گفت و گو با قدرت الله ذاکری، پژوهشگر حوزه فرهنگ
ژاپن درباره سامورایی ها این که چرا منش آدم هایی آن قدر خشن تبدیل به فرهنگی محترم و ماندگار شد.
سامورایی ها را با موهای دم اسبی و جلوی سر تراشیده شان به یاد داریم و شمشیرهایشان. این که تا آخرین قطره خون برای فرمانده شان می جنگیدند، عادت داشتند خشک و عبوس و جدی باشند. منظم و دقیق کار کنند و به اصولشان پایبند بمانند. بعد هم آن تصویر مردی در افق را یادمان می آید که در فیلم ها می رفت تا به زندگی خودش پایان دهد و در عوض شرافتش را نجات دهد.
قدرت الله ذاکری، استاد دانشگاه و پژوهشگر در حوزه فرهنگ ژاپن است و می گوید سامورایی ها بیش از هر چیز شهرتشان را مدیون سینما هستند. او می گوید مطالعه درباره آن ها و معروف شدنشان از زمانی شروع شد که ژاپن در آغاز قرن بیستم خودش را به عنوان یک کشور قوی و پیشرو به جهان معرفی کرد. اما سامورایی ها سال هاست که تمام شده اند و از آن ها تنها افسانه ای به جا مانده است. افسانه مردانی که انگار هرگز از مرگ نمی ترسیدند.
سامورایی ها چه جور افرادی بودند؟ جنگجویانی خونریز و مزدبگیر بودند یا واقعا طریقتی متفاوت داشتند؟ چیزی که امروز ما آن را به بوشیدو می شناسیم.
اگر بخواهیم درباره ریشه سامورایی بحث کنیم، ابتدا باید نگاهی به خود کلمه بیندازیم. این کلمه در ژاپن تا قرن هفدهم اصلا وجود نداشت. برای نامیدن گروهی که ما امروز آن ها را سامورایی می نامیم از کلمه سابورا به معنی تبعیت و پیروی کردن استفاده می شد. معمولا در ژاپن به سامورایی بوشی هم می گویند به معنی جنگجو.
در دوره ادو (بخشی از تاریخ پیشامدرن در ژاپن) به جنگجویان سامورایی می گفتند. البته اگر بخواهیم دقیق شویم جنگجویان خودشان با هم متفاوتند. بنابراین به طور مطلق نمی توان تعریفی از سامورایی ارائه داد. سامورایی ها خودشان در بینشان طبقه بندی داشتند و به جنگجویان پیاده نمی گفتند سامورایی. تنها جنگجویانی که سوار اسب می شدند سامورایی به حساب می آمدند. در حالت کلی می توانیم بگوییم سامورایی یعنی جنگجو ولی این خیلی دقیق نیست.
حالا می رسیم به طریقت سامورایی؛ بوشیدو. بوشیدو به معنی راه جنگجویی است. خود کلمه بوشیدو البته در تاریخ فرهنگ ژاپن زیاد مطرح نیست. این اصطلاحات به خصوص از اواخر ۱۸۹۰ و دهه نخست قرن بیستم که ژاپن توانست
چین و
روسیه را شکست دهد، باب شد. یعنی درست زمانی که دوره
میجی شکل گرفت، ژاپن یک باره توسعه پیدا کرد و مورد توجه کشورهای جهان واقع شد. حتی ما در دوره
مشروطه نظرمان به ژاپن جلب شد به عنوان کشوری که توانست روسیه را شکست دهد و خیلی سریع در مسیر پیشرفت قرار گرفت.
می گویید کلمه بوشیدو در قدیم رایج نبود. یعنی کلمه دیگری وجود داشت؟ یا این مفهوم وجود نداشت؟
بوشیدو به معنی راه جنگجو می تواند برای یک نفر استفاده شود. یعنی بوشیدو طریقت یک جنگجو را شرح دهد و عام نباشد. اما از ۱۹۰۰ به بعد وقتی می گوییم بوشیدو در کل طریق سامورایی را در نظر گرفته ایم. آن زمان که ژاپن در دنیا مطرح شد، برای مطالعه و شناختنش این دسته بندی ها و نام گذاری ها هم رواج پیدا کرد. البته نویسنده کتاب بوشیدو اولین کسی است که بوشیدو را به جهان معرفی کرد. قبل از آن چنین چیزی به این شکل وجود نداشت. در کل طریقت سامورایی محل بحث است و چیز دقیقی نیست.
این محل بحث بودن به چه معناست؟
اگر بخواهیم به تاریخ ژاپن برگردیم، دوره ادو زمانی است که جنگ های داخلی تمام می شود. تا قبل از این دوره جنگ داخلی در ژاپن زیاد بود یعنی امیرنشین های مناطق مختلف ژاپن با هم درگیر می شدند و جنگجویان مدام در حال جنگ بودند. در دوره ادو صلح پایداری برقرار شد و جنگجویان تقریبا بیکار شدند. در این زمان عده ای از جنگجویان شروع کردند به فکر کردن در مورد فنون شمشیرزنی و طریقت سامورایی که ما امروز به آن می گوییم بوشیدو. خیلی از کسانی که از این دست کتاب ها نوشتند اصلا جنگی ندیده بودند چون تمام مدت در دوره صلح بودند.
به هر حال حکومت به آن ها نیاز داشت تا در صورت وقوع جنگ مبارزه کنند. سامورایی ها و ملازمانشان هم که در این دوره کار زیادی نداشتند روی آوردند به فلسفه جنگجویی و نویسندگی. در این دوره چند کتاب نوشته می شود از جمله کتاب هاگاکوره که البته بیشتر درباره اخلاق سامورایی است.
البته نویسنده این کتاب جنگجو نبود و این کتاب را درباره سرورش نوشته بود. چیزی هم که نوشته ممکن است تنها به همان امیرنشینی محدود شود که سامورایی در آن زیست می کرده و مورد قبول باقی سامورایی ها نبوده است. یک کتاب دیگر هست به اسم پنج حلقه نوشته میاموتو موساشی. وقتی موساشی جوان بود در آخرین جنگ بزرگ داخل ژاپن به عنوان سامورایی حضور پیدا کرد.
خانه نشین شد و کتاب نوشت؟
در آن دوران سامورایی ها مدرسه های شمشیرزنی دایر می کردند و سبک هایی را ایجاد. موساشی هم برای خودش سبک داشت. در آن زمان بین مدرسه ها رقابت در می گرفت. موساشی از کسانی بود که هیچ وقت در مبارزات شکست نخورد. او در آخرین سال عمرش این کتاب را نوشت و در آن دلیل بی رقیب بودنش را شرح داد. این کتاب امروز به زبان های مختلف ترجمه شده است و در کلاس های آموزش مدیریت تدریس می شود.
در کتاب ها معمولا از اصطلاح سامورایی راستین استفاده می شود. این به چه معناست؟
برای سامورایی راستین بودن ملاک خاصی وجود ندارد. خیلی از مباحثی که مطرح می شود مثل سامورایی راستین شاید در همین سی، چهل سال گذشته باب شده است. اگر بخواهیم در تعریف سامورایی بگوییم جنگجو، خیلی ها می توانستند سامورایی باشند.
در دوره ادو جامعه به چهار طبقه تقسیم می شد. طبقه نخست جامه سامورایی ها بودند و بعد از آن ها کشاورزان، صنعتگران و بعد تاجرها. در واقع بازرگانان پست ترین طبقه اجتماع بودند و در عین حال مرفه ترین و به این صورت اختیار فرهنگ را هم تا حدود زیادی در دست داشتند.
خود سامورایی ها هم پنج، شش رده داشتند و همه در یک سطح نبودند. در هر حال ویژگی های اخلاقی به مرور شکل گرفت. البته برخی ویژگی ها از قبل وجود داشت. مثلا در زمان جنگ های داخلی اگر سرور یک سامورایی کشته می شد او هم در راستای دنبال کردن سنت سرورشان خودکشی می کرد. عقیده ای بود که می گفت یک سامورایی نمی تواند در دنیا دو سرور داشته باشد.
در دوره ادو که دیگر جنگی نبود، خیلی از امیرها به خاطر بیماری مردند. سوال این بود که باز هم ادامه سنت پیشین لازم است یا نه. چند نفر مطابق شیوه قبل رفتار کردند ولی بعد حکومت خودکشی را ممنوع کرد. با وجود این، این سنت در میان سامورایی ها یا سامورایی راستین از بین نرفت. هنگام جنگ روس و ژاپن یکی از امیران معروف این جنگ بعد از مرگ امپراتور خودکشی کرد. با این که آن زمان در حدود دویست سال بود که ممنوعیت وجود داشت.
ممنوعیت خودکشی چطور ممکن است؟
بحث قانون نیست. تا قبل از این که ممنوع شود سامورایی ها تحت فشار بودند. وقتی سرورشان می مرد تحت فشار قرار می گرفتند از طرف اجتماع که خودکشی کنند. می گفتند اگر شما یک سامورایی واقعا هستید باید خودکشی کنید و آن ها غیر از این را ننگ می دانستند. خیلی ها شاید علاقه ای نداشتند ولی به دلیل فشار افکار عمومی ناچار می شدند. ممنوع کردن این عمل به این معنی بود که فشار افکار عمومی را از دوش سامورایی ها برداشتند.
عاقبت سامورایی ها چه شد؟
دوره میجی زمان بازگشت قدرت به سمت امپراتوری است. قبل از میجی را ادو می گوییم که حدود ۲۴۰ سال طول کشید. در این دوره ژاپنی ها کشورشان بسته بودند. می گفتند ساکوکو به معنی کشور در زنجیر با کشور بسته. در این دوره نه ژاپنی ها می توانستند کشور را
ترک کنند و نه خارجی ها اجازه ورود به ژاپن را داشتند. تقریبا از اواسط قرن هفدهم تا اواسط قرن نوزدهم. تنها کشورهای محدودی چون
هلند و تایلند و ویتنام اجازه داشتند فقط از طریق یک بندر با ژاپن داد و ستد کنند. تا این که اواخر این دوره ژنرال متیو کالبریت پری با یک کشتی سیاه به ژاپن می آید و به آن ها اخطار می دهد کشورشان را باز کنند.
ژاپنی ها با دیدن تجهیزات او، کشتی بخار و توپخانه اش تازه می فهمند چقدر عقبند و روند غربی شان را در پیش می گیرند. تا پیش از آن ژاپن ارتش منظم نداشت و به سامورایی ها سالانه بسته به درجه شان کیسه های برنج مزد می داد تا در صورت وقوع جنگ وارد میدان شوند. بعد به تقلید از غربی ها ارتش منظم تشکیل داد و در مسیر این اصلاحات کم کم سامورایی ها کنار گذاشته شدند. اول گفتند هیچ سامورایی حق ندارد شمشیر با خودش حمل کند و بعد حقوقشان را قطع کردند و به جایش سهام دادند.
اعتراضی نکردند؟
در آن دوره شورش هایی در ژاپن رخ داد که یکی از معروف ترینشان به رهبری یک سامورایی به نام سایگو تاکاموری بود. فیلم آخرین سامورایی هم تقریبا به همین موضوع اشاره دارد. درباره زمان اصلاحات میجی است که سامورایی ها دارند کنار گذاشته می شوند. آن زمان سامورایی ها حذف شدند و ارتش جدید تشکیل شد و عملا نیازی به طبقه سامورایی وجود نداشت. ولی بعد از این دوره، از هزار و نهصد به بعد به بوشیدو و روح سامورایی و طریقت سامورایی و امثال آن پرداخته شد. البته سامورایی ها نبودند ولی فرهنگ سامورایی در ارتش ژاپن وجود داشت.
سامورایی ها به بخشی از خاطره و فرهنگ تبدیل شدند؟
یکی از دلایل زنده نگه داشتن فرهنگ سامورایی به خاطر افزایش روحیه سربازان بود. در
جنگ جهانی اول و دوم تمرکز روی سامورایی ها نوعی حالت تبلیغی داشت ولی سامورایی عملا وجود نداشت. یکی از کسانی که خودش را آخرین سامورایی می دانست یوکیو میشیما یکی از نویسندگان معروف ژاپن بود. دو بار هم کاندید دریافت نوبل ادبیات شد.
در تاریخ ۲۵ نوامبر سال ۱۹۶۹ یا ۷۰ بود که با ۱۰۰ نفر از اعضای انجمنش به پایگاه ارتش ژاپن حمله کرد. بعد از اشغال پایگاه، بیانیه ای خواند که در آن درباره فاصله ژاپن از ارزش ها هشدار داد. بعد هم به شیوه سامورایی های قدیم سپوکو کرد و سرش را هم با شمشیر قطع کردند. در واقع این کار را به عنوان اعتراض انجام داد. بعد از آن دیگر سامورایی محدود شد به سینما و بازی و سریال و مانگا؛ در واقع بخشی از فرهنگ. البته یکی از دلایل شناخت سامورایی سینماست. وگرنه فرهنگ آن در ژاپن به اندازه چیزهای دیگر برجسته نیست. در ژاپن مراسم چای، گل آرایی، ذن و
بودیسم اهمیت بیشتری دارد.
بین سامورایی ها و بقیه کسانی که مروج نوعی فرهنگ جوانمردی بودند، نسبتی وجود دارد؟
در تاریخ سینمای ژاپن فیلم هایی داریم به نام
عیاران ژاپن. قهرمانان این فیلم ها سامورایی هایی هستند که از مهارتشان برای کمک به فقرا و چیزهایی شبیه به این استفاده می کنند. اما این کلی نیست و همه سامورایی ها این طور نبودند. در فرهنگ سامورایی قانونی بود به اسم کیره سوته. یعنی سامورایی حق دارد آدم های عادی حتی طبقات تاجر و بازرگان را با شمشیر بکشد و کسی هم بازخواستش نمی کرد.
سامورایی خونریز هم داشتیم. شاید خیلی هایشان ظالم بودند. در عین حال سامورایی هایی بودند اهل دانش و خواندن و نوشتن. شعاری هست در فرهنگ ژاپن که در دوره ادو به بعد معمول شد؛ قلم و شمشیر با هم. یعنی می گفتند یک سامورایی علاوه بر هنر رزم باید اطلاعات و دانشش زیاد و اهل فرهنگ باشد. در آن زمان وجه خشن سامورایی ها کمی لطیف تر فیلسوف مابانه تر و فرهنگی تر شد.
قلم هم نوعی سلاح بود؟
سلاح نمی شود گفت ولی به هر حال می گفتند سامورایی باید اطلاعات و دانش هم داشته باشد. کسی مثل میشیما خیلی روی این مسئله تاکید داشت. نویسنده بود و معتقد به هنرهای رزمی.
چطور طبقه آن قدر خشن تبدیل به فرهنگی به این شکل شد؟ یعنی چرا خشونت ماندگار شد؟ چرا ایجاد تنفر یا وحشت نکرد؟ و اصلا مردم ژاپن سامورایی ها را دوست داشتند یا از آن ها متنفر بودند؟
ما الان داریم با یک فاصله زمانی حدودا دویست ساله با سامورایی ها نگاه می کنیم نمی دانیم مردم آن زمان درباره سامروایی ها چه فکری می کردند ولی کارکرد فرهنگ طوری بود که تصویری مثبت از آن ها ایجاد شد. تصویری که مردم هم دوست داشته باشند.
داستان «چهل و هفت رونین» بین مردم ژاپن خیلی طرفدار دارد و خیلی به آن ها احترام می گذارند.
داستان درباره یکی از امیرنشین های نزدیک هیروشیماست که دعوت می شود به قصری در ادو، توکیوی امروزی. اتفاقی می افتد که این امیر یک نفر را از اهالی قصر می کشد. بعد مجبورش می کنند خودکشی کند و در واقع این افتخار را به او می دهند که به به شکل هاراکیری به زندگی خودش پایان دهد. در صورتی که در این قضیه آن امیر گنهکار نبود. این چهل و هفت رونین سامورایی های همین امیر بودند که بعد از دست دادن سرورشان تبدیل شدند به رونین. این ها تصمیم به انتقام می گیرند.
چند سال انتظار می کشند تا شرایط مهیا شود. بعد انتقام می گیرند و چهل و هفت نفر با هم خودکشی می کنند. این ها خیلی بین مردم محبوبند. یا مثلا کسانی که به همین شکل بعد از مرگ سرورشان خودشان را می کشتند از طرف مردم تمجید می شدند. این فرهنگی است که از ریق نمایش و داستان ساخته شده است. به خصصو در دوره ادو که سنت نمایش و داستان خوانی در ژاپن خیلی رونق پیدا کرد.
طبقه نویسندگان به زندگی سامورایی ها می پرداختند یا سامورایی ایده آل را شرح می دادند. ولی درواقع شاید خیلی از مردم همان زمان از دست سامورایی ها در امان نبودند. فرهنگ کیره سوته وجود داشت و می توانستند مردم را بکشند. ولی سامورایی ایده آل که در فرهنگ و داستان خیلی مورد احترام بود و این احترام و علاقه به واسطه سینما از مرزهای ژاپن عبور کرد.
فیلم هایی که فرهنگ سامورایی را تبلیغ می کند؟
فیلم هایی که در ستایش سامورایی ساخته می شود. البته فیلم هایی هم هست که در خارج از ژاپن کمتر نمایش داده شدند. فیلم هایی که عمدتا فیلمسازان چپ ژاپن می سازند و فرهنگ سامورایی را نقد می کنند. برعکس فیلمسازان راست ژاپن که به خاطر روح وطن پرستی سامورایی را تبلیغ می کنند.
معروف ترین فیلم انتقادی فیلمی است به نام «بوشیدو زانکوکو مونوگاتاری» یعنی «داستان ظالمانه بوشیدو» که خرس طلایی برلین را هم برده است. داستان فرهنگ ظالمانه ای را نقل می کند از دوران ادو تا کامیکازه های جنگ دوم جهانی که سامورایی ها را مجبور می کرد به خاتمه زندگی.
اما به نظر می رسد این نگاه به مرگ که می گوید «اگر بین مرگ و زندگی مردد بودی بی شک مرگ را برگزین» یکی از اصلی ترین مسائل در فرهنگ سامورایی است.
در فرهنگ ژاپن مرگ ترسناک نیست. ژاپن از جمله کشورهایی است که علی رغم رفاه آمار مرگ خودخواسته در آن بالاست. چند جور خودکشی در ژاپن وجود دارد. یکی هاراکیری یا سپوکو که به ژاپنی یک جور نوشته می شوند؛ اولی به معنی دریدن شکم است و دومی شکم دریدن. نوع دیگری هم خودکشی داریم که خودکشی عاشقانه است. یعنی عاشق و معشوق با هم می میرند به این امید که بعد از مرگ به هم برسند.
یکی از نویسنده های معروف ژاپن سه بار با یک زن خودکشی کرد که دفعه آخر موفق شد. دستشان را به هم بستند و خودشان را در رودخانه ای انداختند. در فرهنگ ژاپن مردم برای این افراد حتی احترام قائلند و این کار در قانون اساسی ژاپن جرم نیست. از لحاظ دین بودایی جهنم یا بهشتی در کار نیست. می میری و به شکل دیگری متولد می شوی. این چرخه ادامه پیدا می کند تا به رستگاری برسی. برای همین نمی ترسند.
حتی سامورایی ها؟
این جور که در قصه ها می گویند که نمی ترسند. شاید سعی می کنند نترسند و تا آخرین لحظه شجاع باشند. البته نوعی نگاه شاعرانه به مرگ دارند. مثلا می گفتند این آخرین ماهی است که می بینم یا آخرین جرعه ساکی است که می نوشم. ولی این که واقعا می ترسیدند یا نه؟ نمی دانیم. خیلی سخت می توان درباره اش قضاوت کرد.
از دوران هرج و مرج و نوبوناگا اودا هم بنویسید مرسی.
bazarazerbaijaan