یکی از هم‌پیمانان ایران را غرق کرد که چون هیچ بازمانده‌ای نداشت، به‌راحتی گمان رفت که یک کشتی یونانی بوده است). به دنبال شکست ایرانیان، آرتمیسیا به دستور خشایارشا فرزندان او را در سفر بازگشت به افسُس همراهی کرد. او پس از این از نوشتۀ هرودُت، و هر نوشتۀ تاریخی دیگر، ناپدید می‌شود.

جانشین آرتمیسیا پسرش پیسیندیلیس (فرمانروایی حدود ۴۶۰ تا ۴۵۴ پیش از میلاد) بود، که باز چندان اطلاعی دربارۀ او باقی نمانده جز این که به نظر می‌رسد هالیکارناسوس در زمان فرمانروایی او از رونق خاصی برخوردار بوده است. جانشین او لیگدامیس دوم (فرمانروایی حدود ۴۵۴ تا ۴۵۰ پیش از میلاد) بود، که قدرتش در نهایت به خطر افتاد چون جمعی از شهروندان هم‌قسم شدند تا حکومت او را سرنگون کنند. یکی از آنها شاعر یونانی، پانیاسیس اهل هالیکارناسوس (درگذشت ۴۵۴ پیش از میلاد)، خویشاوند (شاید عموی) هرودُت بود. با شکست این کودتا پانیاسیس را به جوخۀ اعدام سپردند. گمان می‌رود خانواده و بستگان او نیز از این ماجرا صدمه دیده و بدنام شده بودند، چون هرودت در همان سال ۴۵۴ پیش از میلاد بود که تصمیم گرفت جلای وطن کند و به سفری طولانی در گوشه و کنار جهان برود. او شرح این سفرها و نیز مشاهده‌های افراد محلی گوناگون را در مجموعه کتاب‌ نُه جلدی تواریخ ثبت کرد، که در فاصلۀ حدود ۴۳۰ و ۴۱۵ پیش از میلاد انتشار پیدا کردند و اصول پایۀ گونۀ ادبی تاریخ‌نویسی را شکل دادند.

لیگدامیس دوم در سال ۴۵۰ پیش از میلاد درگذشت، و هالیکارناسوس به «اتحادیۀ دِلوس» (the Delian League) پیوست، اتحادی از دولتشهرهای یونانی به رهبری آتن که کانون شکل‌گیری آن جزیرۀ دِلوس بود و پشتیبانی شهرهای یونانی از همدیگر در برابر تهاجم ایرانیان را برای اعضا الزامی می‌ساخت. «اتحادیۀ دِلوس» به دنبال شکست آتن در دومین جنگ پلوپونزی (۴۳۱ تا ۴۰۴ پیش از میلاد) به دست اسپارت پیروز منحل شد. هالیکارناسوس را در ۳۹۵ پیش از میلاد به ایران هخامنشی پس دادند، و هکاتُمنوس (فرمانروایی حدود ۳۹۵ تا ۳۷۷ پیش از میلاد) به شهربانی آن منصوب شد که دودمان هکاتُمنیان را بنیان گذاشت.

دودمان هکاتُمنیان

هکاتُمنوس جای خود را به مائوسُلوس یا ماسُلوس (فرمانروایی حدود ۳۷۷ تا ۳۵۳ پیش از میلاد) داد که خواهر خود، آرتمیسیای دوم، را به همسری گرفته بود (آرتمیسیا پس از مرگ او از ۳۵۳ تا ۳۵۱ پیش از میلاد به‌تنهایی فرمانروایی را در اختیار داشت). هکاتُمنی‌ها با خواهر یا برادر خود ازدواج می‌کردند تا اطمینان یابند هیچ‌کس خارج از خاندان خودشان نمی‌تواند مدعی تاج و تخت آنها شود. البته این گمان هم مطرح شده که این گونه ازدواج‌ها نمادین بودند و شاید فقط قرار بوده تصویری از تعادل و استواری را القا کنند. اما ازدواج بین خواهر و برادر با انگیزه‌های سیاسیِ مشابه نزد هخامنشیان، همانند مصریان و بسیاری قوم‌های دیگر، دست کم در خاندان‌های سلطنتی امری کاملن رایج و معمول بود.

فرمانروایی ماسُلوس با «شورش بزرگ شهربان‌ها» بین سال‌های ۳۷۲ تا ۳۶۳ پیش از میلاد هم‌زمان شد، که نشان از ناخشنودی آنان از سیاست‌های اردشیر دوم (معروف به «مِمنُن» یا «حافظه»، فرمانروایی ۴۰۴ تا ۳۵۸ پیش از میلاد) داشت. شهربان‌ها با پشتیبانی مصر علیه پادشاه قیام کردند، اما ماسُلوس که آشکارا سیاستمداری کاردان بود، ضمن وفادار ماندن به اردشیر دوم بازی دوگانه‌ای را آغاز کرد که در نهایت در راستای منافع خودش بود. در زمان خاصی از سال، هر ساتراپی (شهربانی) باید مقدار معینی مالیات به پادشاه پرداخت می‌کرد، و در زمان شورش وقتی نوبت به ماسُلوس رسید، او به شهربان‌های شورشی خبر داد که قادر به پرداخت مالیات نیست ولی موفق شده با وعدۀ پرداخت مالیات بیشتر از اردشیر دوم بخشودگی موقت بگیرد. او بدین ترتیب آنها را تشویق کرد از سرمشق او پیروی کنند، چون با این که سر به شورش برداشته بودند لابد دل‌شان نمی‌خواست خشم پادشاه تمام و کمال متوجه آنها شود. شهربان‌ها به پیشنهاد او عمل کردند، و وقتی موعد پرداخت مالیات رسید مبلغ پرداختی توسط شهربان‌ها به‌قدری از بدهی ماسُلوس بیشتر بود که او مجبور نشد چیزی بدهد.

روشن است که ماسُلوس فقط به لحاظ اسمی شهربان امپراتوری ایران بود. سیاستگذاری‌های او همواره فقط در راستای افزودن بر ثروت شخصی و قلمرو زیر فرمانش به قیمت منافع دیگران عمل می‌کرد. یک نمونۀ دیگر از ترفندهایی که او در زمان «شورش بزرگ شهربان‌ها» به‌کار بست این که به شهروندان ثروتمند هالیکارناسوس گفت از منابع موثق خبر گرفته که اردشیر دوم در راه لشگرکشی و تهاجم به کاریا است و او برای ساخت دیوار دفاعی نیاز فوری به منابع مالی دارد. ماسُلوس پس از دریافت کمک‌ها همه را در خزانۀ شخصی خود ذخیره کرد و به مردم گفت ایزدان به او خبر داده‌اند ساعت سعد برای ساخت دیوار هنوز فرا نرسیده، و لابد بعد هم گفت که اردشیر دوم از لشگرکشی به آن سو منصرف شده است.

تندیس‌های عظیم ماسُلوس و آرتمیسیای دوم
تندیس‌های عظیم ماسُلوس و آرتمیسیای دوم

البته ماسُلوس از سوی دیگر همواره مراقب بود شهر به لحاظ آبادانی و شکوهمندی کم و کسر نداشته باشد. جاده‌ها و خیابان‌ها، لنگرگاه‌ها، بناهای عمومی و باغ‌ها، معبدها، یک آبراه بزرگ و در نهایت حتا همان دیوار دفاعی شهر همگی به دستور او ساخته شدند. از شواهد پیداست که او بین مردم از محبوبیت کافی برخوردار بود، و وقتی (به مرگ طبیعی) درگذشت، به دستور همسرش آرامگاهی بزرگ و باشکوه برای او ساختند. این آرامگاه که به نام او «ماسُلیوم» نامیده ‌شد به چنان آوازه‌ای رسید که یکی از شگفتی‌های هفتگانۀ جهان باستان لقب گرفت، و کلمۀ انگلیسی مازُلیوم (mausoleum) به معنای «آرامگاه» نیز از همین‌جا سرچشمه گرفته است.

ادیب رُمی، پلینی بزرگتر (سدۀ نخست میلادی) می‌نویسد که ماسُلیوم ساختمانی بزرگ به بلندی ۴۵ متر و محیط ۱۴۰ متر بود که ۳۶ ستون و سقفی هرمی داشت و روی نُک هرم تندیس ماسُلوس به سیمای هرکول در حال راندن ارابه‌ای چهار-اسبه دیده می‌شد (تاریخ طبیعی، فصل ۳۶، بند ۴). هرچند دستور ساخت این بنا از جانب آرتمیسیای دوم صادر شده بود، طراحی آن، دست کم در سطح ابتدایی، کار خود ماسُلوس بود و معمار یونانی، پیتیوس اهل پرینه (سدۀ چهارم پیش از میلاد) بر ساخت آن نظارت کرده بود که از دیگر کارهایش ساخت معبد آتنا پُلیاس در پرینه (نزدیک کوش آداسی امروز) است.

آرتمیسیای دوم (لقبی امروزین که فقط برای متمایز کردن او از آرتمیسیای اول تعیین شده است) پس از مرگ ماسُلوس به مدت دو سال به تنهایی فرمانروایی کرد تا آن که، به نوشتۀ استرابون، «از غم مرگ شوهر فسرد و از بین رفت» (جغرافیا، کتاب ۱۴، بند ۱۷). کار روی ماسُلیوم پس از مرگ او نیز به احترام هردو ادامه یافت تا سرانجام در حدود ۳۵۰ پیش از میلاد به پایان رسید. جانشین آرتمیسیای دوم برادرش ایدریوس (فرمانروایی ۳۵۱ تا ۳۴۴ پیش از میلاد) و خواهر-همسر او، آدا، بودند.

ایدریوس در ۳۴۴ پیش از میلاد درگذشت و آدا تا ۳۴۰ پیش از میلاد فرمانروایی را برعهده داشت. در این سال برادر کوچکتر خانواده، پیکسوداروس (فرمانروایی ۳۴۰ تا ۳۳۵ پیش از میلاد) حکومت آدا را برانداخت و با نادیده گرفتن سنت خانوادگی زنی اشراف‌زاده به نام آفنه‌ییس را به همسری گرفت. حاصل این پیوند دختری به‌نام آدا بود (که در تاریخ به آدای دوم معروف شده تا با عمه‌اش اشتباه نشود). آدای دوم با یک اشراف‌زادۀ ایرانی به نام اروندباد (Orontobates به یونانی) ازدواج کرد که پس از مرگ پیکسوداروس در ۳۳۵ پیش از میلاد جانشین او شد. اروندباد همچنان در هالیکارناسوس فرمانروایی می‌کرد که اسکندر مقدونی و سپاه او به دروازه‌های این شهر رسیدند.

ماسُلیوم هالیکارناسوس (برداشت هنرمند)
ماسُلیوم هالیکارناسوس (برداشت هنرمند)

محاصرۀ هالیکارناسوس

آدای اول پس از به قدرت رسیدن پیکسوداروس از شهر فرار کرده (یا تبعید شده) و به شهر آلیندا (نزدیک شهر امروزی کارپوزلو در غرب ترکیه) رفته بود که دور از ساحل روی تپه‌ای واقع شده و قلعۀ بزرگی را در خود جا داده بود. اسکندر مقدونی در سال ۳۳۴ پیش از میلاد به آلیندا رسید و آدا به گرمی از او استقبال کرد. استرابون رویدادهای بعد از این دیدار را چنین شرح می‌دهد:

آدا، دختر هکاتُمنوس، که به دست پیکسوداروس از سلطنت خلع شده بود، با اسکندر از در دوستی درآمد و او را ترغیب کرد قلمرو ازدست‌رفته‌اش را برایش باز پس بگیرد، و قول داد در مقابل به او در سرکوب شورش‌های گسترده‌ای که اسکندر در منطقه با آنها مواجه بود کمک کند، چون فرمانروایان قلمروهای شورشی از بستگان خودش بودند. او شهری را که در آن سکونت داشت، یعنی آلیندا را نیز به اسکندر تقدیم کرد. اسکندر پذیرفت و آدا را ملکه اعلام کرد. وقتی شهر [هالیکارناسوس] منهای بلندی‌هایش به دست اسکندر افتاد، او اختیار آن را به آدا سپرد. بلندی‌ها نیز کمی بعد تصرف شدند، اما محاصره خشم و نفرت به‌بار آورده بود. (جغرافیا، کتاب ۱۴، بند ۱۷)

اروندباد و فرمانده مِمنُن اهل رُدِس (حدود ۳۸۰ تا ۳۳۳ پیش از میلاد) دروازه‌های دیوارهای دفاعی هالیکارناسوس را به روی اسکندر مُهر و موم کرده بودند. اسکندر به کمک آدا فرستادگانی را روانۀ شهر کرد تا با گروه‌های مخالف حکومت اروندباد تماس برقرار کنند، به این امید که دروازه‌ها گشوده شوند. این اقدام با هوشیاری مِمنُن اهل رُدِس، که در اصل یونانی بود ولی به ارتش ایران خدمت می‌کرد، بی‌نتیجه ماند. مِمنُن پیاده‌نظام را بسیج کرد و آنها را روی برجک‌های دیوارهای دفاعی فرستاد تا سپاهیان اسکندر را که پشت دروازه‌ها منتظر گشوده شدن‌ آنها ایستاده بودند، تیرباران کنند.

پیاده‌نظام اسکندر بدین ترتیب عقب رانده شد، ولی بعد دوباره صف‌آرایی کرد، دست به حمله زد، و به دیوارها رخنه کرد. اروندباد و مِمنُن که موقعیت را ازدست‌رفته دیدند با همراهان خود فرار را بر قرار ترجیح دادند و هرچه را توانستند با خود برداشتند و پس از به آتش کشیدن شهر راهی جزیرۀ کاس شدند. آتش به سرعت گسترش یافت و بیشتر هالیکارناسوس را پیش از افتادن به‌دست کسی با خاک یکسان کرد. اسکندر شهر ویران را به آدا سپرد و آدا در مقابل او را رسمن به پسرخواندگی خود پذیرفت و وصی و جانشین خود کرد. این محاصره و آتشسوزی نقطۀ پایانی بر روزهای اوج هالیکارناسوس گذاشت، و این شهر حتا پس از بازسازی دیگر هرگز به اوج و عظمتی که در روزگار فرمانروایی ماسُلوس و آرتمیسیای دوم به خود دیده بود، نرسید.

آتالانتا
آتالانتا

سرانجام

پس از درگذشت اسکندر در ۳۲۳ پیش از میلاد، سرداران او بر سر به چنگ آوردن فرمانروایی امپراتوری‌ای که بنا کرده بود در قالب درگیری‌هایی معروف به «جنگ‌های دیادُخی» (Wars of the Diadochi) یا «جنگ‌های جانشینان اسکندر» با هم جنگیدند. هالیکارناسوس در نهایت ابتدا به دست آنتیگُنوس اول (۳۱۱ پیش از میلاد) و بعد به دست لیسیماخوس (پس از ۳۰۱ پیش از میلاد) افتاد، و سرانجام دودمان بطلمیوسیان مصر بر آن حاکم شدند. پس از برافتادن حکومت بطلمیوسیان با مرگ آخرین فرمانروای آنان، کلئوپاترای هفتم، در سال ۳۰ پیش از میلاد، سپاه پیروزمند امپراتوری رُم (روم) هالیکارناسوس را نیز مثل سایر سرزمین‌های زیر فرمان مصر در اختیار گرفت. در سده‌های بعدی چند زلزلۀ بزرگ موجب ویرانی بیشتر بخش‌های شهر شد و ماسُلیوم بزرگ نیز در همین زلزله‌ها از بین رفت. از این گذشته، حمله‌های پی در پی دزدان دریایی مدیترانه موجب خرابی و بی‌سروسامانی هرچه بیشتر منطقه شد.

تا رسیدن به دوران صدر مسیحیت که هالیکارناسوس را به اسقف‌نشین مهمی تبدیل کرد، دیگر چیز چندانی از شهری که ماُسلوس ساخته و آباد کرده بود باقی نمانده بود. در سال ۱۴۰۴ میلادی گروه «سلحشوران مسیحی یوحنای قدیس» با استفاده از مواد و مصالح باقی‌مانده از خرابه‌های ماسُلیوم قلعه‌ای در بُدروم ساختند (که هنوز پابرجاست و سنگ‌های بنایی را که روزگاری یکی از شگفتی‌های جهان بوده به تماشا می‌گذارد). همان گونه که اشاره شد، ویرانه‌های هالیکارناسوس در سدۀ نوزدهم میلادی مورد کاوش‌های باستان‌شناختی گسترده قرار گرفت و کار روی محوطه‌های آن تا امروز ادامه دارد. بخش زیادی از دیوار بزرگ، گیمنازیوم (مدرسۀ بزرگ شهر)، یک رواق پسین‌دوره‌یی، سکوی یک معبد، مقبره‌های تراشیده در سنگ، و محوطۀ ماسُلیوم (با سنگ‌هایی که سلحشوران در ساخت قلعه استفاده نکردند) امروزه همچنان آمادۀ بازدید هستند و سالانه هزاران گردشگر را از سراسر دنیا به خود جذب می‌کنند.

پرسش و پاسخ

هالیکارناسوس باستان کجا بود؟

هالیکارناسوس باستان شهری در محل کنونی شهر بُدروم ترکیه بود.

شهر هالیکارناسوس به دست چه کسی بنا شد؟

هالیکارناسوس در اصل محل سکونت مردمان میکنایی بود، ولی بعدها یونانیان دُریسی در دوران کهن (آرکائیک) (سدۀ هشتم تا حدود ۴۸۰ پیش از میلاد) در محل ساکن شدند.

دلیل شهرت هالیکارناسوس چیست؟

شهر باستانی هالیکارناسوس به این دلیل شهرت دارد که زادگاه هرودُت، «پدر تاریخ»، و نیز محل ماسُلیوم هالیکارناسوس، یکی از شگفتی‌های هفت‌گانۀ جهان باستان، بوده است.

سرانجام هالیکارناسوس چه بود؟

هالیکارناسوس در ۳۳۴ پیش از میلاد در برابر حملۀ اسکندر مقدونی تاب نیاورد و مدافعان شهر آن را به آتش کشیدند. هرچند شهر دوباره ساخته شد و جایگاه خود را به عنوان یک مرکز تجاری مهم حفظ کرد و بعدها در تاریخ مسیحیت نیز در ردۀ اسقف‌نشین‌های مهم قرار گرفت، اما هرگز به طور کامل از پی‌آمدهای سقوط فاجعه‌بار سال ۳۳۴ پیش از میلاد رهایی نیافت.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ